تداوم شوک ارزی؛ عبور قیمتها از مرزهای فاجعه
پرسش نگرانکننده این است که با افزایش شدید بیکاری و تورم، خانوادههای کارگری با حداقل دستمزد حدود یک میلیون تومانی چگونه باید روزگار سپری کنند؟ براساس گزارشهای جدید جهانی خط فقر شدید، مصرف یک خانوار سه نفره، به میزان ۱۷۰ دلار در ماه مشخص شده است. در اینصورت با استقرار دلار ۹هزار تومان به بالا، حداقل نیمی از جمعیت کشور به زیر خط فقر مطلق میرود. تأکید برخی مطالعات بر از دست رفتن حدود ۱/۱میلیون نفر از نیروی کار شاغل در صورت برخورد سهلانگارانه تأیید دیگری است بر نگرانی افزوده شدن به خیل بیکاران موجود آن هم در شرایط اوجگیری سطح عمومی قیمتها.
ملت شریف ایران؛
سران محترم قوای سهگانه …
هدف اصلی امضاءکنندگان این نامه طرح این تقاضا از سران محترم قوای سهگانه است که «لطفاً از بروز یک فاجعه ملی جلوگیری فرمایید». ابتدا ذکر چند نکته ضروری است. نخست اینکه در شکلگیری وضعیت نابسامان کنونی فقط دولت مورد خطاب نیست و سهم قوای مقننه و قضائیه کمتر از قوه مجریه نیست.
دوم اینکه محرک ما در نگارش این متن برافروختن مشعل امید در جامعه است و تأکید بر این نکته که تحلیل آنچه در اقتصاد کشور میگذرد و نیز سازوکارهای مشخص برونرفت از آن، در تسخیر علم است و در مواجهه با مشکلات کنونی نباید از توجه به ظرفیتهای علمی کشور غافل بود. دادن وعدههای بدون پشتوانه و امیدهای بیپایه همراه با دستکاری واقعیتها، باید جای خود را به امیدهای واقعیِ مبتنی بر علم و آگاهی بدهد. سوم این که شرایط کنونی کشور ایجاب میکند کل ساختار قدرت کشور بهدور از رقابتهای مخرب سیاسی به فکر نجات مردم و کشور باشند. این مهم تنها از مسیر تخصیص ژرفاندیشانۀ منابع و تصمیمگیریهای عملی و خردمندانه مبتنی بر عقل سلیم و تجربه و بسط شناخت و فرآیندهای مبارزهِ برنامهریزی شده با فساد و بسترسازی ایجاد فرصتهای شغلی مولد، جهت بازگرداندن امید و اعتماد به مردم و بازسازی سرمایه اجتماعی امکانپذیر است. نامه قبلی خطاب به رئیسجمهور محترم، ارائه تحلیلی از دلایل شکلگیری بحران کنونی و پیشنهاد اقداماتی برای مواجهه با آن بود. این نامه بیان ابراز نگرانیهای عمیق ما از تداوم اقدامات مخرب و خانمانبرانداز و تشدید خطر غارت منابع و کالاهای اساسی موجود در کشور بهنام و بهعنوان بازار آزاد و افزایش صادراتِ غیرنفتی، تقاضای دستور عاجل توسط آنجنابان برای توقف سیاستهایِ بیثباتکنندهِ امنیتِ روانی و سیاسی جامعه بر محور بازی خطرناک با نرخ ارز است. در این راستا نکات زیر جهت استحضار ذکر میشوند:
۱ـ ایجاد به اصطلاح «بازار ثانویه» ارز باعث تداوم نااطمینانیها از طریق سرعت گرفتن مشکلات تولیدکنندگان، فروغلطیدن ناگهانی میلیونها نفر از افراد طبقه متوسط جامعه به زیر خط فقر و تحمیل مسکنت گسترده به بخشهای بزرگی از فقرا و مستمندان کنونی شود. این پدیده همچنین، موجب شکلگیری و استمرار رانتهای عظیم برای غیرمولدها و بنگاههای خامفروش شده و ظهور انواع آشکار و پنهانِ امکانات و انحصارهای قدرت ـ ثروت به افزایش شدید انفعالی نقدینگی خواهد شد، فعالیت بسیاری از بنگاههای تولیدی نیمه جان را کاملاً متوقف کرده و بخش عظیمی از نیرویِ کارِ شاغل را بیکار کند.
در همین مدت زمان نسبتاً کوتاه سال جاری، نگاهی به تحولات جهشی قیمت مایحتاج مردم روند رو به افزایش توقف واحدهای تولیدی یا تشدید بحران کاملاً قابل مشاهده است در حالی که نگاه به آمارهای حسابهای ملی بانک مرکزی، در سال ۱۳۹۶ واقعیتهای عریانتری را به نمایش میگذارد. در سال مزبور افزایش تولید ناخالص داخلی نسبت به سال ۱۳۹۵ به قیمتهای حقیقی معادل ۲۶۰۰۰میلیارد تومان و همزمان افزایش موجودی انبار ۱۹۲۰۰میلیارد تومان است. بهعبارت دیگر ۷۴ درصد افزایش تولید ناخالص داخلی بهدلیل کمبود تقاضای موثر مصرفکننده، تبدیل به موجودی انبار شده است. طی این مدت رشد مصرف بخش خصوصی (خانوارها) ۲/۵ درصد و رشد موجودی انبار ۲۰/۵ درصد بوده است. معنای آن این است که مردم بخش مهمی از قدرت خرید خود را برای کالاهایی که با دلارهای ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ تومان تولید یا وارد شده بودند، حتی قبل از شوکهای اخیر ارزی از دست داده بودند. در همین راستا لازم به ذکر است که مخارج مصرف نهایی بخش خصوصی در فصل بهار سال جاری (۱۳۹۷) نسبت به سال قبل کاهش یافته است. بنابراین برای امکانپذیری بقاء بنگاههای تولیدی و خانوارها باید از اساس همۀ بسترهای رانتی و سوداگرانه بازی با نرخ ارز هرچه سریعتر متوقف گردد.
۲ـ استمرار خطاها و سهلانگاریهای صورت گرفته در قیمت ارز موجب خواهد شد که خانوارهای ایرانی با بالاترین نرخ تورم بعد از جنگ جهانی دوم مواجه شوند.
محاسبات نشان میدهند در شرایطی که فقط ۱۵ درصد از کل مصرف خانوارها در سال ۱۳۹۶ و حدود ۱۰ درصد مصرف کالاهای ضروری خانوارها در همین سال منشاء ارزی دارد، استمرار نااطمینانی با روند کنونی سیاستگذاری قیمت ارز، تورم را بالای ۶۰ درصد افزایش خواهد داد و چنانچه به این تصویر، سوء تدبیر و مدیریت غلط بازار کالاهای اساسی و قدرت قیمتگذاری دلبخواهی عرضهکنندگان و دلالان در داخل را نیز بیافزاییم، در صورت عدم توجه بایسته به توصیههای مشفقانه کارشناسی، نگرانی برای ماههای پیشِ رو تشدید میشود.
در حالی که براساس دادههای گمرک ایران در ۵ ماه نخست سال جاری ۲۳۰۰میلیون دلار به واردات قطعات و اجزای خودرو، ۸۶۰میلیون دلار به واردات برنج، ۱۰۰۰میلیون دلار به واردات نهادههای دامی، ۱۰۴۰میلیون دلار به واردات دارو و اقلام طبی، ۱۱۹۰میلیون دلار به واردات روغن، دانههای روغنی و کره اختصاص یافته است، شاهد افزایش ۴۶ درصدی قیمت برنج، افزایش ۳۷ درصدی قیمت تخم مرغ و ۵۱ درصدی قیمت کره، ۵۴ درصدی شیر و کمیاب شدن دارو و افزایش شدید قیمت خودروهای داخلی بوده ایم.
۳ـ اثر تخریبی و اضطراببرانگیز شوک ارزی چهارم طی ۷۵ سال گذشته، بیسابقه خواهد بود.
در سه دهۀ پس از جنگ تحمیلی، در اثر سیاستهای تعدیل ساختاری، اقتصاد ایران چهار شوک بزرگ ارزی را تجربه کرده است. اولین شوک ارزی از پاییز ۱۳۷۲ تا زمستان ۱۳۷۳ شکل گرفت که تنها یکی از آثار آن، تورم ۴۹/۷ درصد سال ۱۳۷۴ است. شوک دوم ارزی از زمستان ۱۳۷۶ تا زمستان ۱۳۷۷ بروز کرد. شوک سوم از تابستان ۱۳۹۰ تا زمستان ۱۳۹۱ پدید آمد و شوک چهارم از زمستان ۱۳۹۶ تا تابستان ۱۳۹۷ جریان و تداوم دارد. سه شوک نخست در یک بازه بهمراتب طولانیتر نسبت به شوک چهارم وارد شدند اما شوک چهارم در یک مدت کوتاه و بهصورت ضربهای وارد آمد، زیرا میانگین ماهانه افزایش نرخ ارز در شوک اول کمتر از ۵ درصد، در شوک دوم کمتر از ۴ درصد، در شوک سوم نزدیک به ۷ درصد و در شوک چهارم ۱۵ درصد بوده است. فقط در ۷ سال اخیر دو شوک ارزی متوالی ارزش پول ملی را به حدود یکدهم تنزل داده است که در سه ربع قرن اخیر تجربه نشده است. شوک چهارم ارزی پس از ۷ سال پیدرپی رکود همراه با تورم در اقتصاد کشور و بیکار شدن جمعیت بزرگی از مردم و تضعیف قدرت خرید بخش بزرگ دیگری از جمعیت صورت گرفته است. از اینرو، اثر تخریبی و اضطراببرانگیز شوک ارزی چهارم در صورت عدم چارهجویی قاطع و سریع و دوراندیشانه از جنگ جهانی دوم تاکنون طی ۷۵ سال گذشته، بیسابقه خواهد بود.
پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، به صِرف تعهد رئیسمحترم جمهور به پرهیز از تشنجآفرینی در مناسبات بینالمللی، انتظارات عقلایی مردم تصحیح و حرکت بهسمت تخلیه آثار شوک آیندههراسی در قیمت ارز آغاز شد. اما مداخلۀ شبههناک رئیس وقت بانک مرکزی و پشتیبانی عملی هیأت وزیران از او و در نتیجه جلوگیری از تخلیه کامل شوک مزبور، سرآغازی شد بر استمرار نااطمینانیها که آثار آن در جهتگیریهای مربوط به سرمایهگذاری در ماشینآلات بهوضوح قابل مشاهده است با این حال مافیای «قدرت ـ ثروت ـ رسانه» موج جدیدی از جریانسازی برای جهشهای بعدی نرخ ارز را تحت عنوان مقایسه تورم در ایران و کشورهای طرف تجارت مطرح ساختند و عملاً اینگونه القاء کردند که گویی در جریان شکلگیری قدرت خرید پول ملی در مقایسه با پول سایر کشورها مواردی از قبیل بنیه تولیدی، کارایی، بهرهوری و نوآوریهای فناورانه هیچ نقشی ندارند و مسأله باید منحصراً از طریق مقایسه نرخهای تورم فهم گردد. با وجود همه آثار منفی این طرز استدلال، بیپایه بودن و مشکوک بودن این طرز برخورد حتی براساس استدلال مزبور نیز آشکار است. بنابراین حتی با درنظر گرفتن قاعده نادرست مورد استفاده مدعیان افزایش قیمت ارز، قیمتهای کنونی هم بهشدت غیرواقعی و دستکاری شده است. نکته قابل ذکر مهم در اینجا این است که حتی اگر مبنای قدرت خرید نسبی را بپذیریم باید سال پایه را طوری انتخاب کنیم که نرخ ارز آن سال با ثبات و تعادلی باشد. لذا اگر سال پایه را ۱۳۵۶ در نظر بگیریم که در آن نرخ ارز برای حدود ۲۰ سال حولوحوش ۷۰ ریال بوده است و از آنجا همه ساله تفاوت تورم آمریکا و ایران را در آن لحاظ کنیم نرخ ارز کمتر از یک هشتم مقدار کنونی خواهد شد. جالب است بانک جهانی در تارخ ۲۸/۶/۲۰۱۸ درامد سرانه ایران را با نرخی معادل یک شانزدهم نرخ کنونی بهعنوان برابری قدرت خرید مطلق محاسبه کرده است.
نظر به کاهش قدرت خرید خانوارها، اقتصاد ایران توان مصرف دلار با قیمت ۴۲۰۰ تومان را هم ندارد و قیمت کنونی دلار بیش از هر چیز معلول اختلال در عرضه، سفتهبازی و سوداگری و فرصتهای خانمانسوز، انبوه واردات نامرتبط با بقاء و بالندگی مردم و تولیدکنندگان و گسترش بیسابقه مونتاژکاری بهنام تولید است که با رفتارهای نامتعادل ترامپ گره خورده است. طی سالهای اخیر اتحاد نامبارک کوتهنگریهای حاکم بر سیاستهای اقتصادی و منافع طیف نامولد، منجر به جعل واژهای بهنام فنر نرخ ارز شده که توجیهگر روند دائمی رو به افزایش نرخ ارز باشد، در حالی که اگر تقاضاهای مرتبط با منافع سوداگران و نامرتبط با مصالح تولید ملی متوقف شود چیزی بهنام فنر وجود خارجی نخواهد داشت. این فنر در واقع فنر آزمندیهای پایانناپذیر و ضدتوسعهای است که بهسهولت قابل کنترل خواهد بود.
معضل بزرگ شکلگیری این قیمتهای بالا این است که بالاترین قیمت ارز ملاک قیمتگذاری طلا، کالاهای مصرفی بادوام، بسیاری اقلام دیگر و حتی تولیدات داخلی قرار می گیرد و چنانچه در سه شوک ارزی قبلی تجربه شده، با استمرار آن طی یک سال آینده، شاخص کل قیمتها و خدمات نیز خود را با آن همراه خواهد کرد.
۴ـ افزایش دستوری قیمتها توسط بنگاههایِ رانتیِ دولتی و شبهدولتی و همراستا نمودن آنها با بالاترین قیمت ارز در بازار سوداگران بزرگترین و عمیقترین رکود را طی سه ربع قرن گذشته بهدنبال خواهد داشت، بهطوری که در همین شش ماه باقی مانده از سال خطر از بین رفتن یک میلیون شغل پایدار و بههمین تعداد اشتغال ناپایدار وجود دارد.
بر پایه دادههای بانک مرکزی، در شوک سوم رشد بهای مواد اولیه شیمیایی و پتروشیمی ماهیانه ۳/۸ درصد، در شوک چهارم ماهیانه ۷/۴ درصد بوده است. در حالی که متوسط قیمت مواد شیمیایی و پتروشیمی در تیر ماه سال ۱۳۹۷ نسبت به تیر ماه سال قبل از آن ۱۳۵ درصد و متوسط قیمت فلزات اساسی ۵۱ درصد افزایش داشتهاند. شاخص قیمت تولیدکننده در مرداد ماه ۱۳۹۷ نسبت به مرداد ماه سال ۱۳۹۶، ۴۵ درصد رشد را نشان میدهد. از فروردین ۱۳۹۵ تا تیر ۱۳۹۷ طی دو سال و چهار ماه بهای فلزات اساسی ۱/۲ برابر و بهای مواد شیمیایی و پتروشیمی ۳/۲ برابر شده است. قیمت آهنآلات ساختمانی در فاصله بهار ۱۳۹۶ تا بهار ۱۳۹۷، ۷۲ درصد افزایش یافته که با توجه به افزایش قیمت دیگر نهادههای تولید ساختمان نشان میدهد قیمت مسکن در دست ساخت فراتر از قیمت بازار میرود و فعالیت بخش مسکن، نیز در اثر افزایش دستوری قیمت ارز، با ابعاد نگرانکنندۀ رکود گسترده و تشدید بحران تقاضای مؤثر مواجه خواهد شد.
براساس تجربه تاریخی، توجه به سه مسأله اساسی حائز اهمیت زیاد است. نخست اینکه در دورههای پیش از شوکهای اول تا سوم ارزی، دورههای رونق نسبی شکل گرفته بودند، در حالی که در شش سال پیش از شوک چهارم، مردم رکود عملی را در بسیاری از صنایع و کسبوکارهای خصوصی تجربه کردهاند و در صورت اصرار بر تداوم شوک ارزی و بهرسمیت شناختن قیمتهای جدید، آن را از مرزهای فاجعه عبور خواهد داد. نکته دوم این پرسش را طرح میکند در شرایطی که دولت قادر به کنترل سرریزهای شوکهای قبلی نبوده و با پیامدهای گستردۀ آنها، از جمله فقر و نابرابریهای گسترده مواجه است، با چه ظرفیتی می خواهد با افزایش انفجاری میلیونی فقر و فلاکت ناشی از امواج جدید مقابله کند؟ و پرسش سوم اینکه آیا کماکان میخواهد پیامدهای کسری بودجه دولت را با سیاستهای مألوفِ چرخه فلاکتساز سه دهۀ گذشته ـ افزایش قیمت حاملهای انرژی و بهدنبال تورم حاصله افزایش مجدد نرخ ارز ـ جبران کند؟
۵ـ بخش قابلتوجهی از نیروی کار بخش تولید بیکار خواهند شد.
از آنجایی که در پی افزایش دستوری قیمت ارز، بهای نهادههای تولید بیش از ۳ برابر افزایش مییابد، بنگاههای تولیدی که یکی از مشکلات حاد کنونی آنها کمبود نقدینگی است، به سرمایه در گردش حداقل ۲ برابری نیاز خواهند داشت که بهدلیل ناتوانی در تأمین آن، در بهترین حالت بخشهای بیشتری از تولید خود را متوقف خواهند کرد. این مسأله به کاهش متناسب نیروی کار آنها منجر خواهد شد. بخشهای بزرگی از اقتصاد کشور که با اعتبار کار می کردند (عموماً کالا میدادند و چند ماه بعد وجوه خود را دریافت میکردند) نظر به کاهش شدید ارزش پول ملی قادر به ادامۀ حیات نخواهند بود و بههمین دلیل بخش دیگری از نیروی کار بخش تولید نیز از این ناحیه شغل خود را از دست خواهند داد دچار بیکاری خواهند شد.
پرسش نگرانکننده این است که با افزایش شدید بیکاری و تورم، خانوادههای کارگری با حداقل دستمزد حدود یک میلیون تومانی چگونه باید روزگار سپری کنند؟ بر اساس گزارشهای جدید جهانی خط فقر شدید، مصرف یک خانوار سه نفره، به میزان ۱۷۰ دلار در ماه مشخص شده است. در اینصورت با استقرار دلار ۹هزار تومان به بالا، حداقل نیمی از جمعیت کشور به زیر خط فقر مطلق میرود. تأکید برخی مطالعات بر از دست رفتن حدود ۱/۱میلیون نفر از نیروی کار شاغل درصورت برخورد سهلانگارانه تأیید دیگری است بر نگرانی افزوده شدن به خیل بیکاران موجود ان هم در شرایط اوجگیری سطح عمومی قیمتها.
۶ـ در سه دهه اخیر پس از جنگ تحمیلی تاکنون، استدلال مدافعین افزایش قیمت ارز پرمناقشه و پرمغالطه بوده و به یک دور باطل انجامیده است.
بهترین استدلال بطلان این منطق نتایجی است که پدید آمدهاند. طی این مدت طولانی نه تنها هیچ یک از وعدهها هیچگاه تحقق نیافت، بلکه به شکلگیری یک دور باطل افزایش قیمتها و به دنبال آن افزایش نرخ ارز و در پی آن مجدداً افزایش قیمتها و بهدنبال آن افزایش نرخ ارز و گسترش بحران به سایر حیطهها انجامیده است؛ اما در عمل هیچ یک از وعدهها تحقق نیافت؛ نه صادرات واقعی افزایش یافت (بلکه خامفروشی سکه روز شد)، نه رونق اقتصادی حاصل شد، نه توسعه صنعتی پدید آمد، نه از رانتجویی کاسته شد، نه فساد مهار شد و نه رفاه مردم افزایش یافت. اما از طرف دیگر همه جامعه در تله این دور باطل گرفتار آمده است. اما در مورد این که چرا از این تجربۀ تلخ و فاجعهساز درسی گرفته نمیشود پاسخ این است که این غارتگری از مردم، برندگانی نیز دارد که آنها پیوندهای نامیمونی با بخشهایی از ساختار قدرت ـ ثروت قرار دارند. این گروه از اصحاب قدرت ـ ثروت، اصلیترین مدافعین سیاستهای اقتصادی سه دهۀ گذشته و اصلیترین مانع در مقابل اصلاحات اقتصادی بوده و هستند. بههمین دلیل از ابتدای دولت یازدهم این تذکر بارها مطرح شد که اگر برنامه جدی برای مقابله ساختاری با فساد وجود نداشته باشد، هیچ سیاستی موفق نخواهد بود.
۷ـ برجسته کردن یکبارۀ رشد نقدینگی، بدون عنایت به نقش تعیینکنندۀ شوکهای پیاپی ارزی در سه دهۀ گذشته، ابزار سیاسی برای متقاعد کردن مسئولین کشور به استمرار دور باطلِ کاهش ارزش پول ملی و تحمیل درد و رنج ناشی از آثار آن بر جسم و جان و داراییهای مردم بوده است.
۸ـ صادرات مواد خام و اولیه معدنی و فلزی (که بیش از نیمی از آن سنگ آهن و فولاد بوده است) حدود ۹میلیارد دلار بوده است و این میزان برای سال جاری بیش از ۱۰میلیارد دلار صادرات برآورده شده. بنابراین درنتیجه افزایش نرخ ارز و بهای فروش داخلی، در سال جاری حدود ۱۰۰هزار میلیارد تومان رانت ارزی (جدای از رانت منابع و انرژی ارزان) فقط در این بخش ایجاد خواهد شد. با توجه به این که در بهترین حالت حدود ۳۰ درصد از این رانت عظیم به خزانه دولت واریز خواهد شد، چه توجیه و منطقی برای خلق این حجم عظیم از خلق رانت و تشدید فساد مالی و توزیع آن در بین گروههای تنها فقط در این بخش وجود دارد؟ همچنین بخش قابلتوجهی از صادرات غیرنفتی از محل تزریق رانت نهادههای وارداتی با ارز دولتی یا نهادههای داخلی با یارانههای دولتی انجام میشود که ارزیابی رانت تعلق گرفته این بخش از این ناحیه نیز مورد تأمل است.
۹ـ چرا ارز حاصل از صادرات مواد خام و اولیه به قیمت عادلانه و در راستای شرایط و محدودیتهای بخشهای مولد به بانک مرکزی فروخته نمیشود و به بهای آزاد عرضه میشود و قیمت نهادههای تولید صادرکنندگان (اعم از مواد خام و اولیه و انرژی و سایر موارد) واقعیسازی نشده و به بهای بازار آزاد محاسبه نمیشود؟ هدف از اعمال دستوری هزینه ریالی و درآمد دلاری برای آنها چیست؟
با توجه به آنچه ذکر شد ارزیابی کلی این است که تجربۀ تعیین نادرست نرخ ارز طی سه دهۀ گذشته و احالۀ آن به پدیدۀ موهوم بازار ارز، با توجیههای فاقدِ بنیه کارشناسی و اعتبار علمی تحت عنوانهایی مانند «فنر نرخ ارز» و مبنا قرار دادن تنها یک متغیر یعنی «تفاوت نرخهای تورم» صورت پذیرفته به پایان خط رسیده است؛ و دستاوردی جز تعمیق فقر و عقبماندگی و شکلگیری یک دورِ باطل بر محور طمعورزی سوداگرانۀ در بستر زمینه بازی با نرخ ارز از خود باقی نگذاشته است. در چنین شرایطی پدیدهای موهوم به نام بازار ارز به محملی تبدیل شده است که در آن دولت بدون هر نوع برنامه و اولویتگذاری، طمع گرانفروشی ارز و کسب درآمد بیشتر دارد و همراستا با منافع سوداگران و دلالان به این به اصطلاح بازار به شیوهای برخورد میکند که اگر ارز به آن تزریق بشود بخش مهمی از آن صرف هزینههای غیرضرور و فاقد اولویت برنامهای میشود و بهگونهای امواج استمرار رانتجویی و تشدید وابستگی به دنیای خارج و تعمیق نابرابری و فساد را دامن میزند و اگر به هر دلیل دولت از تزریق ارز در هر سطحی خودداری کند، امواج آیندههراسی و عدم اطمینان و تشدید بحرانهای چهارگانه مورد اشاره از طریق جهشهای گاه و بیگاه نرخ ارز به نظام ملی تحمیل میگردد. دولت باید به این بلوغ فکری برسد که این دورِ باطل، انتهایی نداشته و مانند سه دهۀ گذشته زمان و منابع مادی و انسانی کشور را از پیگیری اصولی اهداف توسعۀ ملی به انحراف خواهد کشاند. براساس موارد اشاره شده، راهکارهای اجرایی مشخص زیر برای برونرفت از دور باطل مورد اشاره توصیه میگردد:
۱ـ اساسیترین کار برای برچیدن مناسبات رانتی، شفافسازی فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع رانتی است. بنابراین با توجه به ظرفیتهای عظیم قانون اساسی در این زمینه، تصمیمگیری دربارۀ نحوۀ تخصیص دلارهای نفتی باید به مجلس شورای اسلامی بازگردد تا بهطور همزمان هزینه فرصت رانتجویی را بالا برده و دولت را پاسخگو کرده و زمینههای فسادزای تخصیص بیبرنامه و تابع صلاحدیدهای شخصی دلارها را از بین ببرد و با ایجاد فرصت مشارکت و نظارت مدنی، رابطۀ دولت ملت را نیز بر اعتماد متقابل مبتنی سازد.
۲ـ تجربه تاریخی نشان داده است که طمع دولت به فروش گرانتر ارز، یک ریشۀ اصلی دورِ باطل مزبور بوده و پیشنهاد میشود که به جای این رویکرد، دولت برنامهای برای اصلاح ساختار هزینهای خود تدارک ببیند و راه را بر همه طمعورزیهای رانتجویانه سوداگران در بازار ارز ببندد و بدینوسیله چشمانداز امیدوارکنندهای در افق دید مردم و تولیدکنندگان قرار گیرد.
۳ـ عمل به دو پیشنهاد اول میتواند نیروی محرکه بزرگی برای اصلاح نظام اقتصادی کشور بهشمار آید چرا که با بلوغ فکری حاصل شده، دولت و مجلس درخواهند یافت که انجام اصلاحات درباره نرخ ارز نمیتواند مستقل از اصلاحات بایسته و متناسب در سیاستهای پولی، سیاستهای مالی، سیاستهای تجاری و سیاستهای صنعتی کشور صورت گیرد. دستیابی به این مهم تنها و تنها از طریق طراحی یک برنامه امکانپذیر است که در آن همه اصلاحات سیاستی بر محور امکانپذیری بقاء و بالندگی فعالیتهای تولیدی و اداره یک زندگی شرافتمندانه با یک شیفت کار شایسته، صورت پذیرند. تنها در اینصورت است که میتوان امید به آینده را در سطح ملی بازسازی کرد و آن زمانی است که به فشارهایِ خردکننده به تولیدکنندگان و عامه مردم خاتمه داده شود چراکه بالاترین هزینههایِ تأمین سرمایه در گردش در مقیاس جهانی، بالاترین فشارهای مالیاتی و ارقام سرسامآور هزینه مسکن را طی سه دهۀ گذشته متحمل شدهاند در حالیکه شاهد ظهور طبقه نوکیسههای ابرثروتمند غیر مولد بوده اند ـ و برای تحقق توسعه باید محدودیتها به این گروه تعلق گیرد.
۴ـ شواهد مطالعاتی کافی و قانعکننده وجود دارد که نشان میدهد الگوی کنونی صادرات غیرنفتی نیز الگویی ناکارآمد و غیرتوسعهای است؛ بهگونهای که از طریق آن طی سه دهۀ گذشته نه اندازه سهم ایران در تجارت جهانی را افزایش داده و نه کیفیت فناورانه محصولات کشور را ارتقاء داده است و در عمل به کانونی برای بازتولید مناسبات رانتجویانه و نابرابرساز در عرصههای داخلی و خارجی مبدل شده است. بر این اساس، بهویژه در راستای مواجهه اصولی با موج جدید تحریمهای ظالمانه آمریکا بهتر آن است که کل منابع ارزی حاصل از صادرات غیرنفتی که عموماً هزینههای ارزی آنها یا مستقیماً از ارز نفتی تزریق شده یا از طریق شیوههای جدید خامفروشی تأمین شده است، در اختیار دولت قرار گرفته و مانند همه دولتهای توسعهگرا از صادرکنندگان مبتکر و نوآور برای حضور در بازارهای جهانی حمایت ریالی شود.
۵ـ در اثر سیاستهای کوتهنگرانه و ضدتوسعهای تعدیل ساختاری طی سه دهۀ گذشته، بخشهايی از صنعت نیز در کشور آلوده به رانت شده است؛ ضمن آنکه در چارچوب ساختار نهادی موجود، هر صنعتگری که بهسمت عمقبخشی به ساخت داخل حرکت میکند تنبیه میشود و هر کس که بهسمت رشد قارچگونه مونتاژکاری تمایل نشان میدهد برخورداریهای بیشتری پیدا میکند و امواج تقاضا برای ارز به نام تولید را تشدید میکند. بر این اساس پیشنهاد میشود که در چارچوب طراحی یک سیاست صنعتی توسعهگرا ارز مورد نیاز برای مواد خام و اولیه واحدهای صنعتی، براساس ضابطۀ معینی که تضمینکننده دسترسی به اهداف ارتقاء بهرهوری واحدهای صنعتی است، به نرخ رسمی تأمین شود. تا زمان تهیه سیاست صنعتی مورد نظر بهطور مشخص پیشنهاد میشود که حمایتهای دولت از تولید صنعتی تابع دو ضابطه قرار گیرد، نقطه شروع برای اعمال این دو ضابطه نیز از سال ۱۳۸۵ یعنی سال آغاز تحریمهای جدید باشد. حمایتهای دولت فقط به واحدهایی تعلق گیرد که از سال مزبور هر سال اظهارنامه مالیاتی داده باشند و دوم همواره لیست حق بیمه داده باشند به این ترتیب باب فعالیت کسانی که بدون اظهارنامه مالیاتی و بدون کارگر، مواد اولیه گرفته و با آن سوداگری میکنند، نیز بسته خواهد شد.
۶ـ برخورد قاطع و جدی با متخلفانی که ارز صادراتی را به کشور باز نمیگردانند همراه با ممنوعیت صادرات آن دسته از محصولات داخلی که در رده کالاهای اساسی و دارویی قرار دارند و در تأمین آنها از ارز یارانهای استفاده شده است تا زمان بهبود وضعیت و خروج از مشکلات موجود.
۷ـ از آنجایی که ارز حاصل از فروش منابع طبیعی یا رانت منابع کشور تنها و تنها متعلق به مردم است و تنها و تنها باید برای ارتقاء کیفیت زندگی آحاد مردم از آن استفاده شود، این منابع قابل عرضه به «به اصطلاح بازار» نیست. بههمین دلائل، کلیه ارز حاصل از فروش مواد خام و اولیه معدنی، فولادی و پتروشیمی باید به بانک مرکزی فروخته شود و بازار ثانویه ارز تعطیل شود. نظر به عدم امکان مدیریت بازار ارز از محل عرضه و در نتیجه ضرورت مهار بازار ارز از طریق کنترل تقاضا، در شرایط کنونی اعمال محدودیتهای جدی بر روی واردات کالاهای غیرضروری و غیراساسی، خروج ارز و قاچاق ضروری است.
۸ـ مقابله با استمرار فعالیت بازار ارز آزاد غیررسمی، بازار ثالث ارز و تشکیل کمیتهای متشکل از نخبگان علم اقتصاد و مدیران اجرایی مستقل و صاحب تجربه برای تخصیص ارز به تولید، دارو، کالاهای اساسی و ضروری و نظارت بر نحوه استفاده از آن، و نیز در صورت وجود منابع ارزی مازاد تعیین اولویتهای بعدی توسط این کمیته.
۹ـ شفافسازی کامل فرآیندهای کسب درآمدها و مصارف ارزی و ریالی و واردات و صادرات.
۱۰ـ اخذ مالیات از بخش مستغلات و سود بانکی و درآمدهای سفتهبازی و سوداگری و همچنین لغو معافیت مالیاتی صادرات مواد خام و اولیه.
۱۱ـ پایش روزانه گردش نقدینگی از طریق یک سامانه مرکزی در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی برای اجتناب از فعالیتهای سوداگرانه و مخرب و شفافسازی فرایند استفاده از منابع ارزی عمومی.
۱۲ـ افزایش سالیانه دستمزد نیروی کار متناسب با نرخ تورم.
۱۳ـ بازگرداندن قیمتها به سطوح قبلی بعد از تخصیص ارز لازم به مواد اولیه تولید و حذف قیمتهای اجحافآمیز و ظالمانه کنونی و اعمال مدیریت قیمتها تا رفع بحران.
۱۴ـ استقرار یک نظام توزیعی بهنحوی که فشارهای مالیاتی از تولیدکنندگان به حداقل رسیده و به مجموع درآمد افراد و خانوارها اصابت کند و نیازهای اساسی اقشار محروم و بهویژه محرومترین اقشار جامعه تضمین شود. این خواست متفاوت از آن چیزی است که بهعنوان بسته مکمل سیاستهای تحمیل درد و رنج به ملت برای تسکین آلام آنها تدارک میشود.
تقی ابراهیمی سالاری، احمد اسدزاده، ناصر الهی، قدرتالله اماموردی، امرالله امینی، مجتبی باقری، علیاصغر بانویی، سیدمحمد بحرینیان، حسین پناهی، خسرو پیرایی، جهانمیر پیشبین، حسن تحصیلی، احمد توکلی، هاتف حاضری، حمیدرضا حری، سیدغلامحسین حسنتاش، مهدی خداپرست مشهدی، سعید راسخی، حسین راغفر، مراد راهداری، محسن ریاضی، شهریار زروکی، علیاصغر سالم، سیدمحسن سجادی، بهرام سحابی، احسان سلطانی، عباس شاکری، ابوالفضل شاهآبادی، ولیالله شهبازخانی، نرگس صالحنیا، جواد طاهرپور، حسن طایی، فرهاد علینژاد مهربانی، جمال فتحالهی، محمدحسن فطرس، محمد لشکری، محمدرضا لطفعلیپور، سیدابوالقاسم مرتضوی، غلامرضا مصباحی مقدم، مهدی مصطفوی، سعید ملکالسادات، میرسعید مهاجرانی، میرحسین موسوی، فرشاد مومنی، سعید نایب، سیدمحمد باقر نجفی، سیداحمد یزدانپناه، محمدرضا یوسفی، محمدقلی یوسفی، علی یونسی
نامه سرگشاده اقتصاددانان
با درود و سپاس از تمامی میهن دوستان و عزیزانی که این وب سایت فوق العاده را راه اندازی کرده اند و نیز آن را مدیریت می کنند.
[شوربختانه تاکنون این وب سایت خوب و تقریبا جامع رو ندیده بودم وگرنه…..!]
داستان:
[پدری قصد عزیمت به سفری طولانی را دارد.او چند پسر دارد که به همراه آن ها در بازار حجره و کاسبی پر رونقی دارد. حال این چند برادر باهم درحال رقابت و گاهی حذف و فریب یکدیگردرجهت جلب نظر و اقناع پدرمسافرشان هستند.کسب و کار آنان بگونه ای ست که باید هر روزه همه شان در بازار حضور داشته باشند اما تنها《یکنفر》می تواند اختیار دار کامل/بیشتری باشد]
به زعم من در خصوص دو مقاله-نامه ای که خطاب به دولت نوشته شده است؛دو نقد تخصصی وارد است که عجالتا از آن ها عبور می کنم تا به مطلب وهدف موردنظرم بپردازم.
احتراما؛ از آنجایی که تنی چند از اقوام و دوستانم در برخی مراکز تصمیم گیری-دولت-مانند؛ سازمان برنامه و بودجه و نهاد ریاست جمهوری مشغول به کار هستند و نیز بنابر آمار واخباری که در مراودات دوستانه مان از ایشان کسب کرده ام؛ بامطالعه مقالات جامع و مفیدی که در قالب طرح و مطالبه،خطاب به دولت تدبیر و امید نوشته شده بود،نتوانستم بی تفاوت ازکنار آن عبور کنم،شاید که بتوانم قدم موثری دراین راه بردارم.ازاین رو شایسته و بایسته است که پیشنهادی (حیاتی و لازم الاجرا) را خدمت دوستان نگارنده مقالات و نامه های خطاب به دولت تدبیر عرض کنم؛
پ: استفاده از آمار،نمودار،جدول و…ودرنهایت قیاس های حتی المقدور دقیقی که از مخرج مشترک آن ها بتوان به نتایج روشن و شفاف رسید(هدفمند).
بسیارمهم؛ قیاس و نتیجه گیری بین داده ها و کارنامه و عملکردهای بین :《دولت احمدی نژاد و دولت روحانی》
و در نهایت استفاده از آمارهای موجود شرایط جاری و درنهایت رسیدن و نوشتن پیشنهادهای عملی و عملیاتی..
به زبانی ساده تر و خودمانی؛مقایسه شرایط و عملکرد ۴×۲=۸ ساله دولت قبل با دوره اول دولت تدبیر و امید و متعاقبا مقایسه باشرایط حاضر و هرآنچه که پیش بینی
می کنید.
درحال حاضر،حکایت حسن روحانی همچون ،حکایت همان فرزند ارشد داستان ماست.فرزندی که دیگر برادرانش ضمن آن که؛ نیت و همیت بر حفظ از راه ممکن حجره پدری شان دارند؛ازسویی برای اثبات ناکارآمدی برادر منتخب،در خفا و آشکارا برعلیه ش ائتلاف کرده اند.اینان از هیچ قصور و توطئه و ترفند و حیله ای درجهت اضمحلال و اثبات طرح بی کفایتی او تاکنون نگذشته اند. و همواره و هر روزه با بحران سازی های دست ساز و هدفمند،برادر خونی شان را گاهی تا لب چاه نیز کشانده اند..
بنابراین درحال حاضر،دولت نیاز مبرمی به توجیهات و برنامه های اقتصادی ای دارد که؛ضمن درنظرگرفتن منافع نسبی و حق حیات برادران تنی اش،بتواند هم مدیریت درست تر و اصولی تری داشته باشد و هم باتوجه به درنظرداشتن شرایط خاص و حاد امروز ، اطمینان حاصل کند که ؛ درصورت اجرای برنامه های پیشنهادی شما و یا هر اقتصاددان یا اهل فنی دیگری،مطمئنا عملکرد و خروجی بهتری نسبت به دوره های پیشین خود و سایر مدیران سابق و اسبق و برادرانش خواهد داشت.
و برپایه همین اطمینان،بتواند قاطعانه به سایر نهادها و مراکز اقتصادی و خصوصا راس هرم-که نفر اصل کاری ست-این قول و وعده را بدهد که با اجرای این پیشنهاد و بسته اقتصادی،قطعا درآینده شرایط بهتری را شاهد خواهیم بود..
*بنابر گفته دوستان و اطلاعات موثقی که من دراین مقوله در اختیار داشته ام؛ این موضوع همان دلیل و حلقه گمشده ای ست که باعث شده تاکنون؛دولت به تمامی پیشنهادات عالمان اقتصادی،بی اهمیتی کند.
درواقع دولت؛نه فرصت و میدان عمل چندانی برای چرخش های اساسی مدیریتی دارد.نه به پیشنهاد دهندگان اعتماد چندانی دارد و از سویی با جایگاه سست و متزلزلی که این روزها دارد،تعامل و شراکت در مدیریت را عاقلانه نمی داند..
مگر صرفا در آن صورت که با اثبات محکم، استدلالی روشن،متقن و برنامه هایی قابل پیاده سازی و عملیاتی شدن روبه رو گردد
که تاکنون باپیشنهادی که چنین مشخاتی داشته باشد روبه رو نشده است..
بابت تحمل و توجه وسعه صدرتان ازشما سپاسگزاری می کنم.به امید ایرانی آباد؛ آزاد و پیشرفته…