ایران ایستاده است

در تاریکی سحرگاهی که نهادهای مدعی نظم و قانون، خاموش یا منفعل، نظاره‌گر بودند، بار دیگر هیولای تجاوز و قانون‌گریزی، نقاب فریبکارانه نظم جهانی بر چهره زد و دشنه‌ای زهرآگین در قلب حقوق بین‌الملل فرو برد. حملهٔ آشکار دو قدرت هسته‌ای ـــ ایالات متحده و اسرائیل ـــ به سه سایت صلح‌آمیز یک کشور فاقد سلاح اتمی، نه صرفاً نقض یکجانبهٔ قواعد حقوقی، که اعلان مرگ رسمی نظمی است که روزگاری مدعی پاسداری از صلح و عدالت جهانی بود.

ایران، این سرزمین ریشه‌دار با تمدنی چند هزار ساله، امروز در یکی از خطیرترین لحظات تاریخ معاصر خویش ایستاده است؛ در نقطه‌ای که تجاوز عریان به حاکمیت ملی‌اش، نه فقط تعرض به یک ملت مستقل، بلکه نشانهٔ ورود جهان به مرحله‌ای خطرناک و بی‌قاعده است: جهانی که در آن قانون به ابزار قدرت بدل شده و «امنیت» در خدمت سلطه‌جویی معنا می‌یابد. و در این صحنه تلخ و پرمخاطره، نهادهای بین‌المللی ـــ که باید مرز میان حق و زور را نگاه دارند ـــ یا در چنبرهٔ نفوذ قدرت‌های غربی به سکوت کشانده شده‌اند، یا با بی‌عملی خود، به شراکت در جنایتی تاریخی رضایت داده‌اند.

سازمان ملل، شورای امنیت، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ـــ همه و همه ـــ در برابر این جنایت یا لب فروبستند یا با سکوتی شرم‌آور، عمق نفوذ و وابستگی خود به قدرت‌های سلطه‌گر را برای جهانیان عیان کردند.

در این میان، رفتار آقای گروسی، مدیرکل آژانس، شایستهٔ تأمل جدی است. او که باید بر پایه اصل بی‌طرفی، مدافع ایمنی و حاکمیت هسته‌ای کشورهای عضو باشد، عملاً به یکی از مجریان سیاست غرب بدل شده است. او نه‌تنها طی این ده روز حتی یک‌بار حملات اسرائیل به سایت‌های هسته‌ای ایران را محکوم نکرد، بلکه هیچ هشدار حقوقی یا فنی در قبال آن صادر ننمود. این رویکرد پرسش‌برانگیز نشان داد که در شرایط بحرانی، آژانس نه ضامن حقوق کشورها، بلکه ابزار فشار علیه کشورهای مستقل است. اکنون که این نهاد و رئیس آن عملاً از ایفای نقش حرفه‌ای و بی‌طرفانه ناتوان‌اند، بحث دربارهٔ امکان خروج ایران از پیمان NPT و بازتعریف رابطه با آژانس دیگر صرفاً یک تهدید نمادین نیست، بلکه گزینه‌ای واقعی و قابل بررسی در سطح ملی است.

اما ایران هرگز سرزمین تسلیم و کرنش نبوده است. این ملت، وارثان رنج و عزت‌اند؛ فرزندان تاریخی که در آن، مقاومت همزاد کرامت است، و ایستادگیِ برحق جوهرهٔ حیات ملی. مردمی که در گذر قرون، در برابر خون‌ریزترین امپراتوری‌ها و توطئه‌گران کهنه‌کار قامت افراشته اند، امروز نیز با همان ایمان بر خاک خویش پایداری می کنند؛ استوار، آگاه، و سربلند. آنان که ستون‌های بی‌صدای این سرزمین‌اند ـــ کارگران و کشاورزان، معلمان و بازنشستگان، فرودستان و خانواده‌های شهدا و ایثارگران ـــ اگرچه سال‌ها بار سنگین بی‌عدالتی اقتصادی و تحریم‌های ظالمانه را بر دوش کشیده‌اند، نه منفعل مانده‌اند و نه کنار کشیده‌اند؛ بلکه همواره در صف نخست دفاع از میهن ایستاده‌اند، و همچنان سنگربانان حقیقی امنیت ملی و حافظان عزت این سرزمین‌اند؛ پشتوانه‌ای زنده و شکست‌ناپذیر که هیچ قدرتی را یارای درهم شکستن آن نیست.

دشمن، بار دیگر دچار همان خطای راهبردی شده است که در گذشته دیگر متجاوزان را به ورطه شکست کشاند. او این ملت را نشناخته است؛ ملتی که بارها در مصاف با مرگ، زندگی را با شرافت برگزیده و در نبردهای نابرابر، اعتبار و هویت خود را از دل آتش و خون بیرون کشیده است. آنان که می‌پندارند با فشار، تهدید یا ویرانی می‌توانند ارادهٔ ایرانیان را درهم شکنند، نه فقط تاریخ این ملت را نخوانده‌اند، که روح آن را درنیافته‌اند. ایران ایستاده است، نه با توهم قدرت، بلکه با حقیقتی ریشه‌دارتر از هر امپراتوری؛ حقیقتی به‌نام مردم.

در این نبرد ـــ که فراتر از خاک و منابع، کارزار استقلال و عزت و آینده ملت‌هاست ـــ ایران تنها برای خود نمی‌رزمد، بلکه سنگر دفاع از آرمان رهایی و عدالت در سراسر جنوب جهانی است؛ برای آنان که سال‌هاست زیر یوغ سلطه‌ و غارت امپراتوری‌های مدرن نفس می‌کشند. امروز اگر ایران در تیررس خشم و خشونت قدرت‌های بزرگ قرار گرفته، نه از سر ضعف، بلکه به‌سبب ایستادگی‌اش بر اصول استقلال، مقاومت، و حق تعیین سرنوشت است؛ چون پژواک صدای مردمانی‌ است که نمی‌خواهند بردهٔ نظام سلطه باشند. ایران، امروز با قامت افراشته، نه‌تنها مدافع خویش، که الهام‌بخش جهانی دیگر است؛ جهانی رها از تبعیض، تحقیر و تجاوز.

دشمن بداند و دوستان نیز به‌یاد داشته باشند: ملت ایران، ملتی ریشه‌دار، زخم‌خورده اما نستوه، آبدیده در کورهٔ تحریم و تبعیض، و آراسته به عزمی سترگ است. امروز، همان مردمانی که سال‌ها بار سنگین گرانی، نابرابری و بی‌عدالتی را بر دوش کشیده‌اند، از شمال تا جنوب، از حاشیه‌ها تا قلب شهرها، خود را نه تماشاگر که ستون فقرات مقاومت ملی می‌دانند. نیروی دفاعی واقعی این سرزمین، نه در زرادخانه‌ها، بلکه در غیرت فرزندانش نهفته است؛ در جوانانی که نان‌شان را با غیرت‌شان یکی کرده‌اند و خواب دشمن را آشفته ساخته‌اند.

اکنون زمان آن رسیده است که جمهوری اسلامی ایران، با درکی عمیق از جایگاه بی‌بدیل این پشتوانهٔ مردمی، به بازسازی ظرفیت‌های اجتماعی بپردازد و سازماندهی نیروهای مقاومت در محلات، مساجد، شوراها، تشکل‌های صنفی و بسیج را در اولویت قرار دهد. اما این مقاومت، تنها در میدان امنیت و دفاع معنا نمی‌یابد؛ عدالت اجتماعی باید پشتیبان آن باشد. اگر فرودستان در خط مقدم دفاع ایستاده‌اند، باید در خط مقدم حمایت نیز قرار گیرند: در تأمین مسکن، نان، آموزش، درمان و کرامت. تنها در پیوند عزت ملی با عدالت اجتماعی است که می‌توان در این نبرد نابرابر، پیروز و سربلند بیرون آمد.

هم‌زمان، کشور نیازمند پالایشی عمیق و شجاعانه در سطوح مدیریتی است. سالیان سال است که اغلب کرسی‌های تصمیم‌گیری در عرصه‌های اقتصاد، سیاست، فرهنگ، رسانه و دانشگاه، در اشغال گروهی محدود از مدیرانی است که دل در گرو غرب دارند؛ همانانی که با وجود تجربه‌های تلخ و مکرر از اعتماد به غرب، همچنان به همان مسیر وابستگی فکری و سیاسی وفادار مانده‌اند. نسل جدیدی باید به میدان بیاید، اما نه فرزندان و خویشاوندان همین طبقهٔ خاص که امروز با چهره‌هایی بزک‌شده از فرنگ بازمی‌گردند تا همان مناسبات کهنه را بازتولید کنند. کشور به نیروهایی نیاز دارد که ریشه در مردم دارند؛ پاک‌دست، وطن‌دوست، واقع‌بین، مقاوم، و آگاه از منطق قدرت و اقتضائات جهانی. اگر نظام می‌خواهد از این پیچ تاریخی به سلامت عبور کند، باید برای یک نبرد فرسایشیِ چندلایه، بر این نیروی اجتماعی تازه‌نفس تکیه کند، نه بر خسته‌دلان مرفهِ بی‌تفاوت.

ما در آستانهٔ نبردی سرنوشت‌ساز ایستاده‌ایم؛ نبردی که تنها مرزهای جغرافیایی ایران را نشانه نرفته، بلکه مرزهای شرافت، استقلال و آیندهٔ ملت‌ها را نیز هدف گرفته است. در یک سوی این میدان، هیولای استعمار نوین صف کشیده است: ائتلافی از کنسرن های تسلیحاتی-نظامی، شرکت‌های جنگ‌افروز، کارتل‌های انرژی، لابی‌های صهیونیستی، و رسانه‌های دروغ‌پرداز که در پی بازتولید سلطه بر جهان‌اند. و در سوی دیگر، ملتی ایستاده که قرن‌ها در کوره‌راه‌های تاریخ، از حافظهٔ مقاومت و ایمان سپری برای عزت خود ساخته است؛ ملتی با تاریخی سترگ، ایمانی ریشه‌دار، و امیدی انقلابی که فراتر از مرزهای ایران، الهام‌بخش همهٔ مظلومان و آزادگان جهان است.

اکنون، زمان آن رسیده است که اختلافات فرعی و رقابت‌های پوچ کنار نهاده شود؛ کشور باید به بسیج ظرفیت‌های مردمی، بازسازی شبکه‌های همبستگی، و تقویت سازماندهی در محلات، شوراها، مساجد، بسیج محلات و تشکل‌های صنفی روی آورد. این جنگ، صرفاً نظامی نیست؛ جنگی است فرسایشی، ترکیبی، و چندلایه. پس چاره‌ای جز بازاندیشی در اولویت‌ها، بازتوزیع امکانات، و حرکت به سوی اقتصادی جنگی، عدالت‌محور و مردمی نیست. اگر قرار است اقشار فرودست در خط مقدم دفاع بایستند، باید در صف نخستِ حمایت نیز قرار گیرند.

ایران تنها نیست. قلب همهٔ آزادگان جهان با ایران می‌تپد. این نبرد، شریف‌ترین و روشن‌ترین نبرد زمانهٔ ما است؛ نبردی برای نجات انسانیت، و ما ـــ با همهٔ کاستی‌ها و زخم‌ها ـــ در صف نخست آن ایستاده‌ایم.

ایران زنده است؛ و خواهد ماند.

 

یک نظر

  • manoocher zolfaghari

    درود بیکران بر شما ، قطعا نام ایران همچون ویتنام قهرمان در تاریخ خواهد درخشید . ما امروز در یکی از سخت ترین ، پیچیده ترین و سرنوشت سازترین لحظات تاریخ کشور و حتی جهان قرار داریم ،من به ایمان مردم در حفظ کشورمان باور دارم ،هر چند سختی های بیشماری را تحمل کرده آیم ولی کشورمان را فدای رنج هایمان نخواهیم کرد و تا پای جان ازش دفاع خواهیم کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *