نحوهٔ مرزبندی با دیگر نیروهای انقلابی

رفیق نوالدین کیانوری ــ
پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۵، بهمن ماه ۱۳۵۸ ــ

س: آیا حزب تودهٔ ایران در جبههٔ متحد خلق علیه امپریالیسم و عوامل داخلی آن، نسبت به خرده بورژوازی رادیکال ایران مرزبندی مشخص و قاطعی دارد یا خیر؟ در صورت مثبت بودن جواب، مشخصات این مرزبندی را با ذکر مثال‌هایی از عملکرد حزب پس از انقلاب، توضیح دهید.

ج: اجازه بدهید که پاسخ این پرسش را با ذکر یک مثال آغاز کنم، تا مسئله روشن شود. جبههٔ جهانی علیه فاشیسم، در زمان جنگ دوم جهانی، که «ائتلاف ضدهیتلری» نام داشت، جبهه‌ای بود که در آن، نیروهای سوسیالیست. کمونیست جهان و در رأس آنها اتحاد جماهیر شوروی به‌همراه بخشی از سرمایه‌داری انحصاری دنیا، علیه بخش دیگری از این سرمایه‌داری انحصاری، متحداً مبارزه می‌کردند. تمام نیروهای داخل این جبهه کاملاً از ماهیت یکدیگر آگاه بودند. یعنی مرزیندی بین نیروها وجود داشت، بدون آنکه طرفین شرکت‌کننده در جبهه مرتباً آن را به یکدیگر تذکر دهند. اما تاکتیک نیروهای سوسیالیست و کمونیست، و در رأس آنها اتحاد جماهیر شوروی، برای شرکت در این جبهه بر چه اساسی قرار داشت؟ آنها به‌درستی ستقد بودند که با از میان رفتن فاشیسم، ضربهٔ مهلکی بر امپریالیسم وارد خواهد آمد که به تضعیف آن خواهد انجاید و بر اثر این ضربه، امپریالیسم دیگر نخواهد توانست مواضع تسلط گذشته خود را در جهان حفظ کند. از آن گذشته، پیروزی بر فاشیسم آلمان. ژاین و ایتالیا با تأثیری که در ناتوان کردن قدرت مجموعهٔ امپریالیسم جهانی به‌جای خواهد گذاشت، به ملل، مستعمره امکان می‌داد که علیه استحارگران و امپریالیست‌های مسلط در کشورهایشان قد علم کنند و به نبرد برخیزند و پایه‌های تسلط استعماری. امپریالیستی را متزلزل سازند.

تکرار آنچه یک گروه به آن اعتقاد دارد ـــ به معنای آنکه هرچه در ته دل دارد، باید بگوید ـــ در داخل یک جبهه، نه شیوهٔ تاکتیکی صحیح و نه مرزبندی سیاسی درستی است. مرزبندی ما با سایر نیروهای ضدامپریالیست، در برنامهٔ ما، در هدف‌های ما، در نظرات سیاسی ما خود به‌خود وجود دارد. این مرزبندی عبارت از آن است که در زمینهٔ ایدئولوژی ما طرفدار سوسیالیسم علمی هستیم، ما خواستار برقراری آن رژیم اقتصادی ـ اجتماعی هستیم که در آن بهره‌کشی فرد از فرد از بین برود و تمامی امکانات برای شکوفایی و رشد استعدادها و توانایی‌های انسان‌ها فراهم گردد. به این ترتیب، در درون جبههٔ نبرد ضدامپریالیستی که ما و سایر نیروهای ضدامپریالیست باید در آن شرکت کنیم، مرزبندی ما عملاً و به‌طور خود به‌خود وجود دارد، در استقلال سازمانی و روش و مشی سیاسی ما منعکس است و نیازی به تکرار هرروزهٔ آن نیست. در دوران جنگ جهانی دوم نیز مرزبندی میان کمونیسم و سرمایه‌داری انحصاری آمریکا، انگلستان و فرانسه که همه در یک جبهه علیه فاشیسم می‌جنگیدند، به‌طور خود به‌خودی وجود داشت و هرروز آن را اعلام نمی‌کردند. در مورد جنبش ضدامپریالیستی و دموکراتیک میهن ما، در مناسبات بین نیروهای اجتماعی که به هم نزدیک هستند، و میان آنها تضادهای آشتی‌ناپذیر وجود ندارد، مانند طبقهٔ کارگر و دموکراسی انقلابی، این اصول همکاری با کیفیتی به‌مراتب صمیمانه‌تر باید مراعات گردد.

بخش مهی از آنچه که ما سال‌ها پیش برای مرحلهٔ انقلاب دموکراتیک ملی در برنامهٔ خود گنجانده بودیم، اکنون از سوی تمامی نیروهای انقلابی و ضدامپربالیست پذیرفته شده است. برنامهٔ ما برای این مرحله از انقلاب چه بود؟ سرنگونی رژیم پوسیدهٔ سلطنتی، استقرار جمهوری خلق، قطع ریشه‌های تسلط امپریالیسم، برانداختن رژیم سرمایه‌داری بزرگ وابسته و مالکیت بزرگ اراضی کشاورزی. این شعارها را جبههٔ نیروهای انقلابی ضدامپریالیست در برنامهٔ خود گذاشته و آنها را پذیرفته است. ما برای عملی ساختن موادی از این برنامه که انجام نشده، و نیز تعمیق و گسترش موادی که انجام شده یا در حال انجام است، به مبارزهٔ خود ادامه می‌دهیم. این جبهه بدون اینکه رسماً اعلام شده باشد، عملاً تشکیل شده است و انجام بسیاری از مواد برنامهٔ ما را هدف کار خود قرار داده است. اما از میان بردن سرمایه‌داری به‌طورکلی، و به‌صورتی که برخی گروه‌های چپ‌گرا و چپ‌نما مطرح می‌کنند، در این مرحلهٔ مشخص انقلاب عملی نیست. چرا؟ زیرا در این انقلاب ملی و دموکراتیک، نیروهای گوناگونی شرکت داشته‌اند و این امر در موقمیت کنونی جامعهٔ ایران، با توجه به نیروهای درگیر در انقلاب، نه مطرح است و نه امکان عملی شدن دارد. اما بدون تردید در سیر تحولی جنبش انقلابی مردم ایران زمانی فرا خواهد رسید که بدون انجام چنین تغییری، پیشروی و خروج جامعه از بن‌بست و ادامهٔ تکامل آن امکان‌پذیر نخواهد بود. باید گذاشت شرایط برای این امر، مهیا شود.

در موقعیت کنونی جامعهٔ ایران مسئلهٔ گرهی مبارزهٔ سیاسی عبارت است از درک اهمیت جبههٔ متحد خلق، وظایف عمده‌ای که این جبهه به‌عهده دارد، و تلاش برای نگهداری و تحکیم و گسترش دستاوردهای انقلاب و برگشت‌ناپذیر کردن آنها. مواضعی که به این ترتیب به‌دست می‌آید و بازگشت‌ناپذیر می‌گردد، در واقع تخته‌پرشی است برای حرکت بعدی به سوی تکامل. این تکامل از نظر گروه‌های مترقی اسلامی، نظام توحیدی است، و از نظر ما، سوسیالیسم. میان طرفداران سوسیالیسم علمی و هواداران اسلام مترقی و انقلابی، در مسایل اجتماعی وجوه مشترک فراوانی هست که مهمترین آنها عبارت است از نابود کردن قطعی پایه‌های استثمار فرد از فرد در جامعه، و مبارزه علیه امپریالیسم. به‌همین جهت ما معتقدیم که باید با روشن‌بینی و واقع‌بینی به جنبش اسلامی مترقی نگریست، جنبه‌های مثبت آن را درک کرد، با تمام نیرو بخش مترقی آن را یاری رساند و شرایطی ایجاد کرد که جبههٔ متحد خلق در مبارزه علیه تحریکات و خرابکاری‌های امپریالیسم و ارتجاع تقویت گردد و به پیروزی‌های سریع‌تر و بیشتری دست بابد.

نباید تصور کرد که ـــ مثلاً ـــ حتماً همه باید بیایند و بگویند: «ای چریک‌های فدایی خلق! شما رهبر و پیشاهنگ طبقهٔ کارگر هستید و تمام خلق به شما تعظیم می‌کند و رهبری شما را قبول دارد. حالا دستور بفرمائید که باید از فردا چکار بکنیم؟»، تا معلوم شود که باید در جبههٔ متحد نیروهای خلق شرکت جست.

شرکت ما در این جبهه، به مفهوم این نیست که باید منتظر شویم آنها بیایند از ما دعوت کنند، رهبری ما را بپذیرند و از ما حرف‌شنوی داشته باشند. ممکن است برای مدت زمانی طولانی، حزب طبقهٔ کارگر را رسماً در جبهه نپذیرند. در چنین شرایطی، ما باید با تمام نیرو بکوشیم که به‌طور غیررسمی با جبهه همکاری کنیم و تا حد ممکن از خارج بر آن تأثیر بگذاریم. امروز طبقهٔ کارگر، در جنبش ضدامپریالیستی جهانی تأثیر قاطع و رهبری‌کننده دارد. این واقعیتی است که در آن تردید نمی‌توان کرد. اما این تأثیر رهبری‌کننده به این معنا نیست که حزب طبقهٔ کارگر حتماً در همه‌جا نقش سرکرده یا مشاور را داشته باشد، بلکه در حقیقت، این جوّ جهانی است که خود تأثیر رهبری‌کنندهٔ طبقهٔ کارگر را اعمال می‌کند و امکان‌پذیر می‌سازد. در این جو است که خلق‌هایی که حتی ایده‌های سوسیالیستی ندارند، به پا می‌خیزند، با تمام نیرو علیه امپریالیسم پیکار می‌کنند و اطمینان دارند که امپریالیسم دیگر قادر به سرکوبی آنها نیست، زیرا امروز دیگر یک پایگاه عظیم سوسیالیستی در جهان وجود دارد که از تمام جنبش‌های آزادی‌بخش دفاع می‌کند.

باید این مسئله را درک کرد که تمام جنبش‌های رهایی‌بخش و سوسبالیستی، از جو مساعدی که به‌دنبال انقلاب کبیر اکتبر به‌وجود آمده و امپریالیسم را در بسیاری از جبهه‌ها به عقب‌نشینی واداشته است، بهره می‌برند. اگر ما این نکتهٔ حساس را نادیده بگیریم و انقلاب ایران را، در این جوّ سیاسی جهانی، مثلاً با انقلاب ۱۸۷۱ فرانسه ـــ کمون پاریس ـــ مقایسه کنیم، بهتر است که در کتابخانهٔ خود مانند موش در میان کتاب‌ها بگردیم، زندگی را به همانجا محدود کنیم. و وارد محیط اجتماعی نشویم، زیرا بدون تردید دچار سرگیجه خواهیم شد.

بغرنجی تاریخ کنونی ما به‌مراتب بیش از آن است که بعضی از دوستان جوان ما فکر می‌کنند. این دوستان متوجه این مسئله نیستند که اِعمال رهبری سیاسی تنها به‌مفهوم آن نیست که همه گروهی را به‌عنوان «رهبر» بپذیرند و پرچم آن را بر سردر هر خانه‌ای بیاویزند. در شرایط کنونی جهان، اعمال رهبری سیاسی امکانات فوق‌العاده بغرنج و پیچیده‌ای دارد که می‌توان و باید با تمام دقت و ظرافت از آنها استفاده کرد. تنها در این صورت است که می‌توان یک رهبر واقعی سیاسی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *