هویت ازهم‌گسیخته: جدال میان «ما» و «منِ بزرگ»

نویسنده: بیتا کالن
 ــ 

چه چیزی در دنیای امروز ما به خطا رفته است که از یک‌سو در عصری از وفور مادی زندگی می‌کنیم و از سوی دیگر، با بحرانی عمیق در ابعاد روحی و معنوی مواجه‌ایم؟ فرض بنیادی نظریه مارکسیستی کلیدی روشنگرانه برای پاسخ به این پرسش ارائه می‌دهد: این نظریه بیان می‌کند که زیرساخت اقتصادی یک نظام اجتماعی، روبنای ایدئولوژیک آن را تعیین می‌کند. هنگامی که این زیرساخت – به معنای سرمایه‌داری معاصر – دچار پوسیدگی و زوال می‌شود، این فساد به‌ناگزیر در تمامی روابط اجتماعی، ارزش‌های فرهنگی و در نهایت، حتی در «منِ» فردی ما بازتاب می‌یابد.

زندگی در نظام “سرف‌داری* دیجیتال ۲.۰”، که تحت تأثیر تولید انبوه صنعتی و پرورش در هاله دیجیتال شکل گرفته است، به رستگاری مورد انتظار منجر نمی‌شود؛ بلکه افسردگی، اختلالات اضطرابی و پرخوری عصبی مدت‌هاست که به پدیده‌های جمعی تبدیل شده‌اند. پایه‌های اساسی بافت اجتماعی ما در حال فروپاشی است – و در حالی که همه ما به فشارهای بی‌وقفه برای بهینه‌سازی تسلیم شده‌ایم، اعتماد به نفس فرد در هسته وجودی خود متزلزل می‌شود.

زیرساخت سرمایه‌داری: ریشه‌های یک بیماری سیستماتیک

از منظر دقیق مارکسیستی، سرمایه‌داری تنها یک نظام اقتصادی نیست، بلکه یک ساختار جامع است که تمامی شیوه‌های زندگی و اندیشه ما را شکل می‌دهد، چنان‌که متفکرانی برجسته مانند اریش فروم به تفصیل بیان کرده‌اند.

در راستای تحلیل ماکس وبر از «منِ» فرد در سرمایه‌داری، که آن را با کالوینیسم پیوند می‌دهد – اعتقاد به این‌که انباشت سرمایه و موفقیت حرفه‌ای نشانه‌ای آشکار از لطف الهی است – تمرکز شدیدی بر «من» در سرمایه‌داری پدیدار شد. این باور که موفقیت دنیوی = نعمت خداوند / برگزیده‌شدن توسط خدا است، که در اثر تحلیل وبر در اثر معروفش «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» تبیین شده، همچنان به‌طور عمیقی در جامعه غربی امروز ریشه دارد. آنچه زمانی به‌عنوان انجام وظایف دیندارانه در برابر خدا تلقی می‌شد، اکنون به یک اصل سیری‌ناپذیر سود و مصرف‌گرایی تبدیل شده است. به این ترتیب، نمایشگاهی تمام‌عیار از «بازار تجملات» شکل گرفته که در آن مصرف، رقابت و خودنمایی به اهدافی مستقل بدل شده‌اند.

فروپاشی خود در عصر دیجیتال
این وضعیت منجر به فروپاشی هویت فردی می‌شود، به طوری که تنها انسان‌های منزوی و سرگردان دیجیتال باقی می‌مانند؛ افرادی که از مفهوم «ما» جدا شده و به دنبال «منِ» ایده‌آل‌سازی‌شده‌ای هستند که در واقع، از دیدگاه دیالکتیکی، تنها در بستر «ما» می‌توان آن را یافت.

روایت کمیت‌گرایی و شیء‌سازی که به‌عنوان آموزه زمانه ما عمل می‌کند، به‌طور بنیادین میراث‌های فرهنگی و تکاملی «یکپارچگی» را که طی هزاران سال شکل گرفته‌اند، به سخره می‌گیرد و ما را از ریشه‌های عمیق و نیازهای فراملیتی‌مان بیگانه می‌سازد. به نظر می‌رسد که «یک» در آموزه‌های مایستر اکهارت به «مال من» در چارچوب فرهنگی سرمایه‌داری بدل شده و از «تائو» فاصله گرفته است. مردم دیگر حس «در جریان بودن» را تجربه نمی‌کنند؛ بلکه در سطحی‌نگری گسترده‌ای غوطه‌ور شده‌اند.

این فروپاشی در سرمایه‌داری مدرن با سازوکارهای «جهان مدیریت‌شده» تکمیل می‌شود. آدورنو و هورکهایمر در آثار خود، به‌ویژه در دیالکتیک روشنگری، از «جهان مدیریت‌شده» سخن می‌گویند. آنان مرحله‌ای پیشرفته از جامعه سرمایه‌داری را توصیف می‌کنند که در آن، تمامی ابعاد زندگی به‌طور فزاینده‌ای عقلانی‌سازی و بوروکراتیزه شده است. مردم تحت تأثیر هنجارها، مقررات و فرهنگ توده‌ای، به‌گونه‌ای کنترل می‌شوند که خود به «اشیای مدیریت‌شده» تبدیل می‌شوند و دیگر نمی‌توانند به‌عنوان سوژه‌های مستقل عمل کنند.

ما ممکن است خود را قانع کنیم که اپلیکیشن‌های سلامت، یوگا و درمان‌های مربوط به تروما، ردیاب‌های تناسب‌اندام یا انبوه «مشاوران سلامت و بهره‌وری» راه نجات فردی ما هستند، اما تمام این پیشنهادهای رنگارنگ در حقیقت متعلق به همان ساختاری هستند که از بنیانی فاسد تغذیه می‌شود. به‌جای پرداختن به علل واقعی فرسودگی و انحطاطمان، به آزمایشگاه بی‌پایانی از «منِ» بهینه‌شده تبدیل شده‌ایم: گاهی با یک رژیم غذایی جدید، گاهی با تکنیک‌های ذهن‌آگاهی تازه، و گاه با داروها یا ابزارهای ذهنی نوین. به این ترتیب، فرد نه‌تنها به یک مصرف‌کننده، بلکه به‌طور فزاینده‌ای به یک محصول در نظامی تبدیل می‌شود که نجات خود را در کمی‌سازی تمامی ابعاد زندگی می‌بیند، درحالی‌که هیچ زمانی برای تفکر انتقادی و تأمل باقی نمی‌گذارد.

تناقض «من» در سرمایه‌داری و زوال اجتماعی

به‌طرزی پارادوکسیکال، ارتقای مداوم «من» در نظام سرمایه‌داری به نابودی آن منجر می‌شود: از الزام همیشگی برای ارائه و احساس «کمال»، ترسی ناسالم از شکست، خستگی روحی، انزوا و در نهایت مرگ پدید می‌آید. نتیجه این روند، نوعی بیماری‌زایی «من» است که انسان را در یک چرخه بی‌پایان خودتحقیری و نارضایتی گرفتار می‌سازد.

زوال اجتماعی

تحت فشار روزافزون برای اثبات توانایی‌های فردی و نمایش قدرت بی‌چون‌وچرا، بنیان‌های همزیستی اجتماعی تغییر شکل می‌یابد. همبستگی، شفقت و مسئولیت‌پذیری اجتماعی جای خود را به ذهنیتی آکنده از رقابت بیمارگونه می‌دهد که فرد را در رقابتی مداوم و فرسایشی قرار می‌دهد. این مؤلفه‌های اخلاقی، یا به‌کلی محو شده‌اند یا در چنگال بوروکراسی و ساختارهای اجتماعی خودکار و بی‌روحی که مانند پروتئین‌های پِریونی مخرب عمل می‌کنند، در حال خفگی هستند. آنجا که روزی پیوندهای خانوادگی و دوستی نقش تکیه‌گاه‌های معنوی را ایفا می‌کردند، اکنون جای خود را به فرهنگ سطحی «تفریح»، هراس‌های وجودی و جنون کاری داده‌اند که تنها نقش پرده‌ای برای پوشاندن خلأ معنا را ایفا می‌کنند.

مسئولیت پزشکی و سلامت دیجیتال

سرمایه‌داری در حال گذار به مرحله‌ای از فئودالیسم دیجیتال پلتفرمی است، جایی که انسان‌ها بیش از پیش به عنوان مصرف‌کنندگان محض ایفای نقش می‌کنند. ما دیگر فقط به کالاهای مصرفی وابسته نیستیم، بلکه به پلتفرم‌های دیجیتالی وابسته‌ایم که داده‌های ما، توجهاتمان و روابط اجتماعی‌مان را کنترل می‌کنند (#پرونده‌های سلامت دیجیتال – لاوترباخ – متا/فیسبوک). در این روند، به‌جای رهایی حقیقی، انسان به‌عنوان مصرف‌کننده‌ای شیء‌واره، کالایی‌شده و بهینه‌سازی‌شده به شکلی نهایی تثبیت می‌شود و از جوهره انسانی خود دور می‌گردد.

با زوال «منِ اندیشمند»، سوژه ناپدید می‌شود – و بدین‌ترتیب، دوران روشنگری نیز به پایان می‌رسد. در عوض، به خواست نظام دیجیتال-مالی نوین، سوژه‌ای که از طریق روش‌های استاندارد عملیاتی (SOPs) و سرگرمی‌های سطحی مانند «تیتی-تینمنت» پرورش و کنترل شده است، جای آن را خواهد گرفت؛ انسانی که دیگر اندیشه‌ای انتقادی ندارد و صرفاً یک شیء مدیریت‌شده محسوب می‌شود.

تیتی-تینمنت و نوزادسازی اجتماعی: سرپوشی بر خواسته‌های عمیق اجتماعی

اصطلاح «تیتی-تینمنت» نخستین‌بار توسط زیبیگنیو برژینسکی، دانشمند علوم سیاسی و مشاور امنیتی سابق آمریکا، مطرح شد. این واژه ترکیبی از دو کلمه «Tits» (به معنای شیر دادن یا به‌طور استعاری سرگرمی سطحی) و «Entertainment» (سرگرمی) است که به معنای ترکیبی از سرگرمی‌های سطحی و حداقل امکانات معیشتی است که هدف آن منحرف کردن بخش وسیعی از جمعیت جهان از مطالبات عمیق سیاسی و اجتماعی است. این مفهوم در آلمان از طریق کتاب «دام جهانی‌سازی» اثر هانس-پیتر مارتین و هارالد شومان (۱۹۹۶) شناخته شد. نتیجه این راهبرد، فرآیند موفق «نوزادسازی» است؛ نوجوانانی که زندگی، افکار و تمامی جنبه‌های وجودی خود را در اپلیکیشن‌ها و شبکه‌های اجتماعی مدیریت می‌کنند، بی‌آنکه از این فرایند شیء‌وارگی و سرسپردگی آگاه باشند. برعکس، آن‌ها تکنیکی‌شدن را با آزادی و مدرنیته اشتباه می‌گیرند.

پزشکی و انفعال در برابر بحران اجتماعی

پزشکان نیز از این روند مستثنی نیستند. در جلسات آموزشی و دستورالعمل‌های بی‌شماری، همواره به ما القا می‌شود که «شواهد، شواهد هستند و بس»؛ گویی هیچ فضایی برای زمینه‌های فردی یا رویکردهای متفاوت وجود ندارد. بنابراین، کاهش وزن بدون استفاده از درمان‌های تزریقی مادام‌العمر به‌عنوان امری غیرقابل‌تحمل معرفی می‌شود. در این میان، مسئولیت شخصی بیماران به‌طور سیستماتیک به بیرون از خود آن‌ها محول شده است: در این «پزشکی مدرن»، بیمار به قطعه گمشده‌ای تبدیل می‌شود که سیستم دائماً او را رصد و تنظیم می‌کند، اما هرگز به او توانمندی واقعی نمی‌بخشد.
اما چه کسی جز پزشکی باید انگشت بر زخم بگذارد؟ به‌عنوان یک پزشک، هر روز شاهد علائم این آسیب‌شناسی سیستمیک هستم: فرسودگی شغلی، اختلالات تغذیه‌ای، بیماری‌های روانی، و حتی ناراحتی‌های جسمی که از استرس بی‌پایان تغذیه می‌شوند. اما اگر ما تنها در سطح باقی بمانیم، علائم را سرکوب کنیم و افراد را در چرخه بی‌پایان جلسات درمانی بازیافت کنیم تا به بازار کار بی‌معنای «مشاغل مزخرف» (به تعبیر دیوید گربر) خدمت کنند، بدون پرداختن به علل عمیق «افسردگی بزرگ»، نه به افراد و نه به جامعه خدمتی پایدار کرده‌ایم. تنها از طریق پرده‌برداری از هسته بیمارگونه سرمایه‌داری می‌توان به راه‌حل‌های واقعی دست یافت.

رهایی از بندهای «منِ بازارمحور»

آزادی سرمایه هرگز در نقطه‌ای که کرامت انسانی آغاز می‌شود، متوقف نمی‌شود؛ آزادی «من» هر روز از نو فروخته می‌شود. این «منِ» برساخته از سرمایه‌داری، در نهایت، از درون دچار فروپاشی می‌شود – چه از لحاظ اقتصادی، چه اجتماعی، و چه روانی.
اما اگر بتوانیم خود را فراتر از این فرقه بازارمحور بازتعریف کنیم و عصری نو را آغاز کنیم که از تمرکز بر «من» فراتر رفته است، چه خواهد شد؟ اگر بتوانیم تحت پرچم «ما با هم می‌اندیشیم، پس هستیم» (Cogitamus, ergo sumus) گرد هم آییم، چه اتفاقی می‌افتد؟

این نقطه عطف تنها زمانی محقق خواهد شد که دیگر اجازه ندهیم آزادی صرفاً در زبان حسابرسی و ترازنامه‌ها بیان شود. آزادی‌ای که خود به یک کالا تبدیل شده باشد، هرگز قادر نخواهد بود کرامت انسانی را به رسمیت بشناسد و تحقق بخشد.

ـــــــــــــــــ
* «سرف‌داری» به سیستم اقتصادی و اجتماعی گفته می‌شود که در آن زمین‌داران بزرگ (اربابان) مالک زمین‌های گسترده هستند و دهقانان (سرف‌ها) به عنوان نیروی کار به آن‌ها وابسته‌اند. در این سیستم، دهقانان به اربابان متعهد بوده و مجبور بودند برای استفاده از زمین‌ها، کار کنند و محصولات خود را به آن‌ها تحویل دهند. سرف‌داری به عنوان یک نظام فئودالی در قرون وسطی در اروپا و برخی نقاط دیگر جهان رواج داشت و معمولاً شامل محدودیت‌هایی برای آزادی فردی و اقتصادی دهقانان بود. در این نظام، اربابان قدرت مطلق بر زندگی و کار دهقانان داشتند و دهقانان از حق مالکیت زمین محروم بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *