آیا در ایران بورژوازی ملی وجود دارد؟

رفیق نورالدین کیانوری ــ
پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۱۴ (اردیبهشت ماه ۱۳۵۹) ــ
س: آیا اصلاً در ایران بورژوازی ملی وجود دارد، یا نه؟
ج: یکی از بحثهایی که مدتها میان ما و سازمان چریکهای فدایی خلق وجود داشت، در پیرامون همین مسأله بود. این دوستان، به پیروی از پارهای نوشتههای کجوکولهٔ بعضی از مدعیان کجوکولهتر مارکسیسم در جهان، مانند رژی دبره و امثال او، مدتهای مدید این دعوا را با ما داشتند و میگفتند شما سازشکارید، زیرا معتقدید که در ایران بورژوازی ملی وجود دارد! بهنظر ما، علت این موضعگیری نادرست، که هنوز هم در میان گروههای مختلف ــــ از جمله پیکاریها، «پیشتاز»ها و «رزمندگان» و غیره ــــ رواج دارد، این است که معتقدند در ایران اصلاً بورژوازی ملی وجود ندارد و تنها یک بورژوازی وابسته است و یک خردهبورژوازی سنتی ارتجاعی و یک طبقهٔ کارگر، و تنها با انقلاب کارگری میتوان مسائل ایران را حل کرد و هیچ راه دیگری نیز وجود ندارد.
اما، بهنظر ما، بورژوازی ملی در ایران وجود دارد و بهطور بسیار مؤثری نیز وجود دارد. منتها، این بورژوازی ملی تا چه حد خصوصیات ضدامپریالیستی و دموکراتیک دارد، و تا چه حد میتواند تغییر یابد، موضوع بحث دیگری است. بورژوازی ملی، آن بخش از بورژوازی است که بهطور عمده با تولید و مبادلات داخلی، یعنی بازار داخلی سرمایهداری، در ارتباط است. بورژوازی ملی، بهطور کلی، در هر صورت با بورژوازی انحصاری سرمایهداری دارای وابستگیها و مناسباتی است . اما آنچه آن را از بورژوازی وابسته جدا میکند، میزان این وابستگی است. یعنی اینکه باید دید آیا عمدتاً وابسته به بازار تولید و مبادلهٔ داخلی است با به انحصارات سرمایهداری. در اینجا است که خاصیت ملی پیدا میکند و تحت فشار سرمایهداری جهانی قرار میگیرد.
مثلاً باید توجه داشت بورژوازیای که در ایران جنس تولید میکند ــــ از قبیل پارچه ــــ ماشین آن را از کجا میخرد؟ از جهان سرمایهداری. پس به این ترتیب، با جهان سرمایهداری ارتباطات و وابستگیهایی دارد. برای خرید این ماشینآلات، از بانکهای خارجی اعتبار میگیرد. در اینجا نیز یک وابستگی وجود دارد. اما با سرمایهٔ داخلی خود، بهطور عمده حدود ۸۰ درصد آن، در رابطه با بازار داخلی کار میکند. یعنی پشم و پنبهٔ داخلی را میخرد و بهدست کارگر ایرانی آن را به پارچه تبدیل میکند، و بهطور عمده آن را در بازار ایران بهفروش میرساند.
خوب، این بورژوازی ملی چگونه تحت فشار امپریالیسم است؟ درست است که بورژوازی ملی ماشینآلات مورد نیاز خود را از امپریالیسم میخرد، اما از آنجا که دارای سرمایههای بسیار بزرگ نیست، نمیتواند با سرعت لازمی که امپریالیسم میتواند ماشینهایش را مدرن و نو کند و در نتیجه میزان تولیدش را بالا ببرد و مخارج کالای تولید شدهاش را پایین بیاورد، رقابت کند. در نتیجه، با همان ماشین امپریالیستی، و حتی با کارگر ارزانتر، جنس تولید میکند، اما محصولش نسبت به محصولی که امپریالیسم میتواند وارد بازار ایران کند، گرانتر تمام میشود. در اینجا بورژوازی ملی موضع ضدامپریالیستی اتخاذ میکند، به این ترتیب که به دولت فشار میآورد تا جلو ورود اجناس امپریالیستی را به ایران بگیرد. حتی موافق نیست که یک انحصار سرمایهداری خارجی بیاید در ایران کارخانه آخرین سیستمی بسازد. زیرا بهعلت ضعف سرمایهٔ خود، میخواهد از این کارخانهای که ۵ سال پیش ساخته است، ۱۵ سال شیره بکشد. به این ترتیب، میبینیم که در همین بورژوازی ملی که طبقهٔ کارگر را استثمار میکند، عناصر مقاومت در برابر امپریالیسم پیدا میشود. ما همین را جنبهٔ ملی این سرمایهداری میدانیم.
حالا این تغییرپذیر است. در لحظات گوناگون و در شرایط مختلف اجتماعی ـ سیاسی، این مقاومت در برابر امپریالیسم میتواند به یک مقاومت جدی و ایستادگی سرسختانه تبدیل شود، و در شرایط دیگر میتواند به یک سازش با آن مبدل شود که: «آقا، من غلط کردم! همان سهمی که بهما میدادی، بس است!» این همان دوگانگی سیاست بورژوازی ملی را نشان میدهد. بورژوازی ملی، هنگامی که از داخل خطری برای نظام سرمایهداری احساس نکند، میکوشد در برابر امپریالیسم به مقاومت برخیزد، زیرا میخواهد از امپریالیسم سهم بیشتری از این سفرهٔ بیتالمال وسیع ملت و ثروت ملی ما بگیرد. امپریالیسم میخواهد که بورژوازی ملی را به نان و پباز نگهدارد، یعنی آنقدر که تنها به ادامهٔ حیات قادر باشد و اگر ورشکست هم شد، گور پدرش. زیرا امپریالیسم خواهان حداکثر سود است. هرچه بتواند سود خود را بالاتر ببرد، میبرد. آنقدر بهسوی حداکثر سود میرود تا اوضاع را بهانفجار بکشاند، مانند اوضاع ایران. آنقدر ایران را غارت کردند تا بهانفجار کشید. یعنی بر اثر شدت روزافزون تمایل به حداکثر سود، در زمینهٔ حفظ منافعی خود نیز کور میشود و نمیببند که دارد انفجار پیدا میشود. در نتیجهٔ غارت وحشتناکی که میکند، هی فانتوم به کشورهایی مانند ایران تحمیل میکند، پولها را دوباره میگیرد، نفت آنها را بهیغما میبرد، میکوشد مس را ارزانتر بخرد و همواره میخواهد کالای خود را به قیمت گرانتر تحمیل کند، کامپیوتر خود را به هشت برابر قیمت بینالمللی قالب میکند، کارخانهٔ ذوب آهن اهواز را به سه برابر قیمت بینالمللی تحمیل میکند، برای این که هرقدر میتواند سود خود را بالا ببرد. در اینجا است که بورژوازی ملی، در شرایطی که برای نظام سرمایهداری اصلاً خطری وجود ندارد و موجودیت خود را در داخل مورد تهدید نمیبیند، تمایلات ضدامپریالیستی پیدا میکند.
ما دربارهٔ این لحظات و شرایط تاریخی و تمایلات بورژوازی ملی بارها سخن گفتهایم و مطلب نوشتهایم. خوب، بورژوازی ملی قشرهای مختلفی دارد. ما تعریف طبقاتی بورژوازی ملی را بهدست دادهایم. این چیزی است که دوستان پیشگام ما هرگز به آن توجه نمیکنند. آنها میپندارند که سرمایهداری و بورژوازی یعنی کسانی که کارخانه و مثلاً ۵۰۰ تا کارگر دارند. و حال آنکه سرمایهداری و بورژوازی یعنی عناصری که سرمایهشان را در تولید و مبادله بهکار میاندازند و قسمت عمدهٔ سودی که میبرند از گردش سرمایهٔ آنها است، و قسمت کوچکی از این سود ناشی از کار خود آنها است. آنها میتوانند رئیس کارخانه باشند و بهعنوان یک مدیرکار کنند. میتوانند بهعنوان یک مهندس یا مقاطعهکار، خود نیز کار کنند. میتوانند مدیر هم باشند، یعنی میتوانند مزد داشته باشند، اما، نه این درآمدی که دارند بخش عمدهای از گردش سرمایه است، و نه با آن حقوقی که فقط بر پایهٔ کارخود میگیرند میتوانستند به سرمایهدار تبدیل شوند.
خوب، ما از این سرمایهداران قشر بسیار وسیعی داریم. ما در کشور خود یک قشر چند صد هزارنفری سرمایهدار داریم. شما درآمد کفاش یا نجاری را که ۱۰ تا شاگرد دارد و آن بالا نشسته است و تنها معامله میکند و پول میگیرد، با میزان ارزش کار خود او مقایسه کنید. یعنی اگر بخواهد یک نفر را بهجای خود بنشاند، چقدر باید به او حقوق بدهد؟ آن وقت میبینید که او هم جزو قشر سرمایهدار است. این کفاشی که ۱۰ تا شاگرد دارد، از ورود کفش خارجی زیان میبیند. او نمیتواند به ارزانی کفش امپریالیستی کفش تولید کند. از این جهت، جنبهٔ ضدامپریالیستی دارد. اما اگر ببیند که کارگران قیام کردهاند و یا میخواهند تعاونی درست کنند، آنوقت میرود با امپریالیسم میسازد که: «من نوکر توهستم! تو مرا حفظ کن، سود حداکثرت را هم ببر، و من هم بههمان اندازهای که میگرفتم، راضیم». دوگانگی بورژوازی ملی، چندگانگی سیاست، و موضعگیری قشرهای گوناگون بورژوازی، از قشر پایین آن تا قشر وسیعتری که دارای کارخانههای بزرگ با ۴۰۰ ـ ۳۵۰ تا کارگر است، از همین جا است. این است که اگر ما طبقهٔ سرمایهداری را، که یک طبقهٔ نسبتاً گسترشیافته در جامعهٔ ایران است، در تمام این طیف وسیع و ویژگیهای آن، و نیز لایههای مختلف آن، مورد بررسی قرار ندهیم، و سیاست و موضعگیری آنها را درست ارزیابی نکنیم، به مسائل بهطور سطحی برخورد کردهایم و قضاوت و برداشت علمی نداشتهایم.
به این ترتیب، بهنظر ما، در ایران بورژوازی ملی وجود دارد. این بورژوازی ملی در جریان انقلاب و در جنبهٔ ضدامپریالیستی شرکت داشته و با استبداد مبارزه میکرده است. جنبهٔ ضدامپریالیستی آن منحصر بوده است به محدود کردن غارت و تسلط امپریالیستی، و جنبهٔ ضداستبدادیاش در چارچوب از میان بردن تسلط غارتگران بزرگ وابسته به امپریالیسم، خاندان سلطنتی، یعنی دزدان و چپاولگران بزرگ بوده است که اینها را نیز میچاپیدند و از آنها باج میگرفتند. ساواکیها، سرمایهداران را نیز به زندان میانداختند و از آنها میلیون میلیون پول میگرفتند. به این ترتیب، بورژوازی ملی، ضداستبدادی نیز بوده است و میخواسته است قدرت را خود در دست گیرد. پس از انقلاب نیز، چنان که ما پیش از این نیز گفتهایم، هرقدر انقلاب خلقیتر و عمیقتر میشود و جنبهٔ ضدسرمایهداری بیشتری بهخود میگیرد، بورژوازی ملی، بهتدریج و از قشرهای بالا، و پس از آن لایههای بعدی، بهطرف سازش با امپریالیسم میرود، و در آخرین مرحله، برای سرکوب انقلاب به ضدانقلاب میپیوندد.
این است گرایش و سیاست و روند بورژوازی ملی. البته بورژوازی ملی را باید در هر لحظه و در هر شرایط تاریخی معین مورد بررسی قرار داد. مثلاً، همین الان باید بدانیم که بورژوازی ملی چه وضعیت و مناسباتی دارد، کدام قشرها و لایههایش دارای کدام خصوصیات و موضعگیریهایی هستند، و با همین دقت و نرمش در مواضع سیاسی، با آنها رفتار کنیم.
بورژوازی به دنبال سود حداکثر است بنابراین هرگز نمیتواند دمکراتیک باشد . اینکه سودرا از بازار داخلی بدست بیاورد یا از بازار خارجی برایش چندان تفاوتی نمیکند. با ملی خواندن بورژوازی خصلت ضد مردمی آن تغییر نمیکند . بهترین نمونه سیاسی آن که عملا حزب حاکم در جمهوری اسلامی ایران شمرده میشود حزب موتلفه اسلامی است. این حزب با وجود برخی دیدگاههای ضد غربی خود به هیچ وجه خواهان خارج شدن کشور از مدار نظام جهانی سرمایهداری غرب نیست . این بزگترین تناقض توسعه ملی و اقتصادی ایران است .