سوسیالیسم و کمونیسم

مارکس در اثر خود تحت عنوان‏ «تقد برنامهٔ ‬گتا‏» … ‬با محاسبه ای روشن‌بینانه نشان می‌دهد که جامعهٔ ‬سوسیالیستی در ادارهٔ ‬امور خود با چه اجباری روبرو است‏. ‬مارکس به تحلیل مشخص شرایط زندگی جامعه‌ای که سرمایه‌داری در آن وجود نخواهد داشت،‏ ‬می‌پردازد و ضمن آن می‌گوید‏: «در اینجا ما با یک جامعهٔ ‬کمونیستی،‏ ‬نه به‌صورتی که بر شالوده‌های خود رشد کرده و تکامل یافته است،‏ ‬بل برعکس،‏ ‬تازه از درون یک جامعهٔ ‬سرمایه‌داری سر برون کرده است،‏ ‬روبرو هستیم‏. ‬جامعه‌ای که از هر لحاظ ــــ از لحاظ اقتصادی،‏ ‬اخلاقی و ذهنی ــــ هنوز نشانه‌های مادرزادی جامعهٔ ‬کهنه را،‏ ‬یعنی جامعه‌ای را که از دل آن برون آمده است،‏ ‬با خود دارد‏.»

مارکس یک چنین جامعهٔ ‬کمونیستی را که تازه از بطن سرمایه داری پای به عرصهٔ ‬وجود نهاده است،‏ ‬و در همهٔ ‬زمینه‌ها مهر و نشان جامعهٔ ‬کهنه را بر خود دارد،‏ «نخستین‏» ‬یا پایین‌ترین فاز جامعهٔ ‬کمونیستی می‌نامد‏.‬

در چنین جامعه‌ای، وسایل تولید از تملک خصوصی افراد خارج شده است‏. ‬وسایل تولید به تمام جامعه تعلق دارد‏. ‬هر یک از اعضای جامعه با انجام سهم معینی از کار اجتماعی لازم،‏ ‬قبضی از جامعه دریافت می‌دارد که فلان مقدار کار انجام داده است و طبق این قبض از فروشگاه‌های اجتماعی اشیاء مصرفی،‏ ‬مقداری فرآورده،‏ ‬دریافت می‌دارد‏. ‬در نتیجه، هر کارگر،‏ ‬پس از کسر مقداری که برای ایجاد صندوق عمومی در نظر گرفته می‌شود،‏ ‬از جامعه همان مقدار دریافت می‌دارد که بدان داده است‏.‬

بدین‌سان گویی‏ «برابری‏» ‬حکمفرما می‌شود‏….‬

مارکس می‌گوید به‌راستی هم ما در اینجا‏ «حق برابر‏» ‬داریم‏. ‬ولی این هنوز از‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬است که به‌سان هر حقی مستلزم نابرابری است‏. ‬هر حقی عبارت است از کاربرد مقیاس یکسان در مورد انسان‌های گوناگونی که در واقع با هم یکسان و برابر نیستند و بدین‌جهت،‏ «حق برابر‏» ‬هم ارز با نقض برابری و دال بر بی‌عدالتی است‏. ‬در واقع هم هر فردی که سهمی از کار اجتماعی برابر با فرد دیگر انجام می‌دهد،‏ ‬سهمی برابر او از فرآوردهٔ ‬اجتماعی‏ (‬پس از کسور پیشگفته‏) ‬دریافت می‌دارد‏. ‬ولی انسان‌ها با هم برابر نیستند‏: ‬یکی نیرومندتر و دیگری ناتوان‌تر است؛ یکی متأهل است و دیگری مجرد؛ یکی بیشتر فرزند دارد و دیگری کمتر؛ و‏ ‬غیره‏.…

بنابراین، نخستین فاز کمونیسم هنوز نمی‌تواند عدالت و برابری را تأمین کند‏: ‬تفاوت در ثروت به‌صورت تفاوت‌های‏ ‬غیرعادلانه بر جای می‌ماند،‏ ‬ولی استثمار انسان به‌دست انسان دیگر‏ ‬غیرممکن می‌شود،‏ ‬زیرا وسایل تولید،‏ ‬یعنی کارخانه‌ها،‏ ‬ماشین‌ها و زمین و‏ ‬غیره را نمی توان به تملک خصوصی درآورد‏. ‬مارکس ضمن رد فرمول مبهم خرده‌بورژوایی لاسال دربارهٔ «برابری‏» ‬و‏ «عدالت‏» ‬به مفهوم کلی آن،‏ ‬سیر تکامل جامعهٔ ‬کمونیستی را تشریح می‌کند و نشان می‌دهد که این جامعه مجبور است نخست فقط‏ «بی‌عدالتی‏» ‬ناشی از تصرف انفرادی وسایل تولید را براندازد و نمی‌تواند بلافاصله بی‌عدالتی دیگر را که ناشی از توزیع اشیاء مصرفی‏ «بر حسب میزان کار‏» (‬و نه بر حسب نیازمندی‌ها‏) ‬است،‏ ‬از میان ببرد‏….‬

مارکس نه‌تنها نابرابری ناگزیر انسان‌ها را با دقت در نظر می‌گیرد،‏ ‬بلکه به این‏ ‬نکته نیز توجه دارد که تنها با انتقال وسایل تولید به مالکیت همگانی سراسر جامعه‏ (‬یا به‌اصطلاح معمولی،‏ «سوسیالیسم‏»)‬،‏ ‬نقایص توزیع و نابرابری‏ «حق بورژوایی‏« ‬از میان نمی‌رود و تسلط این نابرابری به‌میزانی که فرآورده‌ها‏ «بر حسب میزان کار» ‬تقسیم می‌شوند،‏ ‬ادامه خواهد یافت‏….‬

بنابراین، در نخستین فاز جامعهٔ ‬کمونیستی‏ (‬که معمولاً‏ ‬آن را سوسیالیسم می‌نامند‏)‬،‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬نه به‌طور کامل،‏ ‬بلکه به‌طور محدود و فقط به‌میزان تحول اقتصادی انجام یافته،‏ ‬یعنی فقط در زمینهٔ ‬وسایل تولید،‏ ‬ملغی می‌شود‏. «حقوق بورژوایی‏»‬،‏ ‬این وسایل را در مالکیت خصوصی افراد می‌داند‏. ‬سوسیالیسم مالکیت خصوصی این وسایل را به مالکیت همگانی بدل می‌سازد‏. ‬در این حدود،‏ ‬و فقط در این حدود،‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬ملغی می‌شود‏…. ‬ولی این هنوز کمونیسم نیست و هنوز‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬را که به انسان‌های نابرابر در قبال میزان کار نابرابر‏ (‬عملاً‏ ‬نابرابر‏) ‬فرآوردهٔ ‬نابرابر می‌دهد،‏ ‬از میان نمی‌برد‏.‬

مارکس می‌گوید این یک‏ «نقص‏» ‬است،‏ ‬ولی در نخستین فاز کمونیسم جنبهٔ ‬ناگزیر دارد،‏ ‬زیرا فقط کسی که دچار خیال‌پردازی شده باشد می‌تواند چنین پنداری به‌خود راه دهد که پس از سرنگونی نظام سرمایه‌داری،‏ ‬انسان‌ها بلافاصله شیوهٔ ‬کار برای جامعه را،‏ ‬بی آنکه هیچگونه موازین حقوقی در میان باشد،‏ ‬فرا می‌گیرند‏. ‬وانگهی،‏ ‬با برانداختن سرمایه‌داری،‏ ‬مقدمات اقتصادی لازم برای چنین تحولی نیز،‏ ‬بلافاصله فراهم نمی‌شود‏.‬

باری،‏ ‬موازین دیگری جز موازین‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬در میان نیست و در این حدود،‏ ‬نیاز به دولت همچنان بر جای می‌ماند،‏ ‬تا ضمن حفظ مالکیت همگانی بر وسایل تولید،‏ ‬برابری کار و برابری در تقسیم فرآورده‌ها را حفظ کند‏.‬

دولت در حدودی که دیگر هیچ سرمایه‌ای وجود ندارد و طبقات از میان رفته‌اند،‏ ‬و در نتیجه دیگر هیچ طبقه‌ای نیست که بتوان سرکوبش کرد،‏ ‬زوال می‌پذیرد‏.‬

ولی دولت هنوز به‌کلی زوال نیافته است،‏ ‬زیرا حفظ‏ «حقوق بورژوایی‏» ‬که نابرابری عملاً‏ ‬موجود را مجاز می‌دارد،‏ ‬بر جای مانده است‏. ‬برای زوال کامل دولت،‏ ‬کمونیسم کامل لازم است‏….‬

مارکس به گفتار خود ادامه می‌دهد‏: «… ‬در فاز عالی‌تر جامعهٔ ‬کمونیستی،‏ ‬پس از آن که تبعیت برده‌وار فرد از تقسیم کار،‏ ‬و همراه با آن تضاد میان کار فکری و کار بدنی نیز از میان رفت؛ پس از آن که کار نه‌فقط به وسیله‌ای برای زندگی بل به نیاز اولیهٔ ‬زندگی مبدل شد؛ پس از آن که با تکامل همه‌جانبهٔ ‬فرد،‏ ‬نیروهای مولد نیز رشد کرد و همهٔ ‬چشمه‌های ثروت تعاونی با فراوانی بیشتر جریان یافت؛ تازه در آن هنگام است که افق تنگ حق بورژوایی را می‌توان یکسره درنوردید و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند‏: ‬از هرکس بنا بر توانایی‌اش،‏ ‬به هرکس بنا بر نیازش‏!»….‬

دولت زمانی می‌تواند به‌کلی زوال پذیرد که جامعه به اصل‏ «از هرکس بنا بر توانایی‌اش،‏ ‬به هرکس بنا بر نیازش‏» ‬تحقق بخشد،‏ ‬یعنی زمانی که انسان‌ها آنقدر به رعایت قواعد بنیادی زندگی جمعی خو گیرند و کارشان آنقدر بارآور گردد که داوطلبانه طبق استعداد خود کار کنند‏. «افق محدود حقوق بورژوایی‏» ‬که افراد را وا می‌دارد تا با حسابگری حریصانهٔ «شیلوک‏» ‬در فکر آن باشند که مبادا نیم‌ساعت بیش از دیگری کار کنند و مبادا کمتر از دیگری مزد بگیرند،‏ ‬در آن زمان پشت‌سر گذارده خواهد شد‏….‬

ولی فرق علمی میان کمونیسم و سوسیالیسم روشن است‏. ‬مارکس آنچه را که معمولاً‏ ‬سوسیالیسم می‌نامند،‏ «نخستین‏» ‬یا پایین‌ترین فاز جامعهٔ ‬کمونیستی می‌نامد‏…. ‬این کمونیسم کامل نیست‏…. ‬اهمیت عظیم توضیحات مارکس در آن است که دیالکتیک ماتریالیستی و تئوری تکامل را در این عرصه نیز با پیگیری به‌کار می‌بندد و کمونیسم را به‌عنوان پدیده‌ای که از درون نظام سرمایه‌داری برون می‌روید،‏ ‬در نظر می‌گیرد‏….‬

کمونیسم در نخستین فاز یا نخستین پلهٔ ‬خود از نظر اقتصادی هنوز نمی‌تواند کاملاً‏ ‬پخته و رشدیافته،‏ ‬و از سنت‌ها یا بازمانده‌های سرمایه‌داری به‌کلی فارغ‏ ‬باشد‏. ‬به همین جهت ما در نخستین فاز کمونیسم با پدیدهٔ ‬جالبی چون حفظ‏ «افق محدود حق بورژوایی‏» ‬روبرو هستیم‏. ‬وجود حق بورژوایی در زمینهٔ ‬توزیع مواد مصرفی،‏ ‬البته به‌طور ناگزیر دولت بورژوایی را نیز ایجاب می‌کند،‏ ‬زیرا حق بدون دستگاهی که بتواند اجبار به مراعات موازین آن را تضمین کند،‏ ‬پوچ است‏.‬

از اینجا چنین بر می‌آید که در نظام کمونیستی،‏ ‬طی زمان معینی نه تنها حقوق بورژوایی،‏ ‬بلکه حتی دولت بورژوایی نیز ــــ بدون بورژوازی بر جای می‌ماند‏!…

واقعاً‏ ‬زندگی در هر گام،‏ ‬چه در طبیعت و چه در جامعه،‏ ‬وجود بازمانده‌های کهنه را در هر پدیدهٔ ‬نو به‌ما نشان می‌دهد‏….‬

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *