استراتژی ایران در برابر تغییرات جهانی: از تهدیدات ترامپ تا تدوین سیاست راهبردی نوین
با بازگشت ترامپ به قدرت، سیاست آمریکا در قبال ایران وارد فازی جدید شده است. برخلاف دورهٔ اول ریاست جمهوری او که سیاست یکسویهٔ «فشار حداکثری» را دنبال میکرد، اینبار رویکردی پیچیدهتر و ترکیبی از فشار اقتصادی، جنگ نیابتی، و دیپلماسی اجبار را در پیش گرفته است. واشنگتن بهدنبال کاهش نفوذ منطقهای ایران، محدود کردن توانمندیهای نظامی آن، و تغییر توازن قوا در خاورمیانه است. هرچند برخی در واشنگتن به حذف کلی قدرت دفاعی ایران فکر میکنند، اما واقعبینانهتر این است که این هدف عمدتاً یک ابزار چانهزنی است تا تهران را وادار به عقبنشینی در سیاستهای منطقهای کند.
همزمان، آمریکا تلاش دارد با فشار بر کشورهای منطقه، آنها را به سمت همکاریهای امنیتی و اقتصادی گستردهتر با اسرائیل سوق دهد. این روند، که بهویژه با تغییر توازن قدرت در منطقه و افزایش نقش چین و روسیه در سالهای اخیر شدت گرفته است، در برابر مقاومت برخی کشورها قرار دارد. ایران در مواجهه با این شرایط نهتنها باید راهبردهای بازدارندهٔ خود را حفظ کند، بلکه باید با شناخت دقیق تغییرات بینالمللی، یک سیاست جدید و واقعبینانه تدوین کند که علاوه بر تأمین امنیت ملی، جایگاه ایران را در معادلات جهانی را تقویت کند.
تحولات جهانی و تأثیرات آن بر ایران
نظم جهانی، که طی سالهای گذشته بهسمت چندقطبی شدن پیش میرفت، اکنون وارد مرحلهٔ تازهای شده است. بازگشت ترامپ نشان میدهد که آمریکا دیگر بهدنبال نقشآفرینی بلامنازع نیست، بلکه میخواهد با ابزارهای جدید، مدیریت قدرت جهانی را به شکلی تنظیم کند که همچنان در جایگاه برتر باقی بماند، اما هزینههای آن را میان متحدانش توزیع کند. این تغییرات، تأثیری مستقیم بر منطقه و جایگاه ایران دارد.
از یک سو، بازیگرانی مانند چین، روسیه و هند در حال گسترش قدرت خود هستند، و از سوی دیگر، وابستگی به دلار در مبادلات جهانی کاهش یافته است. همچنین، کشورهای تحت تحریم بهدنبال توسعهٔ مسیرهای جایگزین برای تجارت و مبادلات مالی هستند که یک نمونهٔ آن افزایش تجارت با استفاده از یوان چین، روبل روسیه، و سیستمهای مالی غیردلاری است. در همین راستا، پیمانهایی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای بهعنوان جایگزینهای عملی برای نظام مالی تحت تسلط آمریکا، فرصتهای جدیدی را برای ایران فراهم کردهاند که باید با دیپلماسی فعال از آنها بهرهبرداری شود.
از نظر منطقهای، تحولات در خلیج فارس، قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی مستقیماً بر امنیت و اقتصاد ایران اثرگذار هستند. سیاست آمریکا در این مناطق بهگونهای طراحی شده که ایران را در چندین جبهه تحت فشار قرار دهد. از تلاش برای کاهش نفوذ تهران در عراق و سوریه گرفته تا افزایش تهدیدهای مرزی از سوی آذربایجان و افزایش فعالیتهای گروههای نیابتی در افغانستان، همگی بخشی از این راهبرد هستند. در همین حال، افزایش همکاریهای امنیتی میان کشورهای حوزهٔ خلیج فارس و اسرائیل، در صورت تثبیت، میتواند موازنهٔ امنیتی منطقه را به ضرر ایران تغییر دهد.
در این شرایط، ایران دیگر نباید صرفاً بر مقاومت در برابر فشارهای آمریکا تمرکز کند، بلکه باید جایگاه خود را در این تغییرات جهانی بهگونهای تثبیت کند که از آن بهعنوان یک فرصت استراتژیک بهره ببرد. باید یک سیاست خارجی هوشمندانه تدوین کند که علاوه بر تقویت روابط با شرکای شرقی، بتواند همکاریهای منطقهای را نیز بهگونهای مدیریت کند که فشارهای امنیتی و اقتصادی آمریکا را کاهش دهد.
اکنون تهران دو گزینه پیش رو دارد: یا همچنان بر سیاست تدافعی در برابر فشارهای واشنگتن تمرکز کند، یا با بهرهگیری از شکافهای موجود در نظم بینالمللی، موقعیت خود را تقویت کند و ابتکار عمل بیشتری به دست آورد. این امر مستلزم افزایش تعاملات دیپلماتیک با قدرتهای نوظهور، تقویت روابط اقتصادی مستقل از غرب، و همچنین بازدارندگی هوشمند در برابر تهدیدات امنیتی است.
فرصتها و تهدیدها در نظم جدید جهانی
با افزایش فشارهای آمریکا، پیمانهای جدید اقتصادی و سیاسی در جهان در حال شکلگیری هستند. بریکس، پیمان شانگهای، و اتحادیهٔ اقتصادی اوراسیا، همگی در مسیر تقویت همکاریهای اقتصادی و امنیتی کشورهای مستقل قرار دارند. واشنگتن، که برای حفظ هژمونی خود بهشدت به وابستگی کشورها به دلار متکی است، اکنون با موجی از تلاشها برای جایگزینی ارزهای ملی در تجارت جهانی مواجه شده است. ایران میتواند با استفاده از این روند، جایگاه اقتصادی خود را بازتعریف کند و از طریق گسترش تجارت با کشورهای اتحادیه اقتصادی اوراسیا، بریکس، و شانگهای، فشار تحریمهای آمریکا را کاهش دهد.
در کنار این فرصتها، تهدیدهای جدیدی نیز متوجه ایران است. واشنگتن نهتنها از طریق تحریمهای اقتصادی، بلکه با ایجاد فشارهای امنیتی در مرزهای ایران، حمایت از گروههای نیابتی، و جنگ ترکیبی (رسانهای و سایبری) تلاش میکند موقعیت ایران را تضعیف کند. از آذربایجان تا کردستان عراق و از افغانستان تا خلیج فارس، آمریکا و اسرائیل در حال افزایش تحرکات ضدایرانی هستند. در داخل ایران نیز الیگارشی مالی و نیروهای غربگرا، که همواره حامی سیاستهای تعدیل اقتصادی و خصوصیسازیهای پرفساد بودهاند، مانعی جدی در برابر اصلاحات اساسی و استقلال اقتصادی کشور هستند.
ضرورت اتحاد همهٔ نیروهای ملی، عدالتخواه، و ضدامپریالیست
در چنین شرایطی، که فشارهای خارجی به اوج خود رسیده و تحولات جهانی در حال تغییر ساختارهای قدرت است، ضرورت همبستگی و اتحاد عملی میان همهٔ نیروهای ملی، عدالتخواه، و ضدامپریالیست، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، بیش از هر زمان دیگر احساس میشود. ایران برای عبور از این مقطع حساس تاریخی، نیازمند یک جبههٔ داخلی مستحکم است که نهتنها بتواند در برابر تهدیدات خارجی مقاومت کند، بلکه اصلاحات لازم را برای توسعهٔ پایدار و پیشرفت کشور نیز عملی سازد.
این اتحاد باید فراتر از اختلافات ایدئولوژیک و جناحی باشد و بهعنوان یک اتحاد عمل استراتژیک در جهت حفظ استقلال ملی، عدالت اجتماعی، توسعهٔ اقتصادی و مقابله با سیاستهای نواستعماری و امپریالیستی شکل گیرد. تمامی نیروهایی که دل در گرو ایران و پیشرفت آن دارند باید در کنار هم بایستند و از منافع ملی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی دفاع کنند. این اتحاد میتواند محور کلیدی مقاومت در برابر سیاستهای تحمیلی غرب و الیگارشی داخلی باشد.
لزوم اقدام قاطع در حوزهٔ اقتصادی
در شرایطی که تحریمها و فشارهای اقتصادی همچنان ادامه دارد، ادامه سیاستهای اقتصادی ناکارآمد گذشته، تنها کشور را در مسیر وابستگی و فقر بیشتر سوق خواهد داد. برای مقابله با این روند، ایجاد یک نهاد اضطراری فرادولتی، مانند «کمیتهٔ ساماندهی اقتصادی»، ضروری است. این نهاد باید مستقل از دولتهای جناحی و تحت نظارت نهادهای کلان ملی باشد تا بتواند اصلاحات ساختاری برای مقابله با فساد، کنترل قیمتها، تأمین نیازهای اساسی مردم، و مهار نفوذ الیگارشی اقتصادی را بهطور مؤثر اجرا کند. این نهاد باید سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی که به تشدید نابرابری و وابستگی اقتصادی انجامیده است را کنار بگذارد و یک الگوی اقتصادی مقاومتی و عدالتمحور را جایگزین کند. (در این مورد بیشتر خواهیم نوشت)