آمریکا جهان را به آستانهٔ یک فاجعه می‌کشاند

از کشتی پرچم‌دار تا نماد افول: هواپیماهای زمین‌گیرشده‌ٔ بوئینگ در مقابل کارخانهٔ سیاتل، سال ۲۰۱۹

نویسنده: ویکتوریا نیکیفوروا ــ 

بر اساس دیدگاه آرنولد توین‌بی، تمدن‌ها به دست دیگران نابود نمی‌شوند، بلکه خودکشی می‌کنند ـــ و در این مقاله، این نظریه به ایالات متحده تعمیم داده می‌شود. نوشتهٔ پیش رو بر آن است که مداخلات نظامی، به‌همراه افزایش بدهی‌های مالی و فروپاشی فرهنگی، روند فروپاشی جامعهٔ آمریکایی را تسریع و سلطهٔ جهانی آن را تضعیف می‌کنند.

تاریخ‌نگار بزرگ، آرنولد توین‌بی، زمانی گفته بود: «تمدن‌ها به قتل نمی‌رسند، بلکه خودکشی می‌کنند.» این مرگ اما نه ناگهانی ا‌ست و نه بی‌هزینه؛ فرایندی ا‌ست کش‌دار و پرمکافات ـــ هرچند بارها چرخه‌های کوتاه‌شده‌ٔ تاریخ را به ما قالب کرده‌اند. تمدن، پیش از مرگ، خون می‌ریزد، به خود می‌پیچد، به زمین چنگ می‌زند، نفس‌نفس می‌زند، و در واپسین لحظات، همچون جانوری زخمی و در حال احتضار، دُم‌ خود را بر زمین می‌کوبد.

دقیقاً چنین چیزی است که در چند دهه گذشته بر سر ایالات متحده آمده است. گویی این کشور در حال ارتکاب نوعی هاراکیری (خودکشی آیینی) است، آن‌هم در نمایی آهسته و دردناک. در آغاز، دربارهٔ این فرآیندها سکوت شد، و به هر کسی که می‌کوشید توجهی به آن جلب کند برچسب «تئوری‌پرداز توطئه» می‌خورد. اما امروز دیگر سخن از تئوری توطئه در میان نیست ـــ اکنون همه‌چیز رسمی، واضح، و آشکار شده است.

در مجلهٔ فارین آفرز (Foreign Affairs) به‌تازگی مقاله‌ای منتشر شده است از جوزف نای، نظریه‌پرداز اصلی مفهوم «قدرت نرم» آمریکایی (این مقاله پس از مرگ وی منتشر شد؛ نای یک ماه پیش درگذشت)، و رابرت کیوهن، نئولیبرال کارکشته و سیاست‌پژوه برجسته. این پیرمردان پرنفوذ عنوان مقاله‌ٔ خود را چنین نهاده‌اند: «پایان قرن آمریکایی».

اهمیت موضوع نه در محتوای آن، بلکه در گویندگان آن نهفته است. بیش از نیم‌قرن، این دو نویسنده به کاری جز تلاش بی‌وقفه برای قانع‌کردن جهانیان به عظمت و بی‌خطا بودن کشورشان مشغول نبودند. آنها مفهوم «قدرت نرم» را با همین هدف آفریدند: تکرار بی‌امان پیام‌هایی القایی به ملت‌ها، تا برتری آمریکا را در اذهان جا بیندازند. و حال، خود اینان‌ هستند که پایان دوران آمریکا را به‌صراحت اعلام می‌کنند.

هرچند نای و کیوهن هنوز در شیپور تبلیغات می‌دمند و ورد همیشگی «ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان» را تکرار می‌کنند، اما اینک آشکارا هشدار می‌دهند که همهٔ این‌ها می‌تواند یک‌شبه فرو بپاشد: «آمریکا تضعیف خواهد شد و روند نابودی نظم بین‌المللی پس از جنگ جهانی که به‌سود ایالات متحده بود، شتاب خواهد گرفت».

این نئولیبرال‌های سرسخت، البته طبق عادت، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا را عامل افول این کشور معرفی می‌کنند. اما از منظری بیرونی، به‌روشنی دیده می‌شود که ترامپ، برعکس، در تلاش است با عقب‌نشینی به درون قارهٔ خود، باقیمانده‌های امپراتوری (بدنام) آمریکا را، که در برابر چشمان ما در حال فروپاشی است، حفظ کند.

از همین رو، او در هرکجا که ممکن باشد، در پی صلح است. ترامپ به‌راستی در تلاش بود تا صلح را در خاورمیانه و اوکراین برقرار سازد، و حتی با پکن نیز گفت‌وگوهای آرامش‌جویانه‌ای آغاز کرده بود، زیرا به‌خوبی دریافته بود که منابع و توانایی لازم برای ورود به جنگی تازه به‌شدت کاهش یافته است.

آنچه واقعاً آمریکا را به ورطهٔ نابودی کشاند، نه ترامپ بلکه توسعه‌طلبی جنون‌آمیز نئولیبرالیسمی بود که جوزف نای ــ روحش در آرامش باد ــ از مدافعان پرشور آن به‌شمار می‌رفت. در طول ۲۵ سال گذشته، ایالات متحده مشغول براندازی دولت‌های قانونی، سازمان‌دهی شورش‌ها و کودتاها، دامن‌زدن به جنگ‌های داخلی در سراسر جهان، و البته تجاوزهای بی‌پایان به دیگر کشورها بود. یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه ـــ این فهرست را می‌توان تا بی‌نهایت ادامه داد.

تمام این اقدامات به نوعی خودکشی ژئوپلیتیک می‌مانست: در چشم جهانیان، واشنگتن به همسایه‌ای خطرناک بدل شد که با نارنجکی در دست، آن را از پنجره به درون خانه‌ای پرتاب می‌کند، سپس از همان پنجره وارد می‌شود تا همه‌چیز را به تاراج ببرد.

افزون بر این، چنین سیاست‌هایی هزینه‌هایی نجومی به‌بار آوردند ـــ تنها جنگ افغانستان تا سقف دو هزار میلیارد دلار برای بودجهٔ دولت آمریکا خرج برداشت. برای تأمین هزینه‌های این تجاوزگری ناگزیر بودند که از طریق بدهی پیش بروند؛ بدهی‌ای که نه‌تنها ابعادی وحشتناک در سطح دولت به خود گرفت، بلکه بار آن بر دوش خانوارهای خصوصی نیز سنگینی کرد.

در همین حال، الیگارشی حاکم بر آمریکا این کشور را از درون تهی ساخت و با انتقال صنایع تولیدی به آسیا، شالودهٔ اقتصادی آن را از میان برداشت. قدرت دلار آمریکا به‌عنوان ارز ذخیرهٔ جهانی نیز دچار تزلزل شد ـــ و این به‌معنای خودکشی اقتصادی بود.

هم‌زمان، نخبگان حزب دموکرات آمریکا، که به «پایان تاریخ» باور داشتند، تصمیم گرفتند که تمام بشریت را مورد شست‌وشوی مغزی قرار دهند. همه‌چیز را به قمار گذاشتند: بیایید به مردم چیزی بقبولانیم که با هرآنچه در اخلاق طبیعی انسان و خرد سلیم می‌گنجد در تضاد است. موضوع بر سر ترویج آیینی بود که حول محور جامعهٔ دگرباشان جنسی [جنبشی که در روسیه به‌عنوان افراطی شناخته شده و ممنوع گشته است] و جنبش سیاه‌پوستان (BLM)، مرگ‌یارانه (اتانازی)، تغییر جنسیت، و فرهنگ فقر ـــ هم در بعد مادی و هم معنوی ـــ می‌چرخید؛ فرهنگی با این شعار فراموش‌نشدنی: «هیچ ندارم ـــ و خوشحالم!».

در این مسیر، آن‌ها بدون هراس از هزینه‌های سنگین، با تمام توان بر این ایده سرمایه‌گذاری کردند و تریلیون‌ها دلار سود بالقوه را از کف دادند. اما مردم جهان سرسختانه حاضر نشدند نسخه‌ای واژگون از افسانه‌ها ـــ مثلاً یک سفیدبرفیِ سیاه‌پوست ـــ را بپذیرند. و نتیجه آن شد که قدرت نرم بدنام آمریکا، پیش چشمان ما، خودش را نابود کرد.

آن هالیوود، آن موسیقی، آن سبک زندگی که دل میلیاردها انسان در سراسر جهان را ربوده بود، دیگر وجود ندارد ـــ این، خودکشی فرهنگی آمریکا بود.

آیا این همه تقصیر ترامپ است؟ نه، برعکس: او تلاش می‌کند «آمریکای از دست‌رفته» ـــ یعنی همان کشور دههٔ ۱۹۵۰ ـــ را دوباره احیا کند. آیا در این کار موفق خواهد شد؟ این همان پرسش بزرگ است. روبنا تابع زیربنا است، و فرسایش ساختار اقتصادی آمریکا آن‌چنان ژرف شده که بحث دربارهٔ ورشکستگی دولت فدرال در ماه اوت دیگر شبیه یک نمایش سیاسی معمولی به نظر نمی‌رسد ـــ این‌بار ممکن است ماجرا جدی باشد.

مسأله این نیست که آمریکا رئیس‌جمهوری ضعیف دارد؛ مسأله آن است که خود یک کشور تضعیف شده است. و این، مسیر تحولات آینده را به‌شدت غیرقابل‌پیش‌بینی می‌سازد. اما بگذارید صادق باشیم: روسیه از حدود سال ۲۰۱۴ در دل همین بی‌نظمی و بحران به‌سر می‌برد، ولی توانسته با آن کنار بیاید و حتی آن را به‌نفع خود به کار گیرد.

چنان‌که رفقای چینی‌مان می‌گویند، هر بحرانی فرصتی در دل خود دارد. در جهان بدون هژمونی آمریکا، ما همچنان با دشمنان خود خواهیم جنگید، با متحدان‌مان روابط دوستانه خواهیم داشت، و به مسیر رشد و توسعه ادامه خواهیم داد ـــ بی‌آن‌که پشت سرمان را بنگریم.

اگر رهبری آمریکا واقع‌بینانه به منابع محدود و چشم‌اندازهای مبهم خود بنگرد، ما آماده‌ایم با آن‌ها به‌گونه‌ای سودمند و متقابل همکاری کنیم. اما اگر بار دیگر در پی ایفای نقش هژمون جهانی برآیند، ما به‌سادگی آن‌ها را نادیده خواهیم گرفت و راه خود را خواهیم رفت. در نهایت، این انتخاب خود آمریکا است که آیا می‌خواهد با ما همکاری کند یا نه.

برگردان از زبان روسی. این مقاله نخستین‌بار در تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۲۵ در خبرگزاری ریانووستی منتشر شده است.

منبع: راشا تودی، ۶ ژوئن ۲۰۲۵
https://freedert.online/meinung/246908-amerika-droht-welt-mit-allerschlimmsten/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *