جنبش اجتماعی ولی پراکنده در بولیوی
اینجا، در پیچوخمهای درهموبرهم آلتی پلانو، فلاتی در منطقه آندن واقع در غرب بولیوی و جنوب شرقی پرو، معدنی از قلع وجود دارد. در جایی دیگر طلا، مس و آنتیموان را میتوان یافت. نفت و گاز مواد اولیهای هستند که، اگر بتوان گفت، آتش در خرمن افکندند. ولی اینجا، در منطقه هوانونی، اگر در ژرفای 240 متری دل و روده زمین را در ظلمات توانفرسای کیلومترها نقب میکاوند، فقط برای بیرون کشیدن قلع آن است. 24 ساعت از 24 ساعت 850 معدنچی در ازای 1000 بولیویانو در ماه یعنی تقریباً 125 یورو، به این کار مشغولند. یکی از آنها محرمانه با ما در میان میگذارد: «حتی یکشنبهها نیز کار میکنیم تا بتوانیم 3 میتا بهدست آوریم». یک میتا برای یک روز کاری است. اگر روز استراحت یکشنبهاش را فدا کند کارگر نامبرده میتواند دستمزدی برابر با سه روز کاری دریافت کند.
پس در اینجا کسی چیزی را از دست نمیدهد. اگر لازم باشد، هنگامی که لازم باشد، با لولهای دینامیت در دست، بهسوی لاپاز سرازیر میشوند. «ما کشته دادیم ولی نقش ما در سرنگون کردن “گونی” و “مسا” اساسی بود.» «گونی» نامی است که به آقای گونسالو سانچس د لوسادا، رئیسجمهوری لیبرال افراطی داده شده است که عضو جنبش ملی انقلابی (MNR) بود و در پی شورشی مردمی آغشته به خون (86 کشته) در روز 17 اکتبر 2003 مجبور به استعفا شد. «مسا» یا آقای کارلوس مسا، معاون رئیسجمهوری و جانشین وی نیز بهنوبه خود در روز 6 ژوئن 2005 پس از سه هفته تشنج اجتماعی مجبور به استعفا شد.
از سال 1985 تاکنون، تمام دولتها، از راست گرفته تا به اصطلاح چپ، همه جزمگرایانه سیاست نوین اقتصادی را که توسط لایحه شماره 21060 تدوین شده بود، دنبال کردهاند. لایحه نامبرده شامل خصوصیسازی معادن، مخابرات، ترابری هوایی و راهآهن، آب، برق و بخشهای نفت و گاز میشد.
بیکارکردن 25هزار معدنچی بههنگام واگذارکردن معادن قلع به بخش خصوصی همانند تیری به قلب سندیکای کارگری بولیوی (COB) که معدنچیان قلب، گوشت و خون آن را تشکیل میدادند وارد آمد. سندیکای کارگران بولیوی از انقلاب آوریل 1952 تاکنون بهعنوان ضدِ قدرت پدیدار شده و هم آن بود که در برابر نظامیان در تمام طول دیکتاتوری تا سال 1982 مبارزه کرده بود. بسته شدن کارخانهها، افزون بر ضربه ایدئولوژیکی واردآمده در سال 1989 ناشی از فروریزش دیوار برلین، موجب پراکندگی این جنبش شد که ملهم از مارکسیسم بود. میدان مبارزه، حداقل به ظاهر، خالی میشود. آلوارو گارسیا لینرا، جامعهشناس تأکید میکند: «زیرا در آن صورت، جامعه مکانیسمهای نمایندگی و عمل سیاسی دیگری را میآفریند که آن هم جنبشهای اجتماعی است که بهمثابه مفاصلی در شبکههای سرزمین عمل میکنند.»
نخستین نمونهها ازین جنبشها که در جوامع (یا سندیکاهای) روستایی (بهنام کوکالروها) سازمان داده میشوند در منطقه چاپاره سربلند میکنند. آنان که تولیدکننده کوکا هستند، از طریق این کشت مسئله حیاتی بقاء را که با آن روبهرو بودند حل کردند. واشنگتن که خشم خود را پنهان نمیکند در پیکارش علیه کوکائین فقط یک مشغله فکری در سر دارد و آن هم از بین بردن کوکالروهاست که آنها را با کوکائین یکسان ارزیابی میکند و در این پویه از اعمال سیاستهای فشار، ریشهکن کردن اجباری و سرکوب ابایی ندارد. در برابر چنین سیاستهایی، یک رهبر پدیدار میشود که مبارزی سرخپوست از طایفه آیمارا است و نامش ایوو مورالس میباشد.
در سال 2000 منطقه کوچابامبا بهنوبه خود بسیج میشود تا شرکت فراملی بچتل را که از خصوصیسازی آب آشامیدنی سود سرشاری به جیب زده است از کشور بیرون کند. تمام کشور به حرکت درمیآید، بالا و پائین میرود تا عصر یخبندان نئولیبرالیسم را به لرزه درآورد. آقای ایوو مورالس، صدر سندیکای کوکالروها در سال 1999 از طریق جنبش بهسوی سوسیالیسم (MAS) فضایی ملی ایجاد میکند که بیشتر یک کنفدراسیون سازمانهای اجتماعی است تا یک حزب جدید. وی که در سال 1997 نماینده کوچابامبا بود با وجودی که درسال 2003 با اختلاف کمی در انتخابات بازنده میشود، در آن زمان 36 نماینده (ازجمله خودش) و سناتور را در مجلس جا میدهد. از هنگام انتخابات 2004 تاکنون، جنبش بهسوی سوسیالیسم به نخستین نیروی سیاسی کشور تبدیل شده است.
به موازات جنبش بهسوی سوسیالیسم، چندین سازمان دیگر نیز مبارزه را ادامه میدهند: کنفدراسیون نیرومند سندیکایی متحد کارگران کشاورزی بولیوی (CSUTCB)؛ پایگاه اجتماعی جنبش بسیار تندروی بومیهای پاچاكوتی (MIP)؛ جنبش بدون زمینهای بولیوی (MST-B). آنچه که از سندیکای کارگری منطقهای (COB) باقی مانده بود؛ اعضای آن، سندیکاهای کارگری منطقهای (COR)؛ تعاونیچیها؛ هماهنگکنندگان مبارزه برای آب؛ کمیتههای محله و بهویژه کمیته ا ل آ لتو که از خوابگاه شهرگونه 800هزار روستایی سابق یا معدنچی ـ که اکثراً بومی هستند ـ تشکیل شده بود و خوابگاهشان بر روی گردوغبار اُخرایی منطقه آ لتی پلانو در فاصله 15 دقیقهای لاپاز قرار گرفته است. هم این سازمانها بودند که گردآمده در بطن فدراسیون کمیتههای همسایگی (بهنام فخووس FEJUVES) مبارزه با شرکت فراملی آگواس د ایلیمانی (یا شرکت سوئزلیونزدزو) را آغاز کردند. از مبارزه برای آب تا مبارزه برای گاز فقط یک گام باقی مانده بود….
بولیوی، تولیدکننده نفت نیست، دارای دومین ذخائر گاز آمریکای لاتین (پس از ونزوئلا) است. در قانون اساسی این کشور حق مالكیت انتقالناپذیر دولت بر منابع طبیعی موجود «در زیر زمین» بهرسمیت شناخته شده است. در روز ۳۰ آوریل ۱۹۹۶ قانون شماره 1689، با تردستی شگفتانگیزی مالکیت هیدروکربورها را بهمحض این که از زیر زمین «انتقالناپذیر» در سطح چاهها پدیدار شود به شرکتهای خصوصی واگذار کرد. بدین ترتیب استخراج، بهرهبرداری، ترابری، پالایش، توزیع و تجاری کردن هیدروکربورها در چنگال شرکتهای فراملی افتاد. میادین نفت و گاز، که پس از قانون ۱۹۹۶ کشف شدند و همچنین منابع بهرهبرداری نشده در آن تاریخ بهعنوان «جدید» ارائه داده میشود، که شامل فقط ۱۸ درصد مالیات میگردد. در حالی که منابع «قدیمی» شامل ۵۰ درصد مالیات بود.
پرزیدنت سانچس د لوسادا که تظاهر میکرد متوجه خشم مردم نیست، طرح عظیمی را برای صادرات گاز مایع به کالیفرنیا راه میاندازد. این طرح عملیات سودآوری برای کنسرسیوم پاسیفیک ال. ان. جی. بود و چپاول سرمایه ملی برای کشور. افزون براین، لوله گاز درنظر گرفته شده از شیلی، این «دشمن خونی» بولیوی از هنگام جنگ مصیبتبار 1879، رد خواهد شد. مردم بپا خواستند. به دستور «گونی» بر روی مردم تیراندازی کردند. ولی در اثر مبارزهجویی مردم، او مجبور شد به کشورهای دوردست فرار کند. معاون وی، آقای کارلوس مسا به جای او مینشیند.
بازیافت منابع طبیعی، «ملی کردن» هیدروکربورها، فراخوان برای یک مجلس مؤسسان جزو دستور روز تمام مولفههای نیروهای مردمی بود. روز 18 ژوئیه 2004، رئیس دولت یک رفراندوم در مورد هیدروکربورها ترتیب داد. مردم دراین رفراندوم شرکت میکنند و با اکثریت چشمگیری (70 درصد) به نفع بازیافت مایملکشان نظر میدهند.
روز 21 اکتبر مجلس قانون جدیدی را میگذراند که براساس آن مداخله دولت در مسائل مربوط به نفت افزایش مییابد و یک مالیات مستقیم (32 درصدی بهنام IDM) بر تولید هیدروکربورها افزوده میشود. این مالیات جدید، افزون بر مالیات جاری(18 درصد) نرخ دریافتی دولت را به 50 درصد میرساند. پرزیدنت مسا، با تأسف زیاد، این قانون را «نامناسب» و «غاصب» برای شرکتهای فراملی ارزیابی میکند. امری که یک گام به پیش برای برخی ازجمله برای جنبش بهسوی سوسیالیسم (MAS) و یک خیانت برای افراطیون CDR و فخووسهای ا ل آ لتو محسوب میشد که از طرفداران ملی شدن ناب و سختی بودند که در نهایت به اخراج شرکتهای فراملی بدون پرداخت غرامت میانجامید.
ولی موضوع این است که این رود گسترده خروشان از معترضان که قادرند بههنگام بحران با یکدیگر متحد شوند دارای وجه مشخصه هزارتکه بودن است. آقای گارسیا لینرا که بسیاری او را نظریهپرداز جنبش اجتماعی محسوب میکنند و او ازین مطلب لبخند میزند، تدقیق میکند که این هزارتکه بودن از لحاظ «سرزمین، ایدئولوژیکی، مذهبی و طبقاتی» است و «این بسیار سخاوتمندانه است….» ولی این جزئیات دارای اهمیت خود هستند که در سطور بعد به آن خواهیم پرداخت. وی ادامه میدهد: «برخی از مواقع، این جنبش حول موضوعهای روزمره مانند آب، گاز، یا انرژی، واحدهای منطقهای یا محلی بهوجود میآورد. بههنگام بحران، این واحدها به نیرو و عمل گروهی تبدیل میشوند که در نهایت رویارویی، به مفصل جنبش تودهای تعییر شکل میدهد. به مجرد این که هدف مشترک بهدست آمد، دوباره هزار تکه میشود.»
بههنگام انتخابات سال 2002 آقای ایوو مورالس مورد خشم راستگراها و واشنگتن قرار گرفت که او را جزو «مخدریها ـ کوکالروها»، «آلت دست چاوز و کاسترو» یا از دوستان فارک (نیروی مسلح انقلابی کلمبیا) بهشمار میآورند.
اکنون اوضاع معکوس شده است. زیرا در حال حاضر، این «تندروها»ی جنبش مردمی هستند که به پروپای او میپیچند. آقای خائیمه سولارس رهبر CDB میگوید: «او یک خائن است» وی برای مبارزه در راستای ملی کردن معادن متعهد شده بود. ولی چون او همدست دولت است، این کار را نکرد. اعلامیههایی پخش شدهاند که در آنها «نقش ایوو مورالس در استراتژی و طرحهای سازمان سیا و وزارت امورخارجه امریکا برای درهم شکستن جنبش اعتراضی اجتماعی» مطرح شده است.
رئیس MAS تحت تأثیر قرار نمیگیرد و اظهار میدارد: «هیچ پیمانی با مسا وجود نداشته است. اگر تصمیمات بدی گرفته شود، ما آنها را رد میکنیم و اگر تصمیمات خوب باشد، مانند فراخوان برای رفراندوم، ما از آن پشتیبانی میکنیم.» و در واقع به محض این که مشخص میشود که آقای مسا با شرطبندی بر روی از نفس افتادن جنبش اعتراض، عدم تحرک بیدلیلی را پیش گرفته است، MAS دوباره یورش خود را آغاز میکند. ناگهان بولیوی به تلاطمی دوباره میافتد که هیچ چیز نمیتواند آن را آرام کند. تندروها، میانهروها، روستازادگان شهری، همگی دوباره مبارزه را با همان شور و هیجان چنان بهراه میاندازند که راستگراهای نئولیبرال دوباره سازمان دادن خود را حول و حوش فرهیختگان سفیدپوست شهرستانهای ثروتمند شرق کشور یعنی سانتاکروز و تریخا از سر میگیرند. کمیتههای آنها خودمختاری را طلب میکنند و میخواهند که هر منطقه بتواند آزادانه از منابع مالی و طبیعی خود بهره ببرد. به عبارت دیگر نفت و گاز، که بزرگترین منابع آنها زیر پایشان قرار دارد و مصمم بودند برای ناراحت نکردن پشتیبانان سابقشان یعنی شرکتهای فراملی، آنها را تحت همان شرایط سابق به فروش برسانند.
تمام ا ل آ لتوبه لاپاز، سرزمین سفیدپوستان، طبقه حاکم و محل قدرت دولت سرازیر میشود. بحث بر سر برپاکردن هیأت مؤسسان تودهای و انقلابی است، که نطفه یک حکومت کارگری دهقانی تحت رهبری COB را میبندد. نوعی از «سوویتی» که قصدش فراتر رفتن از ایوو مورا لس «آشتیجو» است. در نظر میانهروها، این هیأت مؤسسان تحریکی از سوی چپ تندرو است که در نهایت بهنفع راستگراهای افراطی تمام خواهد شد. زیرا اگر COB وساطت کلیسا را رد کند، رئیساشان، آقای سولارس، با بهدست فراموشی سپردن سالهای دیکتاتوری، ارتش را … دعوت به مداخله خواهد کرد. در حالی که شایعه کودتا رواج دارد. آقای مورالس خواستههای «ناسیون کامبا» (خودمختاران سانتاکروز) را افشا میکند و در عینحال در جستوجوی راهحل قانونی برای خروج از تنگنا است.
اپوزیسیون که از سازمانهای بیشماری تشکیل شده که دارای نرمش بسیاری هستند، فرصتطلباند، بین خود پیمان میبندند، با یکدیگر به مخالفت مینشینند، تا سرحد مرگ با هم مبارزه میكنند، به یكدیگر خیانت میورزند، و … موفق میشود كه در ماههای مه و ژوئن 2005 كشور را فلج كند و در روز 6 ژوئن آقای مسا را مجبور به استعفا كند.
براساس قانون اساسی، آقای فرناندو واكادی یس، سناتور جنبش میری (جنبش چپ … انقلابی!) (۲) از منطقه سانتاكروز و رئیس مجلس سنا، میبایستی به جای آقای مسا بنشیند. جهت حفظ قدرت، سایر احزاب سنتی مانند نیروی نوین جمهوری NFR، ائتلاف دموكراتیك ملی ADN و جنبش ملیگرای انقلابی MNR (یا حزب آقای سانچس د لوسادا) از وی پشتیبانی میكنند. ولی اغتشاش به نقطه اوج خود میرسد. هیچ كس این زمیندار و مدافع تمام عیار محافل نفتی را قبول ندارد. هنگامی كه نام آقای ماریو كوسیو، MNR، رئیس مجلس نمایندگان و متحد سابق «گونی» بر زبان آورده میشود، خیزش ادامه مییابد. سرانجام مجلس كه از خطر جنگ داخلی ترسیده بود، آقای ادواردو رودریگس، رئیس دیوان عالی كشور و تنها كسی كه حق داشت مردم را به انتخابات جدید دعوت كند در روز 20 ژوئن به ریاستجمهوری نشاند. در واقع هم اوست كه پس از یك توافق سیاسی ملی كه در جهت خروج كشور از اغتشاش بود و همچنین پس از این كه مجلس اصلاحات بند 93 قانون اساسی را تأیید كرد مردم را به انتخابات عمومی 4 دسامبر 2005 فراخواند.
این گامی بزرگ به پیش برای MAS بود: آقای مورالس درموقعیتی عالی در چشمانداز انتخابات ریاستجمهوری قرار داشت. آقای الكس كونترراس، رهبر مكتب خلق ـ اول ماه مه در كوچابامبا تأیید میكند كه «این انتخابات تاریخی هستند. پس از 20 سال بازیافت سیستم دمكراتیك، این نخستین بار است كه جنبش اجتماعی و بومی در یك قدمی گرفتن قدرت در دست، قرار گرفته است». و همچنین این نخستین باری است كه یك سرخپوست میتواند به عالیترین مقام قضایی در بولیوی و در تمام قاره آمریكا برسد.
اما پس از كسب پیروزی، دو مؤلفه بزرگ این جنبش اجتماعی به جان یكدیگر افتادند. هر دو مؤلفه دارای پایگاهی با اكثریت بومی و تركیبی شهری ـ روستایی هستند. تندروها كه گرد COB ،MIP، فخووس دل آ لتو جمع شدهاند، در منطقه آیمارا (آ لتی پلانو) مبارزترینهای كشور را به دور گفتمان اخلاقی بسیار نیرومندی بسیج كردهاند. جنبش MAS نیز كه هم چنین بر روی پایگاه كشاورزان (روستائیهای منطقه چاپاره، یونگاس، سوكره، پوتوسی، اورورو، سانتاكروز، روستائیان بدون زمین و كنفدراسیون بومی در شرق كشور) تكیه میكند ولی میتواند بر روی بخش مزدبگیر شهری حساب كند، با سندیكا روابطی برقرار كرده است و بدون كنار گذاشتن مسأله تداخل هویت قومی ـ نژادی و ارزشمند كردن دوباره آن، در نگرشی كه میتوان آن را «ملی» ارزیابی كرد، بیشتر دورگهها را در خود جای داده است.
در مركز COB، آقای سولارس با مطرح كردن «انقلاب كارگری ـ دهقانی، یعنی در دست گرفتن قدرت توسط شورش مردمی» هیجانزده میگردد. او هیچگونه سازشی را نمیپذیرد. ولی بیشك برای پوشانیدن سایههایی كه گذشتهاش را لكهدار میكند (3) گنجینه لغویای برای خود برگزیده است كه دارای بار نمادین نیرومندی است. «ما زحمتكشان میپنداریم كه به یك جنگ داخلی یا یك انقلاب نزدیك میشویم.» یك ناظر نكتهسنج جامعه بولیوی در اینباره مینویسد: «آنان (COB) با وجودی كه زیاد نیستند و اعضای آن سرخپوستان و روستائیان هستند، توان اندك بسیج مردمی خود را در پشت یك لفاظی ماورای تندرو پنهان میكنند و همانند وجدان بد چپ عمل مینمایند. سولار لس میداند كه سخنانش به دور از واقعیت است ولی برایش اهمیتی ندارد. هر بار MAS را كه جنبش میانهروتری است، با آزادی بیان هر آنچه كه دلخواهش است در تنگنا قرار میدهد.»
همان رفتار را نزد آقای روبرتو لاكروس رهبر COR دل آ لتو مییابیم. او اندیشههای زیادی را كه هر یك از دیگری تندروتر است پیشِ رو میگذارد. مانند: تشكیل یك شورای تودهای، گروههای ضربتی جهت مبارزه با كامباها، یك ارتش آزادیبخش ملی. وی فردی است كه دچار سردرگمی ایدئولوژیكی می باشد ولی در لحظات بحرانی و در چنین دورانهایی قادر است پیروان خود را به هیجان آورد. درست همانند آقای آبل مامانی، رهبر فخووس دل آ لتو كه درباره وی میگوید: «او این برتری اخلاقی را دارد كه درك كند باید مقاومت كرد. با مقاومت كردن او برنده بازی میكند ولی از لحاظ سیاسی سردرگم است.»
آقای فلیپه كویی سپه، رهبر MIP سرخپوستان روستایی CSUTCB در سالهای 1990، پیش از این كه دستگیر شود و به مدت 5 سال در زندان بماند، ارتش چریكهای توپاك كاتاری را رهبری میكرد. این فرد كه اورا مالكو (به زبان آیمارا بهمعنای كركس است) مینامند، بازگشت به كولاسیو (4) را توصیه میكند: «ما میخواهیم حكومت خودمختار خود، دولتی كه توسط یك رئیسجمهور بومی رهبری شود، ارتش خود و اقتصاد خود را بهعنوان نوادههای وانیاكها پاك، حكومت خودمختار اینكاها برپا سازیم» وی كه موقعیت كشور را بهمثابه جنگ نژادها ارزیابی میكند همه را یكسان تلقی میكند، كواراها (غیر سرخپوستان) چپ و راست را بهشدت محكوم میكند و آخرین رویدادها را چنین تفسیر میكند: «خلق پیروز شده است. مسا و MAS را كه با او همدستی میكرده است گیر انداختهایم.»
اینها اختلافات سیاسی و ایدئولوژیكی است. ولی همچنین و شاید هم بهویژه برخورد رهبران و فرماندهان در قدرت است. آقای كویی سپه، كه از ایوو مورالس بزرگتر است، بهسختی میتواند تحمل كند كه فردی كوچكتر از او، كوبرسیو (5) مانند خودش بتواند جای او را در نزد بومیان CSUTCB (كه رهبری میكند و درواقع به دو بخش تقسیم شده است) و در مجموعه اپوزیسیون بگیرد. این نوع مقاومتها همچنین بین رهبران درجه دوم نیز وجود دارد. مثلاً آقای مامانی (از فخووس دل آ لتو) نمیخواهد رهبری را از آقای مورالس بگیرد ولی درضمن نمیخواهد تحت فرمان او باشد.
رهبران COB ،MIP، فخووس أل آ لتو كه شاهد پیشرفت MAS بودند، این تنها جنبش سیاسی اجتماعیای كه از عمل تودههای مردم برخاسته و موفق شده بود از چارچوب محلی به سطح ملی برسد، باوجود نداشتن امكانات، آرزو دارند آنان نیز ابزار سیاسی نوینی بهراه اندازند. به این علت سرخوردگی شدیدی شامل حالشان میشود.
گاهی از اوقات، رویدادهای سوررئالیستی درباره جاه طلبیهای شخصی و سردرگمیهای ایدئولوژیكی مطالب زیادی را بیان میكند. هنگامی كه آقای سولارس (COB) آقای مورالس را مقصر میداند، این موضوع صدق میكند: «ایوو هرگز برای كارگران یا برای پرولتاریا سخن نگفته است. او فقط در مورد كوكا، سرزمینها، هویت (بومی) سخن میگوید. و سپس میافزاید: «ما یك ائتلاف بزرگ انقلابی با فلیپه كویی سپه خواهیم كرد». یعنی با سازشناپذیرترین طرفدار بومیهای امریكای لاتین! در این مورد ویژه میتوان گفت نامزدی معاونت ریاستجمهوری آقای سولارس جهت همراهی كردن MIP، MALKU راه درازی را خواهد پیمود… آقای مامانی بهنوبه خود اظهار میدارد كه در صورت بهدست نیاوردن رضایت، مردم را در سال 2006 بسیج خواهد كرد و تصمیم به پشتیبانی از MAS یا گروه G6 دارد. این گروه ائتلافی از شهرداری شهرهای لاپاز، كوچابامبا، پوتوسی، سوكره، اورورو و كوبیخا تشكیل شده است كه ادعای نماینده بودن «چپ نوین» را دارد در حالی كه از عمل روزانه گرفته تا ایدئولوژی كه برای برخی از آنان نئولیبرالی است، همه چیز آنان را از یكدیگر جدا میسازد.(6)
حتی سازمانهای درجه دوم نیز بها را بالا بردهاند. آقای كنترراس تدقیق میكند: «اقدامات به مسائل اساسی مرتبط نیستند بلكه به درصد قدرتی كه هر یك از گروهها بتواند در مجلس بهدست آورد حال با یا برضد MAS باشد.» آقای مورالس كه هرگونه ائتلاف را محكوم به شكست میداند یا حداقل آن را به تأخیر میاندازد، او را گاهی به آه كشیدن وا میدارد: «در امریكای لاتین، ما برای سرنگون كردن روسای جمهوری خوب هستیم. ما میباید به همان اندازه كارایی برای جایگزینی آنها از خود نشان دهیم.» و سپس میافزاید: «شركت كردن همه گروهها مطلوب است. اما باید موقعیت را در ژرفا بررسی كرد. من موضعی افراطی كه مبارزه مسلحانه، شورش یا كودتا را توصیه میكند ندارم. بیشتر بر روی یك الگوی اقتصادی و اجتماعی كه بر بنیاد وجدان خلق و دمكراسی بنا شده باشد شرطبندی میكنم.»
آیا این بحرانی است با مشخصههای پیش انقلابی ولی در عینحال بدون ابزار سیاسی؟ نمیتوان زیاد مطمئن بود، زیرا پایگاه مردمی الزاماً درپی آنهایی كه ادعای نمایندگیش را دارند حركت نمیكند. آقای نستور گویی لن رهبر ویلان خنیو (كه جزو فخووس است) حكایت میكند كه در ابتدا تظاهرات را رهبران سازمان میدادند. «رفقا، خیابانها باید در اختیار ما باشد!» رفته رفته وضعیت تغییر یافت. در محلهها، اهالی هستند كه تصمیم میگیرند. «باید بیرون آمد!» «باید راهپیمایی كرد!» این خواستهای است كه از پائین بهسمت بالا آمده است. «توان بسیج كردن مردم در ال آ لتو به سازمان فخووس بستگی ندارد بلكه به این امر كه محلهها و واحدها در نشستهایشان تصمیم میگیرند كه باید وارد عمل شد. بدون این مامانی هرچه هم كه بخواهد مردم را فراخواند، هیچكس بهدنبال او نخواهد آمد». این چنین بود كه علیرغم فراخوان به بایكوت كردن روسایشان، اهالی ا ل آ لتو بهگونهای گسترده در رفراندمی كه در مورد مساله هیدروكربورها ترتیب داده شده بود شركت كردند و به این ترتیب بهگونهای ضمنی به MAS حق دادند و احتمالاً در انتخابات آینده نیز از آن پشتیبانی خواهند كرد. آقای كویی سپه، هنگامی كه نماینده MIP بود (كه دارای 6 نماینده در مجلس بود) با اعلام این كه «من ترجیح میدهم در روستاها كاركنم و در آنجا كار سیاسی را كه همواره مورد علاقهام بوده است انجام دهم»، سریعاً «مسئولیت نماینده بودن را كنار گذاشت و به این ترتیب، شاخهای را كه روی آن نشسته بود، از بن برید. هنگامی كه از وی میپرسند آیا مایل است دوباره به مجلس باز گردد با صداقتی كه در وی سراغ دارند پاسخ میدهد: «من نماینده بهدنیا نیامدهام، من بهدنیا آمدهام تا رئیسجمهوری شوم!» این رویداد اثرات خود را گذاشته است. آقای گویی این مسأله را تلخیص میكند: این موضعگیری نشان میدهد كه ایشان توان لازم را برای كار سیاسی ندارند.
هنگامی كه MAS روز 20 اوت گذشته جامعهشناس آلوارو گارسیا لینرا را بهعنوان نامزد معاونت ریاستجمهوری معرفی كرد، یك گام تعیینكننده به پیش گذاشت. این فرد در چارچوب مبارزه مسلحانه آقای كویی سپه سلاح بهدست گرفته بود و هم مانند او تا سال 1995 در زندان مانده بود. وی كه قادر است اعلام كند: «من عضو یك گروه چریكی بودهام و از این مطلب پشیمان نیستم. همواره همان فردی هستم كه پانزده سال پیش بودم. فقط امروز روشهایم را تغییر دادهام»، بهعنوان یك مرجع در بطن جنبش اجتماعی احساس میشود. و در واقع، گزینش او سریعاً شش فدراسیون روستایی، بخشهای تعاونی معادن، سندیكاهای كارگری بااهمیت منطقهای (اورورو، پوتوسی، كوچا بامبا)، سندیكای ترابری ا ل آ لتو و حتی فخووس را به اتلاف با MAS كشاند. افزون بر آن آقای گارسیا لینرا كه بهعنوان یكی از روشنفكران تأثیرگذار بولیوی محسوب میشود، شكافی در بطن قشر متوسط و همچنین دربین دانشگاهیان و دانشآموزان باز میكند. این امر صعودی بالقوه برای MAS است كه براساس نتایج نظرخواهی بسیار جلوتر از كاندیداهای دیگر، خورخه كویی روگا است كه از حزب ADN آمده (حزب مرحوم دیكتاتور و سپس رئیسجمهوری انتخاب شده به طریق دمكراتیك) و كاندیدای سفارت آمریكا است.
موضوعی كه موجب هراس اردوگاه نئولیبرال شده است كه با ناامیدی، برای كسب زمان بیشتر و رساندن اكسیژن به خود، تلاش میكنند این انتخابات را به تأخیر بیاندازند. نمایندگان مجلس سانتاكروز، با بهدست فراموشی سپردن این امر كه فراخوان پیش از موعد آنها برای انتخابات، درواقع نتیجه یك توافق سیاسی بود كه براساس آن تصمیم گرفته شده بود ماورای اصول قانون اساسی عمل شود، بهعلت ژرفای بحران، تصمیم گرفتند روز 4 اوت به دادگاه مربوط به قانون اساسی رجوع كنند. آنان عدم رعایت ماده 60 قانون اساسی را افشا میكنند. براساس ماده مذكور، شماره كرسیهای مجلس نمایندگان، باید با تكیه بر آخرین سرشماری، یعنی آمارگیری سال 2001، تعیین شود. بهعلت فوریت مطلب، این خواسته مورد توجه قرار گرفت. در حالی كه به یاری سرشماری مذكور، میتوان دریافت كه افزایش جمعیت محور لاپاز، سانتاكروز، كوچاپامبا، امكان افزایش نمایندگانشان را در مجلس میدهد. روز 22 سپتامبر، دادگاه مربوط به قانون اساسی، خواسته نامبرده را پذیرفت و بدین سان در را بر روی مرحله نوینی از اغتشاش اجتماعی گشود.
تاریخ انتخابات آینده هرچه كه باشد، مجلس قانونگذار و مسله ملی كردن هیدروكربورها بحران و امیدهای كشور را خلاصه میكند. در اینباره، MAS كه كوچكترین شكی به پیروزیش ندارد تمایلی به درگیر شدن در اعمال نسنجیده را ندارد. آقای كنتره راس (8) چنین تجزیه و تحلیل میكند: «ملی كردن بدون پرداخت غرامت آن گونهای كه تندروها پیشنهاد میكنند ما را به سالهای 1960 بازمیگرداند. اما در كشوری به این كوچكی كه به یاری سازمانهای بینالمللی میزید، ما در موقعیتی بدتر از آنی كه كوبا مجبور به مقابله با آن شد قرار میگیریم.» آقای گارسیا نیز هنگامی كه اظهار میدارد: «این یك مسأله تناسب قواست. من موافق یك راهحل عملگرا هستم. با شركت پترو براس یعنی با دولت برزیل چه میكنید؟ یك كشور 80 میلیونی. ما باید محتاط باشیم»، چیز دیگری نمیگوید. آقای مورالس موضوع را تلخیص میكند: «بسیاری از شركتهای فراملی براساس توافقهای غیرقانونی و ضدِ قانون اساسی عمل میكنند، قاچاق میكنند و مالیات نمیپردازند. ما قانون را به مرحله عمل در میآوریم. ولی بیشتر بر روی ملی كردن همراه با گفتوگو و مذاكره شرطبندی میكنیم». این نوعی خود زیر سئوال بردن است درست همانند آنچه انقلاب بولیوارگونه در ونزوئلا انجام داده است. نوعی از پیشرفتی كه درآن دولت نقش مركزی را ایفا میكند ولی میتواند به یاری سرمایهگذاری خارجی صورت گیرد.
و اما درباره مجلس قانونگذار، دربرابر راستگرایانی كه نمیخواهند در اینباره چیزی بشنوند :«اگرمقصود مجلس قانونگذاری است كه بخواهد كشور را كن فیكون كند، حق مالكیت و بهویژه مالكیت منابع طبیعی و زمین را تحت تأثیر قرار دهد و در آن 60 درصد از نمایندهها بومی باشند» (9). MAS میخواهد چنان مجلس قانونگذاری را به انتخاب بگذارد كه در آن، اكثریت با سرخپوستها باشد (كه تصویری از كشور است) و بتواند كاملاً خودمختار، بدون هیچ گونه محدودیت یا تنگنای قبلی عمل كند.
هر آینه، ایالات متحده در این كه از رهبر MAS دشمن شماره یك خود ساخته است، اشتباه نمیكند. آقای راجر مورالس دبیر وزارت امورخارجه برای امریكای لاتین چنین اظهار داشت: «این دیگر رمز و رازی برای كسی نیست كه ایوو مورالس بر روی كاراكاس و هاوانا كه در آنجا بهترین پشتیبانان خود را دارد تكیه میكند.» ( ایوو مورالس، روز 31 ژوئیه، بههنگام اعلام نامزدی خود برای ریاستجمهوری چنین پاسخ داد: «چاوز و فیدل بههیچوجه به محور شرارت تعلق ندارند. آنان فرماندهان نیروهای آزادیبخش قاره هستند.» كه در واقع بدینسان، حدود «میانهروی»اش را نشان داد.
پینوشتها
۱ـ فلاتی در منطقه آندن واقع در بولیوی و جنوب شرقی پرو
۲ـ میر كه در سال 1970 برای مبارزه با نظامیگری بهوجود آمده بود با وجودی كه به یك حزب نئولیبرال كاملاً فاسد تبدیل شده است ولی نام و علامت خود را تغییر نداده است. در كشوری به این فقیری مانند بولیوی، چپ بودن یك سرمایه سیاسی محسوب میشود.
۳ـ براساس شهادتهایی كه با یكدیگر تطبیق میكند، آقای سولارس در مركز معادن یك خبرچین گروههای امنیتی بوده است. رهبران سابق معدنچیان كه در زمان دیكتاتوری آقای لوئیس گارسیا دستگیر شده بودند، در ملاءعام اعلام كردند كه سولارس آنها را لو داده بوده است.
۴ـ سرزمین اجدادی امپراطوری اینكاها واقع در شرق بولیوی، بخشی از جنوب پرو، شمال آرژانتین و شیلی
۵ـ نام رنگ پوستی كه سرخپوستان تندرو برای خود انتخاب كردهاند.
۶ـ ائتلاف G6 در نهایت بهعلت وجود اختلافشان ازهم پاشید.
۷ـ MAS كه مسأله رهبری را به روش خود حل میكند، آقای مامانی را نامزد خود برای شهرداری اعلام كرد. ولی او كوچكترین شانسی برای انتخاب شدن ندارد. نتیجه احتمالی این امر، «مرک» احتمالی وی از لحاظ سیاسی است
۸ـ از همین اكنون، شركتهای پتروبراس ( برزیل)، رپسول ـ ای ـ اف. پ. (اسپانیا و آرژانتین)، بریتیش گاز (انگلستان) و توتال (فرانسه) اعلام كردهاند كه سرمایهگذاریهایشان را در بولیوی راكد میگذارند. همزمان، شركتهای فراملی جهت اعتراض به قانون جدید درمورد هیدروكربورها و برای حفاظت از منافعشان، به توافقهای بین المللی حفاظت دو سویه سرمایهگذاریها دست یازیدند.
۹ـ اظهاریه آقای كارلوس دوب نامزد معاونت ریاست جمهوری (ازحزب اتحاد ملی UN)