در برابر تجاوز: دیپلماسی بیدفاع یا مقاومت فعال؟
حمله نظامی رژیم اسرائیل به خاک ایران، نه اقدامی واکنشی یا انفرادی، بلکه بخشی از نقشهای از پیشطراحیشده برای برهمزدن توازن قوا و متوقف ساختن مسیر استقلال ایران در چارچوب یک نظم منطقهای نوین است. آنچه در این حمله شاهد بودیم، نه صرفاً تجاوزی بیرونی، بلکه آزمونی برای تعیین مسیر آینده ایران در مواجهه با فشارها، تهدیدها و بازیهای پشت پرده قدرتهای جهانی است.
در واکنش به این حادثه، بیانیههایی از سوی برخی جریانهای داخلی نظیر نهضت آزادی ایران منتشر شده که گرچه با زبانی آراسته از «ملیگرایی» و «صلحطلبی» سخن میگویند، اما در عمل، در راستای تقلیل مسئله به سطحی از نزاعهای درونحکومتی اسرائیل و فرصتسازی برای مذاکره با آمریکا حرکت میکنند. این نگاه، که اصل بحران را نه در منطق جنگافروزانه امپریالیسم، بلکه در خطای تاکتیکی طرف مقابل میبیند، بهوضوح از درک موقعیت ساختاری کنونی جهان و نقش ایران در آن ناتوان است.
بر اساس این تحلیل، حمله اسرائیل تلاشی برای جلوگیری از «توافق احتمالی ایران و آمریکا» معرفی میشود؛ توافقی که گویا قرار بوده صلح خاورمیانه و منافع ملی ایران را تأمین کند! گویی مسئله ایران و غرب، تنها در میزان درصد غنیسازی اورانیوم خلاصه میشود، نه در نزاعی بنیادین میان استقلالطلبی و سلطهپذیری، میان مقاومت و هژمونیطلبی.
اما آیا هنوز هم پس از این تجاوز مستقیم، میتوان دل به وعدههای مبهم دیپلماسی بست؟ آیا مذاکرهای که در زیر سایه پهپادهای مسلح و بمبافکنهای اسرائیلی برگزار میشود، میتواند زمینهساز صلح باشد یا تنها تأمینکننده تسلیم و خلع سلاح تدریجی ایران؟
در واقع، حمله اخیر نه تنها تلاشی برای تخریب توان دفاعی ایران بود، بلکه پیامی آشکار داشت: یا همان میشوید که ما میخواهیم، یا نابود میشوید. و این دقیقاً همان منطق دیرپای سلطهگری است که ایرانِ مستقل، چه در قالب جمهوری اسلامی و چه هر ساختار سیاسی ملیگرای دیگری، هرگز نمیتواند با آن همزیستی کند، مگر با عبور از ماهیت خود.
امروز دیگر مسئله فقط حفظ «توان دفاعی» ایران نیست، بلکه دفاع از حق تعیین سرنوشت، امنیت منطقهای مستقل، و شکلدهی به نظمی چندقطبی است که در آن، اسرائیل دیگر نتواند خود را بهعنوان ضامن نظم خاورمیانه تحمیل کند و آمریکا همچنان با ابزار تحریم، ترور و جنگ نیابتی در منطقه تاختوتاز نماید.
بر خلاف نگاه خوشبینانه نهضت آزادی که گویا مذاکره روز یکشنبه میتوانست راهگشای صلحی مبتنی بر مصالحه تاریخی باشد، آنچه امروز در برابر ماست، نه دیپلماسی مبتنی بر احترام متقابل، بلکه سیاستی استعماری و ابزارگرایانه است. حتی اگر فرض کنیم که مذاکرهای نیز برگزار میشد، آیا ساختار تحریمها، شبکه فشار لابی صهیونیستی، و پیوندهای امنیتی میان آمریکا و اسرائیل اجازۀ یک توافق واقعی را میدادند؟
اینجا دیگر مسئله صرفاً «صلح یا جنگ» نیست. مسئله بر سر انتخاب میان دو افق است:
یا در نظم سلطۀ غربی ادغام شویم، با دست خالی، موشکهایی خنثیشده، و اقتصاد بازاریشدهای که جز به شرکتهای غربی پاسخ نمیدهد؛
یا وارد میدان نبردی راهبردی شویم که با همۀ دشواریها، مسیر رهایی را هموار میسازد.
به همین دلیل است که باید صریح بود: مقاومت، امروز نه فقط یک انتخاب، بلکه ضرورتی تاریخی است. مقاومت نه به معنای ماجراجویی، بلکه به معنای طراحی هوشمندانۀ نقشهای است برای توازنسازی در برابر تجاوز، برای بازدارندگی واقعی، و برای شکل دادن به جهانی چندقطبی که در آن، دیگر هیچ قدرتی نتواند «امنیت خود» را بر ویرانههای دیگران بنا کند.
آری، این نبرد صرفاً نظامی نیست. جنگی است که در آن، افقها تعیین میشود:
– یا جهانی که در آن دیپلماسی از دل بمب و تحریم بیرون میآید،
– یا جهانی که در آن حقوق ملل، استقلال کشورها و عدالت بینالمللی جایگزین نظم جنگافروزان شود.
پس باید با قاطعیت گفت: مسیر آینده ایران از دیپلماسی خالی از قدرت عبور نمیکند. تنها با قدرت، تنها با مقاومت، تنها با اتکا به مردم و بازسازی ظرفیتهای دفاعی و منطقهای، میتوان از میز مذاکره نیز نتیجهای گرفت. وگرنه، حتی اگر «توافقی» هم شکل گیرد، چیزی جز تسلیمنامهای مدرن نخواهد بود.
درک واقعبینانه از این تحولات، ما را فراتر از ساحت واکنشهای فوری و موضعگیریهای تاکتیکی میبرد. این جنگ، همچون آینهای، واقعیت نظم جهانی، مناسبات سلطه، و افقهای مقاومت را در برابر ما میگشاید:
«از نگاه ما، جنگ کنونی صرفاً یک درگیری نظامی منطقهای میان ایران و رژیم صهیونیستی نیست، بلکه نبردی تعیینکننده در مقیاس منطقهای و جهانی است. این جنگ، بهروشنی، جنگی وجودی برای ملتهای مستقل و مقاومِ منطقه، و همزمان، نبردی سرنوشتساز برای آینده نظم جهانی است؛ نبردی که باید آن را «که بر که» در سطح منطقه و جهان دانست: نبرد ارادههای سیاسی و تمدنی؛ نبرد حق تعیین سرنوشت ملتها با امپراتوری سلطهجو؛ نبرد جبهه مقاومت با نظم جنگافروز نئولیبرال.
ادامه این جنگ و ایستادگی ملت ایران و محور مقاومت، نهتنها باید رژیم اسرائیل را با ضرباتی خردکننده سر جایش بنشاند، بلکه حاملِ پیامی مهم برای جهان است: زوال تدریجی هژمونی آمریکا، پایان دوران قلدری یکجانبه، و آغاز دوران جهانی چندقطبی، عادلانه و مقاوم.
این نبرد، بیش از آنکه صرفاً بر سر مرزها یا فناوری باشد، بر سر معنا و آیندۀ جهان است. در مقابل جهانی که بر پایۀ زور، تحریم، مداخله و ترور طراحی شده، ملل مستقل در تلاشاند تا جهانی متوازن، متعادل، عدالتخواه و انسانی بنا نهند.
نهادهای بینالمللی، که امروز به ابزارهای مطیع و مزدبگیر بلوک غرب بدل شدهاند، در پرتو نتایج این نبرد، باید از نو تعریف شوند؛ هویتیابی تازهای بر مبنای عدالت، حق، استقلال و صلح پایدار. این جنگ، آزمون واقعیِ کارآمدی و مشروعیت این نهادهاست، و پایان آن باید با پروژهای جهانی برای بازسازی و بازآفرینی ساختارهای بینالمللی همراه باشد.
به همین دلیل، نگاه صرفاً تاکتیکی یا کوتاهمدت به این جنگ، خطایی راهبردی است. این نبرد، آینده جهان را رقم میزند.آیندهای که در آن، دیگر تنها آمریکا و متحدانش تصمیمگیر و داور نیستند؛ بلکه ملتهایی مانند ایران، فلسطین، لبنان، یمن، ونزوئلا، روسیه، چین و همۀ ملتهایی که از سلطۀ امپریالیسم رنج دیدهاند، نیز سهم دارند، میپرسند، میخواهند، و مقاومت میکنند.»
درک جایگاه تاریخی و ژئوپلیتیکی ایران بدون توجه به مختصات دوران گذار ممکن نیست. ما اکنون در میانه عبور پرمخاطرهای از نظمی تکقطبی و تحت سلطه آمریکا بهسوی جهانی چندقطبی و غیرهژمونیک قرار داریم؛ نظمی که با زایمانی خونین، پرهزینه و همراه با درگیریهای فراگیر در نقاط کلیدی جهان شکل میگیرد. از منظر ایالات متحده، ایران نهفقط یک مانع منطقهای، بلکه معبری است برای مهار و مهارزدایی از چین، یعنی رقیب اصلی نظم آینده. آنها گمان میکنند شکستن ایران، حلقۀ بهظاهر ضعیف محور مقاومت، راه را برای درهم شکستن قطبهای نوظهور هموار میسازد. اما این تصور، متکی بر تحلیلهایی نادرست، اطلاعات غلط از نیروهای وابسته و ناآگاهی عمیق از تاریخ و فرهنگ مقاومتپرور این سرزمین است. ایران نهتنها در عرصه نظامی به سطحی از بازدارندگی بومی دست یافته، بلکه پشتوانهای عظیم از سرمایه اجتماعی باورمند به استقلال، آرمانهای انقلاب و دفاع از میهن در خود دارد. در چنین شرایطی، وظیفۀ همۀ دلسوزان میهن نه ایجاد تفرقه داخلی، که همیاری با نیروی مقاومت ملی برای دفع تجاوز و عبور از این دوران حساس تاریخی است.
مقاله تحلیلی خوبی از انگیزه ها و دلایل تهاجم ددمنشانه امپریالیستی- صهیونیستی به خاک میهنمان است. دفاع از میهن در مقابل این تجاوز، مقاومت و جنگی عادلانه برای حیات وممات کشورمان است . این مقاومت مشارکت در پیروزی راهی است که در آن نظم نوین جهان چندقطبی سرنوشت ملتها و دولتها را تعیین خواهد کرد.
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه درین زمانهٔ پر نیرنگ
یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ
*راه سومی وجود ندارد. از ایران به مردی یا “نامردی” !؟باید دفاع کرد.*
۱- یا از ایران در مقابل متجاوزین بیگانه (حمله نظامی رژیم جنایتکار و اشغالگر صهیونیستی و حامیانش آمریکا و ناتو) و در کنار مدافعان کشور دفاع خواهیم کرد و یا در کنار متجاوزان به میهن قرار داریم . راه سومی وجود ندارد.
۲- نباید در دام انحراف شناختی که چند پتیاره حرفهای که با “کابل فشار قوی” و نه با “سیم” به سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی و دستگاه جنگ روانی و پروپاگاندای رژیم اسرائیل و غرب جمعی وصل هستند، افتاد. این پتیاره های سیاسی زیر عناوین پرطمطراق که برایشان ساخته شده است و با انتشار *سرزنش- ندامتنامه نویسی و خوانی* در رسانههای فارسی زبان خارج کشور و فضای مجازی، بر علیه سیاستهای نا کارآمد جمهوری اسلامی و به ظاهر در دفاع از حق حاکمیت ملی و تامین آسایش و آرامش کشور و با شعارهای “این جنگ ما نیست” و “استبداد و مانع داخلی بر استیلا و سلطه خارجی تقدم دارد” برای تجاوز جنایتکارانه صیهونیستها و حامیان آمریکایی و ناتویی به وطنمان ایران، مستقیم و غیرمستقیم توجیه و مشروعیت می سازند.
۳- تجاوز رژیم صهیونیستی با پشتیبانی آمریکا و ناتو برای استیلا و سلطه بر میهن ما است. میهن دوستان واقعی حتی اگر نظام جمهوری اسلامی انتخاب و مطلوب آنها نباشد، وظیفه ملی و میهنی دارند در کنار دولت، مردم، نیروهای نظامی و امنیتی و مدافعان کشور در مقابل متجاوزان بایستند و از موجودیت و حق حاکمیت ملی مردم در مقابل استیلا و سلطه خارجی دفاع نماید.
نباید در دام گستری دایههای دروغین و مهربانتر از مادر و انحراف شناختی آنان افتاد، که چون آخوندها و حکومت مذهبی به جان حقوق زنان و دختران این سرزمین افتاده اند، آنان دشمن واقعی مردم ایران هستند. این تعرضات و بازیهای شل کن سفت کن حجاب و گیر دادن به روسری و موی زنان از همان زمان انقلاب، ابزار مشترک و هماهنگ فریب و انحراف هم از سوی ارتجاع مذهبی و نفوذیهای درونشان و هم غرب جمعی با مستمسک دفاع دروغین از حقوق بشر و دمکراسی خواهی بوده و هست و از این طریق تلاش داشتهاند که مردم و نیروهای سیاسی را دنبال نخود سیاه مبارزه علیه حجاب بفرستند و از طرح مسائل و مشکلات گرهی انقلاب ایران و پرداختن به حل آنها بعد از پیروزی سیاسی بر رژیم پهلوی دور نگهدارند. در حالی که خودشان تلاش کرده و میکنند از طریق شبکههای نفوذی در جریان انقلاب و هم بواسطه شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شکل گرفته بر جان و مال مردم و مقدرات کشور ما مسلط شوند و بساط غارت مافیایی و نابودی و تلاشی میهن را بگسترانند. یک چیز را نباید فراموش کرد که این جنگ نه تنها جنگ ما با اسرائیل و غرب جمعی و نفوذیهای آنها میباشد بلکه جنگی برای ادامه حیات سرزمینمان و سربلندی آن است! *این جنگ ماست!*
حرف کلاشها و شیادان سیاسی را که مثل «پتیارهها» هر روز به شکلی و نوعی سخن میگویند و یار یکی میشوند و از جنگ ملا و آخوند با نتانیاهو سخن میگویند و مردم را از این صحنه بدور میکنند نباید تکرار کرد!
* کشور امروز بیش از هر زمان دیگری به همبستگی ملی، اتحاد، هوش و درایت سیاسی، خردمندی و تعقل و دور شدن از احساسات کاذب حقوق بشری و دمکراسی خواهی نیاز دارد و جای گله و شکایاتی که مردم را از امر دفاع از میهن و حفظ آن دور میکند نیست*.
به قول فردوسی بزرگ « *ندانی که ایران نشست منست*…
* دریغ است ایـران که ویـران شــود / کنام پلنگان و شیران شــود*
….همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم / جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
….*همه سربسر تن به کشتن دهیم / بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم*»