سلام!
ای زن!
ای شکوه زندگی!
چشمانم را به تو میسپارم
تا آفتاب جانت را نگاهبان باشد.
نگاهم را به تو میبخشم
تا در آیینه چشمانت، طلوع خورشید را بنگرم.
دلم را به تو میسپارم
تا جان آفتابیات بیگانه باشد با غم.
صدایم را به تو میبخشم
تا ترانه عشق را در جانت زمزمهگر باشد.
دستانم را درهمان باغچهای میکارم
که گلهای دستان خواهرمان فروغ
میشکفد در آن.
ای زن!
ای آشنا!
ای شکوه زندگی!
ای رنگین کمان عشق!
سلام …!
سلام …!
سلام …!