بهرغم تروریسم و پشتیبانان آن، حلب آزاد شد
اگر اکثریت خلق سوریه با بشار اسد مخالف بودند او هیچوقت نمیتوانست مقاومت کند. «آنجا لحظاتی هست که ما آنها را حس میکنیم، که هر کدامشان از زندگیهای محقر ما فراتر میرود. حلب، حلب دشنام داده شده، حلب اهانت شده، حلب درهم شکسته شده، حلب شهید شده ولی حلب آزاد شده! آزاد شده توسط خلقش یعنی سوریه که میرزمد. سوریه جاودان.»
این نقل قول که از ژنرال دو گل بهعاریت گرفته شده برای آن است تا به یاد بیاوریم هنگامی که خلقها نمیخواهند بمیرند، خود را نشان میهند. خلق سوریه، شهید شده توسط امپراتوری آمریکا و زیردستانش، تصمیم گرفته است به زندگی ادامه دهد. اگر اکثریت خلق سوریه علیه بشار اسد بود، او هرگز نمیتوانست مقاومت کند. افزون بر آن، تمام کسانی که در مورد این خلق جار میزدند شایستگی زنده ماندن را ندارد، حتی میخواستند او را تنبیه کنند، بدون آن که خود بدانند در شرف جارو شدن توسط تاریخی هستند که شرمگینانه از آن عبور کردهاند.
بد نیست مکانیسم شیطانی را برای رسیدن به تجزیه سوریه به یاد بیاوریم، تجزیهای که امپراتوری (آمریکا) و صهیونیسم خواستار آن بودند و بهشکل کورکورانهای توسط سرسپردگانشان دنبال شد؛ نخست از طریق برپا ساختن یک دولت در خارج توسط فرانسه با سرکوزی، سپس با اولاند که یک دانشگاهی فلسطینی ـ سوریهای را پیشنهاد کرد و دختر یک دیپلمات سوریهای که نخست در خدمت پدر بشار اسد بود و اواخر عمرش در خود روح معترض کشف میکند که آن را به دخترش که حالا فرانسوی شده بود، میدهد. افزون بر اینها، یک «دیدهبان سوریهای حقوق بشر» را بهوجود آوردند که تعداد کشتهشدگان و زخمیها را از مقر خود در لندن میشمارد. بر اساس محاسبات این دیدهبان، گویا این تعداد در ۲۰۰۰ روز جنگ، به ۳۰۰هزار میرسد یعنی میانگینی برابر با ۱۵۰ تن در روز. چه کسی از این بهتر میگوید؟
یکسانگویی نشریات فرانسه درهم میشکند
شگفتآور این که برخی از نشریات دچار نوعی عذاب وجدان شدند (بهتر که این عذاب وجدان دیر بیاید تا این که هرگز نیاید) و آن هم این که هر آنچه که رسانههای اصلی میگویند، وحی منزل نیست. در تارنگاشت «اویک»، میخوانیم: «با آزاد شدن حلب توسط ارتش عرب سوریه و متحدانش، بخشی از رسانههای فرانسوی، با دادن قلم بهدست تحلیلگران واقعی، علائم رستگاری از خود نشان میدهند. در حالی که بخش دیگر رسانهها، با وجود گواهان متعددی که از حلب رسیده است هنوز روی مواضع رسمی تبلیغات جنگی خود باقی ماندهاند. در میان نخستین گروه، ما نشریه فیگارو را مییابیم که با چاپ مصاحبه سرهنگ «کارولین گالاستروس» که با یک تحلیل جدی، با صداقت و موشکافانه شگفتی آفرید. اظهارات وی بر خلاف آنچه است که ما عادت داریم در نشریاتی که یارانه از دولت دریافت میکنند، بخوانیم. این واضح است که که ما هنوز روزنامهنگاران صادقی داریم که قلمشان بهزودی آزاد خواهد شد.
یک تهدید جهانشمول
بهزودی اوباما دولت خود را تحویل ترامپ خواهد داد. ما سادهلوحانه باور داشتیم که برنده جایزه صلح نوبل، وضعیتی کمتر خطرناکتر از این را تحویل میدهد. اگر تروریستهای خاورمیانه بتوانند موشکهای زمین ـ هوا را بهدست آورند بدترین نتیجهای است که بر اثر تصمیم آمریکا درباره لغو محدودیتهای تحویل سلاح به سوریه بهدست آمده است. دیمیتری پسکوف، سخنگوی ولادیمیر پوتین، تصمیم باراک اوباما را بهمعنای تحویل سلاح، مهمات و ابزار نظامی به متحدین ایالات متحده در سوریه، تفسیر کرد. ایالات متحده از سال ۲۰۱۴ مواضع داعش را در سوریه، بدون داشتن اجازه مقامات این کشور، بمباران مینماید. نیروهای ویژه ایالات متحده همچنین از گروههای محلی مخالف بشار اسد، حمایت میکنند.
در واقع غرب و متحدینش، هرگز از تغذیه تروریستها، چه از لحاظ تسلیحات، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ انسانی باز نایستادند. به یاد بیاوریم که به هنگام یورش اتحاد بینالمللی ایالات متحده و زیردستانش بود که تروریستها سرزمینهای گستردهای از عراق و سوریه را فتح کردند. بهجای مبارزه با تروریسم، آمریکا و متحدینش خواستند به اهداف استراتژیکی دست یابند. تروریستها بازوی مسلح غرب ضد کسانی بودند که در مقابل غرب میایستادند. تقویت زرادخانه آنها جزو هدف نهایی آنهاست: جنگ چند منظوره با روسیه.
حلب یا ازهم پاشیدگی دیپلماسی غرب
خانم کارولین گالاستروس، سرهنگ ذخیره، طی مصاحبهای که با روزنامه لو فیگارو انجام داد در یک تحلیل روشنبینانه، برد و باختها را در جای خود میگذارد. ما به او گوش میدهیم: «ارتش سوریه بیش از ۷۰ در صد شرق حلب را از دست شورشیان درآورد.» به نظر کارولین گالاستروس، کشورهای دیگر نیز به روسیه نزدیک خواهند شد، چرا که این کشور توانست در سوریه، با وجود تمام اقدامات آمریکا و متحدینش، ساختار دولتی را حفظ کند. «پیشرفت نیروهای دولتی سوریه مهم است. بهویژه بیرون رفتن موفقیتآمیز دههاهزار غیرنظامی بهسمت غرب شهر باعث میشود که جهادگرایان دیگر نتوانند از “سپرهای انسانی” استفاده کنند. همچنین حربه سنگین تبلیغاتی مخالفان غربی رژیم سوریه علیه مداخله نظامی مسکو، از چنگ آنها درآمده است». فتح حلب، اگر بهسرعت رخ دهد از نظر نیروهای اخلاقی، یک مسیر بهنظر پایاننیافتنی میآید و بهویژه یک پپروزی سیاسی نمادین که نمایانگر تناسب قوایی است که بیش از پیش مساعد احیاء دولت سوریه است. حتی بهنظر میآید که جان کری در اعلامیه ۶ دسامبر خود در بروکسل بازی را باخته، حساب میکند و از نقشهاش در مورد سرنگون کردن رژیم اسد و تکه تکه کردن سوریه دست کشیده باشد.
دولت اوباما احتمالا پشتیبانی خود را از گروههای سرسخت برای به گند کشاندن هرچه بیشتر بازی روسیه ادامه خواهد داد. حتی بیش از آن، بازی پرزیدنت جدید که بههمین زودی گفتوگویی را با مسکو آغاز کرده تا آمریکا را از این باتلاق بیرون بکشد. بنابراین، احتمالا جنگ با فتح حلب به پایان نخواهد رسید. این جنگ هنگامی به پایان خواهد رسید که قدرتهای سنی مذهب، ایالات متحده و همچنین فرانسه شکست خود را بپذیرند و بهگونهای جدی یک سازش سیاسی قابلقبولی را برای روسیه و ایران پیشنهاد نمایند. بازگشت روسیه بیش از یک فاکت آشکار است. یک امر الزامی است. حتی اگر این امر مورد خوشایند «کارشناسان» و مفسران رنگارنگ نباشد که میخواهند با اصرار دنیا را با چشم نزدیکبین موجودی یک چشم ببینند. با وجود این لازم است بهفوریت متوجه شویم که آن الگوی ضمنی روابط بینالمللی که از بیست سال پیش تاکنون در جریان است برای همیشه در اثر زیادهرویهای خود ازهم پاشیده است. ایدهآلیسم موعظهگر که با مداخلهگری حریص، ویرانههایی بر جای گذاشته است که نمیتوان نادیده گرفت.
«روسیه چه پیشنهاد میکند؟ با استفاده از این شکست نمایان غرب، روسیه پیشنهاد میکند که بازی بینالمللی را دوباره متعادل سازیم، چند قطبی بودن آن را در عمل بپذیریم و به غرب که خود را جزوی از آن میداند، نزدیک شویم. بهویژه که روسیه الگویی آلترناتیو بهعنوان مرجع پیشنهاد میکند. الگوی متقاعدکننده: منسجم، عملگرا، مقاوم که با وجود این همه حمله بینالمللی به سوریه: «اسد را رها نکنیم.» و بهویژه از دولت سوریه محافظت نمائیم و نگذاریم در اثر یک ضربه نه تنها بر دمشق و تهران بلکه همچنین بر قاهره، بر الجزیره، بر دهلی، بر آفریقا، بر آنکارا و حتی به نوعی بر ریاض، تلاشی صورت گیرد. عجالتا روسها موفق شدهاند اتحادیه اروپا را که از جهادگراها پشتیبانی میکند و میکوشد ترکیه، متحد سرکش خود را تحت کنترل درآورد، به کنار بزنند. ولی در پاریس، به جای نزدیک شدن عملی به این نگرش، کوشش میشود که از ولادیمیر پوتین هیولایی بسازند و از اسد نیز تنها جلاد خلق سوریه و ادعای کاهش پشتیبانی مردمی از رژیم دمشق، برای معتبر ساختن این اندیشه که در خارج از کشور یک دولت جانشین را بر سوریه تحمیل کنند. اسد نه مسأله منحصر بهفرد سوریه است و نه راهحل آن. او برگ برندهای است که در مذاکرات کلی، هر یک از قدرتهای مداخلهگر میکوشد آن را به بهترین وجهی ارزشمند کند. اگر پیروزی نظامی به نفع او ادامه یابد، بیشک او میتواند شرایط یک خروج شرافتمندانه را برای خودش و نزدیکانش، در پایان یک فرایند سیاسی ـ قانونی و به رأی گذاشته شده به مذاکره بگذارد؛ که در آن بشار اسد یا اعضای برجسته رژیم باید به این شکل یا آن شکل در آن شرکت جویند.»
مولف نتیجه میگیرد «بهنظر من، دنیای ما به رئالیسم سیاسی و استراتژیکی، نیازی مبرم دارد. باید برای آرام کردن خشونت ساختاریش، یک عصر همکاری عملی با دیدگاههای اخلاقی (الزاما ضد و نقیض نیستند!) را آغاز کرد و اوتوپیهای خوارکننده ایدهآلیسم موعظهگر که دنیا را با جسد غیرنظامیانی که در محراب خودخواهی ما قربانی نموده، سنگفرش کرده است، ترک گفت. باید سازمان ملل متحد را دوباره احیاء کرد و به منشور اولیه آن بازگشت. این یک گزینش نیست، یک الزام است….»