نگاهی به سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» ۱۰ دی ۱۴۰۳ ـــ چپ‌نمایی در خدمت امپریالیسم: در کنار کدام نیروها ایستاده‌ایم؟

«نامهٔ مردم»، ۱۴ دی ۱۳۵۹

«نامهٔ مردم» شمارهٔ ۱۲۲۴ (۱۰ دی ۱۴۰۳) سرمقاله‌ای تحت عنوان «فردای ایران از امروزش بهتر خواهد بود!» منتشر کرد که محتوای آن دل هر ایرانی میهن‌دوست را به‌درد می‌آورد و این سؤال را به پیش می‌کشد که کار حزبی که علت وجودی و تاریخ کهن ده‌ها سالهٔ آن دفاع از استقلال کشور و تضمین حقوق زحمتکشان ایران در برابر امپریالیسم بوده است، و تعداد کثیری از رهبران آن در راه رسیدن به این هدف مقدس جان باخته‌اند، اکنون به کجا کشیده و این حزب امروز در کنار کدام نیروها ایستاده است؟

نویسندهٔ سرمقاله، که نزدیک به نیمی از نوشتهٔ خود را صرف نقل قول از این و آن، و ارائهٔ آمارهای پیش پا افتاده در توضیح واضحات در مورد اوضاع به‌شدت خطرناک داخل کشور کرده است، برای این‌که بر نتیجه‌گیری‌های نهایتاً سرنگونی‌طلبانهٔ خود ماسک «ضدامپریالیستی» بپوشاند، متن خود را از همان ابتدا با ارائهٔ تصویری از جنایات آمریکا و اسرائیل در منطقه آغاز می‌کند:

تحولات ماه‌های اخیر در ایران و منطقه بی‌شک تا سال‌ها اثرهای مهمی به جا خواهد گذاشت که پیش‌بینی دقیق آنها از هم‌اکنون بسیار دشوار است. از آن جمله می‌توان به این رخدادهای اخیر اشاره کرد: دخالت‌های روزافزون امپریالیسم آمریکا و رژیم جنایت‌کار اسرائیل در بازچینی جغرافیای منطقه؛ برنامه‌ریزی اسرائیل برای گسترش شهرک‌سازی‌ها در سرزمین‌های اشغالی فلسطین و اشغال دائم غزه و بلندی‌های جولان در مرز سوریه، که اسرائیل بخش‌های مهمی از آن را پس از سقوط اسد به خاکش اضافه کرده است؛ بلندپروازی‌های اردوغان برای گسترش نفوذ ترکیه در سوریه و غرب آسیا؛ حضور و فعالیت مجموعه‌ای از گروه‌های مسلح ارتجاعی همچون داعش، طالبان، فاطمیون، حماس، حزب‌الله، جهاد اسلامی، و «هیئت تحریر شام» که زیر چتر حمایت رژیم‌های ارتجاعی منطقه، از جمله ایران و عربستان و ترکیه، در خدمت گسترش نفوذ و سلطهٔ این قدرت‌ها و حکومت‌ها بر بخش‌هایی از سرزمین‌های این منطقه‌اند؛ و نیز آغاز ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا در چند هفتهٔ آینده و آغاز به کار دولتی شبه‌فاشیستی در آن کشور که محور اساسی سیاست‌هایش در این منطقه تهدید استقلال کشورهای دیگر و تأکید بر سلطه و سرکردگی بی‌چون‌وچرای امپریالیسم آمریکا بر غرب آسیا با همدستی و ژاندارمی دولت نژادپرست اسرائیل است. همهٔ اینها در مجموع حکایت از شکل‌گیری شرایط و اوضاعی پیچیده و دشوار است که این منطقه از آسیا در آیندهٔ نزدیک با آن روبه‌روست.

می‌شد به چنین آغازی خوش‌‌آمد گفت اگر این گفته با دو مشکل اساسی روبه‌رو نبود:

نخست، در تشریح عملکرد‌های امپریالیسم، صهیونیسم و متحدان آن‌ها در منطقه، ما با این جمله نیز، که بسیار ماهرانه در لابه‌لای متن گنجانده شده است، مواجهیم:

حضور و فعالیت مجموعه‌ای از گروه‌های مسلح ارتجاعی همچون داعش، طالبان، فاطمیون، حماس، حزب‌الله، جهاد اسلامی، و «هیئت تحریر شام» که زیر چتر حمایت رژیم‌های ارتجاعی منطقه، از جمله ایران و عربستان و ترکیه، در خدمت گسترش نفوذ و سلطهٔ این قدرت‌ها و حکومت‌ها بر بخش‌هایی از سرزمین‌های این منطقه‌اند….

این گفته، که تمامی نیروهای مقاومت، نظیر حزب‌الله، حماس، و فاطمیون، را در کنار گروه‌هایی مانند داعش و طالبان و هیأت تحریرالشام قرار می‌دهد و همه را به‌طور یکسان به‌عنوان «گروه‌های مسلح ارتجاعی» دسته‌بندی می‌کند، نه‌تنها تحلیلی به‌شدت نادرست است، بلکه با مخدوش کردن مرز میان دوستان و دشمنان خلق‌های منطقه، عملاً در خدمت برنامه‌های امپریالیسم قرار می‌گیرد و فضای لازم را برای سرکوب بیشتر نیروهای مقاومت فراهم می‌آورد. دفاع از استقلال، آزادی، و حق حاکمیت خلق‌های منطقه تنها در سایهٔ شناخت دقیق از تهدیدات استعماری و همبستگی با نیروهای مقاومت منطقه ممکن است. نمی‌توان هم پرچم‌ مبارزه برای «فردایی بهتر» برای مردم ایران و منطقه را بلند کرد و هم‌ نیروهایی را که برای ایجاد همین «فردای بهتر» از جان خود گذشته‌اند و در دشوارترین شرایط به مبارزه ادامه می‌دهند، هم‌صدا با اسرائیل و آمریکا، «گروه‌های مسلح ارتجاعی»، یعنی تروریست، خواند.

ادعای سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» مبنی بر یکسان‌سازی نقش ایران با قدرت‌های ارتجاعی منطقه‌ای مانند عربستان و ترکیه نیز، که دهه‌ها مقاومت پرهزینهٔ جمهوری اسلامی و مردم ایران در برابر تجاوزات و سلطه‌جویی‌های آمریکا، اسرائیل، و متحدان آن‌ها را نادیده می‌گیرد، به‌معنای خاک ریختن روی واقعیت‌های میدانی و تاریخی است. این‌گونه موضع‌گیری‌ها، آن هم از سوی حزبی که خود را «چپ» ـــ چه رسد به «مارکسیست ـ لنینیست» ـــ معرفی می‌کند، بسیار سؤال برانگیز است، به‌ویژه آن که نه‌تنها در بند بالا، بلکه در تمامی متن، حتی یک بار هم سخنی از محکوم کردن جنایات آمریکا و اسرائيل به‌میان نیامده و قضیه با نتیجه‌گیری بی‌طرفانهٔ «شکل‌گیری اوضاعی پیچیده و دشوار» در منطقه رفع و رجوع شده است!

دوم، پس از خواندن این بند آغازین در مورد رویدادهای بسیار نگران‌کننده در منطقه، منطقاً انتظار می‌رود که نویسنده، در ادامهٔ متن، جوانب مختلف این رویدادهای نگران‌کننده، و منافع و انگیزه‌های دولت‌های ایجاد‌کنندهٔ آن‌ها را بشکافد، یا حداقل در حمایت از خلق‌های زیر بمباران سوریه و فلسطین چیزی بگوید و راه‌حل‌هایی برای ادامهٔ مقاومت پیشنهاد کند. اما می‌بینیم که چنین نیست، و دلیل آن هم روشن است: هدف سرمقاله «نامهٔ مردم» نه محکوم کردن جنایات آمریکا و اسرائیل و متحدان آن‌ها، بلکه استفادهٔ فرصت‌طلبانه از وضعیت دشوارِ به‌وجود آمده برای تهییج بیشتر افکار عمومی علیه جمهوری اسلامی و زمینه‌سازی برای تغییر «رژیم اصلاح‌ناپذیر» حاکم در ایران است.

بیهوده نیست که می‌بینیم به‌دنبال بند بالا بلافاصله ریل عوض می‌شود و جمهوری اسلامی به‌جای آمریکا و اسرائیل هدف حمله قرار می‌گیرد؛ «سیاست‌های منطقه‌یی ماجراجویانه و نابخردانهٔ» آن ـــ و صد البته نه امپریالیسم و نه صهیونیسم ـــ به‌عنوان عامل اصلی فجایع اخیر در منطقه معرفی می‌شود؛ و در این واویلای منطقه‌ای، شعار «نظام سیاسی ایران باید تغییر بنیادی کند» به‌جای شعار دست آمریکا و اسرائیل از منطقه کوتاه می‌نشیند:

اما علی خامنه‌ای اخیراً در دیداری با مداحان در روز دوم دی گفت: «فردای منطقه از امروز آن» بهتر خواهد بود…. این ادعاهای پوچ در حالی بیان می‌شود که سیاست‌های منطقه‌یی ماجراجویانه و نابخردانهٔ جمهوری اسلامی با هدایت و رهبری خامنه‌ای با شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو شده است، نیروهای نیابتی رژیم در منطقه ضربات سهمناکی خورده‌اند، [قدری خوشحالی در این عبارت نهفته است] و خطر جنگ داخلی ـــ که در لیبی و سودان شاهدش هستیم ـــ سوریه را تهدید می‌کند….

حزب تودهٔ‌ ایران در سال‌های اخیر بارها تأکید کرده است که رژیم ولایت فقیه را نمی‌شود اصلاح کرد؛ نظام سیاسی ایران باید تغییر بنیادی کند. این ارزیابی ما بر پایهٔ واقعیت‌های عینی جامعه و‌ عملکرد و ماهیت نظام سیاسی حاکم بر کشور استوار است. نشانه‌ها و واقعیت‌های انکارنشدنی دربارهٔ ماهیت عمیقاً ضدمردمی و استبدادی این حکومت را، که ادامه یافتن‌ آن آیندهٔ میهن را تاریک کرده،‌ تمامیت ارضی کشور را به خطر انداخته، و ده‌ها میلیون شهروند را به ورطهٔ فقر و محرومیت بی‌سابقه کشانده است، در همه‌جا و همه‌وقت می‌توان دید….

و در اینجا نیز، برای آن‌که به این گفته‌ها رنگ و لعاب «چپ» داده شود، و خواننده این گفته‌ها را به‌معنای حمایت از آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران نگیرد، طوماری از نقل قول‌ها و آمارها در مورد وضعیت دشوار مردم به درون متن ریخته می‌شود تا چنین القا شود که این جهت‌گیری سرمقاله، از دیدگاه «چپ» و از سر دلسوزی برای مردم ایران صورت گرفته است. نویسنده از مشکلات معیشتی و اقتصادی نظیر گرانی، تورم و اعتراضات گروه‌های مختلف اجتماعی، از جمله کارگران، بازنشستگان، و فرهنگیان ـــ که همگان از آن آگاهند ـــ برای جهش به شعار «تغییر بنیادین نظام سیاسی ایران» استفاده می‌کند، اما آگاهانه کلمه‌ای از تهدیدهای نظامی و تحریم‌های حداکثری و کشندهٔ آمریکا و متحدانش ـــ که همین بلاها را بر سر مردم کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه، و اکنون از همه فاجعه‌بارتر سوریه، نیز آورده‌اند ـــ به‌میان نمی‌آورد، چون چنین کاری شیرازهٔ شعار ضرورت «تغییر بنیادین نظام سیاسی ایران» را از هم می‌گسلد و لبهٔ اصلی حمله را به‌سوی آمریکا برمی‌گرداند.

و این، همان‌طور که در نتیجه‌گیری نهایی سرمقاله مطرح شده است، چیزی نیست که نویسندهٔ خواهان آن باشد:

علت اساسی و بن‌مایهٔ اعتراض‌های رو به گسترش کارگران و دیگر زحمتکشان، بازنشستگان، فرهنگیان، زنان، و جوانان کشور را باید در مجموعهٔ سیاست‌های اقتصادی ـ اجتماعی کلان و مخرب رژیم و تضاد حل‌نشدنی آن با خواست‌های مردم محروم از حقوق و آزادی‌های مدنی دید، نه در توطئه‌های خارجی، آن‌طور که خامنه‌ای و دیگر سران رژیم مدعی‌اند…. (تأکیدها از ما است)

و اگر تصور شود که ارزیابی ما اغراق‌آمیز است، کافی است به این گفتهٔ سالوسانهٔ ۱۹ دسامبر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، در شورای روابط خارجی آن کشور، که در آن مدعی می‌شود آمریکا دست از توطئه علیه ایران برداشته است، بنگریم تا به همسانی دیدگاه نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» و وزیر امور خارجهٔ آمریکا در مورد علل بحران در ایران پی ببریم:

این سال خوبی برای ایران نبوده است. من فکر می‌کنم ایران باید انتخاب‌های بنیادی انجام دهد. یکی از این انتخاب‌ها این است که روی خودش تمرکز کند و بکوشد یک کشور بهتر و موفق‌تر بسازد که نیازهای مردم را تأمین می‌کند ـــ چیزی که اکثریت مردم می‌خواهند ـــ و از درگیر شدن در ماجراجویی‌ها در سطح منطقه و فراتر از آن خودداری کند…. ما در زمان‌های مختلف تلاش کرده‌ایم با حداکثر توان خود نیروی مردم داخل ایران را که آیندهٔ دیگری برای کشورشان می‌خواهند تقویت کنیم. من فکر می‌کنم اگر به ۲۰ سال گذشته نگاهی بکنیم، تجربهٔ ما برای تغییر رژیم خیلی موفق نبوده است. بنابراین، من فکر می‌کنم ما باید در برخورد با این مسأله حد مناسبی از فروتنی داشته باشیم [یعنی برای براندازی روی نیروهای داخلی حساب کنیم].

آیا از این بهتر می‌توان جانماز آمریکا را آب کشید و آن را از زیر ضربه خارج کرد؟ و آیا هنوز علت به‌تمسخر گرفته‌شدن این صحبت مهم آقای خامنه‌ای که «ملت ایران هرکسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول کند، در زیر گام‌های خود لگدمال خواهد کرد» از سوی نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» روشن نیست؟ به‌خوبی روشن است آن «فردای بهتری» که هم نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» و هم امپریالیسم آمریکا برای مردم ایران می‌خواهند فردایی است که در آن یک جمهوری اسلامی مستقل، یکپارچه، و قدرتمند وجود نداشته باشد. و در راه ساختن چنین فردا‌یی، به‌قول معروف، یکی از آ‌ن‌ها پاس بلند می‌دهد و دیگری آبشار می‌زند!

مواضع مطرح شده در این سرمقالهٔ «نامه مردم» نه‌تنها نشانه‌ٔ انحراف آشکار از سیاست‌ تاریخی حزب تودهٔ ایران است، بلکه نقش تاریخی پیوند مبارزه ضدامپریالیستی و دموکراتیک را نیز نادیده می‌گیرد. تأکید مکرر «نامه مردم» بر «تغییر نظام سیاسی جمهوری اسلامی»، بدون توجه به پیچیدگی‌های شرایط منطقه‌ای و جهانی، خواسته یا ناخواسته به برنامهٔ قدرت‌های امپریالیستی، به‌ویژه آمریکا، برای از میان برداشتن استقلال و تمامیت ارضی ایران خدمت می‌کند، و برخلاف ادعای نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم»، فردایی بسیار تاریک برای مردم میهن ما رقم می‌زند. تنها کافی است به سرنوشت کشورهایی چون افغانستان، عراق، لیبی، و سوریه ـــ که این برنامه در آن‌ها پیاده شده است ـــ توجه کنیم تا فردایی را که سیاست «نامهٔ مردم» برای میهن ما رقم خواهد زد به‌چشم ببینیم.

از نظر تاریخی، سیاست حزب تودهٔ ایران همواره بر این استوار بوده است که وجه اصلی و محوری انقلاب ملی و دموکراتیک ایران، ماهیت استقلال‌طلبانه و ضدامپریالیستی آن است، و تأمین عدالت اجتماعی و حقوق دموکراتیک مردم تنها بر بستر مبارزه‌ای پیگیر برای ریشه‌کن کردن نفوذ امپریالیسم، و در چارچوب یک ایران مستقل و یکپارچه، امکان‌پذیر است. ما، به‌عنوان مدافعان جوهر ضدامپریالیستی حزب تودهٔ ایران و خط‌مشی علمی و انقلابی رهبری آن طی سال‌های ۱۳۵۷-۱۳۶۱، بر این باوریم که در شرایط خطیر کنونی، تعمیق مبارزهٔ ضدامپریالیستی برای حذف کامل نفوذ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپریالیسم، و پایان بخشیدن به سلطهٔ سیاسی سرمایه‌داری نئولیبرال وابسته به غرب، از اهم وظایف انقلاب ملی و دموکراتیک و پیش‌شرط دستیابی به عدالت اجتماعی و آزادی‌های دموکراتیک است.

مشکلات عمیق معیشتی، فقر گسترده، فساد سیستماتیک، و تبعیض ساختاری، که نتیجۀ عملکرد سیاست‌های سرمایه‌داری نئولیبرال در کشور است، بر کسی پوشیده نیست، و مقابله با آن از مهم‌ترین شاخصه‌های هر جریان چپ واقعی است. اما کم‌رنگ کردن نقش امپریالیسم، چشم بستن به روی خطرات خارجی، و محدود کردن مبارزه به عرصهٔ صرفاً داخلی، آن هم فقط در حوزهٔ آزادی‌های سیاسی و فرهنگی، به شکلی که در سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» آمده است، نه‌تنها راه به جایی نمی‌برد، بلکه شکست مبارزه را نیز تضمین می‌کند.

یک تحلیل معتبر مارکسیستی ـ لنینیستی نه‌تنها باید ساختارها و عملکردهای داخلی سرمایه‌داری را در چارچوب نظم بین‌المللی امپریالیستی تحلیل کند، بلکه باید با درک واقعیت‌های پیچیدۀ جامعه، راهکارهای عملی نیز برای تغییر و تحول ارائه دهد. متأسفانه، نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» در انجام هر دو وظیفه با شکستی فاحش روبه‌رو است.

٪ نظرات

  • حبیب

    درود بر رفقای ۱۰ مهر،
    سپاس فراوان از شما برای این نقد مستدل و علمی از مقاله نشریه “نامه مردم” که هر روز بیشتر در ورطه سوسیال دموکراسی فرو می‌روند، که ماحصل آن خواسته یا ناخواسته خدمت به امپریالیسم غرب به رهبری امریکا و رژیم کودک‌کش و نسل‌کش اسرائیل است.

    • مهناز جیاری

      بقول آقای بهمن آزاد ما توده ای باقی موندیم نه اونا. چقدر از این پاسخ درس گرفتم. بالاخره اندک دوستانی پیدا شدند کانال بزنند و جلوی « نامه مردم‌ » بایستند. خدایا به تو پناه میبرم از این همه چرخش به نیولیبرالیسم البته با ماسک ضدامپریالیستی. این آقای محمد امیدوار چطوری به یکباره پیدا شد. زنده یاد خاوری چرا اینقدر تغییر کرد؟ من نمی‌فهمم اصلا درکشان نمیکنم.

    • Rahman

      کسانی که آگاهانه در چنین شرایطی دشمن اصلی مردم ایران را حکومت می دانند و آمریکا را از زیر ضربهٔ خارج می کنند دشمن مردم هستند که در حزب نفوذ کرده اند

  • محمدی

    مقصر توده ای هایی هستند که اجازه دادند نامه مردم جعلی، حزب توده ایران را یدک بکشد. اگر در گذشته عوامل ارتجاع و نوکران امپریالیسم حزب توده ایران را چرخ پنجم دشمن می خواندند، این دسته از به اصطلاح توده ای ها آمده اند تا آن دروغ را واقعیت ببخشند.

  • ناشناس

    بنظر من این به اصطلاح نامه مردم نمی‌تواند نطرات حزب توده را نمایندگی کند .

    • دوستدار

      سلام
      طبعا نمی توان انتظار داشت که در نامه مردم مواضعی مشابه شما اتخاذ شود. آنها مخالف رژیم هستند، شما موافق. آنها معتقدند سیاست داخلی و خارجی حکومت پیوندی ارگانیک دارند و دو جزیره جدا نیستند. در حالیکه شما در تحلیل هایتان طوری برخورد می کنید که انگار ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای یک کشور است و ایران به عنوان یک کشور در حال انفجار به واسطه مشکلات روزافزون یک کشور دیگر است. شاید شرایط بحرانی داخل کشور به شما درست اطلاع رسانی نشده. الان جامعه ایران انگار روی مین راه می رود. در تهران مردم در اتاق گاز زندگی می کنند. سرطان در رقابت با انفولانزاست. گرانی به حدی از کنترل خارج شده که حتی افراد از طبقه متوسط نسبتا مرفه هم در روزمره خود مانده اند. رژیمی که می خواهد با امپریالیسم بجنگد باید حداقل کمی جای پای خود را در داخل محکم کند. شیوه برخورد حکومت طوری است که به نظر میرسد دقیقا سیاستها عامدا همسو با منافع امپریالیسم و ارتجاع است تا با ایجاد تنفر و بیگانگی هرچه بیشتر در میان مردم زمینه برای تجربه لیبی و سوریه فراهم شود. دو دهه پیش کسی باور نمیکرد بتوان با ایران چنین رفتاری را کرد اما امروز فقط گشت و گذاری در خیابانها و مترو و مدارس و… پشتتان را میلرزاند. خالی شدن از درون و این همانست که آن امپریالیسم موردنظر شما می خواهد.
      شعار و سیاست باید پشتوانه داشته باشد. وگرنه هی می توان در شیپور اعلان جنگ با امپریالیسم دمید. صدای شیپور را حتما برخی نهادهای بین المللی مورد نظر شما می شنوند اما فرکانس آن دیگر به گوش مردم ایران نمی نشیند. شدت گرفتاریهای حکومت ساخته به حدی زیاد است که آن حرفها محلی از اعراب ندارد.
      برای هشدار خطر توطئه های امپریالیسم که دیگر کاملا از پرده بیرون افتاده و رساندن این هشدار به میان مردم ادبیات و شعارها و تحلیل شما راه با جایی نمی برد. نگاه عمیقتر، تحلیلی که بوی کهنگی ندهد و نسل جوان حوصله خواندن آن را داشته باشد، چشم نبستن بر شرایط فاجعه بار داخل می تواند کمک کننده باشد. وگرنه اولین بازخورد این است که آقایان در اروپا و امریکا نشسته اند و چه میدانند که دست مردم زیر تیغ دیگر له و لورده شده و نفسشان از جای گرم می آید.
      بگذریم از این امر که اصلا تحلیلها و شعارهای شما و سایر گروهها و سازمانها بدون استثنا اصلا مورد توجه حتی فعالان داخل قرار نمی گیرد. چه برسد به توده های زحمتکش. ۰

      • امیرهوشنگ اطیابی

        دوستدار گرامی،
        راه حل شما چیست؟ آیا باید در عرصهٔ تهدیدات خارجی برای کشورمان که دقیقا در پیوند با عوامل دیرین داخلی‌شان در حکومت همراه با الیگارشی حاکم چنین شرایطی را برای مردم بوجود آورده‌اند، با اَبَرامپریالیسم و صهیونیسم همراه و همصدا شد؟ آیا این مردم کشور را به سوی رهایی هدایت می‌کند یا اینکه جان، سرپناه و موجودیت میهن‌ و تمدن تاریخی‌شان را نیز نابود خواهد کرد؟ آیا اختلاف بر سر شرایط وخیم مردم در کشور است یا بر سر اینکه چه تهدیداتی از خارج و عواملشان در حکومت، مردم را تهدید می‌کند؟ آیا وضع مردم در سوریه، عراق، لیبی، یمن، سودان، سومالی، افغانستان، اوکراین، گرجستان و… با دخالت خارجی از آنچه بود بهتر شد؟

        • دوستدار

          آقای اطیابی چرا کلیشه های ابتدایی را تکرار می کنید. من شخصا هیچ کسی که ادعای توده ای بودن داشته باشد و خواهان مداخله خارجی باشد سراغ ندارم. هستند امثال پرویز هدایی اما امثال او دیگر توده ای نیستند و از سابقه خود برائت می جویند.
          خلاصه کلام اینکه لطفا این روش های نخ نما و زننده و این کلی گویی ها را کنار بگذارید که به جای توجه به نکته های کامنت اتهام دفاع از مداخله خارجی وارد کنید. واقعا از جنابعالی هم ناامید شدم.

      • امیرهوشنگ اطیابی

        دوستدار گرامی،
        ادعا کرده اید که نامهٔ مردم مخالف رژیم است و ۱۰ مهر موافق آن. این ادعا سوالاتی را مطرح می‌کند. میان مبارزه برای سرنگونی، مخالفت، کنشگری سیاسی-انتقادی-مطالباتی و موافقت و همکاری با یک حکومت تا عامل و کارگزار امنیتی- اطلاعاتی یک رژیم بودن یک طیف گسترده را در بر می‌گیرد. متاسفانه برداشت شما از گفتمان صرفا موافق-مخالف ساده کردن و سیاه و سفید دیدن مسائل اجتماعی-سیاسی-فرهنگی-اقتصادی است که هزاران رنگ دیگر در زندگی روزمرهٔ مردم کشور را نادیده می‌انگارد. این همان برداشت بسیار مخرب و مهلک دستگاه حکومتی در برابر مردم و مخالفان بوده است که آنهم با برخورد با سنگ واقعیت به مرور زمان کمرنگ شده است.

        آیا مخالفت با یک حکومت فقط به مفهوم طرفداری از سرنگونی، گذار از حکومت و توقف هرگونه کنش سیاسی-انتقادی-مطالباتی است؟

        آیا نمی‌توان مخالف یک حکومت بود و کنش‌های سیاسی-انتقادی-مطالباتی هم داشت یا همه چیز را حتی عرصهٔ سیاست خارجی را موکول به سرنگونی و تغییر رژیم کرد؟

        تفاوت تغییر رژیم امپریالیستی با دخالت در امور داخلی یا تجاوز نظامی با گذار از یا سرنگونی یک رژیم توسط مخالفین چه باید باشد؟

        آیا کمک گرفتن از قدرت‌های خارجی در زمینه‌های مالی، نظامی، آموزشی، اطلاعاتی، سیاسی و رسانه‌ای و همکاری با آنها برای سرنگونی و گذار از یک رژیم مجاز است یا نه؟

      • امیرهوشنگ اطیابی

        دوستدار گرامی،
        سخن پایانی: آیا این «رژیمی که می خواهد با امپریالیسم بجنگد» است یا آن «که به نظر می‌رسد … عامدا همسو با منافع امپریالیسم و ارتجاع» است؟ آیا به این دوگزارهٔ متناقض‌تان کاملا باور دارید؟ کجا و کی این رژیم «در شیپور اعلان جنگ با امپریالیسم دمید»؟

        تا آنجا که واقعیت‌های بسیار سخت نشان داده آیا اصلا برای امپریالیسم مهم است که رژیمی ضدش باشد یا نباشد که برای تغییر یا تجاوز به آن اقدام کند؟ آیا عراق، سوریه، افغانستان، سودان، سومالی و … واقعا به امپریالیسم اعلان جنگ داده بودند یا برعکس کاملا کوتاه آمده بودند، عقب نشینی کرده و سپر انداخته بودند؟ آیا ایران پایگاه‌هایش را در اطراف امریکا مستقر کرده یا برعکس؟ آیا ایران مرتب به امریکا گفته است که همهٔ گزینه‌ها از جمله حملهٔ نظامی روی میز است یا برعکس؟ آیا با وجود عقب نشینی‌های متعدد ایران در زمینهٔ برنامه‌های اتمیش، این امریکا و نوچه‌های اروپایی‌اش نبودند که همهٔ تعهداشان را زیر پا گذاشتند و برجام را به سطل آشغال انداختند و تحریم‌ها را تشدید کردند؟ چطور شد که نامهٔ فدایت شوم رئیس جمهور ایران را به سطل آشغال انداختند و علیرغم همکاری‌های ایران برای حمله به افغانستان و عراق، کشورمان را در محور شرارت قرار دادند؟

        آیا ماهیت یک رژیم برای امپریالیسم اصلا مهم است یا تابعیت و فرمانبرداریش در اجرای دستورات و خواست‌های امپراطور و باز کردن درهای کشور برای هر نوع غارتگری و تصاحب ثروت‌های طبیعی و انسانی‌اش، بازارش و اقدامش علیه رقبای امپراطور؟

        آیا در شرایط امروز، کشورهای بزرگی با موقعیت جغرافیای سیاسی مانند ایران اصلا برای امپراطور جهان قابل تحملند یا مطابق نقشه‌هایی مدون باید به قطعات کوچکتر، قابل کنترل و بلعیدن تقسیم بشوند صرفنظر از رژیم حاکم بر آنها؟ آیا همین برنامه ها را برای یوگسلاوی، اتحاد شوروی، چین، روسیهٔ بعد از فروپاشی، سودان، لیبی، سوریه و عراق و… اجرا نکردند و نمی‌کنند؟

        اگر واقعا مردم ایران دانسته و ندانسته چنین سرنوشتی را می‌خواهند، آیا بی‌توجهی به عملکرد دشمنان خارجی یا همراهی با آنان از غیض و خشم نسبت به حکومت را می‌توان تشویق و ترویج کرد؟ بدون آنکه برای هر گزینهٔ مستقل دیگری اندیشید و مبارزه کرد؟

        اینها سوالاتی است که من هر روز با خود مرور می‌کنم تا پاسخ‌های مناسبی بیابم. امیدوارم که همهٔ ما چنین کنیم.

    • م.محمد

      بنظرمن نوشته فوق درنامه مردم بیانگر نظرات توده ای های راستین نیست. باتشکرازرفقای سایت وزین ده مهر.

  • امیرهوشنگ اطیابی

    با کمال تأسف، اینطور که از مقالات و آن ترجمه‌ها (که فاقد نقش فاحش اَبَرامپریالیسم در دخالت، جنگ، ترور، تغییر رژیم نرم و سخت، و جنایات در کشورهاست) معلوم است و برداشت می‌شود، شعار پیدا و پنهان نامهٔ مردم و دبیرانش که بر سر شاخ نشسته و بُن می‌برند اینست: «برای سرنگونی حکومت ایران با صهیونیسم و امپریالیسم متحد شویم!». ظاهرا نه از سازماندهی، کار و نفوذ گسترده در میان مردم زحمتکش و محروم و جنبش آنان بلکه از تشدید فعالیت امپریالیسم و اپوزیسیون وابسته به آن و انواع ارگان‌های هدایت و کمک مالی-تسلیحاتی برای تغییر رژیم، بوی کباب شنیده‌اند و همراهی نشان می‌دهند.

    با وقایع ۱۵ ماههٔ اخیر، همهٔ نقاب‌ها، در سراسر جهان و ایران، از چهره‌ها برداشته و ماهیت‌ها آشکارتر شد. اما شروع این استحاله‌ها در حزب به سال‌ها پیش باز می‌گردد: پس از ضربه‌ها و کشتارهای نزدیک به نود درصد از رهبران و دهها تن از کادرها و اعضای حزب از سال‌های ۶۲ تا ۶۸، و فرارویی کسانی به رهبری حزب که پس از انقلاب در پلنوم ۱۷ کنار گذاشته شدند در جو و آستانهٔ فروپاشی اتحادشوروی. از آن پس آنچه، از حزب باقی مانده بود، با اخراج، تهدید، انتصابات، اجبار به استعفا همچون تنها راه، تخریب شخصیت و بسیاری عوارض دیگر نابود شد تا جایی که گفتند برای ادارهٔ حزب تنها ده نفر همفکر، هم نظر و فرمانبر کافی است. همزمان با تخریب حزب، نابودی ارتباطات و در ضعف حداکثری، با شعار سرنگونی و تداوم آن به اشکال مختلف، آنهم از خارج از کشور، احساس «قدرت!» کردند و تمام کائنات را از این زاویهٔ تنگ تحلیل کردند تا به اینجا رسیدیم.

    باید پرسید این احساس «قدرت!» ناشی از کجا و از چه نوعیست؟ همان احساسی است که حزب کمونیست عراق پشتیبان اشغال امریکایی داشت؟ یا احساس حزب کمونیست بنگلادش پس از تشکیل کابینهٔ صادراتی- امریکایی اخیر با کمک های غیبی ان جی او های بنیاد سوروس و کشتارها با عملیات «جادوگر» و مسئول توسعهٔ سلاح‌های بیولوژیک، ویکتوریا نولند و همکارانش و عقب انداختن انتخابات برای چهار سال؟ یا احساسات حزب کمونیست سوریه پس از تسلط گروه‌های فراروییده از داعش، القاعده و النصره، و گسترش اشغال کشور توسط امریکا، اسرائیل، فرانسه، و ترکیه با اعلام فرصت چهارساله برای انتخابات؟

    از شما دعوت می‌کنم که این ترجمهٔ به موقع و مفید را بخوانید که دربارهٔ همین مسائل روز مبتلا به چپ متحد امپریالیسم و صهیونیسم در ایران و جهان و بخصوص آسیای غربی است:
    ‏https://jonoubejahani.com/2025/01/03/تروتسکیستها-و-غرب-آسیا-الکساندر-مک/?fbclid=IwZXh0bgNhZW0CMTEAAR3eOyIiQikXp5-kUEfzgpcmMO36Qpz-b4khLlqMtM5iDAJ40jFXN2B6fu8_aem_xPE88y5ESUN1CCpw-BLLC

  • درود یر رفقای ده مهر،

    غاصبان لندن نشین حزب توده ایران دیگر تمام مرزهای انحراف و ارتداد از لنینیسم را در نوردیده اند و حتی از سوسیال دموکراسی هم عبور کرده و به لیبرال دموکراسی در خدمت امپریالیسم رسیده اند.

    هر چه زودتر باید آبروی حزب احیا شود، گرچه درین مهم اهمال هم شده است.

  • امیرهوشنگ اطیابی

    در رابطه با مستند کردن یادداشتم در مورد این سرمقاله و اشاره‌ام به حزب کمونیست بنگلادش، به دلیل اهمیت برخی مشابهت‌ها با کشور ما، دعوت می‌کنم که مصاحبهٔ نامهٔ مردم با «نمایندهٔ ارشد حزب کمونیست بنگلادش» در انگلستان (بیانگر موضع «چپ مستقل») را بخوانید.

    در این مصاحبه، نه در سوالات و نه در پاسخ‌ها، کلمه‌ای در مورد نقش امپریالیسم امریکا، بنیاد اعانهٔ ملی برای دمکراسی (جورج سوروس) و اِن جی او های دست‌آموزش در تغییر رژیم، و انتقال رئیس دولتی دست نشانده‌ (محمد یونس بانکدار) از امریکا به بنگلادش برای تشکیل دولت موقت نمی‌یابید. همچنین است در مورد رد خواست امریکا برای ایجاد پایگاه نظامی در جزیرهٔ سن مارتین توسط دولت شیخ حسینه. هنگامی که وی از ارتش برای کنترل آشوب‌ها و درگیری‌های مهلک خیابانی کمک خواست، ژنرالش به او گفت که باید ظرف ۴۵ دقیقه کشورش را ترک کند.

    با این کودتا، امریکا با یک تیر سه نشان زد: مهار چین و هند و میانمار با دخالت در آنها با تسلط بر بنگلادش در همسایگیشان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *