نخل طلایی و خاکستر کودکان غزه: نقدی بر نقش سیاسی فستیوال کن



در روزی که ایرانیان سالگرد آزادی خرمشهر را گرامی می‌دارند، جشنواره فیلم کن جایزه نخل طلایی خود را به فیلمی از جعفر پناهی اهدا کرد؛ فیلمی ساخته‌شده بدون مجوز رسمی، در ایران، با عنوان «یک تصادف ساده». اما این جایزه، چنان‌که در فضای مجازی بازتاب یافته، نه صرفاً ادای احترامی به سینما بلکه تکرار یک ژست سیاسی آشنا از سوی غرب بود: نگاهی ابزاری به آزادی، نگاهی مصلحت‌اندیشانه به هنر، و نگاهی خصمانه به کشوری که در سخت‌ترین شرایط، در برابر جنایت‌های جنگی رژیم اسرائیل ایستاده است.

همان‌گونه که علی علیزاده در متنی پرمخاطب و تحلیلی نوشت، این دومین جایزه کن است که در میان یک نسل‌کشی علنی اهدا می‌شود؛ آن‌هم در حالی که پهپادهای B-2 آمریکایی در خاورمیانه پرواز می‌کنند و تهدید به حمله اتمی علیه ایران در فضای دیپلماتیک معلق است. جشنواره کن، با این انتخاب، نه‌تنها چشم خود را بر ۵۳هزار جنازه در غزه و جنایت‌های اسرائیل بسته، بلکه مخاطب جهانی را نیز ترغیب می‌کند تا به جای نگاه به بمب‌های فرانسوی و آمریکایی بر سر کودکان، به مسأله حجاب در ایران و اشک‌های روشنفکرانه یک کارگردان تبعیدی خیره شود.

این پروپاگاندای سیاسی، همان‌گونه که علیزاده یادآور می‌شود، امتداد «ناتوی فرهنگی غرب» است؛ نهادی که پیش‌تر در جنگ سرد علیه بلوک شرق، با پشتیبانی فرهنگی از فیلم‌سازان ضدشوروی، و اکنون علیه ایران، با نخل طلایی‌هایی که در راستای منافع ژئوپلیتیک غرب عمل می‌کنند، فعالیت دارد.

اما در واکنش به این حرکت سیاسی کن، صداهایی از درون جامعه ایرانی برمی‌خیزند که نه‌تنها از دریافت جایزه افتخار نمی‌کنند، بلکه آن را نوعی خیانت فرهنگی می‌دانند. کاربری نوشت: «به عنوان یک ایرانی نه تنها به جایزه آقای پناهی افتخار نمی‌کنم، بلکه آن را بخشی از کمپین غرب برای تقبیح ارزش‌های فرهنگی خود در ایران می‌دانم.» دیگری اضافه می‌کند: «اگر پناهی در نقد ایران صادق است، باید بگوید در صورت حمله نظامی ترامپ یا تحریم سازمان ملل، در کجای تاریخ خواهد ایستاد؟»

نکته‌ مهمی که در این کامنت‌ها تکرار می‌شود، نه انکار مشکلات داخلی، بلکه تقبیح بهره‌برداری غرب از همین مشکلات برای تحقیر ملت و همدستی با فاجعه‌های انسانی بزرگ‌تر است. همان‌گونه که یکی از کاربران نوشت: «فرانسه در دهه ۶۰ به صدام اسلحه داد تا خرمشهر را اشغال کند؛ حالا نخل طلایی به کسی می‌دهد که در سالروز آزادی همان شهر، سخنی از آن نمی‌گوید.»

دغدغه این منتقدان، نه نفی آزادی بیان، بلکه دفاع از اخلاق انسانی، مقابله با استانداردهای دوگانه، و افشای دورویی فرهنگی غرب است که حقوق بشر را به سلاحی برای مشروعیت‌بخشی به تحریم، جنگ و نابودی بدل کرده است.

در این میان، مسئله‌ای که کمتر مورد توجه قرار گرفته، سکوت سنگین فیلم‌سازانی است که مدعی “صدای دردهای اجتماعی” هستند. چرا در برابر کودکان سوخته در غزه، واکنشی دیده نمی‌شود؟ چرا در میانه تهدید نظامی آمریکا، نگاه‌ها همچنان روی اجبار حجاب متمرکز است؟

هنر زمانی می‌تواند آزاد باشد که از اسارت ژئوپلیتیک قدرت‌های بزرگ رها شود. سینما اگر قرار است صدای بی‌صدایان باشد، نباید در برابر مهم‌ترین بحران‌های انسانی زمانه‌اش خاموش باشد. جشنواره کن و نخل طلایی‌اش، امروز نه نماینده آزادی که بازوی نرم امپریالیسم فرهنگی غرب هستند؛ جایی برای تقویت روایت‌هایی که با بمب و دلار تکمیل می‌شوند.

ما باید این حقیقت را بپذیریم: هیچ جایزه‌ای در چنین جشنواره‌هایی، بی‌سیاست نیست. و اگر امروز نخل طلایی به کارگردانی از ایران داده می‌شود، نه برای سینما، که برای کامل کردن پروژه‌ای است که همزمان با پرواز بمب‌افکن‌ها و بستن درهای مذاکره پیش می‌رود. متأسفانه بخشی از روشنفکری فرهنگی ما، آگاهانه یا ناآگاهانه، تبدیل به پیوست نرم‌افزاری سیاست‌های تحریمی و نظامی غرب شده است.

سوم خرداد برای ما یادآور مقاومت است. اما امسال، در جشنواره‌ای در سواحل فرانسه، نخل طلایی به شاخه‌ای بدل شد که خاکستر از آن می‌بارد؛ خاکستر کودکان غزه، خاکستر کرامت فرهنگی، و خاکستر صداقت هنری. ایران را با نخل نمی‌توان فتح کرد. همان‌طور که با موشک هم نتوانستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *