چپ در آمریکای لاتین : پس‌رفت یا موجی در ژرفا

شکست‌های اخیر انتخاباتی چپ در پایان سال ٢٠١۵ در کشورهای آرژانتین و ونزوئلا، از دست دادن شهرداری بوگوتا – مجموعه‌ای که بیش ازبقیه کشور اوروگوئه جمعیت دارد ـ و تلاش برای متهم کردن ریاست‌جمهوری در برزیل، همه هشدارهایی برای چپ در این قاره هستند که در صورت توجه نکردن به آن‌ها یا دست‌کم گرفتن‌شان، به خودکشی شبیه خواهد بود. این هشدارها به ما یادآوری می‌کند تا چه اندازه محور راست‌گراها فعال است تا جایی که موفق شده‌اند در مکزیک مستحکم شوند و در هندوراس پس از کودتا علیه پرزیدنت سلایا در سال ٢٠٠٩ این کشور را و هم‌چنین در پاناما و کلمبیا و در مناطقی که دارای حکومت‌های پیشرو بودند مانند ایالت سولیا در ونزوئلا یا مدیا لونا در بولیوی، در کابوسی ژرف فرو برند.

البته، هر خلقی که تلاش می‌کند، هر چقدر هم که کم جمعیت باشد، از نولیبرالیسم بیرون رود، رو‌در‌رو با خصومت ایالات متحده، اتحادیه اروپا، اغلب کشورهای سازمان بازرگانی و توسعه اقتصادی (**)، بسیاری از کشورهای جنوب، شرکت‌های فراملی و رسانه‌ها قرار خواهد گرفت. باید به مقابله با کارزار‌های گسترده‌ای که‌‌ از سوی برنامه‌های ویژه مورد پشتیبانی ایالات متحده در تلاش‌ برای ثبات‌زدایی هستند، برخاست. ولی اگر این کارزارها و تلاش‌ها همواره فعال هستند، این امر برای توجیه پس‌رفت چپ در برخی از این کشورها کفایت نمی‌کند. وگرنه چگونه این نیروهای چپ توانسته‌اند، با وجود این نوع مداخله‌ها و این کارزارهای دائمی، قدرت را در دست بگیرند و چگونه توانسته‌اند سال‌های زیادی آن را حفظ کنند؟

این موضوع واقعیت دارد که شرایط بین‌المللی، به‌ویژه کاملاً علیه روند تغییراتی است که با تکیه بر درآمد‌های حاصل از مواد اولیه، برنامه‌های اجتماعی را برای کاهش تنگدستی ارتقاء می‌دهد. توزیع بهتر درآمدها به این حکومت‌ها اجازه داد که به‌صورت چشمگیری تنگدستی را در هریک از این کشورها از بین ببرند. ولی این که منحصراً بر روی توزیع بهتر درآمدها تکیه شود، در عین‌حال دامی‌ است که برای آن‌ها گسترده شده است. یعنی آن‌ها را از طرح‌های اولیه که از جمله مدیریت بهتر ثروت‌های ملی و ابزار تولید و متنوع کردن تولیدات بود، باز داشت. این امر آن‌ها را بسیار وابسته به شرایط بین‌المللی کرد. اما بهای مواد اولیه کاهش یافت و در حال حاضر بهای آن‌ها به پائین‌ترین سطح خود از ۱۶ سال پیش تاکنون رسیده است. در سال ٢۰١۶، در اثر ادامه کاهش میزان رشد اقتصاد چین، وابستگی اقتصاد اغلب کشورهای آمریکای لاتین به آن و اهمیت‌اش در اقتصاد جهان، گرایش نامبرده احتمالاً ادامه خواهد یافت؛ چون چین دومین شریک تجاری این قاره ـ پس از ایالات متحده ـ است.

عناصر اساسی برای رو‌در‌رویی با سرمایه مانند کنترل بیشتر بخش‌های استراتژیک اقتصاد ـ به ویژه بخش مالی ـ،  توزیع عادلانه‌تر منابع و ابزار تولید و تغییر الگوی توسعه، در درجه دوم قرار گرفتند. در ونزوئلا پیشرفت‌های مهمی ‌در زمینه کنترل ابزار تولید صورت گرفت که بیش از حد جزیی و بیشتر و به‌ویژه  در پاسخ به در گیری‌های اجتماعی فوری بوده است. بعدها، این شرکت‌ها که توسط دولت در دست گرفته شدند، به جای این که در پیوستگی با جنبش‌های اجتماعی، تحت کنترل  کارگران و کارمندان آن شرکت‌ها درآیند، به کارمندان دولت واگذار شدند.

ولی بی‌شک مساله الگوی پیشرفت است که دولت‌های چپ برای رها شدن از الگوی سرمایه‌داری، از همه کمتر به آن توجه کردند. آن‌ها در الگوی خود، به‌جای بهبود مبادلات ملی و منطقه‌ای، تمام هم خود را بر روی صادرات گذاشتند. آلبا (*) و بانک جنوب، در اثر وجود قرارداد‌های مبادلات آزاد با اتحادیه اروپا و ایالات متحده، حرکت مؤثری از خود نشان نمی‌دهند. به‌جای گزینش الگوی آلترناتیو همانند الگویی که در سال‌های ٧٠ میلادی به جایگزینی واردات پرداخته بود، دولت‌های چپ برای پشتیبانی از توسعه، بدون توجه به حمایت از سرزمین‌ها و فرهنگ‌های محلی، بر روی اصول نولیبرالی و استعماری صادرات مواد اولیه، شرط‌بندی کرده‌اند. در آمیزه با مطلب گفته شده، چپ هنوز پیشرفتی در مورد ساختمان الگویی پرانرژی و تمرکز‌زدا که به‌صورت تدریجی ولی مطمئن، به‌سوی رها شدن از انرژی‌های فسیلی برود، حاصل نکرده است؛ و رشد نامحدود حتی اکولوژیک را که بر روی بدهی‌های مالی  بنا شده باشد، زیر سئوال نبرده است. در این شرایط، یعنی وقتی همه چیز بر روی صادرات بنا شده باشد یا رشد به هر بهایی که شده و توسعه انرژی‌های فسیلی، سرمایه بسیار راحت است و کافی است در انتظار موقعیت باشد. حتی دولت اکوادور قرارداد مبادلات آزاد را با اتحایه اروپا امضاء کرده و بدین‌سان یکی از ببرهایی که او را خواهد بلعید، تغذیه کرده است. در حالی‌که چین، حق برداشت از درآمد‌های آینده معادن کشور را از آن خود نموده است که اکوادور در اثر کاهش بهای مواد اولیه، از عهده پرداخت آن برنخواهد آمد. بنابراین مجبور است برای استخراج از معادن، سیاستی را در پیش گیرد که از دولت‌های پیشین باز هم مخرب‌تر خواهد بود.

گسستی روشن‌تر از الگوهایی با ذات سرمایه‌داری، بی‌شک اتحاد با جنبش‌های اجتماعی خودمختار را که در بسیاری از موارد تحقیر می‌شوند، تسهیل خواهد کرد. در حالی‌که درستی مقیاس آن‌ها در فوروم «کپ ٢١» پاریس کاملاً تأئید شده است. بی‌شک چنین گسستی عنصری اساسی برای یارگیری در صورت پیروزی‌های نوین چپ خواهد بود که در تلفیق با مبارزه با ارتشاء، در برخی از موارد بسیار ضروری و فوری خواهد بود. بدون چنین چرخش‌هایی، بی‌شک شکست‌های جدیدی در انتظارمان خواهد بود.

(*) پیمان بولیواری برای خلق‌های آمریکای لاتین
OCDE (**)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *