نبرد «که بر که» از دیدگاهِ آخرین تحلیلِ رهبریِ حزب تودهٔ ایران در فاصلهٔ دو یورش
در آخرین سرمقالهٔ سایت مهر (سخنی دربارهٔ مشی سیاسیِ نشریهٔ «راه توده» ـ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۳) نوشتیم: نبرد «که بر که» … از ۲۵ سال پیش در سطح حاکمیت برآمده از انقلاب بهپایان رسیده و فقط در درون جامعه جاری بوده است. این نظر از جمله از سوی رفیق گرامی جوانرود مورد نقد قرار گرفت. این رفیق در مقالهٔ خود (نبردهای «که بر که» نو به نو: نقدی بر سرمقالهٔ «مهر» دربارهٔ مشی سیاسی «راه توده» ـ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳) نوشت که «اگر چنین گزارهای را بپذیریم، توضیح وقوع حوادث سیاسی مهمی همچون خرداد ۷۶ و جنبش سبز با مشکل مواجه خواهد بود» و در ادامه گفت: نه از یک روند «نبرد که بر که» بلکه از چند روند در مقاطع تاریخی باید سخن گفت.
همانطور که رفیق گرامی جوانرود خود بهخوبی میدانند، مقولهٔ «که بر که» محتوی طبقاتی دارد و کاربرد این مقوله دربارهٔ اختلافات درون حاکمیت برآمده از انقلاب، از سوی حزب تودهٔ ایران، برای توضیح و تحلیل نبردی بود که در هیأت حاکمه برای پیشبرد روند انقلابی یا توقف و عقبگرد آن جریان داشت، نبردی طبقاتی که در سراسر جامعهٔ ایران هم ادامه داشت و همچنان دارد. زمانیکه نمایندگان سیاسی طبقات و اقشار مدافع آرمانهای انقلاب از هیأت حاکمه جمهوری اسلامی رانده شدند و برنامه اقتصادی ـ اجتماعی نیروهای مدافع سرمایهداری بزرگ از سوی حاکمیت بهپیش برده شد، دیگر نمیتوان از نبرد «که بر که» یا مبارزه طبقاتی بین طبقات پیشرو و ارتجاعی در سطح هیأت حاکمه یاد کرد.
اما قبل از ادامهٔ بحث، از رهبری زمان انقلاب حزبمان کمک میگیریم و نکاتی از آخرین تحلیلی را که در فاصلهٔ دو یورش جمهوری اسلامی به حزب، در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۶۱ در «بولتن داخلی حزب تودهٔ ایران» منتشر شد، بازگو میکنیم (برای خواندن متن کامل این تحلیل به فایل پیوست مراجعه کنید).
عنوان این تحلیل «بحران انقلاب و راه برونرفت از آن» است. در مقدمهٔ آن، در صفحهٔ ۲، آمده است: «در ماههای اخیر کلان سرمایهداران و بزرگ مالکان متحد امپریالیسم و عناصر نفوذی و جاهل و قشری ـــ که عملاً صفی متحد دارند ـــ موفقیتهای قابل ملاحظهای داشتهاند».
در ادامه، در بخش «مرحلهٔ حساس در انقلابهای ملی و دمکراتیک»، صفحهٔ ۳، علل چنین وضعیتی اینگونه توضیح داده شده است:
انقلاب ایران با نیروی پر توان مردمی که دارد، میتوانست این مرحله را هم پشت سر بگذارد و دچار بحرانی ـ از نوع بحران کنونی ـ نشود. ولی چند عامل جلوی نیروی مردم را سد میکند، میدان را به سرمایهداران بزرگ و مالکان غاصب میدهد و در نتیجه بحران میآفریند. مهمترین این عوامل عبارتند از
۱ـ توطئههای تفرقهافکنانه و خرابکارانهٔ امپریالیسم؛
۲ـ تعادل شکننده بین نیروهای مردمی و ضدمردمی در درون حاکمیت؛
۳ـ جنگ فرسایشی عراق علیه ایران.
تحلیل «بحران انقلاب و راه برونرفت از آن» سپس به تشریح عوامل سهگانهٔ فوق میپردازد و در بخش «تناسب شکنندهٔ نیروها در حاکمیت»، صفحهٔ ۱۰، مینویسد:
امروز، در قیاس با آنچه که بلافاصله پس از انقلاب بود، موضع نیروهای مدافع انقلاب حتی در حاکمیت قویتر است … اما مسایلی که مطرح است، بهویژه مسایل مربوط به تحول بنیادی اجتماعی مسایل بهمراتب دشوارتری است و به تفوق قوای جدی نیاز دارد. در حال حاضر در ارگانهای قانونی چنین تفوق قاطعی بهسود نیروهای مردمی موجود نیست.
پس از توضیح عوامل سهگانهٔ ایجادگر بحران انقلاب، در بخش «نقش تعیینکنندهٔ مردم و امام در تناسب نیروها»، صفحهٔ ۱۰، چنین میخوانیم:
انقلاب شکوهمند مردم ایران ویژگی برجستهای دارد که عبارت است از حضور میلیونی مردم در صحنه و پیوند مردم با امام. این ویژگی نیروی عظیم بنیانکنی بهوجود میآورد که اگر بهحرکت درآید هر تناسبی را بههم میزند. همین نیرو است که در گذشته تمام توطئههای امپریالیسم را عقیم گذاشته و حتی زمانیکه بخش عمدهٔ مقامات دولتی در دست تسلیمطلبان و سازشکاران بود انقلاب را پیش رانده و همین نیرو است که میتواند انقلاب را از بحران و رکود خطرناک کنونیاش نجات بخشد.
البته امام خمینی، بهعنوان رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، طبق قانون اساسی یک مقام رسمی قانونی است، ولی ما این مقام را در محاسبهٔ حاکمیت نیاوردیم چرا که نیروی واقعی امام در تودهٔ مردم است».
و در همین بخش در «دشواریهای لحظه»، صفحهٔ ۱۲، آمده است:
با توجه به توطئههای مداوم امپریالیسم آمریکا و نیروهای متحد داخلی آن، و با توجه به شکنندگی تناسب نیروهای درون حاکمیت و ارگانهای قانونی، نتیجهٔ نبرد دو طرف بیش از هر زمان دیگری به شرایط لحظه مربوط است. اگر شرایط طوری بود که نیروهای انقلابی میتوانستند مردم را به میدان آورند و در اینباره تردید و دودلی روا نمیداشتند، چه بسا انقلاب دچار بحران نمیبود، ولی وضع چنان است که نیروهای مردمی حاکمیت هنوز از آوردن قاطع مردم به صحنه امتناع دارند. آنها در این امر موانعی میبینند که مهمترین این موانع عبارتند از: ۱ـ جنگ تجاوزکارانهٔ صدام علیهٔ انقلاب ایران ۲ـ ناروشنی شعارهای اجتماعی ـ اقتصادی از جهت گرایش مردمی.
آخرین تحلیل رهبری دوران انقلاب حزب تودهٔ ایران پس از توضیحاتی دربارهٔ موانع دوگانهٔ فوق، در پایان، در بخش «تنها راه برونرفت: حرکت وسیع مردمی»، صفحهٔ ۱۵، چنین نتیجهگیری میکند:
«… انقلاب شکوهمند مردمی ما به نقطهٔ حساسی رسیده است. ضدانقلاب ـــ که اینک متحدین تاریخی پیدا کرده ـــ در به بنبست کشاندن و فلج کردن انقلاب موفقیتی نسبی بهدست آورده و همهٔ نیروی خود را بهکار انداخته است که این موفقیت را تثبیت کند و گسترش دهد…. نیروهای ضدانقلاب و متحدین تازهنفس آنها تا امروز این موفقیت را پیدا کردهاند که کار ارگانهای دولتی و قانونی را در خدمت به مردم محروم فلج کنند…. روشن است که ضدانقلاب، به آنچه بهدست آورده بسنده نمیکند و چنانکه در اعلامیهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران آمده، تلاش خود را بهکار میبرد تا جای خود را در حاکمیت محکمتر کند و گرایش مردمی را از حاکمیت براند….»
در ادامهٔ نتیجهگیری، صفحهٔ ۱۶، میخوانیم:
«در چنین وضعی تنها راه برونرفت وارد شدن مردم در صحنه است، تا نگذارند که سرنوشت انقلاب … پشت پرده و از طریق سوءاستفاده از مقام دولتی و قانون تعیین شود. ورود مردم به میدان است که تمام حسابها را بههم خواهد ریخت. مرحلهٔ کنونی نبرد روشنتر و آشکارتر از همهٔ نبردهای گذشته، طبقاتی است».
و بالاخره در آخرین سطور نتیجهگیری، صفحهٔ ۱۷، چنین آمده است:
«طبقاتی بودن این نبرد ایجاب میکند که شعور طبقاتی زحمتکشان هرچه بیشتر و تشکل طبقاتی آنان هرچه محکمتر باشد. در برابر بزرگ مالکان و کلان سرمایهداران که بسیار خوب متشکل و مجهزند، فقط مردمی میتوانند بایستند و پیروز شوند که آگاه و متشکل باشند…. اگر در نبرد سنگینی که در پیش است، نیروهای مردمی بر تزلزل و دودلی خود چیره نشوند … مسؤول خواهند بود…. خطر دشمن جدی است. ضدانقلاب نیرو و امکان فراوانی در اختیار دارد. جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران نیروهای مردمی را بهشدت تحلیل میبرد و شرایط را برای ضدانقلاب فراهمتر میکند. اگر امروز هشیار نباشیم، اگر امروز اقدام نکنیم … فردا دیر است».
ما در اینجا قصد ورود به تمام اجزاء این تحلیل و آنچه را از آن بازگو کردیم، نداریم. هدف ما تمرکز روی نبرد طبقاتی «که بر که» در سطح حاکمیت جمهوری اسلامی و سیاست «اتحاد و انتقاد» با هیأت حاکمه، که بر مبنای محتوی همین نبرد تعیین میشد، است.
آخرین تحلیل رهبری دوران انقلاب حزب تودهٔ ایران بهصراحت اعلام میکند که در مقطع یورشهای جمهوری اسلامی علیهٔ حزب ما، تناسب قوا در سطح هیأت حاکمه بهگونهای بود که جناح نمایندهٔ طبقات پیشرو در درون حاکمیت، یعنی نمایندگان خردهبورژوازی رادیکال و حامیان منافع «مستضعفان» در شهر و روستا، که در حقیقت بهنام خط امام شناخته شده بودند، تنها با تکیه بر مردم متشکل و آگاه میتوانستند روند انقلاب را به پیش ببرند؛ کاری که به دلایل مختلف از آن سر باز زدند و پیشبینی هشدارآمیز حزب ما تحقق پیدا کرد. بهرغم تغییر تناسب نیروها در سطح حاکمیت به ضرر نیروهای مردمی، آنها با حمایت قاطع آیتالله خمینی و تا زمان مرگ وی در ترکیب حاکمیت حضور داشتند و تنها پس از فوت نامبرده بود که این نیروها از ترکیب حاکمیت رانده شدند.
جانشینی آیتالله خمینی توسط علی خامنهای، ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی در سال ۶۸ و آغاز اجرای سیاست موسوم به تعدیل اقتصادی، نشان از چیره شدن قطعی نمایندگان سیاسی سرمایهداری بزرگ در حاکمیت جمهوری اسلامی داشت. در چنین شرایطی، نبرد «که بر که»، یا مبارزهٔ نمایندگان طبقات پیشرو علیه نمایندگان طبقات ارتجاعی، در سطح حاکمیت و برای پیشبرد انقلاب دیگر معنایی نداشت. این وضعیت در طول ۲۵ سال اخیر بلاتغییر مانده است. بارزترین نمود چنین وضعیتی ادامهٔ اجرای برنامهٔ اقتصادی ـ اجتماعی نئولیبرالی، با درجات متفاوت و به اشکال مختلف، در تمام دولتهای هاشمی رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی است.
روشن است که مانند تمام جوامع، در ایران نیز نبرد طبقاتی «که بر که» در سطح جامعه جاری است و حاکمیت نیز از اثرات آن بهدور نیست. به اعتقاد ما، جنبشهای اجتماعی دوم خرداد و سبز را، نه در چارچوب نبرد «که بر که» در سطح هیأت حاکمهٔ جمهوری اسلامی، که غیرواقعی است، بلکه باید در چارچوب پایان نیافتن روند انقلاب بهمن و دستاوردهای هنوز باقیماندهٔ این انقلاب توضیح داد و مستدل کرد. ما در نوشتار دیگری به این موارد خواهیم پرداخت.
تحریریهٔ «مهر» میکوشد تا به بحث دربارهٔ مسألهٔ «شکست یا عدم شکست روند انقلاب بهمن ۵۷» و مشیهای سیاسی کاملاً متفاوتی که از پاسخ مثبت یا منفی به این مسأله ناشی میشود؛ مفاهیم و مقولههایی نظیر نظام، حاکمیت، رژیم، نیروهای پیرامون حاکمیت و ارتباط آنها با طبقات مسلط بر جامعه؛ ترکیب طبقاتی هیأت حاکمه در مقاطع تاریخی مختلف پس از پیروزی انقلاب؛ «نبرد که بر که» در سطح حاکمیت و در سطح جامعه در دورههای گوناگون از بهمن ۵۷ تاکنون؛ سیاست «اتحاد و انتقاد»؛ چگونگی برخورد به جنبش ۲ خرداد، جنبش سبز، دولتهای اصلاحات و «تدبیر و امید»؛ مسألهٔ انتخابات در جمهوری اسلامی؛ و …، ادامه دهد و از همهٔ رفقای تودهای دعوت میکند تا با شرکت در این بحثها به غنای مسایل مطروحه و نزدیکی آرا، از جمله از طریق نقد رفیقانهٔ نظرات یکدیگر، به این روند یاری رسانند.