آقای مؤمنی؛ چرا شرقستیزی؟
نویسنده: کورش تیموریفر ــ
دکتر فرشاد مؤمنی را بهعنوان اقتصاددان نهادگرا میشناسیم. او مدافع پیگیر نظریۀ توسعۀ ایران از مسیر تقویت بنیۀ تولید ملی است. این ویژگی، او را در صف اقتصاددانان ضد انبساط پولی، ضد سلطۀ سرمایههای مالی، ضد کاهش تعهدات اجتماعی دولتها، ضد کاهش مالیات ثروتمندان، طرفدار نظام بازتوزیع عادلانه در چارچوب مناسبات سرمایهداری، طرفدار تقویت بخش دولتی اقتصاد، و مخالف سرسخت خصوصیسازیها و در یک کلام، ضد نئولیبرالیسم قرار میدهد.
او در تمام مصاحبهها، سخنرانیها، و تألیفات خود، همین خط مشی را با قدرت استدلال و با زبان همهفهم، تکرار میکند. با دقت، تمام روندهای اقتصادی را دنبال میکند، و از همه مهمتر، توان پیوند زدن اقتصاد سیاسی با جامعهشناسی را دارد. انعکاس تصمیمات و رخدادهای اقتصادی را بر زندگی مردم بررسی کرده و واکنش درخور نشان میدهد.
بهعنوان نمونه، در این مقاله، چکیدۀ دو سخنرانی او را در ماههای اخیر نقل میکنیم. اولی، چند ماه پیش در مراسم رونمایی از کتاب «اقتصاد سیاسی حکمرانی فرا ملی» با زیر عنوان «چین و آسیای جنوب شرقی در قرن بیستویکم» نوشتۀ هونگ لیو ایراد شد.۱
او که خود، مقدمۀ ۱۶ صفحهای بر این کتاب نوشته است، معتقد است که چین موفق شده در سطح حکومت و مردم، بر دانایی و توانایی هویت جمعی خود تمرکز داشته باشد. او بر این نکته تأکید میکند که چین توانسته است قدرت ظرفیت داناییاش را افزایش دهد. علاوه بر آن، بخش بزرگی از ظرفیتهای خود را معطوف به بهبود مناسباتش با مردم خود کرده و حتی علاوه بر ارتقای سطح روابطش با چینیهای مقیم خارج، به جذب نخبگان -و به قول او: انسانهای با کیفیت- از دیگر ملیتها پرداخته است. تا سال ۲۰۲۲، بیش از ۲۴۰۰ سازمان مردم نهاد بر اساس علایق انسانها، در جای جای دنیا تشکیل داده و از طریق جامعۀ چینی در غربت (دیاسپورا) افراد با صلاحیت را برای خدمت به کشور خود، جذب کرده است.
او معتقد است که بهراه انداختن جنگ اوکراین توسط آمریکا، در درجۀ اول برای ضربه زدن به پروژۀ جاده کمربند (طرح بزرگ و تاریخی چین برای اتصال شبکهای متشکل از دهها کشور در سراسر جهان بهمنظور گسترش بازرگانی صلحآمیز و کاهش فاصلۀ سطح توسعه در کشورهای شمال و جنوب) بوده است و به حاشیه راندن روسیه، در درجات بعدی اهمیت برای آمریکا است.
مؤمنی در مقابل برشماری نقاط قوت حکمرانی در چین، به مقایسۀ آن با ایران میپردازد و انتقادات خود را متوجه حکومت ایران ساخته و بیان میدارد که ما در اینجا، درست برعکس عمل میکنیم؛ چه در حوزۀ دانش و چه در جهت جذب نخبگان.
با توجه به اینکه منظور اصلی این مقاله، نه تشریح مواضع واقعبینانه، بلکه نقد مواضع روسستیزانه و چینستیزانه (و در یک کلام، مخالفت با نگاه به شرق) اوست، بخشهای مورد نظر خود را پس از بیان چکیدۀ سخنرانی دوم بررسی خواهیم کرد.
دومین سخنرانی، در نشست «ملی شدن نفت و توسعۀ ملی» ایراد شده است.۲ تمرکز او در این نشست، بزرگداشت میراث اندیشۀ مصدق در میهنپرستی، از مسیر تلاش در راه توسعه، پس از کسب حق حاکمیت ملی بر منابع این سرزمین است. او میگوید تمام کارکردهایی که روس و انگلیس در دورۀ قاجار، و آمریکا و انگلیس در دورۀ پهلوی علیه شکلگیری بنیۀ تولید ملی در ایران بهکار گرفتند، بهصورت قاعده، در چارچوب برنامۀ تعدیل ساختاری آمده است. برنامهای که تمام عوارضش علیه توسعۀ ایران، عریان شده است.
او با بیان اینکه اکثر قریب به اتفاق نقدهایی که به دکتر مصدق شده، از دایرۀ انصاف، اخلاق و علم خارج است، نتیجه میگیرد که جرم مصدق این بود که عالمانه، هوشمندانه و مدبرانه، در مسیر تحقق منافع ملی ایفای نقش کرد. او تأکید کرد که بهمنظور ارتقای بنیۀ اندیشهای مردم، قبل از هر چیز باید اجازۀ سازمانیابی به مردم داده شود. حکومتی که مانع سازمانیابی مردم شود، آلت دست خارجیها میشود. هر حکومتی که به هر بهانهای، باب را بر روی مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم کشورش ببندد، در مسیر مزدوری خارجیها و متزلزل کردن تمامیت ارضی کشورش حرکت میکند.
او در بخش دیگری از سخنانش، به این نکته اشاره کرد که پژوهشهای منتشر شده نشان میدهد که در دورۀ احمدینژاد و حسن روحانی، سالانه حدود ۳۰میلیارد دلار واردات کالاهای ساختهشدۀ قابل تولید در کشور داشتهایم. این، نشانۀ بیتدبیری و کمصلاحیتی نظام مدیریت اقتصادی کشور است و شائبۀ تسخیرشدگی نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور به دست مافیاهای واردات ـــ که پیوند با منافع خارجیها دارند ـــ میرود. پژوهشها نشان میدهد که هر یک میلیارد دلار واردات کالای قابل تولید در داخل، بین ۲۵ تا ۱۰۰هزار فرصت شغلی را متلاشی میکند.
او در این سخنرانی به نقش پیشتازی ایران و مصدق در امر ملی کردن منابع اشاره، و یادآوری کرد که پس از ماجرای ملی شدن نفت در ایران، ۴۷ کشور از زیر یوغ انگلیس بیرون آمدند و بسیاری از رهبران این تجربههای موفق، بهصراحت اعلام کردند که دکتر مصدق الهامبخش آنان بوده است.
او ضمن برگشت به تاریخ مشروطه، به نقش برجستۀ سران آن انقلاب اشاره کرد و ویژگی آنان را دفاع از تولید ملی دانست. اخذ فتوا از مراجع بزرگ وقت برای حرمت مصرف کالاهای خارجی، در همین راستا صورت گرفت. همینجا او به معیار مهم ارزیابی رفتار حکومت پرداخت: «شاقول از دستمان خارج نشود. شاقول بنیۀ تولید ملی است».
این استاد دانشگاه گفت: «شرمآور است وقتی که سود سپردۀ ۳۰درصدی را بهعنوان قاعدۀ نجاتبخش قرار میدهند. در مدیریت اقتصادی همین دولت، افرادی حضور دارند که قبل از تصاحب منصب، کتاب ترجمه میکردند که در آن آمده که اگر دولتی بهشدت بدهکار باشد و به نرخ بهرۀ بالای ۵درصد تن دهد، یقین کنید که این دولت به تسخیر بخشهای غیرمولد و رباخوار درآمده است. حال این دولت ۳۰درصد تضمین میکند … پس بدیهی است که امکان تولید برای تولیدکننده وجود ندارد». او ادامه داد که در نظام مالیاتستانی کنونی، بیشترین و غیرعادیترین سهلگیریها و معافیتها را برای ثروتهای غیرمولدِ انباشتهشده در نظر گرفتهاند و بیشترین فشارها را بر تولیدکنندهها و عامۀ مردم. در حالیکه مصدق با هوشمندی بسیار، روی عدالت اجتماعی و موازنۀ قدرت-ثروت کار میکرد. آرام آرام قدرت کشاورزان را افزایش داد و از قدرت ملاکان کاست و از درون آن، منابع مالی را آزاد کرد تا بستر جهش توسعهای در بخش کشاورزی را فراهم کند. یکی دیگر از کارهای او، کنترل الگوی مصرف لوکس و تجملی بود. در حالیکه در ۵ سال اول اجرای برنامۀ تعدیل ساختاری، واردات کالاهای لوکس و تجملی در ایران، نسبت به دورۀ جنگ، ۵۳ برابر شد.
چرا شرق ستیزی؟
ضرورت مسلح شدن به جهانبینی علمی، آنگاه که مسئولیت سنگین آگاهسازی مردمان، بر دوش انسانهای وارستهای میافتد که همّ و غمّ خود را در پیشبرد امر رفاه انسانها متمرکز میکنند، دو چندان میشود.
گزارش چکیدۀ سخنرانیهای آقای فرشاد مؤمنی را بدان علت نقل کردهایم که نشان دهیم چگونه بیتوجهی و عدم تعهد به دستیابی به سلاح جهانبینی علمی، میتواند راهی بهسوی پنبه کردن رشتههای اندیشۀ «مشفقانه» بگشاید. در همین سخنرانیها، در کنار طرح موضوعات بنیادی و مهم جامعۀ امروز، آقای مؤمنی سخن از «کارشکنی روسها تحت لوای انقلاب بلشویکی علیه دکتر مصدق» در کنار توطئههای بریتانیا میراند. به این عبارت دقت فرمایید: «طرفداران ایجاد اتحاد استراتژیک با روس، جنایتها، ناجوانمردیها و فسادهای پر شمار روس را در تاریخ ۲۰۰ سال اخیر تا امروز نمیبینند».
سهلانگاری این اقتصاددان در طرح عوامپسند روسستیزی و شورویستیزی بخشودنی نیست. او که مخالفان مصدق را به این متهم میکند که «گویی آنها حتی یک روز تاریخ نخواندهاند»، خود به همین درد مبتلاست. ایشان نمیدانند که در ۲۰۰ سال گذشته، سه نظام اساسی، و سه شکلبندی اجتماعی سیاسی اقتصادی کاملاً متفاوت در کشور روسیۀ امروزی تجربه شده است.
یکسانانگاری امپراتوری استعماریِ بهغایت ارتجاعی تزاریسم ـــ که در سال ۱۹۱۷ برافتاد ـــ با نظام نوین و تاریخساز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که به مدت ۷۰ سال، بزرگترین پشتیبان تمامی انقلابهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی خلقهای تحت ستم بود، و با نظام سرمایهداری جایگزین نظام قبل ـــ که هماکنون ۴۵ سال از عمر آن میگذرد ـــ تنها از کسی برمیآید که حتی یک روز هم تاریخ نخوانده است.
این مقاله قصد برشماری تفاوتهای بنیادی این سه نظام با یکدیگر را ندارد. اما هیچ فرد ایرانی نمیتواند از دانش مناسبات بسیار نزدیک و تنگاتنگ این دو همسایه، که مرزهای طولانی با یکدیگر داشته و تاریخ سیاست خارجیشان همواره در طول ۲۰۰ سال گذشتهْ پیوند نزدیکی با یکدیگر داشته است، بیبهره باشد.
آقای مؤمنی رفتار تزاریسم روس با ایران را بهخوبی و با دقت بررسی میکند. اما بهعنوان یک اقتصاددان که مرکزیت اندیشههای خود را بر آرزوی تقویت بنیۀ تولید ملی قرار داده است، حق ندارد از کنار این واقعیت بدیهی بگذرد که استعمار و امپریالیسم در مورد تمام سرزمینهای تحت ستم و اشغال و اسارت خود، بنا را بر رشد اقتصاد تکمحصولی ـــ و بهقول ایشان خامفروشی ـــ قرار داده بودند. آنگاه اولین کارخانۀ ذوب آهن، اولین کارخانۀ تراکتورسازی، اولین کارخانههای ماشینسازی (ساخت ابزارهای کلان تولید، و نه خودروهای مصرفی) چگونه به ایران راه یافتهاند؟ آنهم از محل گازهای استخراجی معادن نفت، که به مدت ۵۰ سال بیهوده میسوختند؟ آنهم علیرغم پرخاش و عتاب کنسرسیوم غارتگر نفت، که با انعقاد قراردادهای احداث بنگاههای عظیم توسعۀ زیرساختهای صنعتی با کشور شوروی و بلوک سوسیالیستی مخالفت میکردند؟
بهمحض تأسیس دولت شوروی، آن دولت بهصورت یکطرفه، تمامی قراردادهای اسارتبار تحمیلی از طرف دولت تزاری را لغو کرد و تمامی تأسیسات احداثشده را (به ارزش بیش از ۱۰۰میلیون تومان ـــ در حالیکه بودجۀ همان سال ۱۹۲۱ ایران، ۱۵میلیون تومان بود) به ایران بخشود ـــ آیا بریتانیا و آمریکا هم همین رفتار را با دولت ایران داشتند؟
اتحاد شوروی حدود ۱۶۰ قرارداد احداث سیلو (در مناطقی که خطر قحطی همواره در آنجا وجود داشت)، پرورش ماهی (امروزه ذخیرۀ ماهی در دریای خزر، مدیون این مراکز عظیم تکثیر و پرورش ماهی در مناطق شمالی ایران است)، ماشینسازی، و دیگر مستحدثات زیرساختی با ایران امضا و اجرا کرد.
ایشان چگونه به معرفی مصدق میپردازد، وقتیکه کتاب خاطرات و تالمات او را نخوانده که در آن اعتراف میکند که اگر شوروی نبود، نفت ایران ملی نمیشد؟ آیا مصدق تنها ۱۰ سال پس از کودتا باید به این نکته اعتراف میکرد:
«دولت روسیۀ تزاری که بعد از انقلاب (اکتبر) دیگر در ایران سیاستی نداشت و سیاست جدیدِ زادۀ مرام کمونیستی جانشین آن گردید، و نظر به اینکه دستگاه دولت (ایران) زیر نظر دول استعماری بود، در درجۀ سوم قرار گرفته بود و با این حال، تا استالین فوت نکرده بود، دول استعماری از او ملاحظه میکردند و ملت میتوانست تا حدی اظهار حیات کند و روی همین احساسات بود که من ظرف دو روز قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب دو مجلس گذرانیدم و باز روی همین احساسات بود که از شرکت نفت که قسمتی از خاک ایران را تحت سلطه و نفوذ خود قرار داده بود، خلع ید کردم». (ص ۳۴۵)
اگر «فوت استالین در ۱۶ اسفند، موقع را برای سقوط دولت من مساعد کرده بود» (ص ۱۸۹)، آنگاه «روسیه» در کنار انگلیس قرار داشت؟
مصدق به زبان خود، درک دیرهنگام از توازن قوای بینالمللی را با «تأسف و تألم» بیان میدارد. آیا ما امروز حق داریم آموخته را دوباره تجربه کنیم؟ از این صریحتر نمیتوان گفت که وجود اردوگاه سوسیالیستی، زمینه را برای ملی کردن صنعت نفت ایران فراهم کرده بود. اگر مصدق در همان سالهای ۳۰-۳۲ به این امر وقوف و اشراف داشت، سرنوشت دیگری میداشتیم.
به طور کوتاه در مورد روسیۀ امروز هم نکاتی را یادآور میشویم. دورۀ ۴۵ سالۀ اخیر، خود، به دو مرحله تقسیم میشود: ۱) دورۀ «آشوب یلتسینی» که شامل یک دهه غارت بیحد و اندازۀ الیگارشها با پشتیبانی امپریالیسم و «مشاورۀ» مستقیم کارشناسان بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان سیا میشد. در این دهه، بنا به برآوردها، حدود یک تریلیون دلار سرمایۀ ملی از کشور خارج شد؛ هزاران بنگاه بزرگ ملی، به بخش خصوصی واگذار شد؛ ۱۵میلیون نفر یا از فقر و گرسنگی تلف شدند، یا کشور را ترک کردند؛ و بهطور خلاصه، مردم، «اصلاحات» نئولیبرالیستی را با گوشت و خون خود تجربه کردند. ۲) دورۀ اصلاحات، که طی آن، سدهای زیادی بر غارت و چپاول بسته شد؛ و از آن مهمتر، نیروهای ملی، پروژۀ تجزیۀ روسیه را خنثی کردند. فراموش نکنیم که مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجۀ وقت آمریکا گفته بود: «روسیه بزرگتر از آن است که به یک ملت تعلق داشته باشد».
روسیۀ امروز با همان نظام سرمایهداری، نمونۀ خاصی است از جهتگیری بر مبنای تقویت بنیۀ ملی تولید، و یک سنگر علیه توسعۀ ناتو و امپریالیسم.
همینجا لازم است بحثی در مورد پرهیز نسبتاً مطلق آقای مؤمنی در کاربرد مفاهیمی چون «امپریالیسم» و «نئولیبرالیسم» داشته باشیم. من تا بهحال در هیچیک از آثار پر حجم و پربار ایشان به طرح این مفاهیم برنخوردهام. در مورد دلایل این پرهیز هم در جاییْ توضیحی ندیدهام. صلاح این است که در مورد دلایل، به حدث و گمان متوسل نشویم. اما این پرهیز تبعاتی دارد.
شاید با کمی تساهل بپذیریم که وقتی ایشان اصطلاح «تعدیل ساختاری» را بهکار میبرد، مشخصات اقتصاد نئولیبرالیستی را مورد نظر دارد. خوانندۀ آگاه نیز میتواند با مراجعه به کتابهای مجموعۀ «دیدهبانی اقتصاد ایران» که شامل مقالات متعددی در تشریح این پدیده است، به شناخت مکفی – البته با کمی زحمت – دست یابد. اما در مورد نظر ایشان پیرامون «امپریالیسم» مرجعی برای تشریح هستیشناسانۀ این پدیده و شیوههای عملکرد آن، منبعی نیافتم. خودداری ایشان از اشاره به نقش امپریالیسم در تخریب روند رشد و توسعۀ جنوب جهانی، به اهداف ایشان لطمه میزند.
نامها اختراع شدهاند تا مفاهیم را منتقل کنند. پرهیز از کاربرد این نامها، نه فقط تلاش گوینده برای انتقال مضمون را سترون میسازد، بلکه مخاطب را نیز در دایرۀ معانی سرگردان میکند. بیش از یک قرن است که اصطلاح «امپریالیسم» با مضمون نوین آن در دوران تسلط نظام سرمایهداریْ تعریف شده و کوشندگان عرصۀ اقتصاد سیاسی در سطح جهان، به تکمیل و تکامل مشخصات ذاتی و تغییریابندۀ آن – متناسب با سطح تکامل مناسبات اجتماعی- پرداختهاند. اما وقتی تلاش میکنیم که از کاربرد واژه «امپریالیسم» خودداری کنیم، مجبور میشویم که تنها به کاربرد عبارت «سلطۀ خارجیها» بسنده کنیم. عبارتی که به کرّات در همین سخنرانیها بهکار رفته است. وقتی امپریالیسم را نشناسیم، آنگاه مجبوریم روسیۀ تزاری، اتحاد شوروی، روسیۀ امروزی، چین امروزی، آمریکای اوایل قرن بیستم، آمریکای محتضر قرن بیستویکم، بریتانیا و دیگران را در یک صف قرار دهیم.
اقتصاددان نهادگرا نمیتواند به تفاوتهای ساختاری جوامع یاد شده بیتوجه باشد. این بیتوجهیِ به عدم درک رفتارهای اینان در مقاطع زمانی معین، عدم توجه به توازن قوای جهانی در سطح کلان، و طبعاً عدم تمایز تشخیص دوست از دشمن میشود. برای اثبات اینکه آیا تلاشهای روسیه و چین برای گسترش مناسبات با ایران، تلاش برای سلطه است یا نه، نیاز به درک مفهوم امپریالیسم داریم. چگونه آقای مؤمنی نمیداند که همان «مافیاهای واردات» و همانان که که بهرۀ ۳۰درصدی بانکها را راه نجات معرفی میکنند، در ممانعت از اجرایی شدن تفاهمنامۀ تاریخی چین و ایران در توسعۀ زیرساختهای ما، فعالند؟ نمیدانند یا نمیگویند؟
تیتر سخنرانی اول در سایت مؤسسۀ مطالعات دین و اقتصاد این است: استراتژی واحد آمریکا، چین و روسیه در برابر ایران چیست؟ استراتژی واحد؟ یعنی آن قدرتی که با استفاده از قدرت اقتصادی و سیاسی خود، هزاران تحریم علیه ایران وضع میکند؛ نوکران و دنبالهروان خود را وادار به تبعیت از این تحریمها میکند و از این طریق بنا به گفتۀ مکرر شما از سلاح جنگی تحریم علیه ملت ایران استفاده میکند؛ با آن قدرتی که تلاش میکند تا این تحریمها را بشکند؛ تفاهمنامۀ توسعۀ زیرساختهایی را که «بنیۀ تولید ملی» را تقویت میکند، با ایران به امضا میرساند، یکی است؟ در یک صف قرار دارند؟
بد نیست ایشان نگاهی به مصاحبۀ آقای علی فکری، رئیس «سازمان سرمایهگذاری و کمکهای اقتصادی و فنی ایران» در تاریخ ۲۳/۲/۱۴۰۳ بیندازند۳ و با موانع داخلی و ساختاری کشور ما در مسیر عملیاتی کردن تفاهمنامۀ ۲۵ ساله ایران و چین آشنا شوند. قاعدتاً آقای مؤمنی نباید خودْ یکی از این موانع باشند. ایشان در همان سخنرانی اول، به ضرورت استفاده از تضادهای بین قدرتها اشاره داشتند. حتی با فرض «سلطهطلب» بودن چین، میبایست با غربگرایان مخالف گسترش رابطه با شرق، ضدیت داشت، نه آنکه با آنان همنوا شوند. باید از ظرفیتهای رقابت بین قدرتها استفاده کرد. بهویژه آنکه یکی از اینها از طریق وضع تحریمها به ما اعلان جنگ میدهد؛ از همین طریق به دستکاری مناسبات اجتماعی، و خلق و رشد طبقات غیرمولد و فاسد میپردازد؛ و دیگری از طریق شکستن تحریمها و کمک به دور زدن آنها و اشتیاق به سرمایهگذاری در توسعۀ زیرساختهای ما، نه به رقابت، بلکه به ضدیت برخاسته است. سؤالات چالشی خبرنگار و پاسخهای سنجیدۀ آقای فکری، فضای کارشناسی جدی به مصاحبه داده است.
مصاحبۀ دیگری نیز در تاریخ ۶/۳/۱۴۰۳ با فرشاد عادل و نعمتاللـه پهلوانی – کارشناسان حوزۀ چین- منتشر شد۴ که از سویی شفافسازی اهداف چین در توسعۀ مناسبات با ایران است و از سوی دیگر، تشریح قدرت نیروهای مؤثر در حاکمیت در خنثیسازی تلاشهای توسعهگرایان وطنی. از میان این مصاحبۀ ۷۴۰۰ کلمهای، تنها یک پرسش و یک پاسخ را انتخاب کردهایم تا نمونهای برای آشنایی با چارچوب بحث باشد.
به نظر شما چشمانداز چینیها چیست و چینیها میخواهند چه روایتی از خودشان به جهان ارائه بدهند و به عنوان یک کشوری که ما به چینیها نزدیکیم و روابطمان هم رو به گسترش هست ما از چینیها باید چه چیزی بفهمیم؟
نعمتاللـه پهلوانی: ما چین را باید در یک بستر بینالمللی به عنوان یک قدرت جهانی ببینیم، برای همین نیاز داریم یک مقدار فاصله بگیریم از آن نگاه غربی که نسبت به چینیها وجود دارد. چین را از منظر خود چینیها ببینیم، یعنی شما مثلاً میتوانید از نگاه رئالیسم، لیبرالیسم، مکتب انگلیسی هر کدام از اینها چین را بررسی بکنید ولی به نظرم باید به مکتب چینی روابط بینالملل برگردیم.
اینها سه نظریه را بررسی میکنند. سه نظریه مهم دارند: نظریه تین شیا یا جهان هماهنگ، نظریه ژون یانگ که نظریه دیالکتیک است و سومین نظریه که مورد وثوق ما هم هست نظریه رئالیسم اخلاقی است. در رئالیسم اخلاقی، اینها یک دال مرکزی دارند به نام «رهبری سیاسی اخلاقی پیشگام». هر کدام از اینها برای خودشان معنی دارد. ولی رهبری، منظورشان نه رهبری فرد بلکه رهبری یک گروه خاص پیشگام است.
چهار مدل از نوع رهبری را بیان میکنند و پیشگام بودن آن به نوعی از رهبری اطلاق میشود که هم میتواند اصلاحات انجام بدهد هم میتواند تجدید نظر طلب باشد و هم ریسکپذیر باشد. برای اخلاقی بودن هم، سه نوع اخلاق را دستهبندی میکنند: اخلاق فردی، دولتی و جهانی؛ چیزی که مد نظر آنهاست اخلاق دولتی و جهانی است که میگویند پایبندی به تمامی قواعد و نهادهای بینالمللی در عین اینکه ما به حقوق بشر هم احترام میگذاریم. ما به سعادت آینده هم فکر میکنیم سعادت جمعی و این نگاه را به اخلاق دولتی و جهانی دارند.
آنها در این نظریه میگویند که انتقال قدرت چیزی است که اتفاق میافتد، ما در آینده با انتقال قدرت بین چین و آمریکا مواجهیم. ولی این را چه طوری پیگیری میکنیم؟ این را با یک پایبندی به صلح، پایبندی به ثبات بینالمللی پیش میبریم برای همین میتوانیم اینجوری ببینیم، که برخلاف انتقالهایی که در تاریخ اتفاق افتاده و تقریبا ۷۰ تا ۸۰ درصدش مبتنی بر جنگ بوده، چینیها اینجوری نگاه نمیکنند. چینی ها آن را میخواهند، اتفاقاً با صلح و بهره گیری از نهادهای بینالمللی و چیزی که تا الان میبینیم [پیش ببرند] آنها بهره بردند و خودشان را به دومین قدرت اقتصادی و نظامی و … رساندند.
برای همین میبینیم اوایل قرن جدید خودشان را به عنوان سهامدار مسئول معرفی میکنند. سهامدار مسئول بینالمللی و دوباره استراتژی مثلاً همسایه خوب جیانگ زمین را میبینیم؛ یعنی چیزهایی را از چینی که دارای خیزش مسالمتآمیز و صلحآمیزی را دارد، مشاهده میکنیم و جز این هم در آینده از او نمیبینیم.
تیتر انتخابی برای این مصاحبه این است: بدنه کارشناسی مانع گسترش همکاریهای ایران و چین است / وجود عناصر بوروکرات که ذهنیت مناسب نسبت به چین ندارند، یکی از عواملی است که به پکن پیام میدهد ما آماده همکاری نیستیم.
آیا بهنظر آقای مؤمنی، این کارشناسان و بوروکراتها، همان مخالفان توسعۀ مبتنی بر تقویت بنیۀ تولید ملی نیستند؟ به قول خودتان: «شاقول از دستمان خارج نشود. شاقول بنیۀ تولید ملی است».
ـــــــــــــــــــ
۱. http://www.ires.ir/Contents/ContentDetails.aspx?CID=1092
۲. http://www.ires.ir/Contents/ContentDetails.aspx?CID=1146
۳. http://B2n.ir/f76105
۴. http://B2n.ir/e04071.
منبع: دانش و امید، شمارهٔ ۲۴