شماره ۲۸۴ ــ یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱
یادمانده
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
آن سالها، در آستانه ۲۸ مرداد ۳۲ دیگر روزگار اشعار عاشقانه برای من نبود. میخواستم از آن پیله درآیم. در همین رابطه نوشتهای دارم که خودم اسمش را گذاشتهام مانیفست. عنوان آن، پیام و پیمان است. در آن نوشته با مردم خود سخن میگویم و پیمان میبندم که دیگر همراه رزم و رنج او باشم. از رنج خود نگویم. از عشق فردی بگسلم و به عشق او بپیوندم.
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیرماه سالروز شهادت رفیق رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) است. زندهیاد رفیق سیاوش کسرایی شعری را در آذرماه ۱۳۶۲ بهمناسبت شهادت رفیق هاتفی سروده است که با صدای وی در ویدئوکلیپ زیر میشنوید.
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
اینجا روزهای کار و کار و کار است. دخترک دکترایش را میگیرد، از رسالهاش دربارۀ اصلاحات ارضی دفاع میکند، در رادیو «پیک ایران» کار میکند، مینویسد و گویندگی میکند، در «دنیا» و «مردم» مقاله مینویسد، با تعدادی عاشق دیگر که معتقدند «تا ریشه در آب است، امید ثمری هست».
اینجا راه برگشت به میهن است. در مسیر بازگشت چشمان نگران آنها را دنبال میکند، میدانید به کجا میروید؟ خطر در کمین شماست! اما آنها سر از پا نمیشناسند. زندگی و مرگ همینجاست. همینجا برقص. دخترک سالها بود منتظر این روز بود. اینجا سرزمین روزبه است.
اینجا تحریریۀ «نامۀمردم» است واقع در طبقۀ دوم دفتر جدید حزب در خیابان شانزده آذر. دخترک تنها زن عضو تحریریۀ ارگان حزب است. او اکنون دیگر غولی است در کنار غولهای سیاست و ادب کشور، هوشنگ ناظمی (نیکآیین)، منوچهر بهزادی، بهرام دانش، عبدالحسین آگاهی، رحیم نامور و …
اینجا زندان است. گویی زجر و شکست پایان ندارد. دخترک همۀ همراهانش را از دست میدهد. اما دهها دختر پیدا میکند …
در فکرش باد میوزد. بادی که چهرهها و حرفها را میبَرَد و میآوَرَد، بادی که زندگی را از سر تا به ته مرور و زیر و رو میکند …
صدای روزبه میآید که با التماس به تقی [۸] که میرود چند سیخ کباب بگیرد، میگوید، تقیجان کوچه باریک است و بچهها در آن بازی میکنند. اگر بچهای به راهت آمد تکهای از کباب به او بده دلش نپرد …
صدای گلولۀ کلت روزبه بلند میشود که غفلتاً خارج شد و از کنار پای او گذشت …
پوریک را میبیند که برای آنکه خوابش بپرد و بتواند تا نزدیک صبح روی ترجمهها کار کند کنار دیوار یوگا میکند و روی سرش ایستاده است …
سید ضیا میگوید اینها را میکشند و یک پولی هم به شما میدهند. بروید بچههاتان را بزرگ کنید …
روزبه نوشت: حیف که دیگر تو را نخواهم دید. میتوانستیم سالیان دراز در کنار هم خوشبخت باشیم اگر رضایت میدادم که از کشور خارج شوم. اما من وظیفهای فراتر از فکر کردن به زندگی شخصیام داشتم و میدانم که تو هرگز با آن مخالفت نداشته و نداری …
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
در تاریخ مبارزات خلقها، قهرمانان جاویدی بهعرصه میآیند که در پیکار مقدس خود برای آرمانهای خلق پیوسته به مردم تکیه دارند، قهرمانانی که در لحظات معین تاریخی از ژرفای دریای پرخروش خشم و رزم خلقها چون صدف بیرون میافتند، بیانگر رنج و پیکار و امید خلق خود میشوند، با هر آنچه اهریمنی و زدودنی است، به ستیزه برمیخیزند و در لحظه ضرور، هنگامیکه شهادت یک تن بهمعنای پایداری جنبش یک خلق است، جان خویش را نثار میکنند. به پاس وفاداری به مردم و ایثار در راه آرمانهای خلق است که مردم به قهرمانان راه رهایی خود زندگی جاودانه میبخشند و آنان را سپاس میدارند.
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
در نهایت تأسف با خبر شدیم که در روز چهارشنبه ۱۸ اسفندماه، آلما مایکیال، همسر شاعر بزرگ معاصر استاد هوشنگ ابتهاج ــ ه. ا. سایه، منتظر بهاری که تا چند روز دیگر فرا میرسد نماند و در شهر کُلن آلمان زندگی را بدرود گفت. او برای نزدیک به ۶۴ سال یار و همسفر و همراه استاد در زندگی پُر دستاندازشان بود. سایه خود میگفت نمیداند بدون آلما دنیا چگونه جایی برای او خواهد بود.
صفحهها
تازهها در کتابخانه مهر
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
Education - This is a contributing Drupal Theme
Design by
WeebPal.