ترامپ و طوفان قرن: ایالات متحده با بی توجهی به رویدادها، به‌سوی یک فاجعه در خاورمیانه می‌رود

نویسنده: داگلاس مک گرگور ــ

در پایتخت بسیاری از کشورها این نگرانی وجود دارد که بازگشت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، به واشنگتن، اسرائیل را تشویق به حمله به ایران کند. به گفتهٔ مایک ایوانز، بنیانگذار موزهٔ دوستان صهیون در اورشلیم، «در جهان رهبری وجود ندارد که ترامپ بیشتر از نتانیاهو به او احترام بگذارد».

این رهبر انجیلی همچنین می‌گوید که پرزیدنت ترامپ از حملهٔ اسرائیل قبل از روی کار آمدن او حمایت می‌کند، زیرا او معتقد است که تخریب تأسیسات تولید نفت ایران اقتصاد ایران را ویران می‌کند و باعث می‌شود ایران قبل از روی کار آمدن رئیس جمهور ترامپ به جنگ با اسرائیل پایان دهد. این ملاحظات به هیچ‌وجه مانع از حمله اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران نمی‌شود.

این‌که ترامپ چه خواهد کرد یا نخواهد کرد معلوم نیست. سکوت گمراه‌کننده در بن بست تهران و بیت‌المقدس نیز مشخص نیست.

یک چیز مسلم است: اگر آمریکا به جنگ اسرائیل علیه ایران بپیوندد، یک رویارویی ژئوپلیتیکی رخ خواهد داد که می‌تواند جهان را به‌شکلی که ما می‌شناسیم به‌طرزی چشمگیر تغییر دهد. این طوفان قرن بیست و یکم است و در حال حاضر کشتی دولت آمریکا در حال حرکت در آن است. ترامپ حداقل باید از مشاوران نظامی و غیرنظامی خود در مورد چهار سؤال مهم پاسخ بخواهد.

سؤال ۱: هدف آمریکا از جنگ علیه ایران چیست؟

آیا هدف واشنگتن نابودی کشور ایران است؟ یا هدف از بین بردن توانایی ایران در جنگ علیه اسرائیل است؟ آیا به‌دنبال از بین بردن توانمندی‌های در حال توسعهٔ هسته‌ای ایران هستند؟ یا این‌که هدف این است که دولت ایران را طوری تضعیف کنند که مردم خودشان حکومت را ساقط کنند؟

همهٔ این اهداف مستلزم بررسی و تحلیل جدی هستند. در برخی موارد، این اهداف با هم همپوشانی دارند، و در موارد دیگر چنین نیست. برای پاسخ به این سؤالات، باید منابع، نیروی انسانی، توانایی‌ها و زمان لازم برای دستیابی به این اهداف مشخص شود.

بدیهی است که نیروهای هوایی و دریایی آمریکا باید بتوانند با موفقیت از میان سامانه‌های متراکم پدافند هوایی و موشکی ایران عبور کنند و در عین حال، از خود و پایگاه‌های نظامی آمریکا در برابر حملات نیروهای ایران و متحدانش در منطقه دفاع کنند. سؤال این‌جا است که این نیروها تا چه مدت می‌توانند به عملیات خود ادامه دهند پیش از این‌که ذخایر تسلیحاتی آن‌ها به‌پایان برسد یا تلفات انسانی و تجهیزاتی‌شان نیاز به جایگزینی داشته باشد؟

بسته به پاسخ ها، این اهداف ممکن است محقق شوند یا نشوند. رهبران سیاسی و نظامی ملی معمولاً برای دستیابی به نتایج کوتاه‌مدت و قاطع برنامه‌ریزی و سازماندهی می‌کنند، اما جنگ‌ها همیشه بیشتر از حد انتظار طول می‌کشند.

سؤال ۲: قدرت نظامی ایالات متحده چگونه می‌تواند به اهداف خود دست یابد؟

ترکیب مناسب سامانه‌های تسلیحاتی و مهمات چیست؟ کدام اهداف می‌توانند تأثیری عمیق بر توان رزمی ایران بگذارند؟ پس از جنگ جهانی دوم، مطالعات دربارهٔ اثربخشی بمباران‌ها نشان داد که مهم‌ترین نقش نیروی هوایی در شکست آلمان، نابودی تولید سوخت و شبکهٔ حمل و نقل این کشور بود. دومین نقش مهم نیروی هوایی، وادار کردن نیروی هوایی آلمان به دفاع از شهرها و صنایع آلمان بود، که در نتیجه، ارتش آلمان از پشتیبانی هوایی نزدیک محروم شد. با این وجود هزاران تن بمب روی هزاران هدف ریخته شد، بدون اینکه ماشین جنگی آلمان آسیبی جدی ببیند.

آیا نیروهای هوایی و موشکی به‌تنهایی می‌توانند دولت ایران را مجبور کنند که به خواسته‌های اسرائیل و آمریکا تن دهد؟ تا کنون، هیچ کاربردی از نیروهای دقیق در ترکیبِ با قابلیت‌های اطلاعاتی، نظارتی، و شناسایی پایدار مبتنی بر فضا و زمین (ISR) منجر به پیروزی در جنگ نشده است. حملات هوایی در کوزوو خسارت زیادی به اقتصاد صربستان وارد کرد، اما تأثیر آن بر نیروهای زمینی صربستان بسیار کم بود. با این حال، پس از آن که مسکو وعده‌های خود برای کمک به انرژی و غذا به مردم صرب را پس گرفت، نابودی نیروگاه‌ها و زیرساخت‌های عمرانی و تجاری، رهبری صربستان را بر آن داشت تا نیروهای خود را از کوزوو خارج کند.

با این حال، کارایی سامانه‌های پدافند هوایی صربستان، علی‌رغم فناوری قدیمی، هرگز به زیر ۸۰ درصد نرسید. دقت حملات افزایش یافته و کشنده‌تر شده است، امّا همین امر در مورد فناوری نظامی دولت ایران نیز صدق می‌کند. میزان پیشرفت این فناوری هنوز مشخص نیست. افزون بر این، ممکن است مشخص شود که حملات هوایی و موشکی قادر به جلوگیری از شلیک ده‌ها هزار موشک، پرتابه، و سامانه‌های بدون سرنشین علیه اسرائیل، مشابه آنچه در مورد حزب‌الله دیده شد، نیستند.

سؤال ۳: وضعیت نهایی مطلوب چیست؟ رئیس‌جمهور آمریکا می‌خواهد ایران و منطقه اطراف آن پس از پایان درگیری‌ها چگونه به نظر برسند؟

این سؤال یکی از پیچیده‌ترین سؤالات برای پاسخگویی است. برخلاف عراق در سال‌های ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳، صربستان در سال ۱۹۹۹، و لیبی در سال ۲۰۱۱، ایران یک کشور منزوی نیست. ایران دارای متحدان و حامیانی است. همان‌طور که در سال ۱۹۹۱ وضعیت نهایی مشخص نبود، برنامه‌ریزان نظامی آمریکا برای پیامدهای جنگ آماده نبودند، و صلح به‌دست آمده نتوانست منافع بلندمدت آمریکا را تأمین کند.

وزارت امور خارجهٔ روسیه اخیراً اعلام کرد که مذاکرات دربارهٔ مشارکت استراتژیک امنیتی بین روسیه و ایران، با تأکید ویژه بر همکاری‌های نظامی، ادامه دارد. رئیس‌جمهور چین، شی جین‌پینگ، نیز حمایت چین از حاکمیت ملی و امنیت ایران را تضمین کرده است.

حتی محمد بن سلمان (MBS)، ولیعهد عربستان سعودی، نسبت به حمله به ایران هشدار داده است. در یک نشست اخیر سران عرب و مسلمان، او تأکید کرد: «جامعهٔ بین‌المللی باید اسرائیل را وادار کند که حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را رعایت کرده و به خاک آن تجاوز نکند.»

عربستان سعودی و امارات متحدهٔ عربی نیز اقداماتی استراتژیک در زمینه مالی انجام داده‌اند. ذخایر عربستان از اوراق قرضهٔ خزانه‌داری آمریکا به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته است. اگر درگیری با ایران آغاز شود، احتمالاً این کشورها دارایی‌های خود را به شبه‌جزیرهٔ عرب بازگردانده و اقدام به فروش گسترده اوراق قرضهٔ آمریکا خواهند کرد، که ممکن است به بحران اقتصادی عظیمی در آمریکا و غرب منجر شود.

در همین حال، تصمیم ترکیه برای قطع روابط با اسرائیل کمتر قابل توجه است، اما کم اهمیت نیست. رئیس‌جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، همچنین اعلام کرده است که نیروهای ترکیه آمادهٔ عملیات در شمال سوریه هستند تا نیروهای کُرد مورد حمایت آمریکا و اسرائیل را، که امنیت ترکیه و سوریه را تهدید می‌کنند، از بین ببرند. نیروهای ترکیه همچنین می‌توانند به دفاع از لبنان یا مصر کمک کنند.

سؤال ۴: اگر واشنگتن از مشارکت در جنگ منطقه‌ای که توسط اسرائیل آغاز شده، خودداری کند، هزینه‌های استراتژیک آن برای مردم آمریکا چقدر است؟

از تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اهداف سیاسی و نظامی اسرائیل فراتر از دفاع از سرزمین اسرائیل رفته است. نتانیاهو معتقد است که با کمک مالی و نظامی آمریکا می‌توان میلیون‌ها فلسطینی را از غزه و کرانهٔ باختری اخراج کرد و حزب‌الله را از جنوب لبنان بیرون راند. اما برای تضمین این پیروزی، نتانیاهو اصرار دارد که ایران و نیروهای نیابتی آن در سوریه، عراق، و یمن نیز باید نابود شوند.

اهداف نتانیاهو چه معنایی برای اقتصاد آمریکا و ثبات نظام بین‌المللی دارد؟ آیا اسرائیل می‌تواند بدون حمله به دشمنان متعدد خود دوام بیاورد؟

در سال ۱۹۵۶، رئیس‌جمهور آیزنهاور از خطر جنگ با اتحاد جماهیر شوروی برای مقابله با انقلاب مجارستان امتناع کرد. در همان سال، او از حمایت از مداخلهٔ نظامی بریتانیا، فرانسه، و اسرائیل در بحران کانال سوئز خودداری کرد. این تصمیم‌ها، با وجود حساسیت‌های زیاد، منافع ملی آمریکا را نقض نکرد. در سال ۱۹۶۸، رئیس‌جمهور لیندون جانسون از استفاده از قدرت نظامی آمریکا برای متوقف کردن مداخلهٔ نظامی شوروی در جهت بازپس‌گیری کنترل بر چکسلواکی خودداری کرد. هیچ‌یک از این تصمیمات (اشاره به تصمیمات مشابه در دوران دیگر) منافع ملی ایالات متحده را نقض نکرد.

آیزنهاور موفقیت نیروهای نظامی ایالات متحده در جنگ جهانی دوم را نتیجهٔ یک استراتژی کلان و دقیق می‌دانست که توسط رهبران غیرنظامی طراحی و توسط فرماندهی عالی نظامی اجرا شد. فیلم «دکتر استرنج‌ لاو یا چگونه یاد گرفتم بمب را دوست بدارم» (۱۹۶۴) به کارگردانی استنلی کوبریک، نه‌تنها تفکر غالب دربارهٔ جنگ هسته‌ای در دههٔ ۱۹۶۰ را به تمسخر گرفت، بلکه شکست این فرآیند مهم تصمیم‌گیری سیاسی را به‌تصویر کشید.
در این فیلم، یک ژنرال نیروی هوایی از کنترل خارج می‌شود و به بمب‌افکن‌های B ـ ۵۲ مسلح به سلاح‌های اتمی دستور حمله به اهدافی در اتحاد جماهیر شوروی را می‌دهد. در همین حال، رئیس‌جمهور، که نمی‌خواهد به‌عنوان یک قاتل جمعی در تاریخ شناخته شود، ناگهان متوجه می‌شود که شوروی ماشینی آخرالزمانی با بمب‌های کبالت ساخته است که در صورت حمله به شوروی، ایالات متحده را هدف قرار می‌دهد.

در نهایت، همهٔ بمب‌افکن‌ها به‌جز یکی بازگردانده می‌شوند. این بمب‌افکن به فرماندهی سرگرد «تی. جِی» («کینگ کونگ»، که از دستور بازگشت بی‌خبر است، مأموریت خود را اجرا می‌کند. او در حالی که کلاه گاوچرانی‌اش را می‌چرخاند و فریاد می‌زند، همراه با بمب به سمت مرگ می‌رود. نتیجهٔ این اقدامات یک آخرالزمان هسته‌ای است.
این فیلم به‌وضوح کمدی نیست، بلکه هشداری جدی است. هر حادثه یا عملیات با پرچم دروغین می‌تواند منجر به شروع درگیری در خاورمیانه شود. اما نباید اجازه داد که «دکتر استرنج‌لاو» به واقعیت تبدیل شود. به‌قول مربی بزرگ، وینس لومباردی: «مقیاس آنچه ما هستیم در این است که از آنچه داریم چه می‌سازیم.» وظیفهٔ ترامپ است که قدرت آمریکا را با خردمندی به کار گیرد.

این پرسش‌ها بخشی از چالشی بزرگ‌تر برای سیاست‌گذاران آمریکا است، که نیازمند تصمیم‌گیری‌های دقیق و اجتناب از تکرار اشتباهات تاریخی، مانند آنچه در فیلم «دکتر استرنج‌لاو» به تصویر کشیده شده، هستند. توانایی آمریکا در استفادهٔ عاقلانه از قدرتش نقشی کلیدی در تعیین سرنوشت منطقه و روابطش با متحدان خواهد داشت.

منبع: وبلاگ ضدجنگ، ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴

https://antikrieg.com/aktuell/2024_11_19_trumpunddersturm.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *