ژئوپلیتیک «جنوب جهانی» در برابر «شمال جهانی»
نویسنده: سلمان رفیع شیخ ــ
مترجم: م. البرزی ــ
برگرفته از: دانش و امید، شماره ۲۰، آبان ۱۴۰۲ ــ
نشست اخیر گروه ۷۷ در کوبا شاهد تحولات مهمی در سطح جهانی بود. این نشست متشکل از اکثر کشورهای جنوب جهانی است که از ایده نظم جهانی جایگزین حمایت میکند، نظمی که نه از سوی یک مرکز قدرت، بلکه از سوی چندین مرکز قدرت از جمله جنوب جهانی هدایت شود. چین گرچه عضو گروه کشورهای ۷۷ نیست، اما مواضع جامعی را که از زبان رئیسجمهور کوبا، میگل دیاز کانل در مراسم افتتاحیه نشست سران بیان شد، مورد تأیید قرار داد. دیاز کانل گفت: «دیر زمانی است که شمال، جهان را بر مبنای منافع خود سازمان داده است، اکنون وقت آن رسیده است که جنوب قوانین را تغییر دهد.» شاید از این بهتر نتوان ناامیدی فزاینده نسبت به شمال جهانی را، که در میان بسیاری از اشتباهات دیگر، همچنان بیوقفه و بیرحمانه جهان را به سوی یک بحران بزرگ زیست محیطی سوق میدهد، بیان کرد. این میزان ناخرسندی به تنهایی نگرانکننده است.
گروه کشورهای ۷۷ که در سال ۱۹۶۴ تشکیل شد، امروز ۱۳۴ عضو دارد و نزدیک به دو سوم کل کشورها و نزدیک به ۸۰درصد جمعیت کل جهان را نمایندگی میکند. این برای کشورهائی مانند روسیه و چین که به دنبال سیاستهای نظم نوین جهانی، دلارزدائی، چند جانبهگرائی و چند قطبی هستند به چه معناست؟ این به روشنی به معنای آن است که این دو کشور در تلاش برای اهداف و خواستههایشان آنطور که غرب ادعا میکند، «منزوی» نیستند. تقاضا و حمایت فزاینده از نظم نوین جهانی برای غرب، نه تنها به این معناست که ایجاد یک «ائتلاف جهانی» علیه رقبایی مانند چین و روسیه و وادار کردن کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته به پیروی از سیاست خارجی واشنگتن در آینده نزدیک بسیار دشوارتر خواهد بود، بلکه توانائی غرب برای مقابله با رقبای خود از طریق ابزارهای اقتصادی، یعنی سرمایهگذاری نیز کاهش خواهد یافت. درست همانطور که غرب قادر به منزوی کردن چین و روسیه نبوده است، تلاشهایش برای نشان دادن این اقتصادها به عنوان اقتصادهای اساساً غارتگر نیز به جائی نخواهد رسید. برای این که غرب بتواند جائی در اقتصاد جنوب جهانی باز کند، باید فعالیتهای چین کاهش یابد. نشست گروه ۷۷ + چین چنین امکانی را مستقیماً از میان برمیدارد. در واقع، این تنها پیشدرآمدی برای گسترش بیشتر است.
از نگاه واشنگتن، این گسترش هیچ جای دیگر به اندازه آمریکای لاتین قابل توجه و خطرناک نیست، جائی که دکترین مونرو (۱۸۲۳) آن را بهنحوی به قلمرو انحصاری «آمریکایی» تبدیل کرده بود که هیچ قدرت خارجی نتواند در این منطقه جائی داشته باشد. حمایت آمریکای لاتین از نظم جهانی چند جانبهگرا به معنای برچیدن سیستماتیک بساط آمریکا در تاریخ است.
اما پشتیبانی منطقه «زیر گوش آمریکا»، هم نتیجه ناامیدی از سلطه شمال جهانی و هم نتیجه تعامل همزمان آن با قدرتهای بزرگی است که مدافع یک تحول نظاممندند. این تعامل بیسر و صدا بیشتر در مورد روابط تجاری آمریکای لاتین با چین است که از ۲درصد کل اقتصاد منطقه در سال ۲۰۰۰ میلادی به ۳۱درصد در سال ۲۰۱۰ به ارزش ۱۸۰ میلیارد دلار رسیده است. این رقم در سال ۲۰۲۰ به ۴۵۰ میلیارد دلار رسید و احتمالاً در سال ۲۰۳۵ به ۷۰۰میلیارد دلار خواهد رسید. چین از نظر میزان تجارت با آمریکای لاتین پس از آمریکا جایگاه دوم را دارد. اما این وضع با پیگیری مصرانه چین برای گذار به نظم نوین جهانی و تعامل فزاینده با آمریکای لاتین نشاندهنده ارتباط متقابل چشماندازِ در حال تغییر جهانی و منطقه است. چین علاوه بر بازرگانی، از نظر مالی نیز در آمریکای لاتین فعال است. بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۱ بانکهای چین ۱۳۹میلیارد دلار به کشورهای گوناگون آمریکای لاتین وام دادهاند.
مهمتر این که کشورهای «زیر گوش آمریکا» نیز با دلارزدائی مخالفتی ندارند. در ژوئن سال ۲۰۲۳ آرژانتین برای دسترسی به نزدیک به ۱۰میلیارد دلار، قرارداد دو برابر کردن مبادلات با ارز ملی خود با چین را امضا کرد.
برزیل، اقتصاد بزرگ آمریکای جنوبی و یکی از اعضای اصلی گروه کشورهای بریکس، که اخیراً نیز به بازیگر مرکزی در این گروه تبدیل شده است، برای پیشبرد نظم نوین چند قطبی تلاش میکند. برزیل همچنین به عنوان عضو بریکس با سیاست دلارزدائی همراه است.
نکته بازهم مهمتر این که، آمریکای لاتین در حال نزدیکی بیشتر و همکاری عمیقتر با چین است، به این معنا که این کشورها نگران تبلیغات غرب و آمریکا در مورد «تله بدهی چین» برای کشورهای در حال توسعه، یا «نیروی سیاسی مداخلهگر» نیستند. روشن است که این روایات حتی در مناطق تحت کنترل مستقیم آمریکا هم دیگر اثری ندارد.
اینکه جنوب جهانی در درون خود ناهمگون و بسیار متنوع است، درست است. به این معنا که یک احتمال قابل درک این است که همه اعضای گروه۷۷ از موضع مورد هدف قرار دادن آمریکا حمایت نکنند، مثلاً مکزیک که ارتباطات اقتصادی تنگاتنگی با آمریکا دارد. اینکه مکزیک مایل به پیگیری دلارزدائی باشد یا نه، سؤالی واقعبینانه است. اما قضیه این است که این تنها جنوب جهانی نیست که از نظر داخلی نامتجانس است. امروز شمال جهانی هم به همین میزان نامتجانس است. درباره تنشهای فزاینده میان غربیها در در رابطه با کشورهای اتحادیه اروپا که مایلاند در مقابل روسیه از اوکراین حمایت کنند، گزارشهائی منتشر شده است. فرانسه مدتهاست که به دنبال یافتن یک سیستم امنیتی اروپا محور و مستقل از ناتو است. ایالات متحده و بسیاری از کشورهای عضو ناتو میخواهند ناتو را گسترش دهند، اما متقاعد کردن ترکیه مشکل بزرگی به وجود آورده است.
با این وجود شمال جهانی تا کنون بهخاطر این شکافها از هم نپاشیده است، جنوب جهانی هم از هم نخواهد پاشید. در واقع، وجود تنوع درونی به معنای ضعف آن نیست، بلکه نقطه قوت آن است، زیرا برای کشورها این فرصت را فراهم میسازد تا از اختیارات و تدابیر مناسب خود در شرایط پیچیده و به سرعت در حال تغییر بینالمللی به بهترین وجه، به نفع خود استفاده نمایند. در واقع این از ویژگیهای بارز نظم نوین جهانی است که در آن گزینههای کشورها به یک مرکز قدرت محدود نمیشود. بنا بر این، حتی در حالی که مکزیک بزرگترین شریک تجاری آمریکا است، صِرف حضور چین در آمریکای لاتین به عنوان مانعی در مقابل اعمال فشار واشنگتن که به دنبال حفظ و تقویت سلطه خود است، عمل خواهد کرد، به این معنا که کشورها همواره میتوانند تمهیدات جایگزین دیگری برای خود در نظر داشته باشند. تعرض و هژمونی واشنگتن تنها پیامدهای معکوس خواهد داشت و کشورها را بیشتر به سوی سیاستهای نظم نوین جهانی سوق میدهد. این بدان معناست که واشنگتن باید روشهای کهنه خود را مورد بازبینی قرار دهد. طفره رفتن از این کار تا کنون منجر به حمایت فزاینده از چندین مرکز قدرت شده است.
بر این بستر است که میتوان دید که چرا حمایت از گزینه نظم نوین جهانی در جنوب جهانی استقبال میشود. این استقبال علیرغم تنوع درونی این بلوک، در شرایط سرخوردگی فزاینده از نظم آمریکائی و افزایش دسترسی به قدرتهای جایگزین اتفاق افتاده است.
منبع: نیوایسترن آوتلوک (چشمانداز نوین شرق)، ۱۱مهر ۱۴۰۲
https://journal-neo.su/2023/10/03/the-geopolitics-of-the-global-south-versus-the-global-north/