علل اختلاف نظر در جنبش کارگری
یکی از ژرفترین عللی که هرچند یکبار اختلاف نظرهایی بر سر مسایل تاکتیک پدید میآورد، واقعیت رشد جنبش کارگری است. اگر ملاک سنجش این جنبش یکنوع آرمان پروردهٔ پندار خام نباشد، بلکه قبول شود که این جنبش یک جنبش پراتیک معمولی است، آنوقت روشن خواهد شد که جلب دائمی «سربازان» جدید و جذب لایه های جدید تودهٔ زحمتکش ناگزیر باید تزلزلات و نواساناتی در زمینهٔ تئوری و تاکتیک، تکرار اشتباهات گذشته، بازگشت موقت به نظریات کهنهشده و شیوههای کهنهشده و غیره را بههمراه داشته باشد. جنبش کارگری هر کشور مقادیر کم و بیشی از انرژی، دقت و وقت خود را بهطور مرتب صرف «تعلیم» سربازان جدید میکند.
علاوه بر این، سرعت رشد سرمایهداری در کشورهای مختلف و در شاخههای مختلف اقتصاد ملی یکسان نیست. طبقهٔ کارگر و ایده ئولوگهایش مارکسیسم را در محیطی که صنایع بزرگ حداکثر رشد را داشته باشد، آسانتر، سریعتر، کاملتر و عمیقتر فرا می گیرند. مناسبات اقتصادی واپسمانده یا در رشد خود تأخیر کرده، همواره موجب پیدایش چنان هوادارانی برای جنبش کارگری میشوند که فقط برخی از جوانب مارکسیسم، برخی از اجزاء جهانبینی نوین یا برخی از شعارها و خواستها را دریافتهاند و توانایی آن راندارند که با تمام سنتهای جهانبینی بورژوایی در کل آن، و جهانبینی بورژوا ـ دموکراتیک بهعنوان جزئی از آن، بهطور قطعی پیوند بگسلند.
از این گذشته، یکی از منابع دائمی اختلاف نظرها نیز خصلت دیالکتیکی تکامل اجتماعی است که در میان تضادها و از طریق تضادها انجام میگیرد…. مارکسیسم بهمثابه تئوری ماتریالیسم دیالکتیکی میتواند این تضادهای زندگی تازه و تاریخ زندهٔ سرمایهداری و جنبش کارگری را تفسیر کند. ولی خود بهخود پیداست که تودهها از زندگی درس میگیرند، نه از کتاب. و به همین جهت افراد یا گروههایی یافت میشوند که همیشه دربارهٔ این یا آن خصیصه، این یا آن «درس» تکامل سرمایهداری، به مبالغه میپردازند و تئوری یکجانبه و سیستم تاکتیکی یکجانبه وضع میکنند.
ایده ئولوگهای بورژوا، لیبرالها و دموکراتها بی آنکه مارکسیسم را درک کنند، بی آنکه جنبش کارگری امروزین را درک کنند … فقط یک جانب جنبش کارگری را برجسته میکنند، برای این برداشت یکجانبه اعتبار تئوری قایل میشوند و گرایشها یا خصایصی از این جنبش را که ویژگی مشخصهٔ این یا آن دوران، این یا آن شرایط فعالیت طبقهٔ کارگر را تشکیل میدهد، نافی یکدیگر اعلام میدارند. و حال آن ه زندگی واقعی، تاریخ واقعی، این گرایشهای متفاوت را در خود جمع دارند، همانگونه که زندگی و تکامل در عرصهٔ طبیعت، هم تحولات کند و هم جهشهای تند را که قطع حرکت تدریجی است، در خود جمع دارند.
رویزیونیستها تمام استدلالات مربوط به «جهشها» و تناقضات اصولی میان جنبش کارگری و سراسر جامعهٔ کهنه را جملهپردازی میدانند. آنها رفرم را تحقق جزئی از سوسیالیسم تلقی میکنند. آنارکو ـ سندیکالیستها «کارهای خرده ریز»، خاصه استفاده از تریبون پارلمان را مردود میشمارند. این تاکتیک اخیر در واقع معنایش نشستن در انتظار «روزهای بزرگ» بدون داشتن توانایی گردآوری نیروهای آفرینندهٔ تحولات بزرگ است. هم رویزیونیستها و هم آنارکو ـ سندیکالیستها مانعی هستند در راه مهمترین و فوریترین کار، یعنی متشکل ساختن کارگران در سازمانهای بزرگ و نیرومندی که خوب فعالیت میکنند و در هر شرایطی میتوانند خوب کار کنند و از روح مبارزهٔ طبقاتی سرشار باشند و از هدفهای خویش دریافت روشن داشته باشند و بر بنیاد جهانبینی مارکسیستی راستین تربیت شده باشند….
سرانجام، یکی از علل بسیار مهمی که موجب پیدایش اختلاف نظرها در میان شرکتکنندگان جنبش کارگری میشود، تغییرات وارده در تاکتیک طبقات حاکمه بهطور کلی، و بورژوازی از آن جمله، است. اگر تاکتیک بورژوازی همیشه یکسان و لااقل همیشه همگون بود، طبقهٔ کارگر بهسرعت یاد میگرفت که این تاکتیک را با تاکتیکی همانقدر یکسان یا همگون پاسخ گوید. ولی بورژوازی در همهٔ کشورها ناگزیر است دو سیستم کشورداری و دو اسلوب مبارزه برای تأمین منافع و حفظ فرمانروایی خود بهکار برد. بهعلاوه، این دو اسلوب گاه یکی جایگزین دیگری میشود و گاه با ترکیبهای متفاوت درهم میآمیزند. یکی از این دو اسلوب عبارت است از اسلوب قهر، اسلوب خودداری از هرگونه عقبنشینی در برابر خواستهای جنبش کارگری، اسلوب پشتیبانی از تمام نهادهای کهنه و فرتوت، اسلوب نفی قطعی رفرم…. اسلوب دوم عبارت است از اسلوب «لیبرالیسم»، یعنی گام برداشتن در جهت گسترش حقوق سیاسی، در جهت رفرم، در جهت عقبنشینی در برابر خواستها و غیره.
این که بورژوازی از یک اسلوب به اسلوب دیگر میپردازد، بهعلت حساب بدخواهانهٔ این یا آن شخص و یا بهعلت عوامل تصادفی نیست، بلکه ناشی از تناقض بنیادی موجود در وضع خود بورژوازی است. یک جامعهٔ سرمایهداری عادی بدون سیستم انتخاباتی استوار و بدون دادن برخی حقوق سیاسی به مردم که توقعاتشان در زمینهٔ «فرهنگی» نمیتواند در یک سطح بالنسبه عالی نباشد، قادر نیست با موفقیت پیشرفت کند. این توقع مراعات حداقل معین فرهنگ، توقعی است زاییدهٔ شرایط خود شیوهٔ تولید سرمایهداری با سطح عالی تکنیک آن، با پیچیدگی، نرمش و پویایی آن، با سرعت فزایندهٔ رقابت در عرصهٔ جهانی و غیره. به همین جهت نوسان تاکتیکی بورژوازی، یعنی انتقال از سیستم قهر به سیستم گذشتهای صوری و ظاهری، پدیدهای است که طی نیم قرن اخیر در همهٔ کشورهای اروپایی عمومیت داشته است و کشورهای مختلف، در هر مرحلهٔ معین، این یا آن اسلوب را بهکار بردهاند. بهعنوان مثال، در دهه های ۶۰ و ۷۰ قرن نوزدهم، انگلستان نمونهای از یک کشور با سیاست بورژوایی «لیبرال» بود، و آلمان در دهههای هفتاد و هشتاد آن قرن، از اسلوب قهر پیروی میکرد….
بازتاب غلبهٔ اسلوب اخیر در آلمان، رشد گرایشات آنارکو ـ سندیکالیستی در جنبش کارگری بود … اما زمانی که در دههٔ ۹۰ دوران دادن امتیازات فرا رسید، این اسلوب بهرشد پدیدهٔ خطرناکتر «رفرمیسم» بورژوایی و اپورتونیسم در جنبش کارگری انجامید….
روشن است که گذار افراد، گروهها و لایههای معینی از خردهبورژوازی به درون صفوف پرولتاریا، بهناچار به رشد اینگونه گرایشات و تزلزلها در جنبش کارگری یاری میرساند….
«مجموعهٔ آثار»، جلد ۱۶، صفحات ۳۴۷ ـ ۳۵۴