چپ و اسلامگرایی عدالتخواه: پیوندی ضرور برای آیندهٔ ایران
یکی از بزرگترین موانع پیش روی نیروهای مسلمان عدالتخواه در ایران که در مسیر استقلال و عدالت اجتماعی مبارزه میکنند، تقسیمبندی مردم به خودی و غیرخودی است. این شکاف خطرناک، که از نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب شکل گرفت، با گذشت زمان به همبستگی ملی، انسجام داخلی، و امنیت کشور آسیبهای فراوانی وارد کرده است، و با ایجاد مانع در برابر بهرهگیری از تمام استعدادها و ظرفیتهای ملی در مسیر پیشرفت، به عاملی بازدارنده بدل شده است؛ امری که در نهایت به سود دشمنان این ملت تمام شده است.
این تنگنظریها از دو سوی متفاوت و با انگیزههای مختلف گسترش یافته است. از یک سو، گروهی از مسلمانان عدالتخواه که گرفتار منزهطلبی هستند تصور میکنند که همکاری با نیروهای دیگر، بهویژه چپهای وفادار به آرمانهای انقلاب، موجب خدشهدار شدن باورهای آنان خواهد شد. از سوی دیگر، گروهی فرصتطلب، که به اسلام تظاهر میکنند، این فضای دوگانه را بهنفع منافع قشری خود میبینند و با افراط در این زمینه مانع بهرهگیری از همه نیروهای مردمی، بهویژه نیروهای چپ مدافع انقلاب، در مسیر توسعه و شکوفایی کشور میشوند. در این میان، سرمایهداران نئولیبرال و الیگارشهای ثروتاندوز نیز، در راستای منافع طبقاتی استثمارگرانهٔ خود، فعالیت نیروهای چپ را مانعی در برابر غارت منابع کشور و فساد سیستماتیک خود میبینند و خواستار طرد آنان هستند. این اقدامات و سیاستها در نهایت نهتنها توسعهٔ کشور، بلکه تحقق عدالت اجتماعی را به تأخیر میاندازد.
در این میان، برخی شخصیتهای مسلمان جنبش مقاومت همواره بر ضرورت اتحاد تمام نیروهای عدالتخواه و انقلابی تأکید کردهاند. زندهیاد شهید سید حسن نصرالله، در مصاحبهای که با خبرنگاران اورانسل و روزنامهٔ حزب کارگر ترکیه داشت، بهخوبی این نگاه وحدتگرایانه را تبیین کرد. او در پاسخ به پرسشی دربارهٔ رابطهٔ جنبش مقاومت با جنبش سوسیالیستی گفت:
جنبش سوسیالیستی که مدتی از مبارزات بینالمللی دور بوده است، بالاخره بار دیگر حمایت معنوی خود را از ما آغاز کرد. ملموسترین نمونه این حمایت، هوگو چاوز، رئیسجمهور ونزوئلا بود. در حالی که بسیاری از کشورهای مسلمان از اقدام عملی علیه صهیونیسم ناتوان بودند، چاوز سفیر ونزوئلا را از اسرائیل فراخواند و حمایت خود را از مقاومت ما اعلام کرد. این اقدام برای ما منبع عظیمی از قدرت اخلاقی بود. ما همچنین شاهد واکنشهای مشابهی از سوی جنبش انقلابی ترکیه بودهایم. در دههٔ ۱۹۶۰، برادران سوسیالیست ما در ترکیه به فلسطین رفتند تا در مبارزه علیه اسرائیل شرکت کنند. یکی از آنها که همچنان در قلب من زنده است، دنیز گزمیش است.
ما اکنون دنیزهای جدیدی میخواهیم. صفوف ما همیشه به روی دنیزهای جدید که در برابر ظالمان میایستند، باز است. دنیز برای همیشه در قلب مردم فلسطین و لبنان زنده خواهد ماند. متأسفانه، آن برادری و مبارزهٔ مشترک دنیزها علیه دشمن مشترک کمرنگ شده است. آرزوی ما این است که برادران سوسیالیست ما در لبنان شانهبهشانه با ما علیه امپریالیسم و صهیونیسم بجنگند. این نبرد تنها مبارزهٔ ما نیست؛ بلکه مبارزهٔ همهٔ ستمدیدگان جهان است. فراموش نکنید که اگر مردم فلسطین و لبنان در این نبرد شکست بخورند، این بهمعنای شکست تمام ستمدیدگان جهان خواهد بود. در مبارزهٔ ما با امپریالیسم، انقلابیون نیز مسئولیت دارند و باید در قلب مردم فلسطین و لبنان، دنیزهای جدیدی متولد شوند.
این سخنان، نمونهای بارز از تفکر یک مسلمان عدالتخواه و مبارز است که پیروزی را نه در انزوا، بلکه در اتحاد تمام نیروهای ضدامپریالیست و انقلابی جستوجو میکند. ما امروز، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند بازاندیشی در مرزبندیهای تصنعی و کنار گذاشتن اختلافات فرسایشی هستیم. تنها با همبستگی، استفاده از ظرفیتهای همهٔ گروههای استقلالطلب و عدالتخواه، و گذر از تنگنظریهای ایدئولوژیک، میتوان در برابر استعمار، امپریالیسم، و سلطهجویی ایستاد و راهی به سوی آیندهای مستقل و عادلانه گشود.
عناد با چپ و روشنفکران چپ ایران عناد و لجاجتی کودکانه است. نیروهای چپ ایران در پیشرفت و تکامل جامعهٔ ایران بهسوی کمال نقشی برجسته داشتهاند و دارند. هرجا نشانی از زندگی و جوشش زندگی در ایران میبینیم که راه به آینده دارد، بر پیشانی آن حرکت نقش چپ نمایان است. این نقش تاریخی را از آسمان مبارزات اجتماعی و فرهنگی مردم ایران نمیتوان زدود.
زندهیاد احسان طبری میگوید: «… در این فلات کوهستانی آفتابزده، طی زمانهای دراز، انسانهای بزرگی زیستهاند که با شرارهٔ ناب، بهخاطر آنچه که آنها عدالت و فضیلت میشمردهاند، سوختهاند….» این سخن دربارهٔ بسیاری از ستمستیزان دادجو، خواستاران ایرانی آزاد و آباد، و معماران پرشور و دلاوری که در این راه گام برداشته و برمیدارند، صادق است.
از دوگانهسازی در جامعهٔ ایران تاکنون زیانهای بسیار دیدهایم، و ضرورت تاریخ حکم میکند که به این روش مخرب پایان داده شود. باید از همهٔ نظرات و ایدههای سازنده، بدون خودمحوری و به انزوا راندن دیگران، استفاده کرد. کنار گذاشتن تفکر تنگنظرانه و حذفی شرط لازم برای توسعه و شکوفایی واقعی جامعهٔ ما است، و به هیچ نیرویی نباید اجازه داد که بر اساس ایدئولوژی، منافع گروهی، یا تعصبات شخصی، نیروهای چپ مدافع انقلاب را از عرصهٔ خدمت و مشارکت کنار بگذارد.
نیروهای چپ مدافع انقلاب همواره در کنار مردم ایستادهاند و با دفاع از عدالت، برابری و استقلال، راه را برای پیشرفت و تکامل جامعه هموار کردهاند. حذف یا تضعیف این جریان، نهتنها مسیر تحقق عدالت اجتماعی را دشوارتر میکند، بلکه راه را برای سلطهٔ بیچونوچرای الیگارشها و سرمایهداری افسارگسیخته هموارتر خواهد ساخت.
با این نگاه، گذر از تفرقهها و مرزبندیهای ساختگی، بهرهگیری از ظرفیتهای همهٔ نیروهای عدالتخواه، و درک ضرورت اتحاد عمل همهٔ نیروهای انقلاب، نهتنها یک انتخاب بلکه ضرورتی تاریخی است. امروز بیش از هر زمان دیگر، نیروهای مردمی، اعم از عدالتخواهان مسلمان و سوسیالیستهای ضدامپریالیست، باید دست در دست یکدیگر بگذارند تا در برابر غارتگری سرمایهداری نئولیبرال و سلطهٔ امپریالیستی بایستند و آیندهای بر پایهٔ عدالت و رهایی بنا کنند.
با درود و خسته نباشید. بنظرم چپ واژه ای مخدوش شده است بویژه پس از ۱۹۹۰ که چپهای سلطنت طلب ،چپ های ناتویی ووو بوجود آمدند. شاید بهتر باشد از واژه ی انسانگرایان ویا سوسیالیست ها و یا جامعه گرایان استفاده کرد.