مذاکره یا بازدارندگی: کدام مسیر به استقلال پایدار می‌انجامد؟

هم‌زمان با تحولات سوریه، آمریکا با حمایت لابی‌های صهیونیستی و دولت اسرائیل جنگ اقتصادی و رسانه‌ای خود علیه ایران را تشدید کرده است. یکی از روش‌های اصلی امپریالیسم، ایجاد بحران‌های اقتصادی از طریق تحریم و ایجاد نارضایتی در جوامع مورد هدف است. تحریم‌ها، هم‌گام با جنگ‌های روانی و رسانه‌ای، تلاش دارند افکار عمومی را علیه دولت‌ها تحریک کنند و زمینه‌ساز شورش‌های داخلی شوند. این الگو در سوریه اجرایی شد و اکنون با شدتی بیشتر در ایران دنبال می‌شود.

رسانه‌های غربی و داخلی وابسته به گفتمان‌های غربگرا نیز نقشی مهم در این پروژه ایفا می‌کنند. بیانیهٔ اخیر گروه «۱۰ مهر» به‌درستی هشدار می‌دهد که دشمن، هم‌اکنون در حال شالوده‌ریزی گام‌های بعدی خود علیه ایران است. اگر این چالش‌ها به‌درستی مدیریت نشود، موج تخریب می‌تواند از درون کشور شروع شود و استقلال و امنیت ملی را به‌طور جدی تهدید کند.

مذاکره: از موضع قدرت یا ضعف؟

یکی از مسائل کلیدی که در شرایط فعلی ایران مطرح است موضوع مذاکره با آمریکا و متحدان آن است. ایران از سالیان گذشته در شرایطی دشوار، و تحت فشار شدید تحریم‌های اقتصادی از سوی آمریکا و لابی‌های صهیونیستی قرار گرفته است. این فشارها با هدف تسلیم کردن ایران به خواست‌های استراتژیک و ژئوپلیتیک غرب تشدید شده‌اند. دولت‌های متوالی در ایران تلاش کرده‌اند با کشورهای اروپایی و آمریکا به نوعی توافق برسند، اما سیاست فشار حداکثری واشنگتن همواره مانعی جدی در این مسیر بوده است. اکنون و در آستانهٔ بازگشت احتمالی دولت ترامپ، ایران باید تصمیم بگیرد که آیا از موضع ضعف وارد مذاکره شود یا استراتژی جدیدی را اتخاذ کند که زمینه‌ساز حضور مقتدرانه در هرگونه مذاکره باشد. دولت پزشکیان، که همواره بر ضرورت مذاکره تأکید داشته است، در فضای داخلی با انتقادهایی گسترده‌ روبه‌رو شده است. از دید منتقدان، مذاکره بدون پشتوانۀ قوی داخلی و منطقه‌ای به‌معنای عقب‌نشینی در برابر غرب و پذیرش توافقی از موضع ضعف خواهد بود. همان‌طور که روزنامهٔ «فرهیختگان» نیز اشاره کرده است، اگر ایران با تصویری از ضعف وارد مذاکرات شود، نتیجه‌ای جز امتیازدهی یک‌جانبه و توافقی ناقص در پی نخواهد داشت.

در داخل کشور، نیروهای عدالت‌خواه و استقلال‌طلب نسبت به تیم دیپلماسی دولت پزشکیان و رویکرد آن در قبال مذاکره نگرانی‌های جدی دارند. این نیروها بر این باورند که اعتماد عمومی به مذاکره به‌دلیل عملکرد نامطلوب دولت‌های گذشته در دفاع از منافع ملی و نزدیکی بیش از حد به غرب، خدشه‌دار شده است. بسیاری از منتقدان بر این نکته تأکید می‌کنند که گرایش به سمت کدخداپنداری آمریکا همچنان در دستگاه سیاست خارجی حاکم است و احتمال توافق‌هایی که منافع ملی را قربانی سازش با غرب کند وجود دارد. در همین راستا، روزنامهٔ «فرهیختگان» در شمارهٔ اخیر خود می‌نویسد:

تفکر کدخدایی آمریکا که در دولت روحانی نیز وجود داشت، همچنان بر دستگاه دیپلماسی دولت چهاردهم سایه انداخته است. به‌عنوان نمونه، انتشار خبر میانجی‌گری ژاپن برای مذاکره با آمریکا و یادداشت‌های تیم دیپلماسی ـــ مقالات جواد ظریف ــــ در رسانه‌های غربی مبنی بر آمادگی برای مذاکره در تمامی موضوعات، نشان‌دهنده این رویکرد است. در شرایط فعلی، مذاکره بدون برخورداری از قدرت و ابزارهای بازدارندگی مناسب، تنها به امتیازدهی یک‌جانبه خواهد انجامید.

از سوی دیگر، تجربه‌های تاریخی نشان داده است که نظام سلطه نه‌تنها با کشورهای همراه و مطیع خود نیز رفتار حمایتی ندارد، بلکه استراتژی آن مبتنی بر بهره‌کشی حداکثری و تحمیل سیاست‌های اقتصادی و سیاسی به زیان منافع ملی این کشورها است. بنابراین، اتکا به سیاست‌های متزلزل تیم مذاکره‌کنندهٔ دولت پزشکیان، که از سوی غرب‌گرایان حمایت می‌شود، می‌تواند برای ایران خطراتی جبران‌ناپذیر به‌همراه داشته باشد.

مذاکره از موضع ضعف به‌معنای ارائهٔ فرصت طلایی به دشمن برای تشدید فشارها است. همان‌طور که تحلیل‌گران اشاره کرده‌اند، اگر باب مذاکره دربارهٔ مسائل منطقه‌ای باز شود، پیام واضحی از ضعف و عدم اقتدار ایران به دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی منتقل خواهد شد. این امر نه‌تنها زمینه‌ساز افزایش فشارها بر ایران در حوزه‌های امنیتی و سیاسی خواهد شد، بلکه ممکن است در نهایت به گسترش جنگ‌های نیابتی و منطقه‌ای نیز منجر شود. چنین خطری نشان می‌دهد که ورود به مذاکره، بدون یک پشتوانهٔ مقتدر و استراتژی مشخص، چیزی جز فراهم‌کردن یک «سیبل آماده» برای حملات بعدی دشمنان نخواهد بود.

دولت ایران باید با تقویت توان بازدارندگی نظامی و مردمی اطمینان حاصل کند که وارد مذاکره‌ای از موضع قدرت می‌شود، نه ضعف. تحولات اخیر به‌وضوح نشان داده‌ است که ایران با تهدیدات جدی داخلی و خارجی روبه‌رو است. ترور سردار قاسم سلیمانی، حذف دانشمندان برجستهٔ هسته‌ای، سقوط بالگرد رئیس‌جمهور رئیسی، و همچنین ترور اسماعیل هنیه در تهران، نشانگر عمق نفوذ دشمنان در ساختار امنیتی کشور است. با وجود این، سیاست غرب و متحدانش همواره بر تضعیف ایران متمرکز بوده و امید به کمک یا گشایش از سوی آن‌ها امری بیهوده به نظر می‌رسد. در این شرایط، تقویت پیوندهای استراتژیک با چین و روسیه، که از دیرباز با سلطه‌طلبی غرب مخالف بوده‌اند، می‌تواند فرصتی تاریخی برای ایران باشد.

چالش‌های داخلی و نقش مردم در مقاومت

پس از دوره‌ای از سکون و خاموشی در دیپلماسی ایران در جبههٔ شرق، خبرهای اخیر توجه‌ها را به خود جلب کرده است. بسیاری در داخل و خارج از کشور در حال گمانه‌زنی‌اند که جهت‌گیری ایران سرانجام به کدام سو خواهد بود. از یک سو، گروهی از غرب‌گرایان، که پیوندهای طبقاتی، فرهنگی، و سیاسی مستحکمی با غرب دارند، همچنان بر مذاکره تأکید می‌ورزند. آنها، حتی با آگاهی از این واقعیت که پذیرش بسیاری از شروط امپریالیسم آمریکا تأثیری چندانی در بهبود تحریم‌ها نخواهد داشت، تلاش دارند از مذاکره به‌عنوان ابزاری برای ماندگاری وضع موجود استفاده کنند. این استراتژی ظاهراً بیشتر معطوف به حفظ اتصال به غرب است، حتی اگر این اتصال به‌ بهایی گزاف برای استقلال و منافع ملی کشور تمام شود.

در مقابل، بخشی از نخبگان ملی و مذهبی، با محوریت رهبری جمهوری اسلامی، مدتی است ضرورت چرخش به سمت شرق و بهره‌گیری از امکانات عظیم «جنوب جهانی» را مورد توجه قرار داده‌اند. هرچند در دورهٔ ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی، ایران به پیمان شانگهای و گروه بریکس پیوست، اقدامات عملی چندانی برای تعمیق روابط راهبردی با چین و روسیه صورت نگرفت. اکنون با تغییرات اساسی در معادلات بین‌المللی، از جمله وخامت اوضاع در سوریه، و بازگشت ترامپ به قدرت، نگاه به شرق می‌تواند به ابزاری برای تقویت بازدارندگی ایران تبدیل شود. سفر اخیر عراقچی وزیر امور خارجه به چین و ملاقات با مقامات عالی‌رتبه آن کشور، به‌‌موازات برنامهٔ مسعود پزشکیان برای سفر به مسکو و امضای توافق‌نامهٔ ۲۰ساله، نشانه‌هایی از این چرخش راهبردی هستند. اما همچنان این پرسش مطرح است: آیا ایران سرانجام مسیر روشنی را در پیش خواهد گرفت یا همچنان روی طناب لرزان میان شرق و غرب گام برخواهد داشت؟

تحریم‌ها و فشارهای خارجی، اگرچه عواملی مهم در ایجاد چالش برای ایران هستند، اما نمی‌توان از عوامل داخلی چشم‌پوشی کرد. همان‌طور که در بیانیه «۱۰ مهر» اشاره شده است، در عرصهٔ داخلی، سقوط محور مقاومت می‌تواند زمینه‌ساز افزایش تأثیرگذاری نیروهای غربگرا و فشار بیشتر برای سازش با غرب شود. این امر نیازمند هوشیاری در عرصهٔ سیاست‌گذاری است. مقاومت مردمی، علاوه بر توان نظامی، به همبستگی اجتماعی، عدالت اقتصادی، و احساس تعلق ملی نیاز دارد. بی‌عدالتی، گسترش فساد، و حاکمیت نئولیبرالیسم، مقاومت ملی را از درون شکننده می‌کند. نمونه‌های شکست مقاومت در تاریخ همه به عدم توجه به این عوامل اساسی بازمی‌گردد. باید تأکید کرد که بدون یک نظم عادلانهٔ داخلی، حفظ استقلال و مقاومت خارجی امکان‌پذیر نخواهد بود.

امروز، ایران باید درک کند که در جنگی وجودی برای حفظ استقلال و هویت خود است. اگرچه غرب از ابزارهای قدرتمند نظامی، اقتصادی، و رسانه‌ای بهره می‌برد، اما نیروی عظیم جنبش عدالتخواهانهٔ مردمی می‌تواند عاملی تعیین‌کننده در پیروزی نهایی باشد. تحولات سوریه نشان داد که عدم مقابلهٔ جدی با دخالت‌جویی‌های اقتصادی، رسانه‌ای، و نظامی دشمن می‌تواند پیامدهایی ویرانگر به همراه داشته باشد. تجربهٔ سوریه باید برای ایران درسی بزرگ باشد که چگونه دشمنان بشریت از تمام ابزارهای خود برای سلطه بر کشورها استفاده می‌کنند.

چشم‌انداز آینده: مقاومت یا سازش؟

در این شرایط، ایران در برابر دوراهی تاریخی مقاومت یا سازش قرار گرفته است. انتخاب هر یک از این دو مسیر، تأثیراتی عمیق بر آینده کشور و منطقه خواهد داشت. تجربۀ سوریه به‌وضوح نشان داد که مقاومت بدون پشتوانۀ مردمی و مدیریت هوشمندانه، نمی‌تواند پایدار بماند. از سوی دیگر، سازش بدون حفظ اقتدار ملی و استقلال، پیامدی جز وابستگی بیشتر به نظام سلطه در پی نخواهد داشت. بنابراین، تنها راهبرد موفق، ترکیبی از مقاومت، بازدارندگی عدالت‌محور مؤثر، و دیپلماسی متکی بر منافع ملی است.

ایران باید از فرصت‌های موجود برای تعمیق روابط با شرکای استراتژیک خود، به‌ویژه روسیه و چین، نهایت بهره را ببرد. در جهانی که سیاست‌های فشار از سوی غرب ادامه دارد، ایجاد پیمان‌های مستحکم اقتصادی و امنیتی با این دو قدرت می‌تواند نه‌تنها جایگاه ایران را در نظام چندقطبی بین‌المللی ارتقا بخشد، بلکه به ایجاد ثبات اقتصادی و تقویت قدرت داخلی کشور نیز کمک کند. انعقاد توافق‌های بلندمدت، نظیر سند ۲۵ ساله همکاری با چین، و امضای توافق نامه ۲۰ساله نقشی کلیدی در تأمین نیازهای اقتصادی و راهبردی کشور ایفا خواهد کرد. تنها با اتکا به این پشتوانه‌هاست که ایران می‌تواند با اعتمادبه‌نفس و قدرت در عرصه مذاکره ظاهر شود، از منافع ملی و استقلال کشور دفاع کند، و در نهایت، راه عدالت پایدار و خنثی‌سازی نقشه‌های امپریالیستی را هموار سازد.

امروز جنگ میان وابستگی و استقلال، سازش و مقاومت، و عدالت و تبعیض است. تصمیم‌گیری رهبران ایران در این برههٔ حیاتی سرنوشت آیندهٔ کشور را رقم خواهد زد: یا ایستادگی قاطع در برابر هژمونی غرب و همکاری با قدرت‌های نوظهور شرقی، یا ادامهٔ تردید و دودلی. اگر ایران بتواند سیاستی یکپارچه و قاطع را دنبال کند، با حمایت متحدانی همچون چین و روسیه، جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی خود را بهبود خواهد بخشید. اما اگر این فرصت طلایی را از دست بدهد و در وضعیت بلاتکلیفی باقی بماند، با خطراتی بسیار جدی‌تر روبه‌رو خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *