دفع کردن یک فاجعه ملی
رفقای گرامی،
حزبی که برای ساختن سوسیالیسمی احیاء شده فعالیت خود را از سر میگیرد باید روشن کند که آیا ویژگیهای دورانی که لنین حزباش را در یک انقلاب پیروزمند سوسیالیستی هدایت کرد هنوز با شرایط امروز مطابقت دارد؟
برنامه کمیته مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه بهصراحت اعلام میکند که ما در یک جامعه سرمایهداری احیاء شده بسر میبریم. کمیته مرکزی حزب در پلنوم اکتبر ۲۰۱۴ آن را بهعنوان سرمایهداری «واپسگرا و انگلی، الیگارشی و کمپرادوری» که «قابل دوام نیست و به لحاظ تاریخی محکوم» است توصیف کرد.
نظرسنجیها نشان میدهند که شهروندان روسیه میخواهند در جامعهای که در آن عدالت اجتماعی ارزش اصلی محسوب شود زندگی کنند. پاسخ تقریباً نیمیاز پاسخدهندگان این است. نزدیک به ۳۶ درصد از پاسخدهندگان در رویای بازگشت به سنن ملیاند که معمولاً منظورشان سنن دوران شوروی است. از هر سه پاسخدهنده یک نفر مایل است شاهد آیندهای باشد که در آن روسیه یک قدرت بزرگ باشد. تنها ۱۳ درصد به «بازار آزاد و مالکیت خصوصی» دل بستهاند. این تعجب آور نیست: تا زمانی که قدرت در دستان کسب و کار بزرگ باشد آیندهای که هموطنان در حسرت آنند نمیتواند محقق شود.
روسیه دوباره گرفتار تضادهای حاد پیچیده است. تضاد اصلی تضاد بین کار و سرمایه است. احیای سرمایهداری با فقر همراه است ـ هم فقر نسبی کارگران و هم فقر مطلق آنها. بر اساس گزارش مؤسسه جامعهشناسی (Reseach Centers of Institute of Sociology RAS) یک سوم از هموطنان ما در فقر زندگی میکنند. بسیاری از این افراد دارای شغل هستند اما از حداقل دستمزد برخوردار نیستند. شکاف بین گروههای مختلف مردم روسیه که دارای بیشترین و کمترین درآمد هستند ۴۰ برابر است. این شکاف بسیار گستردهتر از شکافی است که در دوران روسیه تزاری وجود داشت.
محرومیت و فقر طبقات تحت ستم مشهود است. نظرسنجیها نشان دادهاند که در طول ۲۰ سال گذشته اشتغال در بخش دولتی بهطور قابلتوجهی کاهش یافته و تأمین اجتماعی کارکنان شرکتهای خصوصی کاهش یافته است. بیکاری در حال افزایش است. شوالف، معاون اول نخست وزیر، اولیوکایف، وزیر توسعه اقتصادی، تاپلین، وزیر کار و نابیولینا، رئیس بانک مرکزی همه آشکارا هشدار میدهند که بیکاری ممکن است افزایش یابد. بنابراین مقامات اعتراف میکنند که فقر بیشتر کارگران اجتنابناپذیر است.
از میان تضادهای قدیمی، تضادهای بین کشاورزان و صاحبان زمین، بین بورژوازی روستایی و جامعه دهقانی از بین رفتهاند. با این حال، آخرین سرشماری روستایی در سال ۲۰۰۶ وجود تضاد حاد در میان دهقانان قشربندی شده را نشان داد. در زمان سرشماری بیش از ۵۵۰۰۰۰ کارگر روزمزد وجود داشت که توسط صاحبان زمینهای خصوصی استثمار میشدند.
مسأله زمین حادتر از هر زمان دیگری میشود. از یک سو، میلیونها هکتار از زمینهای زراعی رها شدهاند و در آنها کشت و زرعی انجام نمیشود. از سوی دیگر، در نتیجه خرید و فروش اجباری زمین، به لحاظ اندازه قطعه زمین قشربندی اجتماعی فزایندهای در مناطق روستایی وجود دارد. بیش از ۱۷٪ خانوارهای روستایی هیچ زمینی ندارند و ۴۳٪ صاحب قطعههای کوچک هستند. در عینحال املاک خصوصی بسیار بزرگی شامل دهها هزار هکتار زمین پدیدار شدهاند.
در روسیه قبل از انقلاب مسأله ملیتها بسیار حاد بود. این مسأله مجدداً توسط کودتای ضدانقلاب سالهای ۹۳ـ۱۹۹۱ برانگیخته شد. افزون بر این ما شاهد تضادهای بین ـ مذهبی هستیم. بنابر گفته جامعهشناسان، فقط یک پنجم جمعیت، نگران افراطیگری مذهبی نیستند. ۴۲٪ در مورد این مسأله اظهار نگرانی میکنند و تقریباً ۴۰٪ خیلی نگراناند یا وحشت دارند.
دشمنی بین شهرهای کوچک و حومهها که ویژگی روسیه تزاری بود خود را به شکل تضادهای حاد میان انواع مختلف جوامع نشان داده است. تضادهای بین نواحی و میان قسمتهای مختلف کشور بسیار شدید هستند.
بر این اساس، تضادهای بین لایههای «پایینتر» و «بالاتر» در روسیه مدرن حادتر میشوند. اما مسأله این است که آیا «قشر بالاتر» قادر خواهد بود به شیوه قدیم حکومت کند؟ امروزه احتمالاً هنوز قادرند. اما تواناییشان به مرز نهایت رسیده است.
تحقیقات نشان دادهاند که ۸۰٪ هموطنان ما حاضرند از مواد غذایی که از کشورهای غربی وارد میشود صرفنظر کنند و ۵۵٪ حاضرند از سفر به کشورهای عضو اتحادیه اروپا و آمریکا چشمپوشی کنند. این یعنی آنها حاضرند از آنچه ممکن است «لوکس» خوانده شود صرفنظر کنند. یک پاسخ بسیار متفاوت به این پیشنهاد که شهروندان روسی باید کمربندهایشان را محکمتر ببندند داده شده است: ۸۲٪ مخالف افزایش مالیاتها هستند و ۸۴٪ ثابت ماندن دستمزدها و مستمریها را رد میکنند.
در زمینه بحران اقتصادی، اوضاع طبقه کارگر در روسیه همچنان رو به وخامت دارد. فقر «لایههای پایینتر» همچنان ادامه دارد. شرایط عینی برای وضعیت انقلابی مهیا میشود. اما، همانطور که لنین هشدار داد، «ممکن است زمان یک انقلاب فرا برسد، اما جنبندگان آن به اندازه کافی نیرومند نباشند تا آن را به انجام برسانند ـ در این صورت جامعه تباه میشود و این تباهی ممکن است چندین دهه دوام داشته باشد.»
آنچه در این کشور روی میدهد نشان میدهد که روسیه هماکنون نیز در مرحله تباهی است. حزب کمونیست فدراسیون روسیه که در داخل و خارج پارلمان فعال است، خواهان توقف ازهم پاشیدن جامعهای است که احیای سرمایهداری موجب آن شده است. این کار باید انجام شود تا ازکشور حفاظت شود و طبقه کارگر آن نجات یابد.اما جریان عمل نشان میدهد که بیماریهای سرمایهداری را نمیتوان از درون آن درمان کرد. بنابراین موضع ما تغییر نمیکند: «سوسیالیسم راه برونرفت بحران است». فقط پرولتاریا میتواند نقش طبقه پیشرو «قادر به نجات روسیه از تباهی» را ایفا کند.
مقامات مسئول یک تابوی ضمنی را به مضمون طبقه کارگر تحمیل کردهاند. کسانی که در تولید صنعتی سروکار ندارند ممکن است این تصور را داشته باشند که طبقه کارگر از بین رفته است. این درست همان چیزی است که رژیم روی آن حساب میکند. آن دسته از اعضای گروههای میهنپرستی که تحت تأثیر نظریههای جدید نوظهور جامعه پساصنعتی و جامعه اطلاعاتی قرار دارند بر این موضوع صحه میگذارند. با لاقیدی آدم بیسواد بیربط [Khlestakov = شخصیت ادبی] اعلام کردند که پرولتاریا از بین رفته است، که مبارزه طبقاتی محو میشود و مبارزه آزادیبخش ملی جایگزین آن میشود.
اما اگر طبقه پرولتاریایی وجود ندارد، پس کسی برای استثمار وجود ندارد و جایی وجود ندارد که ارزش اضافی در آن گرفته شود. در این صورت، پس چگونه سرمایه تولید شده است و سرمایهداران از کجا آمدهاند؟ اما شاید بحث کردن با نظریهپردازان قلابی که حرفهای مزخرف را بهجای حقیقت جا میزنند بیهوده باشد. تمام گمانهزنیهای آنها اعتراف به شکست ایدئولوژیک در برابر سرمایه بزرگ است. ایدئولوژی بورژوایی همیشه سعی کرده است کارگران را از تحلیل طبقاتی حقایق و پدیدههای اجتماعی دور نگهدارد. سرمایه بهخوبی درسهای تاریخ را بهیاد دارد و از این هراس دارد که طبقه کارگر بتواند در رأس امور قرار بگیرد.
ما کمونیستها برای این که قاطعانه به تودههای طبقه کارگر متکی باشیم، باید همواره بهطور دقیق از سطح احساسات اعتراضی در کشور آگاه باشیم و بدانیم در چه جایگاهی قرار داریم و از کدام جایگاه تهاجممان را آغاز کنیم. در پایان سال گذشته دانشمندان موسسه جامعه شناسی آر.ای اس.(RAS ) در مورد مسائل سیاستهای تودهای گزارشی را منتشر کردند. بنابر این گزارش ۷۰٪ پرسششوندگان دارای دیدگاههای سیاسی بودند. بزرگترین گروه – ۷۵٪ – هوادار مدلهای مختلف سوسیالیسماند. این پایگاه اجتماعی است که باید بهطور دقیق مبنای فعالیت ما قرار گیرد. این اکثریت، نماینده اپوزیسیون واقعی علیه سرمایهداری کمپرادور و رژیم سیاسی آن است. چپگراها، راستگراها و لیبرالهای «میانهرو» فقط ۸٪ پاسخدهندگان را تشکیل میدادند. آنارشیستها، محافظهکاران و طرفداران محیط زیست ۷ تا ۸٪ بودند.
این تحقیق، بهترین پاسخ برای کسانی است که هنوز برای عدم حضور یا انفعال پرولتاریا عزاداری میکنند. و با وجود این ۲۹٪ کارگران اعلام میکنند که با کسانی که فعالانه در راهپیماییها شرکت میکنند احساس همدردی دارند. ۲۹٪ بقیه کارگران میگویند که موضعشان شبیه موضع کسانی است که شرکت در فعالیتهای سیاسی را رد میکنند. اعتقاد به لزوم فعالیتهای حاد و شدید در میان روشنفکران بسیار کمتر مشهود است و تقریبا ۲/۵ برابر کمتر از کارمندان دولت و کارگران «یقه سفید» است.
بنابراین کارگران هرچه بیشتری آماده شرکت در اقدامات اعتراضیاند. این امر، زمینه را برای نفوذ ما بر تودههای پرولتری افزایش میدهد. ما از این گرایش باید بیشترین بهرهبرداری را بکنیم. جلسه عمومی قبلی کمیته مرکزی دستورالعملهای ویژهای برای این هدف صادر کرده است. به کمیتههای شهری و منطقهای حزب توصیه شده است روشهای «دژهای» نفوذ در طبقه کارگر را در دستور کار قرار دهند. بنگاههای مشخصی باید چنین دژهایی باشند. لازم است به شکل فعالانه از منافع کارگران استخدامی حمایت کنیم، و با اخراج ناعادلانه آنها مبارزه کنیم و با پرولتاریا همبستگی خیلی بیشتری داشته باشیم. قبل از پایان سال، چگونگی اجرای این تصمیمها توسط سازمانها را مورد بررسی قرار میدهیم.
وظیفه حزب کمونیست فدراسیون روسیه عبارت است از گسترش جنبش طبقه کارگر و در آمیختن آن با ایدئولوژی سوسیالیستی. وضعیت کنونی این وظیفه را بر عهده ما میگذارد تا گام به گام و روز به روز کار در میان اجتماعات محلی را افزایش دهیم، نیازهای زحمتکشان در صنوف و سنین مختلف را بشناسیم، با مذهبیها و غیرمذهبیها زبان مشترک پیدا کنیم، متزلزلها را متقاعد کنیم و کمک کنیم ره گم کردگان نظر خود را تغییر دهند. اگر ما از نقش سازماندهی تظاهرات تودهای غافل شویم ممکن است خودمان از لحاظ سیاسی در حاشیه قرار بگیریم، اگر فعال باشیم زمان تحول سوسیالیستی سرزمین مادریمان را نزدیکتر خواهیم کرد.
چهار نیرو در روسیه مدرن با هم برخورد دارند. اول، الیگارشی درنده خو و قدرتی که بیانگر منافع آن است. سنگر سیاسی آنها[سازمان] روسیه متحد است. دوم، بورژوازی لیبرال طرفدار غرب که از نظر جهتگیری طبقاتی به آنها نزدیک است. آنها به گروههای الیگارشی تکیه میکنند که در دوران تبعیضگرایی یلتسین بهوجود آمدند. مراکز آن احزاب کوچکی مانند حزب پیشرفت (A.Navalny)، پارناس (V.Ryzhkov، M.Kasyanov) سولیدارنوست، و غیره هستند. نیروی سوم خرده بورژواها هستند که در زمان بحرانهای اقتصادی تعدادشان رو به افزایش میگذارد. نمایندگان سیاسی هدایتگر آن، فقط [حزب] روسیه و حزب لیبرال دمکرات فدراسیون روسیه (LDPR)اند. نیروی چهارم طبقه کارگر و متحدان آن است که حزب کمونیست فدراسیون روسیه که خواست هدایت آنها را بر عهده دارد.
این ساختارهای چند قطبی از ویژگیهای زندگی سیاسی «صلحآمیز» است. اما رویدادهای اوکراین نشان دادهاند که وقتی اوضاع به تقابل مستقیم انجامد این کثیرالوجوهیها فیصله مییابند. فقط دو قطب باقی میمانند، دو مرکز جذب. آنها باید سایر نیروهای سیاسی اجتماعی را خنثی کنند. اگر فعالیتهای سیاسی در روسیه سر برآورد، خرده بورژوازی، طبق معمول خود را در حاشیه خواهد یافت. فقط دو نیرو ادعای حقیقی قدرت را خواهند داشت.
اولین شکل: دو قطب عبارت خواهند بود از بورژوازی متحد و پرولتاریای متحد به رهبری حزب کمونیست فدراسیون روسیه. این یک مجال برای روسیه است که به مسیر تلاش و کوشش خلاق سوسیالیستی بازگردد. این استراتژی بلشویکها در انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بود که برای آنها پیروزی به ارمغان آورد.
دومین شکل: دو گروه رقیب الیگارشی در تلاش برای کسب قدرت با یکدیگر درگیر خواهند شد. تفاوت بین آنها تنها در روشهای مورد استفاده برای تضمین دیکتاتوری سرمایه است. پیروزی هر کدام از این دو میتواند رژیمی با «لکههای قهوهای» ایجاد کند: زمانی که سرمایهداری روشهای بورژوا دموکراتیک را کافی نداند به روشهای فاشیستی روی میآورد. این چیزی است که در اوکراین رخ داده است.
از نظر حزب کمونیست فدراسیون روسیه این بدان معنی است که نمیتواند هیچیک از گروههای سرمایهداری بزرگ را بهعنوان متحدان خود و یا مسافران همراه خود درنظر بگیرد. جایگزین واقعی نیروهای ضدانقلابی باید طبقه کارگر و حزب کمونیست فدراسیون روسیه باشد. همانطور که استالین تأکید کرد، چشمپوشی حزب کمونیست از مبارزه برای هدایت میلیونها نفر، خط ائتلاف با بورژوازی به استراتژی منشویکی مربوط میشود. بلشویسم نقش «هژمونی جنبش انقلابی» را به پرولتاریا میدهد.
حزب وارث انقلاب اکتبر نمیتواند دنبالهرو حوادث باشد. تنها در صورتی که بهعنوان پیشتاز مبارزه برای سوسیالیسم عمل کنیم از عهده انجام نقش تاریخیمان برخواهیم آمد. از مرحله تکوینی حزب کمونیست فدراسیون روسیه زمانی طولانی سپری شده است. اینک باید به ارتفاعات جدید دست پیدا کند. از حزب خواسته شود حمایت تودههای وسیع کارگران و دهقانان را جلب کند. در توصیف چنین وضعیتی استالین خاطرنشان کرد: «حزب در این دوره به اندازه دورههای قبلی ضعیف نیست؛ به عاملی جدی بهعنوان یک نیروی محرکه تبدیل میشود. در حال حاضر … ابزاری برای هدایت مبارزه تودهها در سرنگونی قدرت سرمایه است: حزب تمرکز خود را نه بر خود حزب، بلکه بر میلیونها نفر جمعیت قرار میدهد».
تباهی کشور چیزی بود که لنین یک صد سال پیش در توصیف دولت روسیه آن را بهکار برد و این موضوع هنوز صادق است. طبقه کارگر نیروی پیشرو انقلاب کبیر اکتبر بود که از یک فاجعه ملی جلوگیری کرد. وظیفه اصلی حزب کمونیست فدراسیون روسیه است که در صفوف خود بهترین نمایندگان این طبقه را گردآورد. آنها به تنهایی قادر بهراه انداختن مبارزهای سازشناپذیر علیه سرمایهداریاند. فقط با همراهی آنهاست که حزب میتواند از کشور در برابر تهدید یک فاجعه ملی حفاظت کند.
پرچمی برای تمام دورانها
رفقای گرامی، دوستان، همرزمان
تقریباً یکصد سال پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر از هر زمان دیگری بدیهیتر است که انقلاب ما نمیتواند پدیدهای صرفاً محدود به روسیه تلقی شود. انقلاب روسیه مُهر و نشان خود را بر فرایندهایی در مقیاس جهانی زده است. انقلاب سوسیالیستی پرولتری، سرنوشت نوع بشر را تغییر داد.
لنین در اثر خود «بیماری کودکی چپروی» در ۱۹۲۰ نوشت: «برخی از ویژگیهای انقلاب ما نه تنها اهمیت محلی، نه تنها اهمیت ملی، روسی، بلکه اهمیت بینالمللی دارد.»
تحت تأثیر انقلاب اکتبر مردم شوروی هویت خود را با شعار برجسته مارکس و انگلس مشخص کردند.«پرولتاریای جهان متحد شوید!» بلشویکهای روسیه این شعار را برافراشتند و در عمل پیاده کردند.
امروزه حزب کمونیست روسیه به این شعار وفادار است.
بله، بلشویکها وقتی که از تودهها خواستند در اکتبر ۱۹۱۷ به پا خیزند به پیروزی ایمان داشتند. اما آنها به انقلاب روسیه بهعنوان بخشی از مبارزه جهانی بین کار و سرمایه نگاه میکردند. در هر حال، لنینیستها قاطعانه عقیده تروتسکی که انقلاب کبیر اکتبر را باید به بستهای از چوب برای به آتش کشیدن جهان تبدیل کرد رد کردند. بلشویکها درک بسیار عمیقتری از ویژگی بینالمللی انقلاب پرولتاریایی داشتند. لنین با مخاطب قرار دادن نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان در سومین کنگره سراسری روسیه گفت: «جمهوری سوسیالیستی شوراهای ما مانند مشعلی فراراه سوسیالیسم بینالمللی خواهد ایستاد و نمونهای برای تمام تودههای کارگر است. آنجا میرزمد، میجنگد و خونریزی میکند، اینجا یک سیاست واقعی صلحآمیز و جمهوری سوسیالیستی شوروی است».
سه روز قبل از گشایش کنگره شوراها لنین نوشت: «منافع سوسیالیسم بالاتر از حق ملتها برای تعیین سرنوشت است.» استالین که سخت پایبند به این رویکرد بود خاطرنشان کرد که حذف ستم ملی «بدون قطع رابطه با امپریالیسم، بدون سرنگونی بورژوازی ملی کشور خود و بدون این که تودههای کارگر، قدرت را بهدست بگیرند» قابل تصور نیست. این اصل امروز هم همچنان پا برجاست. برای حزب کمونیست فدراسیون روسیه حمایت از طبقه کارگر کریمه و نووروسیا یک اقدام همبستگی با مبارزات آنها علیه امپریالیسم، علیه باندرویتها، و علیه جناح راست بورژوازی ملتگرای اوکراین است. همبستگی ما تنها زمانی میتواند کامل شود که طبقه کارگر قاطعانه بهدنبال کسب قدرت در کشورمان باشد. این احکام متعلق به لنین و استالین هستند.
حفاظت از دستاوردهای انقلاب اکتبر یک امر بینالمللی بود. مبارزه انقلابی پرولتاریای بینالمللی به سرزمین شوراها کمک میکرد. در روسیه یک سنت بزرگ در طول جنگ داخلی متولد شد. در آن زمان هزاران مبارز انترناسیونالیست به ارتش سرخ ملحق شده بودند. آن مبارزان شامل صربها، مجارها، چکها، لهستانیها و چینیها بودند. تاریخ بعدی توسط اعضای بریگادهای بینالمللی که درسالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ از جمهوری اسپانیا دفاع کردند ساخته شد. این سنت باشکوه امروز هنوز زنده است. خط مقدم آن در حال حاضر در منطقه پرولتری دنباس است.
میراث انقلاب کبیر اکتبر دربردارنده بسیاری از درسهای همبستگی بینالمللی است. ابتدا از اواسط قرن گذشته بسیاری از انجمنهای جدید به این کار پیوستند. این انجمنها عبارتند از: شورای جهانی صلح، فدراسیون بینالمللی مبارزان مقاومت، فدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری، فدراسیون دموکراتیک بینالمللی زنان، فدراسیون جهانی جوانان دمکرات و انجمن بینالمللی وکلای دموکرات. ما در حال تدارک استقبال از نمایندگان این سازمانها در مسکو هستیم که بهزودی بهمنظور برگزاری یک همایش بهمناسبت ۷۰ـمین سالگرد پیروزی خلق شوروی در جنگ کبیر میهنی مهمان ما خواهند بود.
اهمیت بینالمللی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بسیار عظیم است. آن انقلاب پایههای یک دنیای جدید را بنا نهاد. روسیه شوروی به سیاره زمین تجربه برجسته کار خلاقانه سوسیالیستی را ارائه داد. پرچم سرخ انقلاب کبیر اکتبر پرچم طبقه کارگر در سراسر دنیاست، پرچم حقیقت و عدالت.
در سالهای مبارزه علیه فاشیسم، پرچم سرخ ما الهامبخش مدافعان قهرمان مسکو، لنینگراد و استالینگراد بود. این پرچم شاهد اولین آتشبازیهای پیروزی برای نشان دادن آزادی اوریول و بلگورود بود. در ماه مه ۱۹۴۵ این پرچم بر فراز برلین شکست خورده اوج گرفت تا سمبل اصلی پیروزی بزرگ باشد. این پرچمی برای همه دورانهاست.
میراث سوسیالیسم شوروی زنده است. این پرچم در انقلاب رمانتیک کوبا زنده است، در ماموریتهای برجسته چهگوارا و سالوادور آلنده، دانیل اورتگا و هوگو چاوز، در موفقیتهای کنونی چین و ویتنام، در توسعه تدریجی بلاروس بیادعا و کوشا، و در آمریکای لاتینی که «به رنگ سرخ» متمایل میشود.
کمونیستهای روسیه به این تاریخ افتخار میکنند. مبارزه امروز ما بر تجربه متنوع و قابل توجه واحدهای مختلف جنبش جناح چپ بینالمللی مبتنی است. با استفاده از آن تجربه سحرگاه زندگی جدیدی سرمیزند که در ماه اکتبر سال ۱۹۱۷ متولد شد. این تجربه غنی میراث بزرگ ما است. دستاوردهای دوران اتحاد جماهیر شوروی، سلاح فولادین ضدزنگ ما، ستاره قطبی ما و پایه و اساس موفقیتهای جدید ما است.
حقیقت ما، به ما این اطمینان را میدهد که نیروهای آفرینش، صلح و پیشرفت بر نیروهای شرور پیروز خواهند شد.
حق با ماست، پیروزی از آن ماست.