بگذار تاریخ خود سخن بگوید
مسأله این که چگونه میتوان تاریخ را بهوجود آورد، مسأله دانستن درسهای تاریخ است. همیشه هستند و تا وقتی بشریت با تیغ آخته طبقات متخاصم شقه شده است، خواهند بود و آنهایی که از تجربه تاریخ هیچ نیاموختهاند، اما بهنوبه خود به تاریخ استناد میکنند و اشتباهاتی را که اینجا و آنجا حزب ما مرتکب شده به باد انتقاد و شماتت میگیرند. این مجموعه پاسخی نه به این ملامتگران مجابنشدنی، بلکه به مخاطبان آنهاست تا اشتباهاتی را که بسیاری از آنها در جریان کار زنده و درگیریهای غامض و چندپهلو اجتنابناپذیر است، با کفه دیگر ترازوی خدمات بیبدل و حاصلخیز حزب توده ایران بسنجند.
آن سخنی طلاست که برهان و پشتوانه داشته باشد. پیشینه حزب توده ایران عیار طلای آن را آشکار میکند. و کدام طلاست که با ترکیبی از مس همراه نباشد. این آلیاژ اما طلا بودن طلا را زیر علامت سئوال نمیبرد. بیش از هر قضاوتی درباره عیار طلا و مس هستی تاریخ حزب توده ایران، نخست عنصر عمده و خط اصلیاش را که محصول چند ده سال تبلیغ و زهرپاشی یکسویه ـ و اغلب بیپاسخ ـ طیف رنگارنگ از دشمنان و رقیبان، از ماوراء چپ تا ماوراء راست است، واگذاریم و بدون واسطه و حاجب، به ملاقات تاریخ واقعی حزب طبقه کارگر ایران برویم. باز هم به قول «گزنفون»: «بگذارتاریخ خود لب بگشاید».
تاریخ حزب توده ایران … وحدتی از دو عرصه کار و پیکار است:
۱ـ عرصه عام مبارزه انقلابی، در راه استقلال و آزادی، همراه با خلق و پیشاپیش خلق.
۲ـ عرصه خاص مبارزه انقلابی، در راه سوسیالیسم، همراه با طبقه کارگر و پیشاپیش طبقه کارگر.
بین این عام و خاص دیوار چین وجود ندارد. این هر دو تاروپود یک بافته سیاسیاند، اما در عینحال هر یک از عرصهها استقلال نسبی و تمایز سرشتی دارند.
به هر یک از این دو آوردگاه، اگرچه گذرا، نظری بیفکنیم.
۱ـ عرصه عام مبارزه انقلابی حزب توده ایران
«۱. حزب توده ایران نخستین حزبی است که مسأله مبارزه با امپریالیسم و استعمارنو و کهنه را بهمعنای وسیع و عمیق آن در کشور مطرح کرد و تودههای مردم را بهسوی این مبارزه سوق داد. حزب همزمان با پیدایش خود، با فاشیسم که در آن هنگام آزادی و استقلال ملل جهان را دستخوش تهدیدی مرگبار ساخته بود و در ایران شبکه وسیع عوامفریبی و خرابکاری خود را توسعه میداد، وارد مبارزه شد و توانست چهره دد فاشیسم را به مردم ایران بشناساند و عمال هیتلریسم در ایران را منفرد سازد.
مبارزه علیه دسایس گوناگون امپریالیستهای انگلیس و آمریکا ـ که در کشور ما دارای ریشههای عمیقی در قشرهای حاکمه و دارای عمال فراوان و رنگارنگ و شبکههای وسیع جاسوسی و و سایل و اهرمهای مختلف کار و اعمال نفوذند ـ حزب توده ایران را مورد کین بیپایان امپریالیسم قرار داد.»
«۲. حزب به محض تأسیس خود نبرد با عمال رضاشاه را، یکی از شعارهای خویش قرار داد و بعدها با تمام قوا کوشید تا از تجدید دیکتاتوری در کشور جلوگیری بهعمل آورد و دستگاه دولتی از عناصر ارتجاعی و ایادی امپریالیسم تصفیه شود.
حزب توده ایران در راه آزادیهای دمکراتیک، اجرا اصول قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر، علیه استبداد و سلطنت مطلقه محمدرضا شاه و عمال آن با تمام توان مبارزه کرده است. همین مبارزات پیگیر حزب است که کینه سوزان دربار پهلوی و سلطنت مطلقه را برانگیخت. ارتجاع ایران بارها سرکوب حزب ما را مقدمه سرکوب جنبش استقلالطلبی و آزادیخواهی ایران شمرده و درواقع نیز تاختوتاز علیه حزب ما، خواه پس از بهمن ۱۳۲۷ و خواه پس از مرداد ۱۳۳۲ مقدمه تاختوتاز علیه دگر سازمانهای ملی و مترقی بود.»
«۳. حزب توده ایران در راه تجمع و اتحاد کلیه نیروهای دمکراتیک و انقلابی، خواه برای نیل به هدفهای تاکتیکی و خواه در راه هدفهای استراتژیک نهضت و برای تقویت جبهه مبارزه برضد استعمار و ارتجاع طی حیات خود، مبارزات و اقدامات مؤثری بهعمل آورده و به نتایج معینی رسیده است. پیدایش «جبهه آزادی»، اقدامات فراکسیون حزب ما در مجلس چهاردهم برای همکاری با عناصر مترقی در مبارزه علیه اقدامات و توطئههای سیدضیاءالدین طباطبایی و دکتر میلسپو و حکومتهای ساعد و صدر و حکیمی و غیره، تشکیل «جبهه مؤتلف احزاب آزادیخواه» و «جبهه مطبوعات ضددیکتاتوری» همه و همه ثمرات مشخص حزب ما در این زمینه است. حزب ما در حادثه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با تمام قوا برای سقوط حکومت خائن قوام و بازگشت مجدد دکتر مصدق به قدرت، همراه دیگر نیروهای ملی مبارزه کرده است. در دوران پس از ۳۰ تیرماه و سپس در سالهای اختناق که رژیم کودتا در ایران مسلط بود (و قبل و پس از انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷) با تمام قوا برای نیل به اتحاد کلیه نیروهای ملی و دمکراتیک که مهمترین ضامن پیروزی جنبش است، مبارزه کرده و میکند. تردیدی نیست که در برخی موارد سیاست حزب ما در این زمینه از یک رشته خطاهای سکتاریستی ازجمله در مرحلهای از دوران جنبش ملی شدن نفت مصون نماند. ولی آنچه شاخص این سیاست است، کوشش حزب در راه تجمع نیروها برضد دشمن مشترک است.»
«۴. حزب توده ایران به رسیعترین فعالیتها برای متشکل کردن کارگران ایران دست زد. اعضای حزب ما در پیدایش سازمانهای معتبر کارگری و سندیکایی مانند «شورای متحده کارگران و زحمتکشان» و «شورای مؤتلفه مرکزی کارگران» که دهها و صدها هزار کارگر و رستههای مختلف را در سندیکاها متحد میکردند، نقش درجه اول و رهنمون بازی کردهاند. این سازمانهای کارگری برای اثبات شخصیت و موجودیت طبقه کارگر ایران و دفاع از حقوق حقه خود، مبارزات وسیع دامنهداری کردهاند و به کامیابیهایی رسیدند که خود تاریخی افتخارآمیز دارد. مبارزان حزب ما و شورای متحده در راه تنظیم و تصویب قانون کار و بسیج مبارزات مطالباتی و اعتصابی و سراپای فعالیت حزب ما در راه دفاع از منافع طبقه کارگر، وی را بهحق اعتبار داده است.»
«۵. حزب توده ایران در راه تحقق یک برنامه ارضی مترقی برای تقسیم بلاعوض زمین بین دهقانان بیزمین و کمزمین، برای افشای عوامفریبیهای رژیم کودتا در زمینه اصلاحات ارضی مبارزه کرده است. حزب ما به فعالیت وسیع برای متشکل کردن دهقانان دست زد و توانست بارها در این راه کامیابیهای شایانی کسب کند و دهها و صدها هزار روستایی را در اتحادیههای دهقانی متشکل گرداند و دهقان ایرانی را از خواب دیرینه برانگیزد، از تسلیم به سرنوشت رقتبار و جوروستم ارباب و ژاندارم و هیأت حاکمه بازدارد و بهسوی نبرد مطالباتی و اجتماعی سوق دهد.
«۶. حزب توده ایران نخستینم حزب انقلابی در کشور ما است که دست به فعالیت گسترده و پیگیر برای متشکل کردن عناصر ملی در درون ارتش ایران زد. «سازمان نظامی حزب توده ایران» از جهت تشکل و تعداد اعضای خود در میان سازمانهای انقلابی نظامی، در کشورهای سرمایهداری کمنظیر بود. این سازمان که از میان صفوف آن قهرمانانی بهنام بیرون آمدند، صحیفههای تابناکی را در تاریخ مبارزات مردم ثبت کرده است.»
«۷. حزب توده ایران به وسیعترین فعالیت سازمانی و تبلیغی در میان قشرهای گوناگون زنان، اعم از کارگر و روشنفکر دست زد و در این زمینه سنن حزب کمونیست ایران را، که از بنیادگذاران جنبش رهایی زنان است، ادامه داد. حرب توده ایران برای نخستین بار در مجلس چهاردهم طرح حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زن را عرضه داشت. موفقیت حزب ما در ایجاد یک نهضت بزرگ در میان زنان ایران برای احقاق حقوق حقه خود قابل ملاحظه است. فعالیتهای سیاسی، تظاهراتی، مطبوعاتی و اجتماعی زنان، که بهوسیله حزب رهبری میشد، این بخش عظیم جامعه ایران را به جاده بیداری، تلاش و تکاپو افکند. حزب همچنین در راه افشای عوامفریبیهای دربار پهلوی که مدعی «نجات» زنان کشور ما بود، و در راه ارائه مشی صحیح مبارزه صنفی به زنان ایران پیکاری خستگیناپذیر داشت.»
«۸. حزب توده ایران کار وسیعی در میان جوانان دانشجو و دانشآموز و روشنفکر و جوانان کارگر و روستایی انجام داد و برای جوانان ایرانی میدان عمل و دورنمای مبارزه و تلاش پدید آورد. جوانان ایران تحت رهبری حزب ما نمونههای درخشانی از فداکاری و ازجانگذشتگی و پایداری در برابر مشکلات از خود نشان دادند. سازمان جوانان توده ایران صفحات روشنی را در تاریخ مبارزان انقلابی جنبش مترقی جوانان ایران نگاشته است. حزب ما برای اولین بار مسأله دفاع از کودکان ایرانی را با صراحت و قوت تمام مطرح ساخت و برای تأمین کودکی سعادتمند دست به مبارزه زد.»
«۹. فعالیت حزب توده ایران در میان روشنفکران کشور از فصول ارزنده فعالیت اوست. حزب ما شماری از روشنفکران انقلابی طرازنوین در دامان خویش پرورده است که از روحیههای درویشانه و تسلیمطلبانه جدایی از مردم و زندگی، دمساز شدن با محیط و آستانبوسی در قبال قدرت موجود بدورند و به زندگی برخوردی مثبت و پیکارجویانه دارند، به مردم و میهن عشق میورزند. حزب ما بحق بدین نکته میبالد که در ایجاد یک رستاخیز روحی و معنوی در ایران سهمی شایان داشته است و تکان مؤثری در زندگی علمی و هنری کشور ایجاد کرده است. مبارزات سیاسی و مسلکی حزب، فعالیت فداکارانه افراد حزب جامعه را از رخوت و تسلیم بیرون آورده و در جاده تلاش و طلب سیر داده است.
«۱۰. حزب ما در راه تأمین برابری حقوق و دفاع از حقوق خلقها و اقلیتهای ملی کشور ما مبارزات وسیع کرده است. بهترین نمودار صداقت حزب ما در سیاست ملی لنینی حق خلقها در تعیین سرنوشت خویش، دفاع بیدریغ حزب ما از جنبش دمکراتیک خلقهای آذربایجان و کردستان بود که خواستار حقوق خویش در چارچوب حفظ استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی وطن ما ایران بوده و هستند. یکی از اقدامات مهم حزب ما احیاء وحدت رهبری و سازمانی حزب توده ایران و فرقه دمکرات آذربایجان در سال ۱۳۳۹ برای اجرای اصل لنینی ضرورت وحدت سازمانی و رهبری کلیه سازمانهای کارگری در کشور کثیرالمله است. موافق تصمیمات متخذه در کنفرانس وحدت، سازمان فرقه دمکرات آذربایجان بهعنوان سازمان ایالتی حزب وارد در ترکیب سازمانی حزب واحد طبقه کارگر ایران حزب توده ایران گردید. حزب توده ایران و و مبارزان آن نه تنها در شرایط کار علنی بلکه در شرایط کار مخفی در دادگاه دربسته نظامی بارها از حقوق حقه خلقهای ایران دفاع کردهاند. حزب در این مشی پیوسته با دو انحراف شوینیسم و ناسیونالیسم محلی، که هر دو برای جنبش انقلابی ما زیانبخشاند مبارزه کرده و خواهد کرد….»
«۱۱. فعالیت مطبوعاتی و تبلیغاتی حزب ما از صفحات درخشنده تاریخ مبارزات اوست. جراید و مجلاتی مانند «سیاست»، «رهبر»، «مردم»، «رزم»، «بسوی آینده»، «صبح امید»، «آذربایجان»، («نوید» و «بسوی حزب») و یک سلسله جراید و مجلات دیگر، که ناشر افکار سازمان مرکزی حزب، و سازمان جوانان توده ایران بودهاند و یا نقش ناشر افکار را ایفا کردهاند، همراه با صدها روزنامه و مجله و کتب و رسالات دیگری که در تهران و شهرستانها و خارج از کشور از طرف حزب ما نشر یافته، تألیف و یا ترجمه شده است و نیز رادیوی «پیک ایران» تأثیر معنوی ژرفی در جامعه ایران باقی گذاشته است. فعالیت مطبوعاتی و تبلیغاتی حزب حربه نیرومند وی برای ترویج جهانبینی مارکسیستی ـ لنینیستی و مشی حزب و بسیج فکری و معنوی تودهها بوده است. حزب به حق به این فعالیت دامنهدار، پیگیر و مؤثر مطبوعات و سازمانهای تبلیغاتی خویش میبالد.»
«۱۲…
حزب ما تنها ۷ سال به فعالیت علنی پرداخت. پس از توطئه بهمن ۱۳۲۷ که حزب توده ایران برخلاف قانون «منحله» اعلام شد، در شرایط جدید به سرعت تجدید حیات کرد و سازمان مخفی نیرومندی بهوجود آورد و با مهارت ـ کار مخفی و علنی را درآمیخت. سازمانهای علنی متعددی در سراسر کشور به بانگ حزب ما گوش فرامیدادند و به راه او میرفتند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب نهضت ملی مردم ایران، حزب ما وارد دوران کار عمیق مخفی شد. بخشی از فعالیت حزب به مهاجرت انتقال یافت. حزب با تلفیق کار در خارج و داخل کشور توانست موجودیت خود را در یکی از دورانهای بسیار دشوار حملات هار ارتجاع محفوظ دارد. فعالیت حزبی ما در هیچ دورانی متوقف نماند و تعطیل نشد. حزب ما نخستین حزبی بود که پس از استقرار رژیم کودتا بار دیگر پرچم مبارزه را برافراشت، یخ سکوت را شکاند و قشرهای مختلف را به عرصه مبارزه کشاند. حزب از امکانات کار در خارج استفاده وسیعی برای معرفی چهره دژخیمانه رژیم کودتا نمود و کوشید تا آوای حزب را در کلیه محافل بینالمللی پُرطنین نگاهدارد.» (۱)
حزب توده ایران در دوران تدارک انقلاب شکوهمند بهمن، تجربیات غنی جنبش انقلابی ایران و جهان را به مدد گرفت و به سهم خود چون چراغی فراراه خلقهای زنجیرگسستهای که «به عرش هجوم میبردند» قرار داد. با بردن صحیحترین شعارها و رهنمودها به میان تودهها، با افشاگری همهجانبه و گستردهای که مرهون شبکه انتشارات و تبلیغات فعال آن در داخل و خارج از کشور بود، با پخش خبرهای مکتوم نگاهداشته شده رژیم و افشاندن آگاهیهای لازم در جامعه بیتاب، به بسیج انقلابی در سراسر جامعه یاری رساند.
حزب توده ایران تنها سازمان سیاسی ممنوعهای بود که پیش از چیرگی انقلاب، بهویژه در سالیان اوجگیری فزاینده جنبش و تشدید بحران همهگیر رژیم، که با خشونت و پیگرد افسارگسیختهای ملازم بود، هم در خارج از کشور و هم در داخل کشور، بهطور منظم و بیوقفه نشریه و روزنامه سراسری منتشر میکرد. تیراژ روزنامه و اعلامیههای حزب توده ایران به دهها هزار سر میزد و این، با توجه به فضای سیاسی خونین آن روز، رکورد اعجابانگیزی بود. با این ملاک نقش تبلیغی و تهییجی حزب و تأثیرگذاری آن مرزهای واقعی خویش را ترسیم میکند. بذرهای سالم در میان تودهها، به نیروی مادی بدل میشود.
در پیوند با کار تبلیغی، کار سازماندهی حزب، که بر شالوده عدم تمرکز تشکیلاتی در داخل کشور و فعالیت مجزای شاخهها و گروهها استوار بود، ثمربخشی خود را آشکار کرد. چنانکه در آستانه انقلاب «بیش از ۶۰ گروه حزبی با مقیاسهای مختلف در اکثر مراکز شهری فعال بودند» (۲) کار برخی از گروهها و شاخهها از لحاظ بارآوری و تداوم مخفیکاری نه تنها در تاریخ ایران نظیر نداشت «بلکه در قیاس با احزاب برادری که در کشورهای فاشیستی، در اوج قدرت فاشیسم میرزمیدند، کار برجستهای بود.» (۳)
و وقتی طغیان خلق در تندبادهای خونین انقلاب شکوفه کرد و خلق قهرمان بهجای قهرمانان منفرد به میدان آمد، هم آن مروجان و تبلیغکنندگان و هم این سازماندهندگان، سنگرهای خود را در کوچه و خیابان حفر کردند و به استقبال باروت و شهادت رفتند. «خسرو مقصودی» یکی از شهدای متعدد تودهای که در هنگامه نبرد مسلحانه انقلاب از پای درآمد، کنه روح و فلسفه حزب خود را در این کلام مختصر و شورانگیز ـ که بهمثابه وصیتنامه ایمانی اوست ـ تفسیر کرد:
«یک روز هر کلمهای که میآموختیم و به دیگران میآموختیم پُربارتر از صدها گلوله بود، و امروز هر گلوله پُرمعنیتر از هزارهاهزار کلمه است.» (۴)
پیروزی انقلاب، که قطرات خون تودهایها هم در امواج حاصلخیز آن میجوشید، بهمعنی تجدید فعالیت علنی حزب و امکان نوینی برای حضور وسیعتر و مستقیم آن در زندگی جامعه بود. دهها و دهها «مقصودی» دیگر، پس از ظفرمندی انقلاب در سنگر دفاع از آن، در سنگر دفاع از میهن انقلابی، جان خود را نثار کردند. آنها در متبرکترین رویاها خود را آتش زدند و در پای عهدنامه میهنپرستی طراز نو حزب توده ایران و وفاداری بیخلل آن به ژرفترین آرمانهای مردمی با حروف مرگ خود امضا گذاشتند.
نقش وجودی حزب توده ایران و بصیرت طبقاتی آن، که آزمونهای یک تاریخ سرشار بر آن پرتو میانداخت، در سیر بغرنج و متناقض انقلاب خود را آشکار کرد. حزب توده ایران انقلاب ایران را با همه خصایل و ویژگیهای دیرآشنا و نیروهای ناهمگون آن در هر مرحله دقیقاً شناخت و از ورای نمودهای گاه شبههانگیز، به ماهیت آن راه یافت. معرفی خصلت عمده آزادیبخش و ملی انقلاب و محتوی خلقی آن، درک سرشت طبقاتی خواستها و تمایلاتی که عمیقاً با اعتقادات مذهبی آمیخته است، تشخیص گرایشهای کاملاً مختلف در حاکمیت و حمایت بیدریغ و تمام عیار از جناح خلقی انقلاب، افشای لیبرالیسم ریشهدار که با ظاهر مشارکت و همسویی با انقلاب در کار حفر گور آن بود و مبارزه فارغ از هرگونه حسابگری با عوارضی نظیر انحصارطلبی، یکسویهنگری، قشریت و ناسیونالیسم تنگنظر و عوامل آن، توضیح خصلت دوگانه و متناقض دمکراتهای انقلابی در حاکمیت دولتی و تلاش در جهت تقویت خصلت مترقی، ضدامپریالیستی و خلقی این نیروها، بخشی از خدمات حزب توده ایران به انقلاب و نیروهای راستین انقلابی است. مشی سیاسی کنونی حزب توده ایران، تبلور خردمندی تاریخی انقلابیترین طبقه اجتماع ایران و گواه بلوغ و فراست این طبقه است. بدون آمیزش باطنی و عمقی با جهانبینی و غریزه و شعور این طبقه با قریحه، پیشبرد این مشی، که از لحاظ استراتژیک بیخطا به اجرا درآمده است، میسر نبود.
۲ـ عرصه خاص مبارزه انقلابی حزب توده ایران
«حزب توده ایران ـ طی چهار دهه ـ درفش اندیشه ظفرنمون مارکسیسم ـ لنینیسم را افراشته نگهداشته و با انواع انحرافات «چپ» و راست، سکتاریستی و اپورتونیستی مبارزه کرده است. حزب ما با اتطباق مارکسیسم ـ لنینیسم بر شرایط ایران و ترویج وسیع این اندیشه انقلابی، شیوه عمل انقلابی و منطق انقلابی را در اعماق روح قشرهای دمکراتیک جامعه ایران رخنه داده است. حزب ما در این گذار طولانی پرچم انترناسیونالیسم پرولتری با کشورهای سوسیالیستی را سرفراز نگهداشته و با پدیدههای کوتهنظرانه ناسیونالیستی و روشهای تفرقهجویانه در نهضت کارگری و کمونیستی جهانی مبارزه کرده است.» (۵)
مبارزه در راه حفظ و پاکیزگی مارکسیسم ـ لنینیسم بهمثابه جهانبینی و سلاح معنوی طبقه کارگر، از تاریخ حزب توده ایران تفکیکناپذیر است. اگر در صحنه مبارزات ملی و دمکراتیک، نیروی سیاسی و اجتماعی دیگری نیز ـ هر یک در برههای ـ شرکت داشتند، در این صحنه «خاص» حزب توده ایران عهدهدار رسالت حراست از جهانبینی علمی طبقه کارگر ایران، تطبیق آن با ویژگیهای جامعه ما و رسوخ دادن آن در ذهن و زندگی طبقه کارگر و عناصر و نیروهای هوادار آن بود. «دفاع از مارکسیسم ـ لنینیسم و تکامل مستمر آن، جریانی واحد و بههم پیوسته است.» (۶) این رسالت در مقیاس میهن ما در سالیان مدید جز شانههای ستبر حزب توده ایران مأمنی نداشت. «تفاوتهای عمیق میان راههای تکامل کشورهای گوناگون جهان، تفاوت در خصلت و حتی تضاد میان نظم اجتماعی آنها، تفاوت در سطح و آهنگ رشد اقتصادی و سیاسی آنها و سرانجام تفاوت در میزان آگاهی و سازماندهی کارگران این کشورها، مسایل مختلفی را پیش پای طبقه کارگر هر کشور میگذارد.» (۷) حزب توده ایران همزمان با کار بیوقفه برای شناختن و هموار کردن راههای ویژه تحول جامعه ایران و تکامل شیوههای آن، در دفاع از خلوص و فطرت انقلابی مارکسیسم ـ لنینیسم به استقبال رزم جانانه و پُرتنوعی رفت که«هفت خوان» مخاطرهانگیز و توانفرسای آن هنوز به پایان نرسیده است. اصولیت حزب ما در این میدان آزمایش با عالیترین ارزشهای مارکسیستی به ظهور رسید. نبرد بیآشتی، فارغ از هرگونه شائبه و غرض، با چنگ و دندان، با خون و خرد، با عشق و کین، دورههای متنوعی را طی کرده است. مضمون هر یک از این جدالها و هر کدام از این دورهها، با وجود عناصر مشترک و شباهتهای متعدد، یکسان نبود، چرا که خاستگاه طبقاتی و انگیزه اغلب حریفان از بنیاد تفاوت داشت. مقابله با چپنمایان نمیتوانست و نمیبایست با همان اسلوب و محتوایی پیش برود که منازعه با چپروها. مبارزه با تروتسکیستها و مائوئیستها در هر مرحله از سقوط و اضمحلال معنوی آنها نمیتوانست و نباید طبیعت واحد و اسلوب تغییرناپذیری میداشت. افشا و منفرد کردن لیبرالهایی که خرقه مارکسیسم را بر دوش داشتند، و با لعاب شعارهای آتشین چهره خود را گلگون میکردند، با مدعیانی که اصل و نسب خلقی داشتند، اما علیرغم نیات قلبی خود مارکسیسم را بد میفهمیدند و بد بهکار میبردند، جوهر و لحن یگانهای نداشت، و نباید هم میداشت. ما میدانستیم «جریانهای چپ افراطی بهطور عمده بیانگر خواستهای روشنفکران جوانی است که از آئین بورژوایی رویگردان شدهاند، اما نه به راست، بلکه به چپ، نه به سمت فاشیسم، بلکه به سمت چپگرایی افراطی.» ما درک میکردیم و به تجربه این درک را عمیقتر کردیم که «ایدئولوژی چپهای افراطی مجموعهای از اجزا اندیشههای بسیار گوناگون است که از آن زمره است سوسیالیسم تخیلی، آنارشیسم، تروتسکیسم، مائوئیسم، سوسیال دمکراتیسم، جریانهای لیبرال ـ بورژوایی و همچنین تفسیرهای گوناگون مارکسیسم.» و در عینحال واقف بودیم که شورش «خلیل ملکی»ها و «انور خامهای»ها، از مقوله دیگری است و درست خلاف ظاهر چپ آن، عمیقاً از مایههای محافظهکارانه راست نشأت میگیرد. و زندگی صحت این ارزیابی را به ثبوت رساند. خلیل ملکی که در سال ۱۳۲۶، پس از انشعاب از حزب توده ایران، مدعی بود «همان برنامه و همان هدف حزب توده ایران را دارد» منتهی برای رسیدن به مقصود راه دیگری میپیماید. پس از چرخش اوضاع بر اثر ضربه کودتایی ۲۸ مرداد، منویات نهایی خود را در این اعتراف بیشبهه فاش کرد:
«اینجانب در مدت دو ساعت و نیم شرفیابی به حضور اعلیحضرت همایونی، مطالبی به عرض رساندم و فرمایشات ملوکانه را اصغا کردم. اعلیحضرت از راه و رسم اصولی جمعیت ما و از مبارزات میهنپرستانه مؤثر ما در گذشته و حال ابراز خوشوقتی فرمودند.» (۸)
«خلیل ملکی» یک حادثه تصادفی نیست. فرجام او تقدیر همه آن جانهای تیرهای است که با بلیت تقلبی سوار بر کوپهای شدهاند که مسافران آن رزمندگان راه طبقه کارگرند. مگر پیش از ملکی و پس از او «اپریم»ها، «نیکخواه»ها، «لاشایی»ها، «کشاورز»ها که از همین راه رفتند، از همان ناکجاآباد سر در نیاوردند؟ «قاسمی»ها، «فروتن»ها و دیگران نظیر آنها که در سودای بهشت گمشده از راه و صفوف حزب توده ایران جدا شدند، مگر به اسفلالسافلین تاریخ درنغلتیدند؟ مبارزات ایدئولوژیک حزب توده ایران با این یاران نیمهراه، وازدهها، نفرینشدگان سیاسی، که پارههایی از آن در این مجموعه آمده است، از سطور درخشان و غرورآفرین کارنامه حزب طبقه کارگر ایران است. در آن روزهای شوربختی و یخبندان آمال، که مائوئیسم از مسند نیمهخدایی آیههای انقلابی صادر میکرد، حزب توده ایران یکه و تنها در گردو غبار کارزار فرورفت و جوهر کفری را که در این آیات کاذب نهفته بود، برملا کرد. ما انقلابیگری خردهبورژوایی را، که مضمون بنیادین مائوئیسم را تشکیل میداد و در دست «مائو» به آئینه تمایلات و شور و اشتیاق عقبماندهترین قشرهای دهقانی بدل شده بود، از دیدگاه مارکسیسم معرفی کردیم. ما نشان دادیم: انقلابیگری خردهبورژوایی چین گرچه مهر تکامل تاریخی و اقتصادی آن کشور را بر خود دارد، اما با مقایسه با دیگر مظاهر انقلابیگری خردهبورژوایی، بهویژه آنارشیسم و تروتسکیسم همگی به نوع مشترکی تعلق دارند.
«ایدئولوژی مائویی آمیزه غریبی از نظریات آنارشیستی و نارودنیکی درباره رسالت تاریخی دهقانان و عبارتپردازیهای انقلابینمای تروتسکیستی و آرا فیلسوفان چین باستان است. اما نکته اصلی در مائوئیسم این است که انقلابیگری خردهبورژوایی در خدمت شوینیسم نیرومند و عظمتطلبانه قرار گرفته و در اشتیاق دستیازی به رهبری جهان تلاش میکند. این موردی است از مظاهر ناسیونالیستی انقلابیگری خردهبورژوایی».
مائوئیسم بر آن بود در جایی پیروز شود که تروتسکیسم شکست خورده بود. تروتسکی در مبارزه علیه حزب کمونیست، روی جوانان سرمایهگذاری کرد و با این تصور که آنها بهواسطه حرارت و حساسیت جوانی تمایل دارند احساسات خود را به «عمل مستقیم» انتقال دهند، تندوتیزترین الفاظ و داغترین تظاهر هیجانانگیز را به یاری گرفت. و اینک در سالهای دهه ۴۰ مائوئیستهای ایرانی درون اسب تروا، وارد ایران شدند و با همین اسلوب اوراد «کتاب سرخ» را در مدارس و دانشگاهها افشاندند. اما به بیان «مارکس» آنها که به پندار خود تخم اژدها را کاشتند، جز کرم خاکی درو نکردند. کارزار شبانهروزی حزب توده ایران در متن تجربه زندگی در صحنه بینالمللی و در درون مرزهای ملی به میوه نشست، مائوئیسم در انواع چهرهها و آرایشهای آن زخمهای کاری برداشت، اما رسوب زهرآگینی هم از خود برجای نهاد که در دهه بعد، در ترکیب با اندیشههای مارکوزه، کارلوس ماریگلا، آبراهام گلین و رژیس دبره و زیر تأثیر شدید جنبش چریکهای شهری «توپامارو» در اروگوئه احیا شد و بیرق جنگ چریکی را برافراشت.
«مارکوزه» بر این دعوی بود که پرولتاریای جوامع سرمایهداری تبدیل به پرولتاریای اشرافی شده و خود را به تمام آلودگیهای زندگی مرفه و نیمهمرفه خردهبورژوایی آغشته است. این استحاله خصلت انقلابی پرولتاریا را از او ربوده است. سامسون در بیخبری و مدهوشی خویش گیسوانش را که منبع تمامی نیروی افسانهای اوست، از دست داده است. پرولتاریا اینک سامسونی است که سرش را از ته تراشیده باشد. «مارکوزه» بر این پایه طبقه کارگر را از رسالت تاریخی آن خلع میکند و نقش انقلابی او را به جوانان، بهویژه قشر دانشجوی آن میسپرد.
«ماریگلا» و «رژیس دبره» با برداشتهایی نظیر، انقلاب را از صورت یک واقعیت عینی به یک نمایش حادثهجویانه ولونتاریستی (ارادهگرایانه)، از یک برآمد عظیم و پُرتنوع تودهای، به عملیات تهورآمیز تیمهای نظامی مجزا از خلق تنزل میدادند. انفجار خشم پهلوانی و دردمند تودهها را در منگنه بحران همهگیری که «بالایی»ها را از ادامه حکومت به شیوه سابق و «پایینی»ها را از تحمل اوضاع به روش گذشته بازمیدارد، با قهر انفرادی قهرمانان ناشکیبا که تروریسم را نسخه نجاتبخش میدانند، عوض میکردند و نقش پیشاهنگ انقلابی را تا سطح یک پیشمرگ به ستوه آمده، مبتذل میکردند. شرایط و مشخصات اساسی «گریلای شهری» از دید «ماریگلا» به جای آنکه به تودهای شدن و وسعت جنبش مدد رساند، آن را به محافل پراکنده و قطرهگونهای از نخبگان و روشنفکران مسلح تبدیل میساخت. مشخصات «گریلای شهری» چنین است:
«راهپیمای خوبی باشد. بتواند خستگی، گرسنگی، باران و گرما را تحمل کند. گوش بزنگ و مراقب باشد و بداند چگونه مخفی شود. هرگز از خطر نترسد، هرگز نشانه و ردی باقی نگذارد، تاکتیسین خوبی باشد، چندان که بتواند این نقیصه را که از لحاظ اسلحه، مهمات و تجهیزات به قدر کفایت نیرومند نیست، جبران کند.»
در این استکان کوچک، چقدر از شط پهناور مردم که تلاطم و طغیان آن برای یک انقلاب اجتماعی الزامی است، جا میگیرد.
«رژیس دبره» جای ایدئولوژی را، که بی آن انقلاب هیچ دورنمایی نخواهد داشت، به بیولوژی میدهد. او انقلاب را بیتوجه به آن که نبض تحول در کجا میزند و نیروهای عمده تولید اجتماعی در کجا متمرکز است، در میان صخرههای کوهستان و جنگلهای انبوه تودرتو جستجو میکند. و در این کاوش از مبارزه مسلحانه، آن هم فقط شکل چریکی آن، یک مطلق جاودان میسازد:
«هر جا مبارزه مسلحانه در دستور روز است، رابطه نزدیکی بین بیولوژی و ایدئولوژی وجود دارد. این رابطه ـ که ممکنست عجیب و غیرعادی بهنظر برسد ـ رابطه قاطعی است. یک مرد میانهسال که به زندگی شهری عادت کرده، در کوران شرایط و هدفهای متفاوتی شکل گرفته است، به سادگی نمیتواند خود را با کوهستان یا ـ حتی کمتر از آن ـ فعالیت زیرزمینی در شهر تطبیق دهد … حتماً لازم نیست که شخص از آموزههای کامل مارکسیستی برخوردار باشد. همچنین متأسفانه رزمندگی و آموزشهای انقلابی یک فرد میانهسال برای تطبیق با شرایط گریلایی کفایت نمیکند، بلکه در درجه اول آمادگی جسمی شرط اساسی است. این نکته کوچکی است که از لحاظ تئوریکی جاذبه محدودی دارد. ولی مبارزه مسلحانه منطق خاص خود را دارد که تئوری درباره آن چیزی نمیداند.»
امروز این خیالبافیهای رمانتیک و سرسام انقلابی، بیاعتبارتر از آن شده که نیازی به نقد آن و اثبات بیگانگیاش با شرایط زنده، متحول، گونهگون و بغرنجی باشد که هر جنبش خلقی و انقلابی از معبر پُرچموخم آنها میگذرد. اما همین ذهنیگریهای خام در حدود یک دهه سنگ راه جنبش انقلابی طبقه کارگر ایران و پیشقراول آن شد. و باز مصاف جانانه و روشنگریهای پُرحوصله تئوریک و سیاسی حزب توده ایران ـ که بعدها تلاش صمیمانه جریان بالنده و پرولتری درون سازمان چریکهای فدایی خلق بر آن مزید شد ـ استخوانهای آن را خرد کرد. امروز هم در تئوری و هم در پراتیک، این مسأله حل شدهای است که جنبش چریکی در ایران از آغاز نطفه بحران را در بطن خود میپرورد. مطلق کردن یکجانبه پراتیک، سالیان مدید جنبش را از بنیادی تئوریک محروم ساخت و هرگونه آیندهای را برای آن تیره و مسدود کرد. بانیان جنبش چریکی در ایران از درک این واقعیت کلیدی عاجز بودند که تئوری جزء لاینفک فعالیت انقلابی است. آنها به نقش بیجانشین تئوری بهمثابه ابزار شناخت جامعه و تغییر آن وقوف نداشتند و از همین رخنه بود که بحران بیعلاج پا به درون سازمان آنها گذاشت. امروز بهتر از همه در پرتو دستاوردهای زنده سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) که خود تجسم نفی انقلابی جریان چریکی است، میتوان دید که جنبش چریکی نه محصول «بود»ها که انعکاس «نبود»ها بود. این جنبش نه با الهام از یک تئوری آزموده انقلابی، بلکه در خصومت با آن، نه از بطن طبقه کارگر، بلکه در کسوف عدم شرکت آن، نه از نیاز و تمایل یک حزب یا سازمان سیاسی رزمجو، بلکه برای پوشاندن فقدان این حزب و سازمان سیاسی، نه در شرایط خیز گرفتن جنبش انقلابی، بلکه در لحظه رکود نسبی آن، نه در پیوند با مبارزات صنفی و خودبهخود طبقه یا بیتابیهای حاد تودهای، بلکه در بیرون از آن، بدون آن و توسط اجزا بسیار کوچک و بسیار محدود روشنفکران عاصی و متهور به حرکت درآمد. با این همه دیالکتیک این جنبش چنان بود که این «نبود»ها، از آنجا که سلطه مطلق نداشت، نتوانست آن را یکسره تسخیر کند و عقیم بگذارد. چپ نو در ازای «نبود»ها و کمبودهای عینی، «بود» تعیینکننده و شفابخشی داشت: پیوند با آرزوهای مردم، جوانه زدن بر این آرزوهای نیرومند و مجروح. در این جنبش نبض مردان و زنانی جاری بود که عشق سوزانشان به خلق و تشنگی پُرکشش آنها به حقیقت، از مرگ فراتر میرفت. آنها در این وفاداری که رودخانهای از خون و غرش شیران در آن طغیان داشت، از نظر روحی به اعتبار و جاذبه مارکسیسم در انظار تودهها افزودند. جنبش چریکی از درون گهواره، وحدتی از دو تناقض ناسازگار بود. از یکسو تئوریهای صادراتی را که ربطی به تجربه ملی نداشت، گلچین میکرد و از دیگر سو با هر گام در میدان نبرد و هر تماس با توده، تجربهای اصیل و زنده میاندوخت. چنین بود که این جنبش در کنار یک عصیانگری مبهوت، عناصری روینده، خلقی و واقعی را میپرورد، که تقدیر نهاییاش در چنگ آن بود. این نیمه تپنده، پُرخون و صاف، وجه عمده، یعنی وجه رشدیابنده جنبش چریکی بود که با هر قدمی که به پیش برمیداشت، تکهای از نیمه دیگر را همراه با تفالهها و تئوریهای صادراتی و شبه انقلابی به دور میانداخت. رویش و تنومندی این هسته تندرست، به اقتضای طبیعت خلقی و انقلابی آن حتی دمی قطع نشد. از عمق سنگ و مرگ راه گشود تا آنجا که بر درخت خونین سازمان چریکهای فدایی، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) میوه داد و جوهر تاریخ چریکی با یک جهش در تاریخ طبقه کارگر ایران سرریز شد. پهلوانی دل با پهلوانی اندیشه گره خورد.
حزب توده ایران در جهاد با نقصها و «نبود»های ماوراء چپ، در ریشهکاوی و تحلیل علمی گرایشهای انحرافی، در چراغ گرفتن بر سر راه آن، در معرفی مارکسیسم اصیل به این فوج شیفتگان اسیر سوءتفاهم و پیشداوریهای القا شده از کمترین فرصت و ناچیزترین امکان، چشمپوشی نکرده است.
در رابطه با جنبش چریکی ایران، عملکرد حزب توده ایران قابل کتمان نیست. جمعبست این تجارب و نیز ثمرات آن نه تنها از خدمات تاریخی حزب توده ایران به امر طبقه کارگر و پاکیزگی و جلای تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم در میهن ماست، بلکه ادای دین افتخارآمیزی به مجموعه جنبش انقلابی است. حذف این گنجینه تجربی و تئوریک، قامت سوسیالیسم علمی را در ایران تراش میدهد، حذف نام و نشان حزب توده ایران از تاریخ طبقه کارگر ایران، پُربارترین اوراق زندگی الهامبخش این طبقه را به باد میدهد. ویرانگران در ازای آنچه از طبقه کارگر ایران میربایند، به او چه میدهند؟
مجموعه حاضر در پیوند با زندگی نشان میدهد که در مبارزه با اپریمها و ملکیها و انور خامهایها حق با حزب توده ایران بود. در منازعه با انواع و اقسام دعاوی و بدعتهای مائوئیستی حق با حزب توده ایران بود. در ستیز با انواع چپروی و چپنمایی، با انواع شکلهای نو و کهنه آنارشیسم و آوانتوریسم، حق با حزب توده ایران بود. آیا ممکنست یک جریان سیاسی طی چهل سال آزمون و پیکار، در برابر مدعیان بیهیچ استثنا، حق داشته باشد و خود از لحاظ تاریخی حق نباشد؟
مسأله این که چگونه میتوان تاریخ را بهوجود آورد، مسأله دانستن درسهای تاریخ است. همیشه هستند و تا وقتی بشریت با تیغ آخته طبقات متخاصم شقه شده است، خواهند بود و آنهایی که از تجربه تاریخ هیچ نیاموختهاند، اما بهنوبه خود به تاریخ استناد میکنند و اشتباهاتی را که اینجا و آنجا حزب ما مرتکب شده به باد انتقاد و شماتت میگیرند. این مجموعه پاسخی نه به این ملامتگران مجابنشدنی، بلکه به مخاطبان آنهاست تا اشتباهاتی را که بسیاری از آنها در جریان کار زنده و درگیریهای غامض و چندپهلو اجتنابناپذیر است، با کفه دیگر ترازوی خدمات بیبدل و حاصلخیز حزب توده ایران بسنجند. «ژیلبر تووییرا» دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست کلمبیا، در پاسخ حریفانی که اشتباهات و شکستهای حزب طبقه کارگر را با آوایی زهرآلود درشیپورها میدمند، این شعر کهن اسپانیایی را میخواند که گویی از حنجره تاریخ حزب توده ایران طنین میاندازد:
«شما به رخشندگی و صیقل سلاحتان غرهاید،
جنگافزارهای من اما بیجلوه و کدر است،
آیا میدانید راز این تفاوت را؟
در میدان جنگ،
در گردو غبار مهلکهها بودهاند اینها،
آثار ضربههای سخت بر قامتشان پیداست.»
۱ـ قسمتی از تزها، رهنمودها و شعارهای بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران، ماهنامه «مردم»، دوره ششم، شماره ۱۸، شهریورماه ۱۳۴۵
۲ و ۳ـ نورالدین کیانوری، پرسش و پاسخ، شماره ۱، حزب توده ایران در عرصه سیاست روز، ص ۲۵
۴ـ مردم، شماره ۱۶۴، ص ۲۶
۵ـ از تزها، رهنمودها و شعارهای بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران
۶ـ گس هال، خصلت خلاق مارکسیسم ـ لنینیسم، ص ۶
۷ـ کمینترن و خاور، ترجمه جلال علوینیا، نشر بینالملل، ص ۲۱۳
۸ـ دفاعیات خلیل ملکی در دادگاه نظامی