۲۲ بهمن ماه، سالروز انقلاب بزرگ ضدامپریالیستی، ضداستبدادی و مردمی ایران فرخنده باد!
مردم ایران بار دیگر سالروز انقلاب بزرگ خود را گرامی میدارند؛ انقلابی که در آن، ملت قهرمان ایران با ارادهای تزلزلناپذیر و مبارزهای بیمانند، یکی از کهنترین و سفاکترین نظامهای سلطنتی مزدور امپریالیسم را درهم شکست. این پیروزی، نهتنها سلطۀ استعمار و استبداد را در ایران پایان بخشید، بلکه یکی از نیرومندترین پایگاههای غارت و جنایت امپریالیسم و ارتجاع را در جهان متزلزل ساخت و راه را برای بنای نظامی مستقل، مردمی و به سود زحمتکشان و محرومان گشود. انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بیتردید یکی از بزرگترین رخدادهای معاصر جهان است؛ انقلابی که نهتنها در ایران، بلکه در سراسر منطقه و جهان، معادلات سیاسی را دگرگون کرد.
انقلاب ایران زمانی به وقوع پیوست که جهان به دو اردوگاه بزرگ تقسیم شده بود: از یکسو، کشورهای سوسیالیستی و جنبشهای ضدامپریالیستی که علیه سلطۀ سرمایهداری جهانی میجنگیدند، و از سوی دیگر، بلوک امپریالیستی به رهبری ایالات متحده، که با تمام توان میکوشید تا نظم جهانی را بر پایۀ منافع خود استوار سازد. در چنین شرایطی، ایران بهعنوان یکی از ستونهای اصلی امپریالیسم آمریکا در منطقه، نقشی تعیینکننده در پیشبرد سیاستهای سلطهجویانۀ غرب داشت. حکومت پهلوی، با تکیه بر حمایت مستقیم آمریکا و متحدانش، ایران را به پایگاه اصلی نظامی، اقتصادی، و امنیتی امپریالیسم در خاورمیانه بدل ساخته بود. رژیم شاه، با سرکوب خشن مخالفان، وابستگی مطلق به سیاستهای غربی و اجرای برنامههای ضدملی، نارضایتی گستردهای را در میان تمامی اقشار جامعه ایجاد کرده بود.
انقلاب ۱۳۵۷، انقلابی برخاسته از دل مردم، با هدایت تودههای زحمتکش و محروم بود که توانست یکی از سرسختترین پایگاههای امپریالیسم جهانی را در منطقه درهم شکند. این انقلاب نه برآمده از سازش و مصلحتجویی، بلکه محصول ارادهٔ قاطع مردمانی بود که سالها در برابر استبداد شاهنشاهی و سلطهٔ همهجانبهٔ آمریکا مبارزه کرده بودند. این انقلاب نهتنها یک حرکت مردمی برای سرنگونی حکومت شاه، بلکه ضربهای سهمگین بر پیکرهٔ امپریالیسم جهانی بود؛ چرا که با فروپاشی نظام سلطنتی در ایران، یکی از استوارترین پایگاههای آمریکا در منطقه را از میان برداشت. انقلاب ۲۲ بهمن تجلی ارادهٔ مستضعفین و خیزش مردمی علیه سلطۀ استبداد داخلی و امپریالیسم جهانی بود. جنبشی که با محتوای ضدامپریالیستی، ضد صهیونیستی و ضد سلطنتی توانست بنیانهای استبداد را درهم بشکند و راه را برای تغییرات بنیادین هموار سازد.
در عینحال، این جنبش، علیرغم ماهیت طبقاتی و ضد استعماری خود، بهطور عمده رنگ مذهبی به خود گرفت؛ امری که ریشه در شرایط تاریخی و اجتماعی آن دوران داشت و از سالها سرکوب خشن و خونین نیروهای مترقی و انقلابی نشأت میگرفت. در سالهای حاکمیت رژیم پهلوی، طبقۀ کارگر و نیروهای راستین انقلابی که خواهان تغییرات بنیادی و عدالت اجتماعی بودند، تحت سلطهٔ ساواک و سیستم اختناق شاهنشاهی با سرکوبی کمسابقه مواجه بودند. این نیروها، تحت سرکوب مداوم، به ضعف و پراکندگی دچار شدند، و بسیاری از رهبران و فعالان این جریانها یا در راه آرمان خویش به شهادت رسیدند، یا در بند زندانهای استبداد گرفتار آمدند. ساواک شاه نیز از اعمال شکنجههای طاقتفرسا و زندانهای دهشتناک بر نیروهای مذهبی وفادار به آیتالله خمینی دریغ نورزید. در چنین فضایی، که هر سازمان سیاسی چپگرا و میهندوست در معرض سرکوب بیرحمانه قرار داشت، تنها مساجد و محافل مذهبی – که دیکتاتوری شاه، به سبب بهرهگیری از باورهای مذهبی مردم، از بستن آنها پرهیز کرده بود – مجالی برای گردهمآیی و تجمع نیروهای معترض فراهم میکرد.
در چنین وضعیتی بود که نقش دین، بهویژه آموزههای عدالتخواهانۀ اسلام و مکتب شیعه، در بسیج نیروهای مردمی هرچه پررنگتر شد. سنتهای شیعی، که با ایدههای ظلمستیزی و دفاع از حقوق محرومان پیوند داشت، به بستر فکری و فرهنگی جنبش انقلابی بدل شد.
در این راستا، ضرورت ایجاد پیوند میان مسلمانان انقلابی و هواداران سوسیالیسم علمی، بهعنوان یک اصل راهبردی در مسیر وحدت و همبستگی نیروهای انقلابی، بیش از پیش اهمیت یافت. این روند، مسیر تازهای را برای مبارزۀ عمومی علیه استبداد و امپریالیسم گشود. حزب تودۀ ایران، با شناخت این واقعیت، از همان ابتدا بر لزوم همکاری و اتحاد بین نیروهای مذهبی و جریانهای مترقی تأکید داشت و این پیوند را یکی از ارکان کلیدی مبارزهٔ ضداستبدادی و ضدامپریالیستی میدانست. با وجود تمام تلاشهای تفرقهافکنانۀ دشمنان داخلی و خارجی، این همبستگی شکل گرفت و به نیرویی تأثیرگذار در پیروزی انقلاب بدل شد.
از همان آغاز جنبش، حزب تودۀ ایران بهروشنی گرایشهای مختلفی را که در تعیین مسیر انقلاب درگیر بودند، تحلیل و برای تنویر افکار عمومی روشنگری کرد. از همان ابتدا، حزب پرافتخار ما چنین میگفت:
راستترین جناح در صف مبارزان، همان بورژوازی لیبرال بود؛ جریانی که نه به دنبال یک دگرگونی بنیادین، بلکه به دنبال سازشکاری و مصالحه، حتی با شخص شاه یا رژیم سلطنتی بدون محمدرضا پهلوی بود. این جناح حاضر بود برای حفظ منافع طبقاتی خود، با امپریالیسم آمریکا کنار بیاید و سیاستی را دنبال میکرد که در آن، «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت».
بورژوازی لیبرال، نه در مبارزه با امپریالیسم و سلطهٔ اقتصادی، نظامی، و سیاسی آمریکا در ایران برنامۀ روشنی داشت، و نه در تقابل با پایههای طبقاتی رژیم، یعنی سرمایهداری کلان وابسته و زمینداری بزرگ. این جریان هیچگونه شعار عملی و قاطعی ارايه نمیداد. استراتژی سیاسی این جناح کاملاً مشخص بود: مبارزه با استبداد شاه را از مبارزه با امپریالیسم آمریکا جدا نگاه دارد. آنها قصد مقابله با نفوذ آمریکا را نداشتند، بلکه برعکس، میخواستند با جلب موافقت و حمایت امپریالیسم، رژیم ساواکی شاه را کنار زده و نمایندگان بورژوازی لیبرال را بر سر کار آورند.
اما در برابر این جریان سازشکار و تسلیمطلب، نیرویی عظیم و استوار ایستاده بود: خلقِ قهرمان ایران، که با هر روزی که میگذشت، دشمنان واقعی خود را بهتر میشناخت و نابودی سلطهٔ همهجانبۀ سیاسی، اقتصادی، نظامی، و فرهنگی امپریالیسم آمریکا و رژیم دستنشانده و وابستۀ آن، یعنی نظام غارتگر سرمایهداری وابسته به سرکردگی شاه و جلادانش، را خواستار بود.
از انقلاب تودههای محروم مردمی تا سلطۀ سرمایهداری نئولیبرال
انقلاب ایران «انقلاب مستضعفین» نام گرفت؛ انقلابی که از دل زحمتکشان برخاست و برای برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی مبارزه کرد. اما افسوس که چند سال پس از پیروزی انقلاب، کشمکشهای ایدئولوژیک و سیاسی میان جریانهای مختلف ادامه یافت و در نهایت، سرنوشت کشور بهگونهای دیگر رقم خورد. اتخاذ سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی بهوسيلۀ بورژوازی نئولیبرال مدافع غرب از یک سو، و برخوردهای خشن و سرکوبگرانهٔ نیروهای تنگنظر و انحصارطلب از سوی دیگر، انقلاب را از اهداف اصلی خود منحرف کرد. سرکوب، و کشتار نیروهای چپ مدافع انقلاب، از جمله رهبران و بهترین کادرهای حزب تودۀ ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در واقع چراغ سبزی برای ادامه روند انحراف از اهداف اصلی انقلاب بود.
با اجرای سیاست «تعدیل اقتصادی» از جانب دولت هاشمی رفسنجانی، نیروهای نئولیبرال غربگرا بار دیگر پیوندهای خود را با صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی برقرار کردند و مجری سیاستهای اقتصادی امپریالیستی شدند. این روند، آرمانهای عدالتمحور انقلاب را به حاشیه راند و موجب شد انقلابی که به نام مستضعفین و برای آنان بهوقوع پیوست، به کام سرمایهداری نئولیبرال فرو رود. امروز، در حالی که دهکهای پایین جامعه هر روز محرومتر و فقیرتر میشوند، طبقهای کوچک از سرمایهداران، با فساد و رانتخواری، ثروتهای نجومی به جیب میزنند. شکاف طبقاتی به بحرانی بیسابقه رسیده است و معیشت مردم تحت فشار سیاستهای نئولیبرالی روزبهروز سختتر میشود. این نظم اقتصادی نئولیبرالی، انقلاب را از اهداف اولیهاش دور کرده و دستاوردهای آن را بهنفع سرمایهداری وابسته و اقتصاد رانتی مصادره نموده است.
سیاستهای نئولیبرالی، که بر غارت منابع عمومی، خصوصیسازی افسارگسیخته، و گسترش فقر استوار است، نهتنها طبقۀ کارگر و اقشار مستضعف را بیش از پیش به حاشیه رانده، بلکه بنیانهای استقلال ملی را نیز تهدید میکند. سیاستهای نئولیبرالی، فساد ساختاری و نابرابریهای اقتصادی، معیشت طبقات محروم را تهدید کرده و استقلال ملی را با خطر مواجه ساخته است. امروز، با توجه به تهدیدهای فزایندهٔ اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی که کشور را احاطه کردهاند، اهمیت بازسازی اتحاد عمل میان نیروهای سیاسی مدافع منافع طبقهٔ کارگر ایران و مسلمانان ضدامپریالیست خواستار استقرار عدالت اجتماعی بیش از پیش آشکار شده است.
در چنین شرایطی، همکاری و همبستگی میان همهٔ نیروهای مردمی – اعم از مذهبی و غیرمذهبی – تنها راه مقابله با چالشهای فراروی روند انقلابی، حفظ استقلال کشور، و دستیابی به عدالت اجتماعی است. مبارزۀ ضدامپریالیستی تنها در صورتی موفق خواهد شد که نیروهای مردمی، از هر گرایش و باوری، با تکیه بر منافع مشترک و اهداف عدالتخواهانه، به سازمانیافتگی مشترک و وحدت عمل دست یابند.
نظم جهانی در حال دگرگونی است؛ ایران در کجای این مسیر ایستاده است؟
اکنون، پس از ۴۶ سال که از انقلاب شکوهمند مردم ایران میگذرد، جهان در آستانهٔ نظمی نوین قرار دارد؛ نظمی که دیگر بر پایهٔ سلطهٔ بیرقیب امپریالیسم آمریکا استوار نیست، بلکه بهسوی تکثر قدرتها و احیای استقلال ملتها در حرکت است. انقلاب ایران، همانگونه که در زنجیرهٔ تاریخی مبارزات ضدامپریالیستی جایگاهی درخشان کسب کرده است، امروز نیز در مسیر گذار از جهان تکقطبی به جهانی چندقطبی، وظيفۀ سنگينی بر دوش دارد.
در دهههای اخیر، سیاستهای چپاولگرانه امپریالیسم آمریکا و متحدانش کشورهای بسیاری را در بحرانهای بیپایان فرو برده است. از جنگهای بیامان در خاورمیانه و کودتاهای تحمیلی در آمریکای لاتین تا تحریمهای ویرانگر علیه ملتهایی که حاضر به تسلیم در برابر ارادهٔ غرب نیستند، همه نشانگر آن است که این نظم ناعادلانه برای ادامه حیات خود به هر اقدامی متوسل میشود. امپریالیسم جهانی، که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خود را بیرقیب میپنداشت، امروز با بحرانهای داخلی و چالشهای بینالمللیای مواجه شده که توان قدرتنمایی گذشته را از آن سلب کرده است.
در چنین شرایطی، ایران نهتنها باید بر فشارهای اقتصادی و تحریمهای ظالمانه غلبه کند، بلکه باید جایگاه خود را بهعنوان یکی از ارکان مقاومت جهانی علیه امپریالیسم تثبیت نماید. تحریمهای حداکثری آمریکا و اروپا، که با هدف به زانو درآوردن ایران طراحی شدند، تنها بر رنج تودههای مردم افزودهاند، اما هرگز نتوانستهاند ارادهٔ ملت را در مسیر استقلال و ایستادگی متزلزل سازند. سیاستهای نئولیبرالی، که در دهههای اخیر بر اقتصاد کشور تحمیل شدهاند، همزمان با تحریمهای کشندهٔ آمریکا، شرایطی بس پیچیده و دشوار را برای میهن ما ایجاد کردهاند. اما راه برونرفت از این بحران نه در عقبنشینی، که در ادامهٔ مقاومت و اتخاذ مسیری مستقل و عدالتمحور نهفته است.
امروز، جنبشهای رهاییبخش در سراسر جهان، با درک شرایط جدید، راههای نوینی برای مقابله با سلطهجویی غرب یافتهاند. همکاری با چین، روسیه و سایر قدرتهای نوظهور، پیوستن به نهادهای اقتصادی و امنیتی چندجانبه، و گسترش روابط با کشورهای جنوب جهانی، راهی است که بسیاری از ملتهای تحت ستم برای رهایی از سلطه امپریالیسم برگزیدهاند. ایران نیز، در مقام کشوری که همواره پیشقراول مبارزات ضداستعماری بوده است، باید نقشی فعال در این فرایند ایفا کند. در این لحظهٔ تاریخی، ایران نهتنها باید بر مشکلات داخلی فايق آید، بلکه باید بهعنوان نیرویی پیشرو در ساختار نظم نوین جهانی جایگاهی درخور یابد. این نه صرفاً یک انتخاب، بلکه یک ضرورت تاریخی است.
با بازگشت ترامپ به قدرت، سیاست فشار حداکثری علیه ایران عملاً از سر گرفته شده است. او با امضای فرمان اجرایی جدید، تحریمهای شدیدتری را علیه ایران اعمال کرد، در حالی که همزمان تمایل خود را برای مذاکره با ريیسجمهور ایران ابراز داشت. این اقدام نشاندهندهٔ راهبردی دوگانه است که از یک سو، با افزایش فشارهای اقتصادی و تهدیدهای دیپلماتیک و نظامی، ایران را تحت فشار قرار میدهد و از سوی دیگر، با نمایش آمادگی برای مذاکره، مسیر دیپلماسی را باز نگاه میدارد. در این دور جدید، مذاکرات هستهای و آیندهٔ «برجام» در کانون توجه قرار گرفته است، جایی که ترامپ احتمالاً در پی تحمیل شرایطی سختتر به نفع اسرائیل و متحدان منطقهای خود خواهد بود. او تلاش خواهد کرد تا ایران را مجبور به پذیرش محدودیتهای بیشتر کند و در این راستا، تحریمهای اقتصادی را به ابزاری برای تضعیف مقاومت داخلی بدل کند.
اما ایران نباید از این تهدیدات هراس داشته باشد. تجربه نشان داده است که ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای آمریکا، نهتنها استقلال کشور را حفظ میکند، بلکه میتواند به الگویی برای مقاومت دیگر ملتهای تحت سلطه بدل شود. در این مسیر، همکاری با قدرتهای نوظهور مانند چین و روسیه، گسترش روابط با کشورهای جنوب جهانی و تقویت بنیانهای اقتصادی داخلی، مهمترین راهبردی است که ایران باید دنبال کند. عقبنشینی در برابر فشارهای امپریالیستی، تنها به تقویت دشمنان مردم ایران خواهد انجامید.
آیندۀ ایران نه در سازش با سرمایهداری جهانی، بلکه در بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب و احیای عدالت اجتماعی نهفته است. تنها با تکیه بر نیروی مردم، کنار گذاشتن الگوهای ویرانگر نئولیبرالی، و اتخاذ سیاستهایی که به جای سود سرمایهداران، معیشت و رفاه تودههای مردم را تأمین کند، میتوان از بحران عبور کرد.
ما بر اين باوريم که بهرغم همهٔ عقبنشینیهای داخلی و منطقهای، ادامهٔ سیاست مقاومتی جمهوری اسلامی ایران شرط ضرور برای حفظ استقلال ایران و تمامیت ارضی کشور است. اما پیروزی در این مبارزهٔ تاریخی، تنها با تکیهٔ حکومت بر ارادۀ مستقل مردم، سازماندهی نهادهای مردمی، شوراهای کارگری و صنفی، و کنار گذاشتن تفرقههای مصنوعی که دشمنان بر میهن ما تحمیل کرده و میکنند، قابل دسترسی است. مبارزهٔ تاریخی با امپریالیسم، سرمایهداری افسارگسیخته و سلطهٔ طبقاتی، بدون پیوند مستحکم میان هواداران سوسیالیسم علمی و عدالتخواهان مذهبی ضدامپریالیست امکانپذیر نیست – و این دیگر نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت گریزناپذیر تاریخی است.
گروه «۱۰ مهر»
«تارنگاشت عدالت»
۲۲ بهمن ١۴۰۳