در روسیه چه میگذرد
ایالات متحده برای تحقق مقاصد خود، قصد دارد با استفاده از نارضایتی بهحق شهروندان، بهویژه جوانان و ناامیدی آنها به آیندۀ خود، بیکاری و فقر گستردۀ مردم روسیه در شرایط بحران اقتصادی دنیای سرمایهداری که با برقراری تحریمهای بیشمار آمریکا شدت هم یافته است، سناریوی «انقلابهای رنگی» را به روی صحنه بیاورد و روسیه را گرفتار هرج و مرج نماید. برای نیل به این مقصود نیز از ناوالنی بهمثابه یک ابزار برای ایجاد اغتشاش و ناامنی در روسیه به عنوان یک کشور واحد استفاده میکند. با همۀ اینها، لازم به ذکر است، که بهرغم همۀ تلاشهای سازمانهای جاسوسی ــ خرابکاری امپریالیستهای غرب، بهویژه امپراطوری آمریکا، نه حمایت از ناوالنی در روسیه به آن اندازه است که رسانههای جریان مسلط و «عوامل نفوذی» در بوق و کرنا میدمند و نه حاکمیت در آن شرایطی قرار دارد که با چنین حوادثی متزلزل گردد.
پس از شکست و رسوایی امپریالیسم جهانی به سردمداری ایالات متحده آمریکا در جنگ کره، و بهویژه در جنگ ویتنام و همچنین، رسوایی گستردۀ کودتاهای نظامی ضد دولتی قبل و بعد از جنگهای کره و ویتنام، در کنار مداخلات و تجاوزات آشکار و پنهان، «انقلابهای رنگی» یا «انقلابهای مخملی» به روشی اصلی و متداول در منازعات ژئوپولیتک و تجاری تبدیل گردیده است.
«انقلابهای رنگی ــ مخملی»، برخلاف تصور بسیاری و در مغایرت با نامی که یدک میکشند، نه تنها مسالمتآمیز نیست، بلکه، یک جنگ ترکیبی بهشدت خشن، خونین و ویرانگر است. این بهاصطلاح انقلابها با استفاده از ستون پنجم و عوامل داخلی در کشورهای مورد نظر، با حمایت مالی و تبلیغاتی گسترده محافل معین سرمایهداری جهانی، مدیریت و سازماندهی مستقیم سازمانهای جاسوسی ــ و بالاخره تجمعات و شورشهای خیابانی همراه با عملیات خرابکارانه و تروریستی صورت میپذیرد.
نخستین دور انقلابهای رنگی از کشورهای اروپای شرقی و جمهوریهای پانزدهگانه اتحاد شوروی آغاز گردید. انقلاب رنگی در اتحاد شوروی علاوه بر تجزیه و محو این قدرت جهانی از نقشۀ سیاسی جهان، یک میلیون نفر کشته، و دوازده میلیون نفر آواره و جنگزده از خود بجا گذاشت.
چهرۀ خشن این انقلابها در لهستان، رومانی، چکسلواکی، یوگسلاوی و دیگر جمهوریهای اروپای شرقی بیش از پیش آشکار گردید. ربودن و ترور چائوشسکوها، تجزیۀ چکسلواکی و سپس، بمباران و تجزیه کشور ثروتمندی چون یوگسلاوی همراه با کشتار انبوه انسانیهای بیگناه، به دیگر کشورها نیز سرایت کرد تا رسید به بهار عربی؛ تخریب ساختارهای حکومتی و زیرساختهای اقتصادی کشور لیبی و جنگ ترکیبی و تحریم همهجانبه علیه کشور و مردم سوریه از ١٠ سال پیش تاکنون، و چندی بعد جنگی تمام عیار علیه کشور و مردم فقرزده یمن، و بهطور دورهای در سایر کشورها، بهویژه در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی مانند اوکراین، گرجستان، مولداوی، ارمنستان، قرقیزستان، روسیه و غیره نمونههای برجستهای از طراحی و تحمیل این نوع به اصطلاح انقلابهاست.
تلاشها برای انجام انقلاب رنگی در روسیه و تجزیۀ آن از همان ابتدای تجزیۀ اتحاد شوروی و محو این ابرقدرت از نقشۀ سیاسی جهان، در دستور کار کشورهای غربی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بوده و بهطور متناوب، در اشکال مختلف، از حملات و اقدامات تروریستی تا جداییطلبی ناسیونالیستی و تشکیل گروههای مذهبی افراطی مانند حزب التحریر، اجناد قفقاز، جیش مهاجرین و انصار و غیره، صورت گرفته و هر بار با مانع سخت نه فقط حاکمیت، حتی، مخالفان ملی و میهنپرست، در رأس همه، کمونیستها مواجه شده است.
برای اجرای این طرح، ستون پنجم لیبرال و عناصر نفوذی، که توسط سازمانهای جاسوسی غرب، در درجۀ اول، ایالات متحده سازماندهی، پشتیبانی، تأمین مالی و مدیریت میشود، همواره فعال بوده است. در این رابطه، سپهبد لئونید ایواشوف دکتر علوم تاریخ، رئیس فرهنگستان مسائل ژئوپلیتک روسیه میگوید: «تعداد جاسوسان خارجی نفوذی در تمام ساختارهای دولتی فدراسیون روسیه و تأثیرگذاری آنها در تصمیمگیریهای راهبردی در تاریخ کشور ما بیسابقه است».
با این اوصاف، در سالهای ۱۳ـ۲۰۱۱ تلاشهای شدیدی برای انجام یک انقلاب رنگی بهنام «انقلاب باتلاق» در روسیه به مرکزیت مسکو صورت گرفت. اما همۀ این تلاشها بینتیجه ماند و همۀ رهبران آن ازجمله، بیآبروترین نمایندگان لیبرالها مانند میخائیل کاسیانوف (نخست وزیر سابق) هاری کاسپاروف (قهرمان شطرنج جهان)، آلکسی ناوالنی، باریس نمتسوف، ایرینا خاکامادا و سایرین بهجز ناوالنی صحنه را ترک کردند (البته، باریس نمتسوف در جریان تصفیه حسابهای بین مافیایی کشته شد). تلاشهای بعدی برای سازماندهی «انقلابهای رنگی» در روسیه توفیقی نداشت. در روزهای اوت سال ٢٠٢٠، تحرکات امپریالیسم آمریکا علیه مردم بلاروس و همزمان با آن قرقیزستان، با مقاومت مناسب روبرو شد و تلاش غرب برای انجام «یک انقلاب رنگی» در آن جمهوریها ناکام ماند.
تلاشها برای انجام انقلاب رنگی در روسیه بار دیگر در روزهای آغازین سال ٢٠٢١ میلادی، بعد از استقرار رئیسجمهور جدید، جو بایدن در کاخ سفید، مجدداً اوج گرفت. این انقلاب مستقیماً با نام فردی بهنام آلکسی ناوالنی پیوند خورد. ناوالنی کیست، که مقامات و رسانههای غربی از او یک «قهرمان بیبدیل» میسازند و او را مخالف اصلی حاکمیت، بهویژه، مخالف ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه میخوانند.
آلکسی ناوالنی قبل از «انقلاب باتلاق» مورد توجه سازمانهای جاسوسی آمریکا قرار گرفت. از سال ٢٠١٠ به توصیۀ هاری کاسپاروف در دانشگاه ییل آمریکا، «مدرسۀ انقلابهای رنگی»، همان دانشگاه که اغلب رؤسای جمهور و مقامات آمریکا مانند بیل کلینتون، جرج دبلیو بوش، جان کری، هیلاری کلینتون در آن تحصیل کردهاند، به تحصیل مشغول شد. آمریکا او را به «جرگۀ» رزمندگان برای «آزادی روسیه» و اقتصاد بازار افزود. سپس، در «انقلاب باتلاق» در سالهای ۱۳ـ۲۰۱۱ شرکت کرد. به این ترتیب، او به سازمانگر و شرکتکننده بسیاری از اقدامات جمعی لیبرالهای فاسد در روسیه تبدیل شد. حتی، تابستان گذشته، از اقدامات مخالفان غربگرا برای انجام کودتا در بلاروس فعالانه حمایت کرد.
در ژوئیۀ سال ۲۰۱۳ با حمایت محافلی از درون کرملین در انتخابات شهردار مسکو نامزد گردید و حدود ۲۷ درصد آراء را به خود اختصاص داد.
در آوریل ۲۰۱۴ دادگاهی در مسکو او را با شکایت صاحب یک شرکت تولیدکنندۀ وسائل آرایشی بنام «ایو روشه» به اتهام اختلاس، محاکمه و به سه سال و نیم حبس خانگی محکوم کرد. دادگاه حقوق بشر اروپا محکومیت ناوالنی را بیاساس دانست و در سال ۲۰۱٩ حبس خانگی ناوالنی را سیاسی توصیف کرد.
ناوالنی روز ۲۰ اوت ۲۰۲۰ به دلیل بدحالی ناشی از «مسمومیت احتمالی» به بخش اورژانس بیمارستان شهر اُمسک منتقل شد و به حالت اغما افتاد. روز بعد دولت آلمان با ارسال یک هواپیمای اختصاصی حامل یک اکیپ پزشکی و امنیتی وی را به برلین برد و گویا تحت مداوا قرار داد. گنادی زیوگانوف رهبر حزب کمونیست روسیه این اقدام آلمان را حاصل رابطۀ پنهانی برخی محافل کرملین با برلین دانسته و معتقد است که آمریکا اغتشاشات روسیه را از همین طریق مدیریت میکند.
آلکسی ناوالنی پس از «بهبودی» در ١٧ ژانویه ۲۰۲۱ به روسیه بازگشت و در فرودگاه بازداشت شد.
بازگشت پُر دبدبه و کبکبۀ ناوالنی با همراهی رسانههای جریان مسلط از آلمان، دستگیری و بازداشت وی در فرودگاه به مدت ٣٠ روز و درخواست بعدی ناوالنی برای برگزاری تظاهرات اعتراضی در ژانویه ٢٣ ژانویه، عملیاتی برنامهریزی شده توسط سازمانهای جاسوسی ــ خرابکاری آمریکایی بود. به همین دلیل دستگیری ناوالنی بلافاصله توسط مقامات برجسته امپریالیسم جهانی، ازجمله، توسط مایک پمپئو، جک سالیوان، جوزف بورل و دیگر مقامات آمریکا و اروپا، بهخصوص، آلمان، انگلیس، فرانسه، ایتالیا محکوم شد.
ایالات متحده در اقدامات مداخلهجویانه خود در امور داخلی دیگر کشورها چنان گستاخ شده است که سفارت آمریکا طی پیام منتشره در روز ٢٢ ژانویه، برای شرکت فعال مردم در تجمعات غیرمجاز روز٢٣ ژانویه در حمایت از ناوالنی، فراخوان داد؛ در عین حال، دیپلماتهای غربی لیستی از شهرها و مسیرهای تقریبی معترضین را که قرار بود تظاهرات در آنها برگزار شود، منتشر نموده و از آنها خواستند به سوی کرملین راهپیمایی کنند.
طرفداران ناوالنی در روزهای ٢٣ و ٣١ ژانویه در برخی شهرها به خیابان آمدند. روز ٢ فوریه دادگاهی در مسکو او را محاکمه و سه سال و نیم حبس تعلیقی وی را با احتساب مدت حبس خانگی به حبس قطعی تبدیل کرد. در روز محاکمۀ ناوالنی، به گفتۀ ماریا زاخاراوا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه، دیپلوماتهای آمریکایی و اروپایی نه دو تا، سه تا، ده تا، بلکه، تقریباً همگی یکجا در جلسه دادگاه حاضر شدند. در همین روز بار دیگر «انقلابیون رنگی» در مسکو، سن پترزبورگ و برخی شهرهای دیگر روسیه دست به تظاهرات زدند و تعدادی از بهاصطلاح دیپلوماتهای خارجی نیز در آن شرکت کردند، که متعاقب آن، روسیه سه دیپلمات آلمانی، سوئدی و لهستانی را عنصر نامطلوب شناخت و از کشور اخراج کرد.
حوادثی که امروز در روسیه روی میدهد، تداوم همان انقلابهای رنگی امپریالیستی است که در اغلب کشورها در جهت اهداف ایالات متحدۀ آمریکا به مورد اجرا گذاشته شده و میشود. نئولیبرالیسم جهانی در راستای اهداف ژئوپولیتیک خود و دست یافتن به منابع عظیم طبیعی، در صدد تجریه و تقسیم وسیعترین کشور جهان به قطعات هر چه کوچکتر با حکومتهای گوش به فرمان است.
وابستگان داخلی امپریالیسم و اپوزیسیون لیبرال طرفدار غرب در روسیه در شرایطی دوباره فعال شدهاند که پس از سالها تسلیم منافع ملی کشور به آمریکا و اروپای غربی برای جلب رضایت آنان، رهبری روسیه در سیاست خارجی خود تغییرات مهمی بهعمل آورده و در مهار جاهطلبیهای ایالات متحده در صحنۀ جهانی فعال گردیده است. ایالات متحده نیز به این واقعیت پی برده که روسیه برای دفاع از منافع راهبردی خود در کشورهای مختلف جهان، بهویژه، در اروپای شرقی، خاورمیانه، آمریکای لاتین و همراه با چین در منطقه آسیا و اقیانوسیه بسیار جدی است. از همین رو روسیه عمیقاً مورد کینه و دشمنی آمریکا و متحدانش در اروپای غربی قرار گرفته و از هر سو مورد حمله تبلیغاتی و انواع توطئههاست.
طبیعتاً روند بازگشت روسیه به صحنۀ جهانی برای امپریالیسم آمریکا بههیچوجه قابل قبول نیست. بر این اساس نیز بایدن، رئیس جمهور آمریکا گفت كه «به روسیه اجازه نخواهد داد تا نفوذ خود را در اروپای شرقی افزایش دهد». او همچنین، در نخستین دیدار خود از وزارت خارجۀ کشورش اظهار داشت: «بگذار جهان بشنود. آمریکا باز گشته است. گذشت آن دورۀ سلف من، که چین در مقیاس جهانی به بلندپروازی دست میزد و روسیه بهموازات مداخله در انتخابات ما و حملات سایبری، شهروندان خود را مسموم میکرد».
بر این اساس، ایالات متحده برای تحقق مقاصد خود، قصد دارد با استفاده از نارضایتی بهحق شهروندان، بهویژه جوانان و ناامیدی آنها به آیندۀ خود، بیکاری و فقر گستردۀ مردم روسیه در شرایط بحران اقتصادی دنیای سرمایهداری که با برقراری تحریمهای بیشمار آمریکا شدت هم یافته است، سناریوی «انقلابهای رنگی» را به روی صحنه بیاورد و روسیه را گرفتار هرج و مرج نماید. برای نیل به این مقصود نیز از ناوالنی بهمثابه یک ابزار برای ایجاد اغتشاش و ناامنی در روسیه به عنوان یک کشور واحد استفاده میکند.
با همۀ اینها، لازم به ذکر است، که بهرغم همۀ تلاشهای سازمانهای جاسوسی ــ خرابکاری امپریالیستهای غرب، بهویژه امپراطوری آمریکا، نه حمایت از ناوالنی در روسیه به آن اندازه است که رسانههای جریان مسلط و «عوامل نفوذی» در بوق و کرنا میدمند و نه حاکمیت در آن شرایطی قرار دارد که با چنین حوادثی متزلزل گردد. گستردهترین تظاهرات در ٢٣ ژانویه در مسکو، سن پترزبورگ و چند شهر دیگر برگزار شد، که در آن، در حدود ۵٠٠ تا ٣٠٠٠ نفر، عمدتاً جوانان ناراضی از فساد مقامات دولتی و سطح پائین زندگی خود به خیابانها آمدند.