در تاریکی هزاره‌ها

این کتاب آخرین تألیف رفیق فقید اسکندری است که ثمره ۱۰ سال تحقیقات تاریخی و جامعه‌شناسی او درباره «روند فروپاشی جامعه بدوی و تشکیل نخستین دولت در سرزمین ایران» است. علاقه‌مندان به مطالعه این کتاب نایاب می‌توانند در کتابخانه «مهر» به آن دسترسی داشته باشند. برای آشنایی خوانندگان با محتوی کتاب، پیش‌گفتار نویسنده را در زیر می‌آوریم.
 

 

پیش‌گفتار
اسناد و مدارک کتبی و نیز شواهد باستان‌شناسی بسیاری نشان می‌دهد که لااقل از نیمه اول هزاره سوم تا نیمه دوم هزاره اول پیش از میلاد (یعنی تا زمان تشکیل دولت سرتاسری هخامنشی) چندین شهر ـ دولت، دولت‌های منطقه‌ای و سپس یک دولت سرتاسری در بخش غربی سرزمین ایران پدید آمده‌اند که عمده‌ترین آن‌ها به ترتیب تاریخ تشکیل عبارتند از: دولت ایلام، دولت ماد، دولت هخامنشی.

به‌طوری که از مدارک مختلف برمی‌آید طی همین دوهزار سال حکومت‌های محلی چندی از قبیل گوتی، لولوبی، کاشی (هزاره دوم پیش از میلاد)، حکومت‌های ماننایی، سکایی، مادی و پارسی (هزاره یکم پیش از میلاد) نیز در مناطق غربی ایران در حال تکوین یا تشکیل بوده‌اند.

بدیهی است که این دولت‌ها از آسمان نازل نشده و یا به‌خودی خود از سرزمین سبز نشده‌اند. دولت مانند هر پدیده اجتماعی دیگر یک مقوله تاریخی است؛ یعنی حادث است و بنابراین پیدایش آن لزوماً زمانی را مفروض می‌دارد که دولت وجود نداشته است؛ یعنی پیش از تشکیل آن حاکمیت و اداره امور جامعه بر مبانی دیگری استوار بوده است.

از سوی دیگر، چون دولت به‌مثابه یک پدیده اجتماعی، از دورن جامعه نشأت می‌گیرد. ناگزیر تکوین و پیدایش و سازمان‌یابی آن در مرحله اول، معلول روند تحولی و شرایط تاریخی جامعه‌ای است که از درون آن برمی خیزد.

بنابراین، روشن است که تحقیق درباره «علل و چگونگی پیدایش دولت در سرزمین ایران» مستلزم بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه‌ای است که مقدم بر تشکیل دولت، وجود داشته است. باید تا آنجا که مدارک و شواهد اجازه می‌دهد، سیر تحولی و تکاملی این جامعه بدوی، اشکال ویژه تجزیه و انحلال آن و به‌ویژه عواملی را که موجب بروز چنین تغییر کیفی در حاکمیت اجتماعی شده‌اند مورد بررسی قرار داد؛ به دیگر سخن، لازم است که تاریخ این دوران چندین هزار ساله زندگی بدوی مردم ایران نه در حالت ایستایی بلکه در پویایی آن جستجو شود.

پدیده جالبی که در این بررسی باید مورد توجه قرار گیرد این است که همه این دولت‌ها در بخش غربی کشور ما به‌وجود آمده‌اند و تاکنون مدارک و قرائنی مبنی بر اینکه تا تشکیل دولت سرتاسری هخامنشی، در دیگر مناطق ایران، شهر ـ دولت‌ها و دولت‌هایی نظیر ایلام و ماد یا حتی حکومت‌هایی مانند لولویی، کاشی، ماننایی، سکایی و غیره پدید شده باشد، به‌دست نیامده است. تردیدی نیست که مجاورت بخش غربی ایران با بین‌النهرین و همسایگانی که دارای تمدن‌های پیشرفته (مانند سومر ـ شومر ـ، اکد، بابل و آشور و نیز اورارتو در شمال غربی) بوده‌اند، در قوام و سازمان‌یابی این دولت‌ها بی‌تأثیر نبوده است. ولی مجاورت با دولت‌های متمدن‌تر، به‌خودی خود نمی‌تواند برای توضیح این پدیده، کفایت کند. چنان‌که در مورد بسیاری دیگر از اقوام ساکن مناطق غربی ایران هم همین همسایگی و درآمیختگی، نتوانسته است نتایج یکسانی به‌بار آورد. بنابراین، یکی از مسایلی که تحقیق ما باید در روشن ساختن آن بکوشد عبارت از درجه تأثیر تمدن‌های همسایه در روند پیدایش و تسریع شکل‌گیری این نخستین دولت‌ها و سازمان‌یابی آنها در سرزمین ایران است.

کاوش‌هایی که به‌ویژه طی نیم قرن اخیر در فلات ایران و در مناطق مجاور آن، از‌جمله بین‌النهرین، آسیای میانه و افغانستان انجام شده است نه تنها اطلاعات پرارزشی از دوران نخستین سکونت انسان‌ها در سرزمین ایران و کشورهای مجاور آن را در دسترس محققان قرار داده، بلکه وجود تمدن‌های درخشانی را از هزاره پنجم بیش از میلاد تا زمانی که «دوران تاریخی» نامیده می‌شود، آشکار ساخته است.

با اینکه کاوش‌های باستان‌شناسی هنوز در همه نقاط کشور ما انجام نگرفته و برخی از آنها که انجام شده ناقص است، معذلک بر پایه آثار مشکوفه می‌توان تا حدود معینی به وضع اقتصادی و اجتماعی مردمی که در این ادوار ابتدایی در سرزمین کشور ما زندگی کرده‌اند، پی برد.

قرائن و شواهد بسیار، از‌جمله کشفیات اخیر «تپه یحیی» در جنوب کرمان، نمایانگر آن است که هنوز مراکز فرهنگی دیگری، لااقل در حدود آنچه تاکنون کشف شده، زیر خاک این کشور مدفون است. کاوش‌های آینده به‌ویژه در شمال، شمال غربی، شرق، جنوب شرقی و جنوب ایران محققاً مصالح علمی بسیار کامل‌تری برای بررسی مسایلی که در این نوشته مطرح می‌شوند فراهم خواهند ساخت.

بنابراین، روشن است که در شرایط کنونی، هرگونه تحقیقی درباره این مسایل، ناگزیر ناقص است و نمی‌تواند عاری از یک سلسله نتیجه‌گیری‌ها کلی، فرضیات و برداشت‌های گمانی باشد.

برپایه آثاری که تاکنون به‌دست آمده است این نکته مسلم می‌گردد که مردم این سرزمین با کوشش مستمر و مبارزه خستگی‌ناپذیری که مستلزم زیست در محیط اقلیمی سخت و نامساعد ایران بوده است، نه تنها توانسته‌اند بر یک سلسله دشواری‌های طبیعی فایق آیند بلکه توفیق یافته‌اند واقعیت طبیعی موجود را نیز تا حدی که با وسایل ابتدایی هزاره‌های پیش از تاریخ، مقدور بوده است، به سود زندگی خویش تغییر دهند.

این امتزاج نیازمندی‌های زندگی با محیط زیست ویژه ایران، در عمل، به‌صورت «شیوه‌های زیستی» بازتاب یافته است که اگر آن را صرفاً از لحاظ شرایط زندگی مردم، صرف‌نظر از اشکال اقتصادی ـ اجتماعی و سیر تحولی آنها در ادوار مختلف مورد توجه قرار دهیم، به این نتیجه می‌رسیم که انسان ساکن سرزمین کشور ما پس از گذار از یک دوران طولانی شکار و ماهیگیری و استفاده فرعی از میوه و گیاه، در اواخر عصر میان‌سنگی (۱) و اوایل دوران نوسنگی (۲) به اهلی کردن و زندگی اسکان‌یافته زراعتی دست یافته و زندگی خود را به‌طور عمده برپایه همبودهای (۳) کشاورزان و دامداران استوار ساخته است.

شایان ذکر است که تمدن‌های شهری درخشانی، نظیر آنچه در بین‌النهرین، شوش، ایلام، حوزه کوهستانی رود سِند و وادیِ نیل در هزاره سوم پیش از میلاد به ظهور رسیده، همه از انواع همین همبودهای دهکده‌ای برخاسته است.

این واقعیت، به‌خودی خود، نمایانگر آن است که تحولات درونی همبودهای کشاورزی و شرایط تاریخی، لااقل در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد، آن‌چنان شرایط و تضادهای اجتماعی‌ای به‌وجود آورده که در برخی از نواحی غربی ایران موجبات فروپاشی و انحلال نظام بدوی جامعه را فراهم ساخته و تشکیل شهر ـ دولت‌ها و سپس دولت منطقه‌ای را ایجاب کرده است.

بنابراین، مسلم است که بررسی چگونگی این تحولات ـ در درون همبودهای کشاورزی، علل اقتصادی و سیاسی بروز تحولات مزبور، شیوه انحلال و گذار جامعه به ساختار دیگر اجتماعی ـ برای درک درست «چگونگی پیدایش نخستین دولت در سرزمین ایران» دارای اهمیت به‌سزایی است.

پوشیده نیست که چنین بررسی‌ها، ناگزیر ما را به دوران‌های باز هم دورتر یا به دیگر سخن، به ابتدایی‌ترین سازمان‌های همبود کشاورزی می‌کشاند و گاه ما را وادار می‌کند از اوضاع اجتماعی معلوم دوران معینی به عقب برگشته برپایه قیاس علمی، نسبت به دوران پیش از آن، نتیجه‌گیری کنیم. ما کوشیده‌ایم تحقیق کنونی را برپایه هر دو شیوه مذکور قرار دهیم؛ یعنی نتیجه‌گیری از اسناد و مدارک موجود از یک‌سو و استفاده از قیاس می‌توان گفت قیاس قهقرایی (برگشت از اوضاع و احوال موجود به گذشته) از سوی دیگر. به‌نظر نگارنده، چنین بررسی نه تنها از لحاظ شناخت جامعه ماقبل تاریخ و آغاز دوران تاریخی ایران اهمیت دارد بلکه می‌تواند به دریافت علل بسیاری از پدیده‌های اجتماعی، که سنت‌وار در سراسر تاریخ پرفراز و نشیب کشورما به‌جای مانده‌اند، کمک نماید.

بسیاری از مسایل مربوط به این بررسی‌ها از لحاظ «جامعه‌شناسی عمومی» و شناخت دقیق‌تر تحول ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی جامعه بشری، در مجموع خود، و ارتقای قانونمند هر کدام از آنها به مدارج عالی‌تر نیز شایان توجه است. مثلاً شایسته دقت است که چرا «همبودهای دهکده‌ای ایران» در سیر تحولی خود به آن شکل از مالکیتی که در «یونان و رُم» کلاسیک به‌وجود آمده ـ و زمینه را برای تعمیم و تفوق «نظام برده‌داری» در تولید آماده نموده است ـ نرسیده‌اند، و اصولاً چه عواملی باعث شده است که جامعه طبقاتی ایران (که تشکیل دولت نمودار بارز آن است) حتی در دوران قوام دولت‌های سرتاسری بزرگی، چون دولت‌های هخامنشی، اشکانی و ساسانی، برپایه شیوه تولیدی، نظیر سیستم جامعه برده‌داری یونان و رُم باستان استوار نگشته است؟ اگر چنین باشد و چنین هم هست آن‌گاه بدواً این سئوال‌ها مطرح می‌شوند که «در ایران دولت برپایه چه عوامل و تناقضاتی به‌وجود آمده و تکامل یافته است؟ بار اساسی استثمار در این جامعه، به‌طور عمده بر دوش کدام طبقه یا طبقات قرار داشته و بهره‌کشی انسان از انسان دیگر به چه صورت و تحت چه اشکالی اِعمال می‌شده است؟ قشربندی درونی جامعه و تشکیل طبقات اجتماعی و لذا خود دولت چگونه انجام یافته است؟ آیا پیدایش اختلاف در دارایی‌ها به تشکیل طبقات انجامیده است یا امتیازات ناشی از وظایف عمومی، رفته‌رفته، موجب اختلاف در دارایی‌ها و تفکیک طبقاتی گردیده است؟» و بسیاری مسایل اجتماعی ـ تاریخی دیگر از این قبیل، که هم برای تشخیص شیوه تولید ویژه نخستین جامعه طبقاتی ایران و به‌طور کلی جامعه ایران در طول تاریخ طولانی خویش و هم برای جامعه‌شناسی عمومی روشن‌کننده است.

وجود چنین تفاوت‌ها، نباید موجب شگفتی گردد؛ زیرا اگرچه جهت عمومی تحول تاریخ بشر یکسان است، اشکال تکامل، انحلال و تبدیل صورت‌بندی‌های اجتماعی، نظر به شرایط ویژه هر کشور، گوناگون است. تاریخ اجتماعات، در سراسر جهان، نشان می‌دهد که حرکت جامعه بشری از مبدأ زندگی اشتراکی بدوی برپایه مالکیت مشترک همبودی‌ها بر وسایل و محصولات تولید آغاز شده و طی تحول طولانی خود، به جامعه طبقاتی و تشکیل دولت‌ها، که نتیجه ضرور وجود طبقات مختلف‌المنافع است، رسیده است. جامعه طبقاتی نیز که براساس بهره‌کشی انسان از کار و کوشش انسان دیگر استقرار یافته، به‌نوبه خود، پس از طی مدارج مختلف، که اشکال کلاسیک معروف آن، عبارت از «رژیم‌های برده‌داری و فئودالیسم» است، به رژیم سرمایه‌داری، که آخرین شکل جامعه طبقاتی به‌شمار می‌آید، تحول یافته است.

ولی تشخیص این سیر کلی تحول تاریخ اجتماعات انسانی، بدین معنی نیست که گویا تحول جامعه اشتراکی بدوی و تغییر شکل مالکیت بر وسایل تولید که ضابطه اساسی تمیز ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی، از یکدیگر است و نیز دیگر تحولات جامعه ابتدایی انسانی، در همه جا و همه وقت، در شکل و قالب واحد یا همانندی انجام یافته است.

از تحقیقات عده‌ای از جامعه‌شناسان مارکسیست اروپایی، آسیایی، آمریکایی و آفریقایی در سی سال اخیر، چنین برمی‌آید که اشکال انحلال جامعه اشتراکی بدوی در بسیاری از کشورهای آسیا و آفریقا و نیز آمریکای پیش از کلمب، با شکل تحولی که در یونان و رُم باستان پیدا شده و منجر به استقرار شیوه تولید بر مبنای برده‌داری گردیده، از جهات بسیاری متفاوت بوده است و لذا نمی‌توان شیوه تولید برده‌داری را به‌صورت کلاسیک اروپایی آن، شکل عام گذار جامعه بدوی به جامعه طبقاتی، تلقی کرد.

بنیادگذاران سوسیالیسم علمی، خود این اختلاف در شیوه تحول را مکرراً در آثار خویش متذکر شده‌اند و در عین این که «رژیم‌های بردگی سرواژ» را نتیجه منطقی تحول مالکیت مشترک همبودها می‌دانند، مطلقیتی برای اشکال مزبور قایل نیستند. به‌همین جهت است که مارکس و انگلس، تحت عنوان «شیوه تولید آسیایی»، ساختار اقتصادی ـ اجتماعی مشخصی را، که آن نیز در نتیجه تحول و انحلال رژیم همبودی بدوی به‌وجود آمده است و با رژیم‌های برده‌ءاری کلاسیک یونان و رُم باستان و همچنین با فئودالیسم اروپایی تفاوت دارد، مورد توجه قرار داده‌اند و بارها جامعه ایران را در زمره اجتماعاتی به‌شمار آورده‌اند که «شیوه تولید آسیایی» به آن اطلاق می‌شود.

هدف این بررسی تأیید یا تکذیب قول و نظر این و آن نیست، کوشش نگارنده در این جهت است که برپایه فاکت و نتیجه‌گیری منطقی از آنها، سیر تحولی اقتصادی ـ اجتماعی ایران کهن را تا تشکیل نخستین دولت، و نیز ویژگی‌های این تحول را تا حدودی که امکان‌پذیر باشد، به‌طور عینی، روشن سازد و بکوشد از هرگونه الگوسازی بپرهیزد و تا آنجا که مسیر باشد، گفتار مولوی را به‌کار بندد که چنین اندرز می‌دهد:
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم به رأی و عقل خود اندیشه کن
از مقلد تا محقق فرق‌هاست
کاین چون داود است و آن دیگر صداست

الگوسازی در هرجا و به‌ویژه در مسایل اجتماعی و تاریخی تنها ما را به تعمیمات مصنوعی و قالب‌سازی‌های غیرواقعی می‌کشاند، در واقع اگر روند تحول جماعات بدوی و اشکال انحلال ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی و گذار به ساختارهای دیگر صرف‌نظر از شرایط زمانی و مکانی و تاریخی، یکسان گرفته شود، آن‌گاه دیگر نیازی به جستجو و تحقیق درباره ویژگی‌های تاریخی و شرایط گذار از این شکل به شکل دیگر نیست. تاریخ، مبدل به تئوری عمومی تاریخ می‌شود و این خود به‌منزله نفی تاریخ است.

ولی کمال خودستایی خواهد بود اگر نگارنده مدعی شود که گویا بررسی‌های این کتاب خالی از لغزش و نقص و پیشداوری است. در واقع، هر بررسی در مورد جوامع باستانی، به‌ویژه آن‌گاه که موضوع تحقیق، اعصاری را دربرمی‌گیرد که طی هزاره‌های متمادی با قشر ضخیمی از فراموشی، خاموشی و مرگ پوشانده شده‌اند، خود، عرصه پهناوری را در برابر پیشداوری‌ها و فرضیات و ذهنیات می‌گشاید و لذا عملاً و حتی ناخودآگاه، کاربست دقیق اسلوب علمی را خدشه‌دار می‌سازد.

آنچه می تواند به حق مورد ادعای نویسنده این اثر باشد جنبه راهگشایانه آن است؛ زیرا مجموعه مسایلی که در آن مطرح شده (تا آنجا که مصنف اطلاع دارد) تاکنون در مجموع خود و به‌طور سیستماتیک، مورد بررسی محققان تاریخ باستانی ایران و جامعه‌شناسان قرار نگرفته است.

توجهی به عناوین بخش‌ها و فصول کتاب، خود می‌تواند دلیلی بر صحت این ادعا باشد.

کتاب به چهار بخش، به‌قرار زیر تقسیم شده است:
بخش اول و دوم: «روند فروپاشی جامعه بدوی».
بخش سوم و چهارم: «چگونگی تشکیل دولت در سرزمین ایران».

برای روشن ساختن مطلب مورد تحقیق و تعیین حدود زمانی و مکانی آن، لازم بود که در آغاز این بررسی مقدمه‌ای درباره کهن‌ترین ساکنان سرزمین ایران و آثاری که از آن مردمان به‌دست امده است تنظیم گردد.

تنها نگاهی به سرفصل‌ها، وسعت دامنه مسایل و محدودیت وسایل تحقیقی را نشان می‌دهد. با وجود این عدم تذکر زحمات دانشمندان نامداری که هم در کشورهای غربی و هم در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی، به مطالعه آثار کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران، خواندن الواح ایلامی و نتیجه‌گیری‌های تاریخی و اجتماعی، از آن آثار پرداخته‌اند (و بررسی‌های ما برپایه آن تحقیقات قرار گرفته است) دور از انصاف علمی و موازین اخلاقی خواهد بود. نگارنده طی سراسر این بررسی‌ها کوشیده است آنجا که نتیجه‌گیری از آن دیگری است و یا قضاوت برپایه ترجمه اسناد و تفسیر مدارک از جانب دانشمندان قرار دارد این نکته را با صراحت متذکر گردد تا شبهه و ابهامی در مورد آن روی ندهد.

باری چنین است مسایل مورد تحقیق این کتاب و منابع و اسلوب بررسی‌های ما. بدیهی است ارزیابی زحماتی که طی تقریباً ده سال برای تنظیم این اثر کشیده شده و محتوای آن، با خوانندگان ارجمندی است که با مسایل تاریخی و جامعه‌شناسی آشنایی دارند و به کوشش‌های نو، هر قدر جسورانه باشد، ارج می‌نهند.

ایرج اسکندری
فروردین ۱۳۶۲

 

۱ـ mésolithique  
۲ـ néolithique
۳ـ ما «همبودی» را که یک کلمه قدیمی فارسی است در برابر«کمونوته» (communauté) به‌معنای «جماعات هم‌زیست» به‌طور کلی و اصلاح «همبود» را برای «سازمان اشتراکی» (اعم از دهکده‌ای، دامداری، طایفه‌ای و قبیله‌ای و غیره) در برابر کلمه (commune) اختیار کرده‌ایم. درباره محتوای این اصلاحات، توضیحات بیشتری در متن کتاب داده خواهد شد.  

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *