شورش‌های بریتانیا: غرب کی می‌خواهد بپذیرد که سلطه آن پایان یافته است؟



در تابستان ۲۰۲۴، بریتانیا دوباره در معرض ناآرامی‌ها قرار گرفت. از زمان بیداری ساوتپورت در ۳۰ ژوئیه، افراط‌گرایان راست چندین تظاهرات خشونت‌آمیز در مقیاس بزرگ را در سراسر بریتانیا سازماندهی کرده‌اند. بر اساس اطلاعات منتشر شده توسط پلیس بریتانیا، این رویدادهای خشونت‌آمیز از حمایت گروه راست افراطی منحل‌شده، لیگ دفاع انگلیس، برخوردار است.



دیوید اولوسوگا، مورخ بریتانیایی، در «آبزرور» نوشت که هیچ بهانه‌ای وجود ندارد. ناآرامی‌های بریتانیا محصول نژادپرستی خشونت‌آمیز است که توسط پوپولیسم بدان دامن زده می‌شود. این پدیده منحصر به بریتانیا نیست. در سال‌های اخیر، صحنه‌های مشابهی در ایالات متحده و اروپا رخ داده است که نه‌تنها مهاجران، بلکه ساختار جامعهٔ چندفرهنگی را هدف قرار داده است. این منعکس‌کنندهٔ مسائل اجتماعی و اقتصادی عمیق‌تری است که مربوط به نحوهٔ نگاه غربی‌ها به جایگاه و هویت خود در جهان می‌شود. انگیزهٔ این آشوب‌گرایان چیست؟ آنها واقعاً چه می‌خواهند و آیا می‌توان آرزوهای آنها را برآورده کرد؟



در نگاه اول، نارضایتی‌های اغتشاشگران پیچیده به نظر می‌رسد، اما اساساً در ترس از دست دادن فرصت‌های اقتصادی و همچنین موقعیت اجتماعی و هویت فرهنگی آنها خلاصه می‌شود. 



همان‌طور که جهانی شدن و پیشرفت‌های تکنولوژیکی اقتصادها را تغییر می‌دهد، صنایع سنتی رو به افول می‌روند و نابرابری گسترش می‌یابد. بسیاری در آرزوی دوران گذشته هستند، گذشتهٔ با ثبات و فراوانی. آنها احساس می‌کنند جایگاه اجتماعی و هویت فرهنگی آنها به‌ویژه در مواجهه با تنوع فزاینده و تغییرات جمعیتی در معرض تهدید قرار گرفته است. پوپولیست‌ها از این نگرانی‌ها سوء‌استفاده می‌کنند. رسانه‌های اجتماعی همچنان انگیزه‌های خشونت را تحریک می‌کنند و آنها را به سمت خصومت با اقلیت‌ها و مهاجران هدایت می‌کنند.



با این حال، «عصر طلایی»، زمانی که غرب جهانی‌سازی را رهبری می‌کرد و بیشترین سود را می‌برد، که این آشوبگران به دنبال بازپس گیری آن هستند، یک توهم رمانتیک است. جهانی شدن تغییرات جبران‌ناپذیری را در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی کشورهای غربی به‌وجود آورده است.



تلاش برای برگرداندن زمان به عقب، تلاشی است عبث و غیرممکن. گذشته، با تمام جلوه و شکوه درک شده‌اش، برای همیشه رفته است. 



جهان‌بینی برتری سفیدپوستان، دیدگاه آنها را نسبت به تغییرات جهانی محدودتر می‌کند. این دیدگاه محدود، آنها را از تشخیص و پذیرش تنوع و پیچیدگی جهانی شدن باز می‌دارد. آنها به‌جای درون‌نگری و پرداختن به مسائل ساختاری، عوامل بیرونی را مقصر گرفتاری‌های خود می‌دانند. این طرز فکر است که دیدگاه آنها را نسبت به جهانی‌شدن شکل می‌بخشد و بر سیاست خارجی کشورهایشان تأثیر می‌گذارد. همین طرز تفکر است که تعیین می‌کند چگونه به ظهور یک کشور بزرگ شرقی ـــ چین نگاه کنند.



برای این‌که غرب توسعهٔ چین را عادلانه‌تر و منطقی‌تر درک کند، باید خود را از دام پوپولیستی رها کند. از آنجایی که بازگشت به این گذشتهٔ آرمانی غیرممکن است، غرب باید رویکرد خود را نسبت به روابط بین‌الملل دوباره تنظیم کند. جهانی‌شدن چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی جهان را تغییر داده است و غرب دیگر تنها نیروی مسلط نیست. همان‌طور که گفته می‌شود، «تنها عامل تغییر ثابت است»، این کشورها باید با این واقعیت کنار بیایند که دیگر فقط غرب نیست که بر همه‌چیز حکمرانی می‌کند. 



همان‌طور که فیلسوف بریتانیایی، آلن واتس، زمانی گفت: «تنها راه برای درک تغییر، فرو رفتن در آن، حرکت با آن و پیوستن به رقص آن است.» تنها با پذیرش تغییر می‌توان فرصت‌های جدید و شادی را در درون آن یافت. این به معنای اتخاذ رویکردی بازتر و فراگیرتر در روابط خارجی، به‌رسمیت شناختن و احترام به منافع و دیدگاه‌های سایر ملل است. تنها در این صورت است که غرب می‌تواند جایگاه خود را در عصر جهانی شده پیدا کند و به رفاه و ثبات واقعی دست یابد.



در این روند، مردم کشورهای غربی نیز باید طرز فکر خود را تغییر دهند و از دلبستگی به گذشته رها شوند و تنوع و تغییر را در آغوش کشند.

«عصر طلایی» گریزان تنها یک حسرت نوستالژیک برای گذشته نیست، بلکه چالشی برای آینده است. در میان جزر و مد جهانی شدن، کشورهای غربی باید بپذیرند که آیندهٔ نظم جهانی، چندقطبی بودن است.

منبع: گلوبال تایمز، ۱۲ اوت ۲۰۲۴
https://www.globaltimes.cn/page/202408/1317832.shtml

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *