اغراق خطرناک دربارۀ تهدید
نویسنده: ملوین گودمن * ــ
متأسفانه، فضای سیاسی کنونی در ایالات متحده از هزینههای بیشتر دفاعی و استقرار نیروهای نظامی حمایت میکند. ده سال پیش، ایالات متحده با بیاحتیاطی و غیرعاقلانه اعلام کرد که از خاورمیانه تا اقیانوس آرام، نیاز به یک قدرت نظامی و «محوری» است، و تا اینجا بهنظر میرسد که ما هنوز هم به این اشتباه چسبیدهایم. شکستهای دو دهه گذشته ایالات متحده را ملزم به ارزیابی مجدد و تجدیدنظر در مفروضات سیاست خارجی خود خواهد کرد.
درک تهدید در تصمیمگیری دربارۀ جنگ و استفاده از زور، سیاست اتحادها؛ و نقش بازدارندگی، امری است مرکزی. مبالغهآمیز بودن تهدیدها احتمال جنگ را بیشتر و توانایی یک اتحاد برای عملکرد مؤثر و منطقی را تضعیف میکند. از زمان پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بهطور مداوم در مورد تهدیدها اغراق کرده است؛ بهویژه در مورد اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد. بار دیگر، ایالات متحده در حال آغاز یک کمپین درک اغراقآمیز تهدید است، زیرا سیاستمداران و صاحبنظران «تهدید» روسیه به اصطلاح «احیاء شونده» و چین به اصطلاح «تهاجمی» را اغراق میکنند.
ملتها دشمنان احتمالی را براساس نیتها و تواناییهایشان قضاوت میکنند. بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بهدلیل ترس مبالغهآمیز از مقاصد و تواناییهای اتحاد جماهیر شوروی و همچنین ترس از اینکه جوزف استالین میتواند آدولف هیتلر دیگری باشد، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را بنیاد نهاد. شش سال پس از ایجاد ناتو، اتحاد جماهیر شوروی پیمان ورشو را تشکیل داد و جنگ سرد بین شرق و غرب نهادینه شد. از قضا، بسیاری از کشورهای اروپایی از ایجاد ناتو حمایت کردند، زیرا آنها از احیای دوباره آلمان میترسیدند، نه از چالش شوروی. بههمین دلیل و بهطرزی مشابه، اتحاد جماهیر شوروی از آنجا که وفاداری و حمایت همسایگان اروپای شرقی خود را بیش از آنچه از تهدید غرب میترسید زیر سئوال برد، پیمان ورشو را تشکیل داد.
علاوه بر اغراقآمیز بودن تهدیدها، ایالات متحده تمایل دارد که در مهارت و قدرت خود برای حل تنشها نیز اغراق کند. حتی وقتی استالین ترس خود را از جنگی دیگر در اروپا با عقبنشینی از محاصره برلین نشان داد، سیاستگذاران ایالات متحده عقبنشینی وی را پیروزی وحدت نظامی و برتری متحدین میدانستند. سالها بعد، ایالات متحده معتقد بود که قدرتِ نظامیِ آمریکا مشکلِ بحرانِ موشکی کوبا را حل کرده است، در حالی که در اینجا یک توافق محرمانه شامل خروج موشکهای آمریکا از ترکیه نقش مرکزی و مهم را ایفا کرد.
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ایالات متحده از شکافهای ساختگی و غیرواقعی «بمبافکن» و شکافهای «موشکی» علیه اتحاد جماهیر شوروی استفاده کرد تا هزینههای دفاعی آن را افزایش داده و به رقابت شوروی و آمریکا و مسابقه تسلیحاتی دامن بزند. بحران موشکی کوبا نقطه عطفی بود زیرا رهبران واشنگتن و مسکو دریافتند که چقدر به یک رویارویی نظامی نزدیک شدهاند که میتواند منجر به استفاده از تسلیحات هستهای شود. عنصر هستهای موجب ایجاد «خط داغ» بین مسکو و واشنگتن و همچنین اولین توافقنامه مهم کنترل تسلیحات برای محدود کردن آزمایشات هستهای شد. کنترل تسلیحات راه را برای تنشزدایی هموار ساخت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میبایستی راه را برای تجدیدنظر ژئوپلیتیکی اولویتهای سیاستِ واشنگتن هموار میکرد.
تجدیدنظر در اولویتها هرگز صورت نگرفت، و امروز ما بر تهدیدهای احتمالی تازهای از بازگرداندن طالبان در افغانستان تا به اصطلاح «تهدید» روسیه برای اوکراین و به اصطلاح «تهدید چین» برای دریای چین جنوبی تمرکز کردهایم. ما باید توجه خودمان را بر روابط استراتژیک مهم بین روسیه و چین و نیاز به یک دیپلماسی استراتژیک معطوف سازیم. در حالیکه دولت بایدن بهطور فزایندهای در احاطۀ خواستههای تداوم «جنگ جهانی علیه تروریسم» قرار دارد، ایالات متحده دور دیگری از اغراقِ خطرناک در مورد تهدید در شرق و غرب را در پیش گرفته است. لفاظیها و موضعگیریهای ما باعث ایجاد اصطکاک غیرضروری با کرملین میشود و جستجوی راهحل دیپلماتیک برای مشاجرات کنونی با پکن را دشوار میسازد.
حل موفقیتآمیز دیپلماتیک رئیسجمهور جان اف کندی درباره بحران موشکی کوبا باید الگویی برای حل اختلافات کنونی روسیه و آمریکا در مورد آینده اوکراین باشد. هیچ نشانهای مبنی بر قصد روسیه برای استفاده مستقیم از نیروی نظامی علیه اوکراین وجود ندارد که این امر مشکلات جدی سیاسی و نظامی را برای کرملین ایجاد خواهد کرد. علاوه بر این، ایالات متحده سهم خود را در ایجاد تنش در منطقه، بهویژه گسترش ناتو در جمهوریهای شوروی سابق، استقرار سیستم دفاع موشکی در لهستان و رومانی، و استقرار خودروهای زرهی در کشورهای بالتیک و لهستان، کمرنگ جلوه میدهد. اشاره ایالات متحده به اوکراین بهعنوان «شریک استراتژیک» مفید و سازنده نیست و نخواهد بود.
وقتی هفته گذشته روسیه و بلاروس یک رزمایش نظامی انجام دادند، رسانههای اصلی این رزمایش را تهدیدی در «مرز ناتو» و ایجاد «کمبود امنیت در منطقه» برای ناتو تلقی کردند. اما این ناتو است که عضویت خود را در ۲۰ سال گذشته دو برابر کرده، و این ایالات متحده است که به تعهد خود مبنی بر «جهش قورباغهای» بر فراز آلمان شرقی در پی خروج نیروهای مسکو در ۳۰ سال پیش، خیانت کرده است. بههر حال، طرحهای ایالات متحده در مورد گنجاندن اوکراین و گرجستان در ناتو، دلایل اصلی اقدامات قاطع ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در شرق اروپا و قفقاز است.
رسانههای اصلی همچنان از دریای چین جنوبی بهعنوان «درگیریهای آینده» یاد میکنند. ما دائماً با ارزیابیهایی مبنی بر اینکه توازن قوا در منطقه علیه ایالات متحده در حال تغییر است و واشنگتن باید با استقرار سلاحهای بیشتر در منطقه از اعتبار خود دفاع کند، بمباران میشویم. رشد اقتصادی چین تا حدی به حمل و نقل این کشور از طریق تنگه مالاکا بستگی دارد و منافع راهبردی پکن با درگیری نظامی در دریای جنوبی چین تأمین نخواهد شد. اگر چین منافع امنیتی کلیدی در دریای چین جنوبی دارد، باید از مسابقه تسلیحاتی در این منطقه اجتناب کرد، چه برسد به درگیری نظامی.
ایالات متحده این فرصت را دارد که روابط خود را با کشورهای کلیدی منطقه، بهویژه فیلیپین، ویتنام و مالزی، که از ادامه حضور ایالات متحده برای ایجاد تعادل در برابر چین حمایت میکنند، بهبود بخشد. عقبنشینی آمریکا از افغانستان بهعنوان از دست دادن اعتبار آمریکا در منطقه تلقی میشود، اما دیپلماسی ماهرانه باید اطمینان دهد که ایالات متحده به حفاظت از جریان آزاد تجارت در دریاهای جهان ادامه میدهد. دیپلماسی ابزار درستی برای مدیریت توازن قوا در منطقه است. گسیل نیروی نظامی بیشتر میتواند مضر باشد.
مسائل مربوط به اوکراین و دریای جنوبی چین بهطرز قابل توجهی قابل مدیریت است، اما هیچ کاری در شورای امنیت ملی یا وزارت امور خارجه برای حل اختلافات یا جلوگیری از درگیری انجام نمیشود. ایالات متحده در مذاکرات دوجانبه با کرملین باید نشان دهد که هیچگونه علاقهای به وارد کردن اوکراین (یا گرجستان در این مورد) در ناتو ندارد؛ اما برعکس رئیسجمهور جو بایدن از مذاکره با ولادیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین استفاده کرد تا موضوع را تازه نگه دارد. مذاکرات با چین باید شامل بحثهایی در مورد درگیریهای تصادفی دریایی در مناطق مورد مناقشه مانند دریای چین جنوبی باشد.
متأسفانه، فضای سیاسی کنونی در ایالات متحده از هزینههای بیشتر دفاعی و استقرار نیروهای نظامی حمایت میکند. ده سال پیش، ایالات متحده با بیاحتیاطی و غیرعاقلانه اعلام کرد که از خاورمیانه تا اقیانوس آرام، نیاز به یک قدرت نظامی و «محوری» است، و تا اینجا بهنظر میرسد که ما هنوز هم به این اشتباه چسبیدهایم. شکستهای دو دهه گذشته ایالات متحده را ملزم به ارزیابی مجدد و تجدیدنظر در مفروضات سیاست خارجی خود خواهد کرد. ما باید از این حرف ۲۰ سال پیش بیل کلینتون که «وقتی مردم ناامن هستند، ترجیح میدهند فردی قوی و اشتباه داشته باشند تا فردی ضعیف و درست»، فاصله بگیریم و آن را کنار بگذاریم. تهدیدهای موجود در خانه هستند؛ «در جستجو و نابودی هیولاها در خارج از کشور »، ما بهسادگی هیولاهای بیشتری خلق کردهایم
ـــــــــــــ
* ملوین آ. گودمن عضو ارشد مرکز سیاست بینالملل و پروفسور دولت در دانشگاه جانهاپکینز است. گودمن، تحلیلگر سابق سیا، نویسنده کتاب شکست اطلاعات: افول و سقوط سیا و ناامنی ملی: هزینه نظامیگری آمریکایی است، و یک افشاگر در سیا.
جدیدترین کتاب او «کشتار آمریکایی: جنگهای دونالد ترامپ» از انتشارات (Opus) است. او همچنین نویسنده کتاب «دولت امنیت ملی خطرناک» (۲۰۲۰) میباشد. گودمن ستوننویس امنیت ملی برای counterpunch.org است.