جای امپریالیسم در پویهٔ تاریخ

امپریالیسم از نظر ماهیت اقتصادی خود، سرمایه داری انحصاری است و همین امر جای امپریالیسم را در پویهٔ تاریخ معین می کند، زیرا انحصار، که بر زمینهٔ رقابت آزاد و درست از درون رقابت آزاد پدید آمده، نشانگر جریان گذار از نظام سرمایه داری به نظام اجتماعی ـ اقتصادی عالی تری است. باید به ویژه چهار نوع عمدهٔ انحصار، یا چهار نمودار عمدهٔ سرمایه داری را که صفت مشخصهٔ دوران مورد بحث است، یادآور شد.

اولاً، انحصار از تراکم تولید در مدارج بسیار بالای تکامل آن پدید آمده است. انحصار به گروهبندی های انحصارگر سرمایه داران، یعنی کارتل ها، سندیکاها و تراست ها اطلاق می شود. ما دیدیم که آنها در زندگی اقتصادی امروزین چه نقش عظیمی دارند. در سرآغاز قرن بیستم، این گروهبندی های انحصارگر در کشورهای پیشرفته تفوق کامل به دست آوردند….

ثانیاً، انحصارها کار را به تصرف بیش از پیش مهم ترین منابع مواد خام، خاصه منابع لازم برای صنایع اصلی جامعهٔ سرمایه داری، یعنی صنایع زغال سنگ و ذوب آهن، که بیش از صنایع دیگر کارتلی شده بودند، کشانده اند. قبضه کردن انحصاری مهم ترین منابع مواد خام، قدرت سرمایهٔ بزرگ را سخت افزایش داده و تضاد میان صنایع درون و بیرون از کارتل را تشدید کرده است.

ثالثاً، انحصار از بانک ها پدید آمده است. بانک ها از مؤسسات میانجی ساده به انحصارگران عرصهٔ سرمایهٔ مالی بدل شده اند. سه تا پنج بانک کلان در هر یک از پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری، یک نوع پیوند شخصی میان سرمایهٔ صنعتی و بانکی پدید آورده و رتق و فتق میلیاردها و میلیاردها پول را، که بخش اعظم سرمایه ها و درآمدهای پولی سراسر کشور را تشکیل می دهد، در دست خود متمرکز ساخته اند. یک الیگارشی مالی که بدون استثناء همهٔ مؤسسات اقتصادی و سیاسی جامعهٔ بورژوایی امروزین را با شبکهٔ انبوهی از رشته های روابط وابستگی فرو پوشانده، بارزترین نمودار این انحصارها است.

رابعاً، انحصار از سیاست استعماری پدید آمده است. سرمایهٔ مالی مبارزه بر سر منابع خام، صدور سرمایه و «مناطق نفوذ» ـــ مناطقی که می توان در آنها معاملات پرمنفعت انجام داد و امتیازات و سودهای انحصاری به دست آورد، و غیره ـــ و سرانجام مبارزه بر سر قلمرو اقتصادی به طور اعم، را به انگیزه های عدیدهٔ «قدیمی» سیاست استعماری افزوده است….

انحصارها، الیگارشی، تلاش برای تسلط بجای تلاش برای آزاد کردن، بهره کشی چند ملت بسیار ثروتمند یا بسیار نیرومند از عدهٔ روز به روز بیشتری از ملل کوچک یا ضعیف ـــ مجموعهٔ این عوامل چنان علایم مشخصه ای برای امپریالیسم پدید آورده است که ما را وا می دارد تا امپریالیسم را سرمایه داری طفیلی یا در حال پوسیدگی تعریف کنیم. پیدایش «کشور بهره گیر» یا کشور رباخوار، که بورژوازیِ آن روز به روز بیشتر از محل صدور سرمایه و بهرهٔ سهام زندگی می کند، به عنوان یکی از گرایش های امپریالیسم روز به روز برجسته تر می شود. ولی اشتباه است اگر تصور شود که این گرایش به سوی پوسیدگی، دیگر امکانی برای رشد سریع سرمایه باقی نمی گذارد….

از مجموع نکاتی که دربارهٔ سرشت اقتصادی امپریالیسم بیان شد، این نتیجه به دست می آید که امپریالیسم را باید سرمایه داری در حال گذار، یا به طور صحیح تر سرمایه داری در حال احتضار، تعریف کرد. نکتهٔ بسیار آموزنده در این زمینه آن است که اقتصاددانان بورژوا در تعریف سرمایه داری امروزین، چپ و راست الفاظی چون: «بهم پیوستگی»، «فقدان تک ماندگی» و غیره را به کار می برند….

این لفظ «بهم پیوستگی» بیانگر چیست؟ این لفظ از مجموع خطوط روندی که در برابر چشم ما تحقق می پذیرد، فقط آن خطی را که از همه چشمگیرتر است، می نمایاند. این لفظ نشان می دهد که بیننده، درخت های جلوی جنگل را می بیند، ولی خود جنگل را پشت آنها نمی بیند…. وقتی می بینیم که یک مؤسسهٔ بزرگ به یک مؤسسهٔ غول آسایی بدل می شود که طبق برنامهٔ معین و برپایهٔ محاسبهٔ دقیق انبوهی آمار، تحویل مواد خام اولیه را به میزانی برابر با دو سوم یا سه چهارم کل مقدار لازم برای ده ها میلیون تن از اهالی، سازمان می دهد؛ وقتی می بینیم که کار حمل و نقل این مواد خام به بهترین مراکز مساعد به حال تولید، که گاه صدها و هزارها ورست از هم فاصله دارند، به طرزی منظم صورت می گیرد؛ وقتی می بینیم که کار تمام مراحل متوالی عمل آوردن مواد خام، از جمله در مرحلهٔ تبدیل آنها به یک رشته از انواع فرآورده های آماده، از یک مرکز واحد اداره می شود؛ وقتی می بینیم که توزیع این فرآورده ها میان ده ها و صدها میلیون مصرف کننده طبق یک برنامهٔ واحد انجام می پذیرد (فروش نفت، هم در آمریکا و هم در آلمان توسط «تراست نفت» انجام می پذیرد)، آنوقت روشن می شود که آنچه ما با آن روبرو هستیم به هیچ وجه یک «بهم پیوستگی» ساده نیست، بلکه اجتماعی شدن تولید است، و مناسبات مبتنی بر اقتصاد خصوصی و مالکیت خصوصی پوسته ای است که دیگر با محتوای خود مطابقت ندارد، و اگر دفع آن مصنوعاً هم به تأخیر انداخته شود، ناگزیر خواهد پوسید. ضمناً این پوستهٔ در حال پوسیدگی هم می تواند طی مدت نسبتاً طولانی (در بدترین حالت، یعنی چناچه درمان دُمَل اپورتونیستی به درازا بکشد) برجا بماند، ولی به هر حال دفع خواهد شد….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *