چرا اسراییل از حزب‎الله وحشت دارد

ظهور جنبشی مقاوم و منضبط در لبنان نه تنها شکست نظامی برای اسراییل و ظهور حزب‎الله را به ارمغان آورد، بلکه منادی عصر جدیدی از تقویت روحیۀ قاطعیت و جسارت در اعراب بود.

اسراییل دچار مشکل شده است. دکترین نظامی ـ استراتژیک آن ـــ که مبتنی بر استفاده از نیروی گسترده برای به‌‌زیر سلطه کشاندن تودۀ عرب است ـــ منجر به کشتارهای پی‎درپی با هدف ایجاد ترس در قلب همهٔ اعراب شده بود. به‌اعتراف مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسبق اسراییل، در کتاب خود به‌نام «طغیان»، این رفتار وحشیانه سیاست رسمی رژیم صهیونیستی بود.

اما زمانه تغییر کرده است و اسراییل دیگر اعراب را نمی‌ترساند.

جنگ ۲۰۰۶ اسراییل و حزب‌الله، که در لبنان به‌عنوان جنگ ژوئیه شناخته می‌شود، و هم‌چنین چند جنگ اخیر اسراییل در غزه، موجب تغییر اساسی تلقی اعراب از ارتش اسراییل شده است.

آن دوران که اعراب بعد از چند ساعت جنگ با ارتش اسراییل شکست را پذیرفتند سپری شده است. دیگر زمانی که جمعیت عرب به جنگندگان عرب اعتقادی نداشتند، گذشته است. آن صحنه‎های تسلیم مطلق ارتشیان با دست‎های بالای سر، متعلق به دوران جنگ شش‌روزهٔ ۱۹۶۷ است، نه امروز. در ژوئیهٔ ۲۰۰۶، جنگجویان عرب نه‌تنها با ایجاد رعب در قلب سربازان اسراییلی، بلکه در ذهن همۀ اسراییلی‌ها، این روند را معکوس کردند.

حزب‎الله در یک حملهٔ فرا مرزی در ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۶، سه سرباز ارتش اسراییل را کشت و دو سرباز اسراییلی دیگر را به‌اسارت گرفت. پنج سرباز دیگر در لبنان طی تلاشی نافرجام برای نجات دو سرباز اسیر، کشته شدند. ارتش اسراییل تهاجم زمینی به جنوب لبنان را به‌همراه محاصرهٔ هوایی و دریایی آغاز کرد. در همان حال، حزب‌الله همچنان به شلیک موشک به شمال اسراییل و جنگ چریکی با ارتش اسراییل ادامه می‎داد.

پس از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل متحد با حمایت دولت های اسراییل و لبنان در ماه اوت، درگیری با استقرار ارتش لبنان در جنوب پایان یافت. محاصره برداشته شد و تا اکتبر ۲۰۰۶، اکثر نیروهای اسراییلی از کشور خارج شدند.

اسراییل اما از «ساف» نمی‌هراسید

استقرار سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و گردان‎های آن در لبنان، پس از اخراج از اردن در ۱۹۷۱، موجب هراس اسراییل از لبنان نشد. سازمان آزادیبخش فلسطین برای اسراییل دردسرساز بود، اما تهدیدی به‌شمار نمی‌آمد. رهبر آن، یاسر عرفات، هیچ‌گاه راهبرد درستی برای رویارویی با اسراییل ارائه نداد و فرماندهان نظامی‌اش به‌طرز اسفباری در طراحی استراتژی مقاومت ناموفق بودند. ذهن عرفات بیشتر متمرکز به دیپلماسی و شرکت در جلسات سازمان ملل بود.
بارها پیش‌بینی کردند که اسراییل پس از جنگ سال ۲۰۰۶ با حزب‌الله، جنگ دیگری را برای انتقام از شکست تحقیرآمیز خود در آن درگیری ۳۴ روزه، آغاز خواهد کرد. گفته می‎شد که اسراییل به‌هیچ‌وجه نخواهد گذاشت که نتایج آن جنگ در اذهان مردم باقی بماند. اما این اتفاق نیفتاد.

در دوران جوانی من در لبنان، عرب‎ها واقعاً از اسراییل می‌ترسیدند. این اعتقاد، مزورانه به آنها تلقین شده بود که ارتش اسراییل شکست‌ناپذیر است و مقاومت در برابر نیروهای اشغالگر اسراییل مساوی با خودکشی است. دو عامل موجب تقویت این افسانه در میان اعراب بود.

رژیم‌های عرب مروج این تصور بودند که ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی اسراییل به‌طور خارق‌العاده‌ای قدرتمند و قادر مطلق هستند و هیچ فرد عاقلی نباید به‌فکر ضدیت و یا تلاش برای شکست آن‌ها بیفتد. دولت‎های عربی با ترساندن مردم خود از اسراییل، می‌خواستند احتمال تشدید تنش یا رویارویی با ارتش اسراییل را به حداقل برسانند.

اولویت اول حاکمان عرب تثبیت حاکمیت خود بوده و هست. در سال‎های بعد به‌خاطر دارم که چگونه رسانه‌های عربی مطالبی مفصل دربارۀ موفقیت‌ها و پیچیدگی‌های سازمان‎های اطلاعاتی اسراییل، یا در مورد تسلیحات پیشرفتهٔ ارتش اسراییل، منتشر می‌کردند. آن‌ها می‎خواستند مردم از اعتقاد به مقاومت دست بردارند. ادبیات سیاسی و دانشگاهی نیز در ترویج این مفهوم شکست‌ناپذیری اسراییل سهیم بود.

کتاب «انتقاد از خود پس از شکست»، نوشتۀ صادق‌العظم، که پس از شکست جنگ ۱۹۶۷ منتشر شد، این تصور را رواج می‎داد که فعلاَ برآورده شدن پیش‌نیازهای تمدنی، علمی و فرهنگی برای پیروزی بر اسراییل ناممکن است. سومین جنگ اعراب و اسراییل، از ۵ تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷، بین اسراییل و ائتلافی از کشورهای عرب با شرکت عمدۀ مصر، سوریه و اردن، درگرفت. به‌زعم العظم، قبل از اینکه حتی به رویارویی با ارتش اسراییل فکر کنیم، جامعۀ عرب نیازمند تحولی گسترده و همه‌جانبه است. العظم و امثال او حاضر نشدند این شکست را مقدم بر هرچیز، صرفاً یک شکست نظامی بدانند. این روشنفکران در مورد اهمیت تاریخی شکست اغراق کردند. مثلاً آلمان در جنگ جهانی اول شکستی ویرانگر را متحمل شد، اما در دههٔ ۱۹۳۰ دوباره به‌پا خاست.

ناتوانی «ساف» و رزمندگان داوطلب لبنانی

در دوران رهبری دلقک‌وار یاسر عرفات، «ساف» را تنها می‌توان به سازمانی روان‌گسیخته تشبیه نمود. عرفات بی‎مهابا در مورد توانایی‎های «ساف» اغراق می‌کرد و با غلو فراوان از پیروزی بر اسراییل و ارتش آن دم می‌زد. با این حال، عملکرد واقعی «ساف» در مواجهه با ارتش اسراییل بسیار فضاحت‎بار بود. «ساف» و متحدان لبنانی آن از حمایت بسیاری از کشورهای عربی و جامعۀ جهانی به ویژه در دوران جنگ سرد بهره مند بودند. اما با این حال، این منابع به درستی به‎کار گرفته نشد و سازمان آزادیبخش فلسطین فاقد تیزبینی استراتژیک برای مقابله با تهدید نظامی اسراییل در لبنان بود.

سازمان موعظه می‎کرد که مقابله و حتی شکست ارتش اشغالگر اسراییل عملی است، اما این پیام عمیقاً با واقعیت عملکرد خود «ساف» در تضاد بود. عملکرد سازمان بسیار نازل‎تر از انتظارات بالایی بود که عرفات و رفقایش در ذهن اعراب القا کرده بودند. این امر باعث تضعیف حمایت از آرمان فلسطین در میان مردم محلی پیش از تهاجم اسراییل در سال ۱۹۸۲ شد.

تجاوز اسراییل موجب تشدید مقاومت شد

 

اما پس از سال ۱۹۸۲ همه‎چیز تغییر‎کرد. در دوران شکست، تضعیف روحیه و افسردگی سیاسی، زمانی که به‌نظر می‎رسید اشغالگران اسراییلی موفق شده‌اند شعلهٔ مقاومت را در میان لبنانی‌ها و فلسطینی‌های لبنان خاموش کنند، داوطلبان لبنانی برای طرح مسیر جدیدی از نبرد علیه اشغال اسراییل به‌پا خاستند. بسیاری از این داوطلبان قبلاً در سازمان آزادیبخش آموزش دیده بودند. داوطلبان لبنانی به‌آرامی شروع به تقویت مقاومت ملی کردند، روندی که در ‎نهایت به عقب‌نشینی تحقیرآمیز نیروهای اسراییلی از خاک لبنان در سال ۲۰۰۰ منجر شد. در ماه مه همان سال، اسراییل در اجرای قطعنامهٔ ۴۲۵ شورای امنیت سازمان ملل از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرد و به پشت مرز‎های بین‌المللی بازگشت.

در صفوف این مبارزان، کمونیست‌ها، ناسیونالیست‌های سوری و اسلام‌گرایان حضور داشتند. اسلام‌گرایان، بعداً حزب‌الله و جنبش اَمَل را تشکیل دادند. الگوی حزب‎الله در رویارویی نظامی با اسراییل، با تمام هنجار معمول مبارزه از زمان اعلام استقلال اسراییل و جنگ اسراییل و اعراب در سال ۱۹۴۸، متفاوت بود. ترکیبی از عوامل گوناگون موجب ارتقا حزب‎الله به این درجه از پیچیدگی و مهارت نظامی گردید.

من معتقد نیستم که تنها حمایت نظامی و مالی ایران عامل این موفقیت عظیم حزب‎الله است. «ساف هم از کشورهای بسیاری کمک نظامی و مالی دریافت می‎کرد، اما همۀ این کمک‎ها، «ساف» را به یک نیروی نظامی مؤثر تبدیل نکرد. حزب‎الله موفق شد از منابع مشابه به‌شیوه‎ای کاملاً مؤثر استفاده کند. حزب‎الله با عبرت گرفتن از تجارب سازمان آزادیبخش فلسطین، به‌جای صدور بیانیه‎هایی اغراق‎آمیز و گزافه‎گو، به مخفی‌کاری کامل روی‎ آورد. حزب‌الله قادر به جلب حمایت عموم نسبت به عملیات خود علیه ارتش اسراییل شد.

رهبری حزب‎الله به‌شدت با رهبری «ساف» در تضاد بود. در داخل «ساف»، و حتی در درون جنبش فتح عرفات، همیشه اختلافات داخلی و حتی درگیری میان جناح‎های مختلف وجود داشت. حزب‎الله یک فرماندهی واحد ایجاد کرد و به افراد وظیفۀ اجرای استراتژی رهبری را محول نمود. بیانیه‎های نظامی آنها تحولات میدانی را تا حد امکان دقیق گزارش می‎کرد. این باعث ایجاد اعتبار برای جنبش در سطح محلی شد، چیزی که «ساف» هرگز از آن بهره‎مند نبود.

اسراییل به‌دنبال لابی‌گری علیه نیرویی قدرتمند است