تحلیلی از تنشهای ایران و آمریکا: تهدید جنگ یا تاکتیک مذاکره؟
روابط میان ایران و ایالات متحده همواره تحت تأثیر عوامل متعدد، ازجمله برنامهٔ هستهای، نفوذ منطقهای ایران، و سیاستهای دولتهای مختلف آمریکا، بوده است. اما یکی از مهمترین بازیگران پشت پردهٔ سیاستهای واشنگتن در قبال ایران، اسرائیل و لابیهای قدرتمند آن در آمریکا هستند. اسرائیل که خواهان برتری مطلق نظامی و استراتژیک در منطقه است، همواره تلاش کرده است ایران را بهعنوان یک تهدید حیاتی برای موجودیت خود معرفی کند و آمریکا را به سیاستهای تهاجمیتر علیه تهران سوق دهد. در همین راستا، فشارهای سیاسی و تبلیغاتی این لابی موجب شده که برنامه هستهای ایران بهعنوان یک تهدید فوری و حیاتی تلقی شود، در حالی که اسرائیل خود دارای زرادخانهٔ هستهای مخفی است و هرگونه نظارت بینالمللی را بر آن نمیپذیرد.
یکی از اهداف کلیدی آمریکا، در کنار مهار برنامهٔ هستهای ایران، تضعیف نفوذ منطقهای این کشور، و در نهایت، اگر امکانپذیر باشد، تجزیهٔ آن به واحدهای کوچکتر و قابلکنترلتر است. با این حال، علیرغم همهٔ فشارهای اقتصادی، سایبری و تبلیغاتی، ایران همچنان بهعنوان یک قدرت مستقل در منطقه باقی مانده است و مردم آن در برابر این تهدیدها موضعی یکپارچه داشتهاند.
اهداف ترامپ: فشار حداکثری یا توافق جامع؟
سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران در دورهٔ قبل مبتنی بر خروج از برجام و اعمال شدیدترین تحریمها بوده است. او که بهشدت تحت تأثیر مشاورانی مانند جان بولتون و مایک پمپئو قرار داشت، از حمایت گستردهٔ لابیهای اسرائیلی نیز برخوردار بود. هدف اصلی این سیاست، دستیابی به توافقی جدید و جامعتر بود که نهتنها برنامهٔ هستهای ایران، بلکه برنامهٔ موشکی و نفوذ منطقهای این کشور را نیز شامل شود. اسرائیل و متحدان منطقهای آن (عربستان و امارات) نیز از این راهبرد حمایت میکردند، زیرا در راستای حفظ برتری نظامی و استراتژیک آنها در منطقه بود.
ترامپ خود را یک «تاجر» و مذاکرهکنندهٔ ماهر میدانست و تلاش داشت با تهدید، تحریم، و حتی احتمال درگیری نظامی، ایران را به شرایط بحرانی بکشاند تا در نهایت امتیازات بیشتری بگیرد. او تصور میکرد که فشار اقتصادی شدید میتواند مردم ایران را به شورش وادارد یا مقامات تهران را مجبور به پذیرش شروط واشنگتن کند.
اما برخلاف تصورات ترامپ، ایران نشان داد که تحت فشار مستقیم مذاکره نخواهد کرد. علاوه بر این، برنامهٔ تحریمهای فلجکننده نهتنها موجب سقوط سریع اقتصاد ایران نشد، بلکه تهران توانست با تکیه بر روشهای جایگزین اقتصادی، تجارت با چین، روسیه و برخی کشورهای دیگر را افزایش دهد و اثرات تحریم را تا حدی تعدیل کند. این مسأله نشان داد که استراتژی «فشار حداکثری»، علیرغم ایجاد مشکلات اقتصادی، نتوانست به تغییرات سیاسی موردنظر واشنگتن منجر شود.
در این دوره، ترامپ نهتنها با تهدیدات مکرر، بلکه از طریق ارسال پیام مستقیم به رهبر ایران، تلاش کرده است خود را بهعنوان طرفدار مذاکره و صلح معرفی کند. با این حال، این پیامها، در کنار تهدیدات همزمان او، نشان میدهد که هدف اصلی ایجاد فشار روانی و تبلیغاتی بر تهران است. در صورتی که ایران این رویکرد را رد کند، ترامپ میتواند آن را بهعنوان نشانهای از مخالفت ایران با صلح و دیپلماسی معرفی کند و به این ترتیب حمایت بینالمللی بیشتری برای سیاستهای خود جلب نماید. اما واقعیت این است که ایران تحت فشار حاضر به مذاکره نخواهد شد و این تاکتیک، همانند سیاست فشار حداکثری، نمیتواند تهران را وادار به پذیرش شروط واشنگتن کند.
سؤالی که باید برای آن پاسخ یافت این است که آیا تهدیدات واشنگتن علیه تهران واقعاً مقدمهای برای جنگ است، یا صرفاً تاکتیکی برای اعمال فشار و کسب امتیازات در مذاکرات؟
واکنش ایران: استراتژی صبر راهبردی و تعیین خطوط قرمز
ایران در برابر فشارهای آمریکا، استراتژی «صبر راهبردی» را در پیش گرفت، اما این به معنای سکون یا انفعال نبود. تهران با مجموعهای از اقدامات حسابشده، بهطور همزمان بر ثبات داخلی و قدرت چانهزنی خود در صحنهٔ بینالمللی افزود. در حوزهٔ هستهای، ایران پس از خروج آمریکا از برجام گامهایی تدریجی اما سنجیده برای کاهش تعهدات خود برداشت و سطح غنیسازی اورانیوم را افزایش داد. این اقدام بهعنوان ابزاری برای افزایش فشار بر طرفهای غربی جهت بازگشت به تعهداتشان در نظر گرفته شد. در بُعد نظامی، ایران خطوط قرمزی را برای امنیت ملی خود ترسیم کرد و نشان داد که در برابر هرگونه اقدام خصمانه، واکنش قاطع و متناسبی خواهد داشت. یکی از مهمترین خطوط قرمز ایران، عدم پذیرش مذاکره دربارهٔ توان موشکی و نفوذ منطقهای است. مقامات ایران بارها تأکید کردهاند که این موارد به امنیت ملی مرتبط است و تحت هیچ شرایطی قابل مذاکره نیست.
در بُعد دیپلماتیک، تهران به تقویت روابط راهبردی خود با چین و روسیه پرداخت و از طریق امضای توافقهای بلندمدت اقتصادی و امنیتی، جایگاه خود را در برابر تحریمهای آمریکا مستحکمتر کرد. علاوه بر این، ایران تلاش کرد تنشهای منطقهای را مدیریت کند و از تبدیل شدن اختلافات به درگیریهای گستردهتر جلوگیری نماید. برخلاف دورهٔ اول ترامپ که برخی کشورهای عربی در مسیر تقابل با ایران گام برمیداشتند، اکنون فضای منطقهای بهسمت کاهش تنش و افزایش همکاریهای منطقهای حرکت کرده است. ایران نیز در این فضا، بر سیاستهای تعاملجویانه تأکید دارد، اما همچنان به صراحت اعلام کرده که هرگونه اقدام خصمانه علیه منافع خود را بیپاسخ نخواهد گذاشت.
با نگاهی به تحولات اخیر، مشخص میشود که سیاست فشار حداکثری ترامپ نهتنها به عقبنشینی اقتصادی یا سیاسی ایران منجر نشد، بلکه تهران را به سمت اتخاذ سیاستهایی فعالتر در منطقه سوق داد. حمایت از گروههای مقاومت، افزایش همکاری با چین و روسیه، و عبور از محدودیتهای هستهای، همگی پیامهایی به واشنگتن بودند که نشان دادند ایران بهسادگی تسلیم نخواهد شد. در نهایت، این تقابل میان ایران و آمریکا همچنان ادامه دارد، اما تجربه سالهای اخیر نشان داده که تهدیدات و تحریمها نمیتوانند ایران را وادار به عقبنشینی کنند.
احتمال جنگ: تهدید واقعی یا تاکتیک مذاکره؟
هرچند ترامپ سابقهٔ تهدیدهای لفظی علیه کشورهای مختلف را دارد، اما در عمل نشان داده است که تمایل چندانی به ورود به درگیریهای نظامی گسترده ندارد. از سوی دیگر، هزینههای یک جنگ مستقیم با ایران بسیار بالا خواهد بود:
- ابعاد اقتصادی: افزایش شدید قیمت نفت و بحران اقتصادی برای کشورهای وابسته به انرژی.
- ابعاد نظامی: ایران دارای تواناییهای بازدارندهٔ قابلتوجهی در منطقه است و در صورت حملهٔ نظامی، نیروهای آمریکا و متحدانش در منطقه در معرض خطر جدی قرار خواهند گرفت.
- ابعاد سیاسی: یک جنگ جدید در خاورمیانه، اعتراضهای بینالمللی را بهدنبال خواهد داشت و ممکن است انسجام داخلی آمریکا را نیز تضعیف کند.
علاوه بر این، شرایط بینالمللی و حمایتهای روسیه و چین از ایران، اهمیتی ویژه دارد. چین، روسیه، و ایران، در یک نشست سهجانبه در پکن، با صدور بیانیهای مشترک تأکید کردند که تعامل و گفتوگوی سیاسی و دیپلماتیک تنها گزینهٔ مناسب و عملی برای مسألهٔ هستهای ایران است. این بیانیه بهوضوح نشان میدهد که این سه کشور مخالف استفاده از زور و تحریمهای یکجانبه هستند، و بر لزوم حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات تأکید دارند. وانگ یی، وزیر امور خارجهٔ چین، نیز خواستار پایان دادن به تحریمهای غیرقانونی و فشارهای یکجانبه شده است.
چنین حمایتی از سوی قدرتهای جهانی، بهویژه چین و روسیه، نشاندهندهٔ این است که هرگونه اقدام نظامی علیه ایران نهتنها باعث تضعیف اجماع بینالمللی خواهد شد، بلکه میتواند به افزایش تنشها در سطح جهانی و در منطقهٔ خاورمیانه منجر شود. بهویژه آن که ایالات متحده، پس از خروج از توافق هستهای ایران در سال ۲۰۱۸ و فشار حداکثری بر تهران، نتواسته است به نتایج ملموسی دست یابد.
در این شرایط، احتمال جنگ، بهویژه در پی این حمایتها، کاهش مییابد. آمریکا و متحدانش بهویژه در منطقه میدانند که هرگونه اقدام نظامی علیه ایران میتواند به یک جنگ تمامعیار بدل شود که منطقه را به آتش بکشاند، و در این فرایند، نهتنها منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در خطر خواهد بود، بلکه حضور نظامی آن در منطقه بهشدت تحت تهدید قرار خواهد گرفت.
بنابراین، بهنظر میرسد تهدیدات ترامپ بیشتر با هدف فشار روانی و سیاسی برای امتیازگیری در مذاکرات صورت میگیرد. این تاکتیکها در راستای جلب امتیازات بیشتر از ایران و وادار کردن آن به بازگشت به میز مذاکره است. اما شرایط بینالمللی و مواضع محکم ایران امکان وقوع جنگ را محدود کرده است.
نتیجهگیری
ایران و آمریکا در یک بازی پیچیدهٔ دیپلماتیک قرار دارند که هر دو طرف سعی دارند از اهرمهای قدرت خود برای دستیابی به منافع حداکثری استفاده کنند. ایران، با آگاهی از شیوهٔ مذاکره ترامپ، تلاش میکند از موضع قدرت وارد هرگونه مذاکرهای شود. در مقابل، ترامپ بهدنبال توافقی است که بتواند آن را بهعنوان یک پیروزی بزرگ در سیاست خارجی خود معرفی کند.
با نگاهی به تحولات اخیر، مشخص میشود که سیاست فشار حداکثری ترامپ نهتنها به فروپاشی اقتصادی یا سیاسی ایران منجر نشده است، بلکه تهران را به سمت اتخاذ سیاستهایی فعالتر در منطقه سوق داده است. حمایت از گروههای مقاومت، افزایش همکاری با چین و روسیه، و عبور از محدودیتهای هستهای، همگی پیامهایی به واشنگتن بودند که نشان دادند ایران بهسادگی تسلیم نخواهد شد. در عین حال، ایران میتواند با خروج از اولویت سیاست خارجی آمریکا، هزینههای تحریم و فشارها را کاهش دهد. این هدف از طریق تمرکز بر توسعهٔ روابط اقتصادی با همسایگان، همکاریهای استراتژیک با کشورهای اوراسیا، و کاهش وابستگی به نظام مالی مبتنی بر دلار قابل تحقق است. در کنار این، ایران باید ضمن حفظ سیاست مقاومت، تلاش کند که از ورود به تنشهای غیرضرور اجتناب کند و تمرکز خود را بر تقویت بنیانهای اقتصادی و امنیتی داخلی قرار دهد. این راهبرد، ضمن ایجاد شرایطی برای توسعهٔ پایدار، ایران را از یک هدف دائمی در سیاستهای تهاجمی آمریکا به یک بازیگر مستقل، تأثیرگذار و مقاوم در نظام بینالملل بدل خواهد کرد.
در نهایت، آیندهٔ این تنشها به چند عامل کلیدی بستگی دارد: میزان تحمل ایران در برابر فشارها، تغییرات سیاسی در آمریکا، و نقش قدرتهای جهانی در مدیریت بحران. اما، با توجه به این که ایران حاضر نیست تحت فشار حداکثری امتیازی بدهد، این سیاست ترامپ در نهایت ناکام خواهد ماند.