فاجعه ساختمان پلاسکو هشداری جدی است!
تجربه تاریخی همه کشورهای جهان نشان داده است که این بحرانآفرینیها جز با تکیه بر نظارت عمومی از راه بهکارگیری ابزارهای کنترل و نظارتهای دموکراتیک قابل پیشگیری نبوده است! وفتی اراده عمومی مردم از راه سلب حقوق قانونی به حاشیه رانده میشود و تنها در هنگامه انتخابات دورهای از هر نوع از حاشیه به متن فراخوانده میشود ؛در واقع در نبرد مغزها بین بحرانآفرینی سرمایه و بحرانزدایی طبقات مختلف مردم، آنچه سر برون میآورد بحرانی است به گستره کشور و تبعات آن به گسترهای هزاران برابر فراتر از تصور مدیریتهای بحرانی که ستادهای بحرانشان از پس مهار آتش ساختمان پلاسکو برنیامد.
پس از فروریزی ساختمان پلاسکو بسیاری گفتند و نوشتند نماد تهران فروریخت. بسیاری از نابودی نماد مدرنیته در ایران، بسیاری از غلبه سنت بر آخرین دستاوردهای پیشین تجدد قلمفرسایی کردند. اما کسی نگفت که این موریانه انباشت است که بنیان نیروهای مولده را آنگونه جویده است که تنها ظرف چند ثانیه ساختمانی فرو میریزد و جان پاک انسانها را در زیر آوار مدفون میکند.
بیگمان اگر کارگران شاغل در ساختمان پلاسکو سندیکاها و اتحادیههای صنفی خود را داشتند و به حقوق خود درباره بهداشت و ایمنی محیط کار آگاه میشدند شاید امروز فاجعهای چنین هولناک رخ نمیداد.
اگر آتشنشانهای قهرمانی که بیمهابا به قلب آتش زدند میتوانستند از تازهترین دستاوردهای تکنولوژیک در زمینه اطفای حریق برخوردار باشند و از طریق اتحادیه صنفی خود مسوولین را وامیداشتند تا آنان را به امکانات تجهیز کنند و آن میدانی را داشتند تا از طریق آموزشهای روزآمد در جهان از طریق فدراسیون جهانی سندیکایی آتشنشانها، آگاه شوند و دولتها را وادارند تا در بهروز شدن دانش و تکنیکهای نو بودجههای مقرر را تصویب و هزینه کنند؛ امروز گروهی از این جانهای بیدریغ فرصت زندگی و زندگیبخشی را داشتند.
چرایی این همه ندارایی را باید در سرمایه و نظام سرمایهسالاری جستجو کرد که کارگزاران آن هیچگاه نخواستهاند با چشمپوشی بخشی از سودهای کلان را بهکار تأمین ایمنی، بهداشت و امنیت نیروهای کار اختصاص دهند.
ساختمانی با بیش از نیم قرن قدمت با وقوع انقلابی از دستی بهدست دیگری سپرده شد و طی سی و هفت سال بیوقفه از سوی بنیاد سرمایه که نام مستضعفان را جعل کرده است جز بهکار سودآوری و انباشت نیامد و چنین شد که موریانه انباشت پایههای این بنای کهنه را جوید و کارگران را به کام مرگی فجیع کشید!
رسانههای جمعی و از آن جمله رسانههای دولتی تلاش دارند تا نقش ستادهای بحران را در برخورد با این فاجعه درناک به مردم یادآور شوند؛ سازمانهای ارزیاب میزان خسارات میلیاردی مالی ناشی از این آتشسوزی جانکاه را برآورد و به اطلاع مردم میرسانند. گروهی درپی آنند تا از رهگذر این حادثه شوم به تصفیه حسابهای سیاسی بپردازند و دریغا که ریشه بحران نیز همچون قربانیان بحران در زیر آوار قلب واقعیتها مدفون است. بحرانی که نطفه آن با نقض حقوق کار شکل گرفت؛ بحرانی که با تصویب خروج کارگاههای دارنده تا ده کارگر از شمول قانون کار دوران نوزاییاش را پیمود و پا در گستره رشد نهاده است؛ بحرانی که با ایجاد رضایتمندی فاجعهآفرینهایی که ریاکارانه کارآفرین نام گرفتهاند همه ابرازهای کنترل و نظارت از واحدهای کار و تولید را حذف کرده است؛ بحرانی که کارگران را در چنبزه کار بیشتر با نرخ کمتر مزدی (که ثمره سرکوب دستمزدهاست) برای تأمین هزینههای زندگی در خود فشرده است؛ بحرانی که به کمک سرمایه مالی از طریق بانکها وامهای با سود بالا و پیشخرید تولیدات واحدهای صنفی آنان را به تلاطم واداشته تا از امکان تجهیز واحدهای صنفی به اولین نیازهای ایمنی بازمانند. بحرانی که در پی اجرای مقرراتزدایی از روابط و مناسبات کار سر برآورد و اکنون از سرمایههای ملی و معنوی، از کارگران و زحمتکشان و آتشنشانها قربانی گرفته است. و این غول را شیفتگان سود و انباشت نمیتوانند در شیشه کنند.
چاره کار کجاست؟ آیا کسانی که ناخدای این کشتی بحرانزده در اقیانوس پُرتلاطم سرمایهاند را گوش شنوا و چشمی بینا برای دریافت این هشدار باقی مانده است؟ آیا آنان قادرند تا با قطبنمایی غیر از آنچه تاکنون با آن، جامعه را در مسیر انحرافی هدایت کردهاند؛ راه درست را بیابند؟ آیا لحظه آن فرارسیده است تا واقعگرایی و منطق انسانی جای عقلانیت خشن سودپرستی و انباشت سرمایه را بگیرد؟
تجربه تاریخی همه کشورهای جهان نشان داده است که این بحرانآفرینیها جز با تکیه بر نظارت عمومی از راه بهکارگیری ابزارهای کنترل و نظارتهای دموکراتیک قابل پیشگیری نبوده است! وفتی اراده عمومی مردم از راه سلب حقوق قانونی به حاشیه رانده میشود و تنها در هنگامه انتخابات دورهای از هر نوع از حاشیه به متن فراخوانده میشود ؛در واقع در نبرد مغزها بین بحرانآفرینی سرمایه و بحرانزدایی طبقات مختلف مردم، آنچه سر برون میآورد بحرانی است به گستره کشور و تبعات آن به گسترهای هزاران برابر فراتر از تصور مدیریتهای بحرانی که ستادهای بحرانشان از پس مهار آتش ساختمان پلاسکو برنیامد.