چگونه دنیای ما به پایان خواهد رسید؟
یکی از واپسین اعمال اوباما بهعنوان رئیسجمهور امضای قانونی بود که مبلغ بیسابقه ۶۱۸ میلیارد دلار را به پنتاگون اختصاص میداد که بازتابی از صعود نظامیگری فاشیستی در حکومت ایالات متحده است. ترامپ آن را تائید کرد.
در این قانون، ایجاد یک «کانون تجزیه و تحلیل و پاتک» بهصورت پنهانی آمده است. که در واقع یک وزارتخانه برای گردآوری «حقیقت» است. این وزارتخانه مسئول «تهیه یک روایت رسمی از فاکتها» است که ما را واقعاً برای یک جنگ هستهای آماده میکند. البته اگر ما اجازه چنین کاری را بدهیم.
فرمانده زیردریایی آمریکایی گفت: «یک روز، دیر یا زود، ما همگی باید بمیریم. مسأله همواره این بوده است که شما هرگز آماده نیستید زیرا نمیدانید مرگ کی از راه میرسد. خوب، حالا دیگر میدانیم ولی هیچ کاری از دستمان برنمیآید.»
او گفت که تا سپتامبر خواهد مرد. حتی اگر هیچکس نمیتواند در اینباره مطمئن باشد، مرگ او تقریباً یک هفته طول میکشد. این حیوانات هستند که بیشتر زنده میمانند.
جنگ فقط یک ماه طول کشید. مخاصمان، ایالات متحده، روسیه و چین بودند. مشخص نیست که آیا جنگ در اثر تصادف آغاز شد یا در اثر اشتباه. جنگ برندهای نداشت. نیمکره شمالی اکنون آلوده و بدون حیات است.
پردهای از رادیواکتیویته بهسوی جنوب در راستای استرالیا و زلاند نو، آفریقای جنوبی و امریکای جنوبی در حرکت است. در ماه سپتامبر واپسین شهرها و دهکدهها از بین خواهند رفت. همانند آنچه در شمال رخ داده است، اغلب ساختمانها بدون آسیب خواهند ماند که برخی از آنها توسط درخشش روشنایی برق هنوز نورانی باقی مانده است.
این چنین است که دنیا پایان میپذیرد.
نه در یک انفجار، بلکه در یک زمزمه.
این سطور از شعر تی.اس. الیات بهنام «مرد تو خالی» (۱) گرفته شده است که در ابتدای رمان «بر روی ساحل» اثر «نویل شات» (۲) آمده است و مرا بغضآلود ساخت. منتقدانی که در پشت جلد نظر دادهاند نیز همین را میگویند.
در بحبوبه جنگ سرد، هنگامی که اغلب نویسندگان ساکت مانده یا مرعوب شده بودند، این کتاب که در سال ۱۹۵۷ به چاپ رسید یک شاهکار است. در ابتدای کتاب، بیشتر بهنظر میآید که با یک نوشته مقدس ظریف سروکار داریم؛ ولی همه آنچه من درباره جنگ هستهای و خطراتش خواندهام، به اندازه این کتاب تأثرانگیز نیست. کتابی است که باید بدون فوت وقت خوانده شود.
برخی هنوز فیلمی سیاه و سفید، با شرکت گریگوری پک را در نقش فرمانده نیروی دریایی ایالات متحده بهیاد دارند که زیردریایی تحت فرمانش را بهسوی استرالیا هدایت میکند تا این که گردوغبار بیسروصدا و ناپیدای اتمی بر روی واپسین باقیماندههای زندگی بر روی کره زمین فروکش نماید.
من «بر روی ساحل» را برای نخستین بار آن روزی که کنگره ایالات متحده قانونی را در مورد جنگ اقتصادی با روسیه، دومین قدرت هستهای جهان تصویب میکرد به پایان رساندم. کوچکترین توجیهی برای یک چنین دیوانگیای، بهجز نوید یک چپاول، وجود نداشت.
مد نظر بودن جنگ گرم
«مجازاتها» شامل اروپا و عمدتاً آلمان میشود، که به گاز طبیعی روسیه وابسته است و همچنین شامل شرکتهای آلمانی که با روسیه دادوستد قانونی انجام میدهند. طی آنچه بهعنوان بحث در کاپیتول (مجلس آمریکا) ارائه شد، تندروترین سناتورها هیچ شکی در این مورد باقی نگذاشتند که تحریم به این خاطر صورت میگیرد که اروپا را مجبور به خرید گاز آمریکا، که گرانتر است، نمایند.
بهنظر میرسد که هدف عمده آنها جنگ باشد، یک جنگ واقعی. تحریکی به این شدیدی نمیتواند چیز دیگری را القاء نماید. به نظر میرسد که آنها با تمام میل خود آن را میطلبند حتی اگر آمریکاییان چیز کمی از جنگ بدانند. جنگ داخلی ۶۵ـ۱۸۶۱ واپسین جنگ در سرزمینشان بود. جنگ چیزی است که ایالات متحده در سرزمین دیگران میکند.
تنها ملتی است که سلاح هستهای را علیه افراد بشری بهکار برده است. از آن زمان تاکنون، آنها دهها دولت را، که بسیاری از آنها دموکراتیک بودهاند، از بین بردهاند و جوامع بسیاری را نابود ساختهاند: شمار کشتهشدگان در عراق فقط جزیی از کشتهشدگان اندونزی است که پرزیدنت ریگان آن را «یک هدف شریف» مینامید و پرزیدنت اوباما با بازنگری، آن را فاجعه یک «خلق استثنایی» خواند. این درباره ویتنامیها نبود که سخن میگفت….
پارسال، هنگامی که یک فیلم مستند در بنای یادبود لینکلن میساختم، شنیدم که راهنمای خدمات پارکهای ملی به گروهی از نوجوانان دانشآموز میگفت: «ما ۵۸ هزار سرباز جوانمان را در ویتنام از دست دادیم. آنها برای دفاع از آزادی ما کشته شدند.»
یکباره، حقیقت واژگونه گردید. آنجا از هیچ آزادیای دفاع نشد. آزادی تخریب شد. یک ملت دهقانی مورد تجاوز قرار گرفت و میلیونها فرد آن کشته شدند، معلول گشتند، اموالشان را از چنگشان درآوردند، به زندانشان افکندند؛ ۶۰ هزار تجاوزگر خودکشی نمودند. آیا خوب گوش دادید؟
مغز هر نسل جدید تحت عمل جراحی قرار میگیرد. فاکتها پنهان میماندند. داستان را برش میدهند و توسط آنچه مجله تایم آن را «یک هدیه جاودان» مینامد، جایگزین میکنند. «هارولد پینتر» آن را بهعنوان «دستکاری قدرت در تمام جهان نامید که پنهان در پشت صورتکی، مانند یک نیروی نیک جهانشمول، یک کنش هیپنوتیزی درخشان، و حتی خارقالعاده، بسیار موفق به پیش میرود؛ و نشان میدهد که این امر هرگز رخ نداده است. هیچ چیز هرگز رخ نداده است. و حتی هنگامی که این مساله رخ میداد، هیچ چیزی اتفاق نمیافتاد. چون مهم نبود. جالب توجه نبود.»
آنهایی که خود را لیبرال مینامند یا با «گرایش به چپ»، با شور و هیجان در این دستکاری و این شستوشوی مغزی ـ که امروزه در یک نام: ترامپ، خلاصه میشود ـ شرکت میکنند.
ترامپ یک دیوانه، یک فاشیست است. او همچنین یک هدیه برای «مغزهای لیبرال» است.
رسانههای خودشیفته
رسانههای خودشیفته مانند واشنگتن پست، بی بی سی، گاردین، با جستوجو در بایگانی ضد روس خود، بر روی طبل جنگ با چنان شدتی میکوبند که من تا این لحظه ندیده بودم.
گاردین، روز ۳ اوت با تصویری بسیار بزرگ در روی جلد که در تناقض با یاوهگوییهایش درباره همدستی بین روسها و ترامپ بود ـ که تهمتهای راستگراهای افراطی را بهیاد میآورد که کندی را «مامور شوروی» میخواندند ـ در مقالهای در صفحه ۱۶ اعلام میکرد که رئیسجمهور آمریکا مجبور شده است یک طرح قانونی مجلس را امضاء کند که در آن جنگ اقتصادی به روسیه اعلام میشود.
برخلاف سایر جلسات رأیگیری، این جلسه بهگونهای پنهانی برگزار شد و با احتیاطی که از سوی خود ترامپ اعلام شد، همراهی میشد که اقرار میکرد متن قانون نامبرده «آشکارا بر ضد قانون اساسی است».
یک کودتا علیه مستأجر کاخ سفید در جریان است. نه به این خاطر که او فرد نفرتانگیزی است، بلکه به این خاطر که او دائما یادآوری کرده است که خواهان جنگ با روسیه نیست.
این آذرخش روشنبینی یا عملگرایی ساده، به چشمان گردانندگان «امنیت ملی» که حفاظ نظامی را تشکیل میدهند که بر روی جنگ، کنترل همگان، تسلیحات، تهدیدها و سرمایهداری افراطی بنا شده است، مهملی بیش نیست. مارتین لوتر کینگ آنها را «بزرگترین فراهمکننده خشونت در جهان امروزی میخواند».
آنها روسیه و چین را با موشکها و تسلیحات هستهای محاصره کردهاند. آنها نئونازیها را بهکار بردهاند تا یک رژیم ناپایدار و تجاوزگر در «مرز» روسیه برپا سازند. راهی که هیتلر از آن، کشور را مورد تجاوز قرار داد و موجب کشته شدن ۲۷ میلیون انسان شوروی گردید. هدف آنها تکه تکه کردن فدراسیون روسیه است.
در پاسخ، ولادیمیر پوتین واژه «شراکت» و هر ابزار دیگری را که بتواند این فشار جنگطلبانه را در ایالات متحده متوقف سازد، بهکار میبرد. ناباوری در روسیه به ترس و شاید هم بهنوعی اراده ملی تبدیل شده است. روسها مطمئنا برنامههایی برای پاتک هستهای در اختیار دارند. تمرینات و مانورهای منظم برای مقابله با حمله هوایی کم نیستند. تاریخشان به آنها میآموزد که خود را آماده نگهدارند.
تهدید دوگانه است. نخست روسیه و سپس چین. ایالات متحده بهتازگی یک رزمایش عظیم را با استرالیا بهپایان رسانده است. آنها مسدود کردن تنگه مالاکا و دریای جنوبی چین را که از میان آنها شاهرگهای اقتصادی چین میگذرد، شبیهسازی کردند. دریاسالار آمریکایی ناوگان اقیانوس آرام اعلام کرد که «در صورت لزوم» آتش هستهای را بر روی چین خواهد گشود. این که او در جو نکبتبار کنونی و در ملاءعام بتواند چنین سخنانی بگوید، به رمان نویل شات، باری از واقعیت میدهد.
بستن دهان روزنامهنگاران دگراندیش
هیچکدام از این مطالب تازه نیست. ولی هیچ رابطهای برقرار نشده است در حالی که ما سالگرد نبرد پاسکندال (۳) را در یک سده پیش بهیاد میآوریم. روزنامهنگاری صادقانه در اغلب رسانهها با دیده بد نگریسته میشود. آنهایی که کارشناس نامیده میشوند، تسلط دارند: ویراستاران، یا افرادی که اخبار و سرگرمیها را با یکدیگر میآمیزند، نگهبانان و مدیران خط رسمی حزب یا رسانه هستند. آنجایی که دبیران تحریریه وجود دارند، فقط یک هرزگی و افراط در کلیشههای خشونتبار بهوجود میآید. روزنامهنگارانی که از تطبیق خود با خط رسانه خودداری میکنند، اخراج میشوند.
در فیلم من بهنام «جنگ در پیشِ رو با چین» (۴)، جان بوردنه، عضو گروه نبرد موشکی نیروی هوایی مستقر در اوکیناوا در ژاپن توضیح میدهد که در سال ۱۹۶۲بههنگام بحران موشکی کوبا، او و همکارانش دستور پرتاب همه موشکهای موجود در انبار را دریافت میکنند. موشکها که دارای کلاهک هستهای بودند، هم چین را نشانه گرفته بودند و هم شوروی را. یک افسر زیردست از دستور سرپیچی میکند و نهایتاً دستور لغو میشود. ولی فقط پس از آن که هفتتیرها بههمراه دستور تیراندازی در صورت عقبنشینی نکردن آنها، بر روی سایر اعضای گروه نشانه میروند.
در نهایت جنگ سرد، هیستری ضدکمونیستی در ایالات متحده به آن اندازه بود که کارمندان آمریکایی که در چین کار میکردند به خیانت متهم و اخراج میشدند. در سال ۱۹۵۷ همان سالی که شات رمان بر روی ساحل را نوشت هیچکدام از کارکنان وزارت امور خارجه، به زبان پرجمعیتترین خلق جهان آشنایی نداشت. آنهایی که به زبان چینی آشنایی داشتند، به بهانهای اخراج میشدند که نمیتواند انسان را بهیاد لایحهای که تازه به تصویب مجلس رسیده و روسیه را نشانه گرفته است، نیاندازد.
این قانون از سوی هر دو حزب حمایت شده است. بین دموکراتها و محافظهکاران تفاوتی اساسی نیست. واژههای «چپ» و «راست» هیچ معنایی ندارند. اغلب جنگهای مدرن ایالات متحده را نه محافظهکاران، بلکه دموکراتهای لیبرال بهراه انداختهاند.
هنگامی که اوباما مقام رئیسجمهوری را ترک گفت، او بر هفت جنگ ـ که شامل طولانیترین جنگ ایالات متحده میشد ـ ریاست کرده بود. افزون بر آن، به یک کارزار بیسابقه اعدام خارج از قانون، یا کشتار، توسط پهبادها دست زده بود.
طی آخرین سال ریاستجمهوری اوباما، براساس یک بررسی انجام شده توسط شورای امور خارجه، او، این «جنگجوی لیبرال خویشتندار»، ۲۶۱۷۱ بمب را رها کرده بود. بهعبارت دیگر هر ساعت سه بمب و آن هم ۲۴ ساعت در ۲۴ ساعت. او که طی کارزار انتخاباتیش قول داده بود که جهان را از وجود سلاحهای هستهای پاک سازد، این برنده جایزه نوبل صلح، بیش از هر یک از رئیسجمهوریهای آمریکا از آغاز جنگ سرد تاکنون، کلا هک هستهای ساخت.
یکی از واپسین اعمال اوباما بهعنوان رئیسجمهور امضای قانونی بود که مبلغ بیسابقه ۶۱۸ میلیارد دلار را به پنتاگون اختصاص میداد که بازتابی از صعود نظامیگری فاشیستی در حکومت ایالات متحده است. ترامپ آن را تائید کرد.
در این قانون، ایجاد یک «کانون تجزیه و تحلیل و پاتک» بهصورت پنهانی آمده است. که در واقع یک وزارتخانه برای گردآوری «حقیقت» است. این وزارتخانه مسئول «تهیه یک روایت رسمی از فاکتها» است که ما را واقعاً برای یک جنگ هستهای آماده میکند. البته اگر ما اجازه چنین کاری را بدهیم.
۱ـ T.S.ELIOT : The hollow man
۲ـ Nevil Shute : On the Beach
۳ـ (جنگ اول جهانی) Passchendaele
۴ـ The Coming War on China