جنگ اسرائیل علیه ایران، خط مقدم جنگ آمریکا با نظم چندقطبی است
نویسنده: نینا فرنیا —
تجاوز آشکار اسرائیل به حاکمیت ایران، با پشتیبانی کامل آمریکا، مرحلهای خطرناک در جنگ دیرینه واشنگتن علیه دولتهای مستقل را رقم میزند؛ جنگی که نهتنها ناتوانی حقوق بینالملل را عیان میسازد، بلکه ضرورت مقاومت مسلحانه را نیز برجسته میکند.
بامداد روز ۱۳ ژوئن، اسرائیل حملهای هوایی به خاک ایران انجام داد که تاکنون بیش از ۲۲۴ کشته بر جای گذاشته است. این یورش، شدیدترین نقض حاکمیت ایران از زمان جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ به شمار میرود؛ جنگی که بهروشنی بهعنوان تلاشی نیابتی برای درهم شکستن جمهوری اسلامی نوپا تلقی میشود.
در نخستین موج این حمله، تلآویو فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشمندان و استادان دانشگاه را ترور کرد و مجتمعهای مسکونی و خوابگاههای دانشگاهی را هدف قرار داد. اکنون این جنگ وارد پنجمین روز خود شده است؛ جایی که اسرائیل و واشنگتن بهصراحت در پی فروپاشاندن جمهوری اسلامی ایران و درهمکوبیدن مقاومت ضدامپریالیستی در منطقهاند.
گزارشهای خبری حاکی از آن است که اسرائیل تاکنون دو بیمارستان در تهران، فرودگاههای ایران، ساختمان وزارت امور خارجه، صداوسیمای جمهوری اسلامی در حین پخش زنده، و برخی زیرساختهای حیاتی را بمباران کرده است. ایران با سرعت و قاطعیت به این تجاوز پاسخ داده و نشان داده است که توان دفاعیاش تضعیف نشده، بلکه اکنون تهدیدی بسیار جدیتر برای منافع نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی اسرائیل به شمار میآید؛ تهدیدی که تلآویو انتظارش را نداشت.
جنگی تجاوزکارانه، طبق قوانین مکتوب
ایران اعلام کرده که چهار فروند جنگندهی F-35، که از ارزشمندترین و پیشرفتهترین جنگندههای ایالات متحده بهشمار میروند، را سرنگون کرده است. هرچند تهران تاکنون شواهد تصویری ارائه نداده، اما گزارش این خبر باعث سقوط قابلتوجهی در ارزش سهام شرکت نظامی لاکهید مارتین شد. در همین حال، تأسیسات انرژی هستهای و موشکی بالستیک ایران همچنان فعال هستند و سامانههای پدافند هوایی کشور نیز پس از شوک اولیۀ روز جمعه، بهطور کامل به مدار بازگشتهاند.
بر پایۀ حقوق بینالملل، اقدامات اسرائیل آشکارا یک عمل تجاوزکارانه بهشمار میآید. بند ۴ از مادۀ ۲ منشور سازمان ملل متحد صراحتاً اعلام میکند:
«همه اعضا باید در روابط بینالمللی خود از تهدید یا توسل به زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشور خودداری کنند.»
این حملات همچنین بهروشنی در چارچوب «جنایت تجاوزکارانه» قرار میگیرند، آنگونه که در ماده ۸ مکرر اساسنامه رم دیوان کیفری بینالمللی (ICC) تعریف شده است. بر اساس این ماده:
«برنامهریزی، تدارک، آغاز یا اجرای عملی از تجاوز که توسط فردی انجام شود که در موقعیتی قرار دارد که میتواند عملاً کنترل یا هدایت اقدامات سیاسی یا نظامی یک کشور را برعهده بگیرد؛ و چنان عملی، به لحاظ ماهیت، شدت و گستردگیاش، نقض آشکار منشور سازمان ملل متحد تلقی شود.»
اما در این میان، حملات تلافیجویانه تهران علیه تلآویو چه جایگاهی دارد؟ پاسخ نظامی ایران بر اساس مادهی ۵۱ منشور سازمان ملل کاملاً مشروع است؛ مادهای که بر حق ذاتی دفاع فردی یا جمعی در برابر حملۀ مسلحانه تأکید میکند:
«هیچیک از مفاد این منشور، حق ذاتی دفاع فردی یا جمعی در برابر حملۀ مسلحانه علیه یکی از اعضای سازمان ملل را نقض نمیکند، تا زمانی که شورای امنیت اقدامات لازم را برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی بهعمل آورد.»
تلآویو و حامیان غربیاش کوشیدهاند تجاوز اسرائیل را بهعنوان «دفاع مشروع» در برابر حملۀ احتمالی و آیندۀ ایران جلوه دهند؛ اما درست همانگونه که «دکترین بوش» تلاش میکرد تهاجمهای پیشدستانه به کشورهای رقیب آمریکا را عادیسازی کند، هیچ مبنای حقوقی بینالمللی برای چنین رویکردی وجود ندارد.
ایران اکنون، با استناد به تجاوز آشکار و غیرقانونی اسرائیل، بهطور رسمی خواستار تشکیل جلسۀ شورای امنیت سازمان ملل متحد برای بررسی این حملات غیرقانونی شده است.
سکوت سازمان ملل، سخن گفتن محور مقاومت
حقوقدانان برجسته بر این باورند که حقوق بینالملل، بهویژه در قبال حاکمیت کشورهایی که هدف تجاوز قدرتهای غربی قرار میگیرند، از اساس دچار نقصان ساختاری است — و حتی میتوان گفت ناتوان و همدست است.
نسلکشی بیوقفۀ اسرائیل در غزه و نقض مکرر توافقنامههای آتشبس (که با میانجیگری آمریکا در غزه و لبنان حاصل شدهاند) بهروشنی فلج بودن نهادهای بینالمللی را نشان میدهند. تنها بهواسطۀ ابتکارهای قاطع کشورهای جنوب جهانی، مانند آفریقای جنوبی، است که بخشی از جنایات اسرائیل در غزه توانستهاند وارد فرآیند رسیدگی حقوقی بینالمللی شوند — نظیر پروندههایی که در دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) برای رسیدگی به اعمال نسلکشی اسرائیل گشوده شدهاند، و همچنین پروندههایی در دیوان کیفری بینالمللی (ICC) با هدف محاکمۀ نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، و وزیر دفاع پیشین، یوآو گالانت، به اتهام ارتکاب جنایات جنگی.
طبق انتظاری که از نهادهای رسمی جهانی میرود، سازمان ملل بهجای محکومکردن تهاجم غیرقانونی اسرائیل، صرفاً خواستار «نهایت خویشتنداری» شده است. ایران، مانند دیگر جنبشها و دولتهای مقاومت در سراسر جنوب جهانی، بهخوبی از این محدودیتها آگاه است. با اینحال، همچنان بهصورت راهبردی از حقوق بینالملل بهره میگیرد تا مشروعیت خود را تثبیت کند، پیوندهای منطقهای را تقویت نماید، و مقاومتش را در چارچوبی قانونی و ضروری تعریف کند — تا از این راه، پشتیبانی مردمی و جهانی برای مقاومت منطقهای ایجاد کند و بهمعنای دقیق کلمه، مبارزۀ رهاییبخش در غرب آسیا علیه ایالات متحده و مزدورانش را سامان دهد و مهار کند.
همانگونه که محسن بهاروند، معاون پیشین وزارت خارجه ایران، در گفتگو با The Cradle توضیح میدهد:
«اگرچه پایههای حقوقی و سیاسی نظم موجود بینالمللی ضعیف و متزلزل شده و حقوق بینالملل به حاشیه رانده شده است، اما این بنیادها بهطور کامل اعتبار خود را از دست ندادهاند و قواعد آن همچنان قواعد حاکم بر نظم بینالمللی هستند.»
بسیاری از دولتها نیز برداشت مشابهی از نابرابریهای ساختاری حقوق بینالملل دارند و بهصراحت از حق حاکمیتی ایران برای دفاع مشروع حمایت کردهاند. وانگ یی، وزیر خارجۀ چین، در گفتوگویی با عباس عراقچی، همتای ایرانیاش، گفت:
«چین بهصراحت نقض حاکمیت، امنیت و تمامیت ارضی ایران توسط اسرائیل را محکوم میکند … [و] از ایران در حفظ حاکمیت ملی و دفاع از حقوق و منافع مشروع خود حمایت مینماید.»
وزارت خارجۀ روسیه نیز با صدور بیانیهای اقدامات تلآویو را «نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصول بنیادین حقوق بینالملل» خواند. شهباز شریف، نخستوزیر پاکستان، این حملات را «بیدلیل» و «بهشدت نگرانکننده» توصیف کرد و نسبت به گسترش بیثباتی در منطقه هشدار داد. کشورهای متحدی همچون ونزوئلا، کوبا و دیگر دولتهای همسو نیز بیانیههایی در محکومیت این اقدامات صادر کردهاند.
محاصرهی چین، حمله به شرکای آن
اکنون که «نظم بینالمللی مبتنی بر قواعد» بهروشنی بهعنوان ابزاری برای زورگویی غرب افشا شده، چشمانداز چندقطبی مورد حمایت چین، روسیه، ایران و دیگر بازیگران، در برابر آزمونی سرنوشتساز قرار گرفته است. یورش هماهنگ ایالات متحده و اسرائیل علیه ایران، حادثهای منفرد یا منزوی نیست — بلکه تلاشی است برای ایجاد موجهای تکاندهنده در سراسر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین.
ایران نقشی راهبردی در این بلوک نوظهور ایفا میکند و روابط مستحکمی در حوزههای امنیتی، نظامی و اقتصادی با روسیه، چین، ونزوئلا، سودان، یمن و نیروهای مقاومت در فلسطین، لبنان و عراق برقرار کرده است. اینها جبهههای مقدم مقاومت در برابر سلطهطلبی جهانی آمریکا هستند.
این حمله را باید در بستر راهبردی گستردهتری نیز درک کرد. چین اینک با حلقهای از جنگهایی به رهبری ایالات متحده احاطه شده است — از اوکراین و فلسطین گرفته تا سودان — که همگی با تسلیحات آمریکایی و نیروهای نیابتی واشنگتن تغذیه میشوند. تلاشهای اخیر آمریکا برای برانگیختن بیثباتی در مرزهای هند و پاکستان نیز توسط نیروهای پاکستانی که به سامانههای پدافندی ساخت چین مجهز هستند، ناکام گذاشته شد.
از دوران دولت اوباما، واشنگتن آشکارا چین را بهعنوان رقیب اصلی خود معرفی کرده است. در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، این جنگ هیبریدی شدت یافت. امروز، ایالات متحده با هدف تضعیف پیوندهای منطقهای و به تعویق انداختن خیزش سیاسی و اقتصادی آسیا، متحدان چین را در معرض هدف قرار میدهد.
اما تاریخ را نمیتوان متوقف کرد. ایران، روسیه و بهویژه چین نهتنها در برابر این جنگهای ترکیبی تاب آوردهاند، بلکه قدرتمندتر نیز ظاهر شدهاند. این جنگهای هیبریدی علیه هر یک از این کشورها دههها پیش آغاز شدهاند، و هر کدام نشان دادهاند که نهتنها در سطح ملی از استحکام و پایداری برخوردارند، بلکه در هماهنگی منافع قارهای و ژئوپلیتیکی خود نیز هوشمندانه و جسورانه عمل کردهاند — و این در حالی است که همزمان در حال صعود هستند.
دیپلماسی مرده است، سود زنده است
در میدان نبرد، قدرتهای نوظهور اوراسیایی تواناییهای خود را بهخوبی نشان دادهاند. اما جبهۀ دیپلماسی، همچنان پاشنۀ آشیل آنهاست. توافق هستهای با ایران، ترفندی بیش نبود. مذاکرات آتشبس در غزه و لبنان نیز از همین سنخ بودند. این شیوۀ مذاکره — که در فرهنگ شرکتی آمریکا امری رایج است — ابزاری است برای گرفتن امتیاز، همزمان با پیشبرد تعرض و تجاوز.
ایالات متحده همچنان نیرومندترین امپراتوری تاریخ است. معاهدات را نادیده میگیرد، بر حقوق بینالملل پا میگذارد، و قواعد بازی را بازنویسی میکند تا از رهگذر جنگ، سودآوری را تضمین کند. دیگر گزارۀ مشهور کلاوزِویتس صادق نیست؛ برای ایالات متحده، جنگ ادامۀ سیاست با ابزارهای دیگر نیست — بلکه «سود» است با ابزارهای دیگر.
دیپلماسی بهتنهایی نمیتواند چرخهای ماشین امپراتوری را از حرکت باز دارد. سرنوشت این نبرد، و دیگر منازعات دیرپای تحت حمایت آمریکا، در میدان نبرد رقم خواهد خورد. هر چه زودتر بلوک اوراسیایی این حقیقت تلخ را بپذیرد، توازن قدرت زودتر تغییر خواهد کرد.