چرا مارکسیستها با اسلام انقلابی همکاری میکنند؟

رفیق نورالدین کیانوری ــ
پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۱۵، ۱ خرداد ۱۳۵۹ ــ
س: بسمالله الرحمن الرحیم. جناب آقای کیانوری! یک مارکسیسم همواره در تلاش است و در تلاش باید باشد که مارکسیسم را بهعنوان یک مکتب اصالتاً فلسفی ـ تاریخی پیاده کند. اسلام، با توجه به دیدگاه مکتبی خود، نمیتواند حکومت مارکسیستی را بپذیرد، و مارکسیسم هم نمیتواند و نباید حکومت اسلام را بپذیرد، چرا که از نظر بنیادی، تضعیف مارکسیسم یعنی اسلام، و تضعیف اسلام هم یعنی مارکسیسم؛ البته، گذشته از سیستمهای دیگر سیاسی ـ اقتصادی، مانند امپریالیسم و کاپیتالیسم، که دشمن مردم هستند. با توجه به این مطالب، چه انگیزهای باعث میشود که یک مارکسیست با اسلام همکاری کند؟ البته این همکاری، در جهت درست خود، هرچند هم که ضعیف باشد، از نظر ما باز یک گام اسلامی است، و این تقویت اسلام هرچند هم که ضعیف باشد، میتواند بر ضد مارکسیسم عمل کند، چرا که بالاخره رشد اسلام را در بردارد. از شما میخواهم به من جواب دهید که این تناقض، برای یک مارکسیست معتقد، چگونه حل میشود؟
ج: پاسخ به این پرسش، جنبهٔ پایهای دارد و بسیار مهم است. ما، مارکسیستهای معتقد، باید بتوانیم در این زمینه به مسلمانان معتقد جواب بدهیم، وگرنه، این سؤال همیشه در برابر آنها قرار دارد. پاسخ ما به این مسلمانان معتقد این است که تفاوت ما مارکسیستهای متعهد با شما مسلمانان متعهد این است که ما از نقطهنظر علمی و جهانی، و برخورد به مسائل اجتماعی و تحول تاریخی، از دید وسیعتری برخورداریم. ما میتوانیم این تناقض را برای خود حل کنیم، و برای شما حل آن دشوار است. زیرا، ما میان پیروزی اسلام انقلابی و پیروزی سوسیالیسم تتاقضی نمیبینیم. شما تصور میکنید که اگر اسلام پیاده شود، بهزیان سوسیالیسم است، و این مطلب در تمام تبلیغات صدا و سیمای جمهوری اسلامی و مطبوعات آن دیده میشود که مرتب میگوید انقلاب اسلامی ایران منافع همهٔ ابرقدرتها و کمونیسم جهانی را بهخطر انداخته است.
بر عکس این گفتهها، شخصی بهشوخی میگفت: «میگویند در تهران دیگر گردو پیدا نمیشود، زیرا تودهایها از پیروزی انقلاب اسلامی ایران همهٔ گردوها را خریدهاند و دارند با دمشان گردو میشکنند! واقعیت این است که مارکسیستها، در سراسر جهان، نهتنها انقلاب اسلامی ایران را سدی در برابر پیشرفت سوسیالیسم جهانی نمیدانند، بلکه معتقدند که انقلاب اسلامی ایران انقلابی است ضدامپریالیستی و خلقی. از آنجا که بزرگترین دشمن سوسیالیسم در جهان، امپریالیسم و سرمایهداری است، و نه عقاید مذهبی، هر حرکتی که امپریالیسم جهانی را تضعیف کند و ضد سرمایهداری باشد، بهسود سوسیالیسم است. و بههمین دلیل است که همهٔ کشورهای سوسیالیستی و احزاب کارگری از آغاز انقلاب ایران بهترین و صمیمیترین مدافعان این انقلاب در سطح جهانی بوده و هستند؛ درست نقطهٔ مقابل دنیای سرمایهداری که یکپارچه و با تمام سالوس و نیرنگ و امکانات تبلیغاتی خود در برابر انقلاب ما ایستاده و خرابکاری میکند. ما معتقدیم که جنبش اسلامی انقلابی در ایران بهرهبری امام خمینی، با سمتگیری ضدامپریالیستی و خلقی خود، ضربهٔ بزرگی بر پیکر امپریالیسم وارد آورده است، و بههمین جهت، به زیان پیشرفت سوسیالیسم جهانی نیست. این است آن تفاوتی که ما با مسلمانان متعهد داریم. آنها تمام مسائل را تنها در چارچوب ایدئولوژی مذهبی و غیرمذهبی مورد ارزیابی قرار میدهند، در صورتی که ما مارکسیستها قضاوتمان در چارچوب مفاهیم طبقاتی جامعهٔ بشری است.
بحثی که قرار بود دربارهٔ «زیربنا و روبنا» در رادیو و تلویزیون انجام بگیرد میتوانست ما را در این زمینه به یکدیگر نزدیک کند. زیرا با اینکه ما حرکت و تکامل جامعهٔ بشری را بر اساس تحولات اقتصادی میدانیم، هرگز با چنین تناقضاتی روبهرو نمیشویم. و در عمل نیز درستی طرز تفکر ما آشکار است. ما میبینیم کشورهای سوسیالیستی، که توسط احزاب مارکسیست اداره میشوند، در عمل و در نبرد جهانی علیه امپریالیسم، به کشورهای رو بهرشد که راه ضدامپریالیستی را در پیش گرفتهاند، و اغلب، گروهها و گردانهای مذهبی در آنها حکومت میکنند، کمک بسیار مهم و بزرگی کردهاند، و آن کشورها نیز با طیب خاطر کمک آنها را پذیرفتهاند و میپذیرند. ما در همین کنفرانس اسلامآباد دیدیم که موضعگیری کشورهای اسلامی سوریه، الجزایر، یمن دموکراتیک، لیبی، و جبههٔ فلسطین، در جهت مثبت، یعنی همکاری با کشورهای سوسیالیستی بود. آخرین اعلامیهٔ جبههٔ پایداری خلقهای عرب در طرابلس، بر تحکیم دوستی و همکاری با کشورهای سوسیالیستی و جنبش جهانی کمونیستی پای میفشارد.
برای ما نیز، که همان دید علمی را نسبت به جامعه داریم، چنین تناقضاتی وجود ندارد. اما، برای این دوستان متعهد مذهبی ما، که مسائل را تنها در چارچوب ایدئولوژی مذهبی میبینند، و تمام مظاهر دیگر فعالیت انسان را در این چارچوب محبوس میکنند، این تناقضات غیرقابل حل جلوه میکنند؛ یعنی نمیتوانند پاسخ بسیاری از پرسشهای خود را پیدا کنند: یا باید بگویند آقای قذافی، رهبر لیبی، لامذهب است، و جمال عبدالناصر مسلمان نبوده است، و یا باید بپذیرند که میشود مسلمان متعهد و معتقدی بود، و در عین حال، در عمل نیز با سوسیالیسم در جبههٔ مشترکی قرار گرفت. ما اکنون علیه دشمن مشترکی مبارزه میکنیم و باید او را از میان ببریم. بههمین جهت نیز در این همکاری تناقضی نمیبینیم.
این، بحث امروز ما نیست. مربوط به دهها سال پیش است. از همان آغاز پیدایش حزب تودهٔ ایران، این حزب روابط خود را با مذهب اسلام، و بهویژه مسلمانان شیعه که دارای سنتهای خاص انقلابی و خلقی هستند، مشخص کرد. این موضوع مربوط به دورانی است که حزب تودهٔ ایران نیرومندترین سازمان سیاسی در ایران بود، و گرایشهای سیاسی ـ مذهبی بهنسبت ضعیف بودند. در آن زمان، ما نظر خود را در این زمینه بهطور بسیار مشخص و دقیق تعیین کردیم و از آن پشتیبانی بهعمل آوردیم.