درباره ناجیان و انحلالطلبان: لنین، آلوارو کونیال، سام وب
سام وب از زمان انتشار ۲۹ تز خود، هر یک هم با تفاوت در جزئیات و هم تفاوت زیاد در اهمیت تئوریک، به ما خاطرنشان کرد که وی بر زمینی لغزنده قرار گرفته است.
ولادیمیر ایلیچ لنین در کتاب «ویژگیهای معین توسعه تاریخی مارکسیسم» به بررسی پیامدهای شکست نخستین انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ میپردازد.
در آن زمان بسیاری از اعضای حزب (از جمله بسیاری از روشنفکرانی که بهتازگی به عضویت حزب درآمده بودند) حزب انقلابی را دسته دسته ترک میکردند. دیری نگذشت که وداع با مارکسیسم رواج یافت.
روزی که ما نیز در فاصله سالهای ۱۹۹۱ ـ ۱۹۸۹ شاهد آن بودهایم.
آشفتگی ذهنی، تزلزل و نوسانات اعتقادی به اشکال متفاوت رخ نمود. و در یک کلام، بهنظر میرسید که مارکسیسم با یک بحران جدی درونی مواجه گردیده است. از اینرو، دفاع قاطعانه، مبارزه مصممانه و مداوم از اصول مارکسیسم در رویارویی با این بحران، بار دیگر در دستور کار قرار گرفت. تشخیص ضرورت مبارزه با این بحران، از آن لنین بود.
برای ما کمونیستهای آلمانی، بررسی ارزیابیهای احزاب کمونیست از شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپا از اهمیت برخوردار بوده است و همچنان دارای اهمیت است.
بیش از همه، من به رهبری حزب کمونیست کوبا میاندیشم. پیش از پایان شرمآور میخائیل گورباچف که سوسیالیسم شوروی، کشور و حزب را به ویرانی کشاند، حزب کمونیست کوبا پیشاپیش برای رویارویی با این فاجعه آماده گشته بود. کشور کوبا و حزب کمونیست این کشور، روند پیشاروی را تشخیص دادند: «برهوت» دشوار دورانی خاص که بر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ حاکم میگردید.
در آن شرایط دشوار چنانچه حزب کمونیست کوبا از سرشت انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی برخوردار نبود، از آرمان سوسیالیستی خود دست میکشید.
خودآگاهی، یا عدم اعتماد به نفس؟
یک رهبر برجسته کمونیست را بهیاد میآورم که متأسفانه در آلمان به حد کافی شناخته شده نیست: آلوارو کونیال (۲۰۰۵ ـ ۱۹۱۳)، که سالیانی دراز، دبیر اولی حزب کمونیست پرتغال، PCP را بر عهده داشت. مبارزات زیرزمینی کونیال در دوران دیکتاتوری فاشیستی سالازار و نقش الهامبخش و بسیجگر او در حین و بعد از پیروزی «انقلاب میخک» در سال ۱۹۷۴ و همچنین رهبری داهیانهاش به افسانه میماند.
پیشروی مرحله سوسیالیستی خیزشی انقلابی در پرتغال، در پیامد اقدامات متحد و هماهنگ امپریالیسم آمریکا، ناتو، اتحادیه اروپا، دولتهای عمده امپریالیستی اروپا و ارتجاع داخلی متوقف شد.
کونیال با اتکا به ذکاوت و تیزبینی شخصی، عقبنشینی استراتژیکی را آغاز کرد. وی با یک حزب متحد شده بر پایه یک برنامه مارکسیستی ـ لنینیستی، موفق گردید تا از حزب کمونیست پرتغال و نفوذ تودهای آن حراست کند. وی نمایه روشنی از حزب را پدید آورد که تا به امروز ضامن ثبات حزب بهمثابه یک حزب انقلابی طبقه کارگر، دهقانان و سایر زحمتکشان میباشد.
ارزیابیهای وی پیرامون سرشت یک حزب کمونیست در آغاز قرن ۲۱، کماکان تا به امروز از اعتبار برخوردار میباشد.
در سال ۲۰۰۱ در نوشتاری تحت عنوان «شش ویژگی اساسی یک حزب کمونیست»،
Caracteristicas Fundamentais do Partido Comunista ـ (۱) ـ به بررسی وضعیت درونی جنبش کمونیستی در آغاز قرن بیست و یکم میپردازد. وی چنین مینویسد:
«جنبش کمونیستی بینالمللی، و احزاب درون این جنبش، در پیامد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی و موفقیت سرمایهداری در رقابت با سوسیالیسم، در معرض تغییراتی عمیق قرار گرفتند. برخی احزاب به نفی تاریخ مبارزاتیشان، ماهیت طبقاتی حزب، آرمان جامعه سوسیالیستی و تئوری انقلابی پرداختند.
در برخی موارد، احزاب مورد اشاره به احزاب متحد سیستم [حاکم سرمایهداری] تبدیل شدند و در نهایت از صحنه ناپدید شدند.»
تا به امروز نیز [سال ۲۰۱۱، زمان نگارش این نوشتار] این ارزیابی معتبر است.
دیدگاه کونیال پیرامون ویژگیهای حزب کمونیست
جنبش کمونیستی بهعنوان یک کل در ترکیب خود به انعطافپذیری انجامید، و به مرزهای جدیدی رسیده است. به یقین، هر چند مدلی [الگو] از حزب کمونیست وجود ندارد، اما این «شش ویژگی اساسی» میتوانند مشخصه یک حزب کمونیست را تشکیل دهند. صرفنظر از این اینکه، حزب، نام کمونیست یا نام دیگری داشته باشد.
این ویژگیها را میتوان به اجمال اینگونه برشمرد:
۱ـ حزبی کاملاً مستقل از منافع، ایدئولوژی، فشار و تهدیدات نیروهای حامی سرمایه؛
۲ـ حزب طبقه کارگر، زحمتکشان و بهطور کلی، آنانی که تحت استثمار و ستم قرار میگیرند؛
۳ـ حزبی برخوردار از رهبری متحد مرکزی و ساختار دموکراتیک درونی؛
۴ـ حزبی انترناسیونالیست و مدافع منافع کشور خود؛
۵ـ آرمان حزب، ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است، فارغ از استثمارشده و استثمارگر؛
۶ـ حزبی مجهز به تئوری انقلابی، تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم، که نه تنها جهان را در حد امکان توضیح دهد، بلکه راه تغییر آن را نیز نشان دهد.
این آخرین ویژگی، در عین سادگی و صراحت، بهنظر میرسد که چندان مورد علاقه [برخی از احزاب کمونیست] نباشد. همچنین بهنظر میرسد که ۵ ویژگی دیگر نیز نکته جدیدی در بر ندارند.
با این حال، این «حقایق بدیهی»، گویا حقایق بدیهی نیستند. نه حتی برای کمونیستها. اما پس از این، نکات بیشتری روشن خواهند شد.
گفتارهای برگرفته از کلاسیکها
کونیال توضیحات زیر را در مورد ۶ ویژگی در دسترس ما قرار داده است. این توضیحات بهدلیل منحصر به فرد و متمایز بودنشان با جزئیات بیشتری در اینجا آورده خواهد شد:
«تمامی کارزارهای افتراآمیز و توانفرسای ضدکمونیستی مغایر با واقعیت هستند.
«مارکسیسم ـ لنینیسم یک تئوری زنده، ضد جزمی و دیالکتیکی است که در جریان عمل و توضیح و تبیین شرایط و پدیدههای نوین، که وظیفه آن است، غنیتر میشود.
«این تئوری، عمل غنیسازی و توسعه را بهطور پویا و خلاقانهای با استفاده از درسهای برگرفته از عمل هدایت میکند.
«مارکس در «سرمایه» و مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیست»، عناصر اساسی و ویژگیهای سرمایهداری را تجزیه و تحلیل و مشخص کردند.
«با این حال، در نیمه دوم قرن ۱۹، توسعه سرمایهداری دستخوش ترمیمی مهم شد. رقابت به تمرکز و انحصار انجامید. ما به لنین و اثر وی، «امپریالیسم بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری» و تعریف سرمایهداری در پایان قرن نوزدهم مدیونیم. این توسعههای تئوریک، دارای ارزشی استثناییاند. و ارزش تحقیقی و اسلوبی این دانش تئوریک از درجهای عالی برخوردار است .
«در یک سنتز فوقالعاده واضح و دقیق، مقاله مشهور لنین، «سه منبع و سه جزء مارکسیسم» آن را توضیح میدهد. در فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک، کاربرد آن در جامعه، ماتریالیسم تاریخی است. اقتصاد سیاسی، تجزیه و تحلیل و تشریح سرمایهداری و استثمار است، و تئوری ارزش اضافی، سنگ بنای درک استثمار است. تئوری سوسیالیسم، تعریف جامعه جدید، لغو استثمار انسان از انسان است.
«در طول قرن بیستم و تحولات اجتماعی همراه با آن، تفکرات تئوریک جدید زیادی اضافه شد. با این حال تفکر پراکنده و متباینی هم بهوجود آمد که به دشواری تشخیص داده میشد که آیا یک توسعه تئوریک است یا گرایشی از نوع انحراف رویزیونیستی از اصول. از اینرو بدون پیشداوریها و بدون مطلق کردن حقایق، نیاز مبرمی به بحث وجود داشت. این نه فقط در مورد جستجوی نتایجی صادق است که نهایی تلقی میشوند، بلکه در مورد تقویت تفکر مشترک هم صدق میکند» (به نقل از: www.kommunisten.ch)
اکنون، شش سال است که کونیال درگذشته است . اما حزب او، حزب کمونیست پرتغال، وی را، یک «شخصیت تاریخی» تلقی میکند که افکار و ایدههایاش به آهستگی اما بهتدریج فراموش شدهاند. امروزه هم، نتیجه گیریهای تئوریک و برنامهای وی، مسیر و خودشناسی حزب کمونیست پرتغال را تعیین میکنند. اما، متأسفانه، [حزب] در جای کاملاً متفاوت دیگری است.
بر زمین لغزنده
حامل کنونی این تفکر، صدر حزب کمونیست ایالات متحده، سام وب است. نشریه امور سیاسی (۲)، ارگان تئوریک حزب وی، در ماه فوریه سال جاری [مقاله وی] تحت عنوان: «یک حزب سوسیالیستی در قرن بیست ویکم: چگونه بهنظر میرسد، چه میگوید و چه میکند» را منتشر کرد. و اکنون در آلمان [این مقاله] در پورتال خبری وب سایت حزب کمونیست آلمان www.kommunisten.de دیده میشود.
چرا تزهای مورد علاقه سام وب ازحزب کمونیست ایالات متحده فراتر میروند؟
بهعنوان مثال، چرا حزب کمونیست یونان (KKE)، بهرغم نیاز به بحث و جدل و مبارزات طبقاتی دامنهدار در آن کشور، که انرژی و مبارزه بسیار زیادی را به خود اختصاص میدهد، نامهای مبنی بر درخواست تجدیدنظر واقعاً چشمگیری را خطاب به اعضا و کادرهای حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا و به کارگران مبارز ایالات متحده ارسال میکند. این درخواست ضمناً به تمام احزاب کمونیستی و کارگری «بهمنظور اعتراض به این تزها» نیز ارسال شد.
و حالا، چرا کمونیستهای آلمان هم با تزهای وب چنین مقابلهای میکنند؟
سام وب از زمان انتشار ۲۹ تز خود، هر یک هم با تفاوت در جزئیات و هم تفاوت زیاد در اهمیت تئوریک، به ما خاطرنشان کرد که وی بر زمینی لغزنده قرار گرفته است. ناشر امور سیاسی، مجله تئوریک حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا هم کاملاً میدانست که وی با پست کردن آن، درگیر چه چیزهایی میشود. مقدمهای که آن مقاله را معرفی میکند، این را روشن میکند.
«مقاله زیر، صرفاً بیانگر نقطهنظرات نویسنده آن است. این لزوماً منعکس کننده دیدگاههای رسمی هیچ سازمان و یا جمعی … نیست.»
و سام وب هم، بهنظر میرسید احتمال میداد که برخی از منتقدان وی با خواندن این تزها، آن ضربالمثل قدیمی را بهیاد آورند که، الاغ خودسر از جای بیرون میزند و روی یخ جست و خیز میکند، و این یعنی، ریسک کردنهای نابخردانه.
حداقل این ضربالمثل در مورد افرادی مصداق دارد که در مورد بالا و پایین شدنهای ذهنیشان، نه با نوآوریهای پیچیده و ظریف و نتیجهگیریهای مربوط به همان حوزه، بلکه با توانایی آن الاغ برای حفظ تعادل خود و دنبال کردن مسیری که به جست وخیزهای (سیاسی)اش معنا خواهد داد، اظهارنظر میکنند.
ظاهراً، برای پیشگیری از انجام چنین انتقاداتی، وب در مقدمه تأکید کرد که آن یک «پیشنویس»، دستنوشته ناتمام بود و این که «خوانندگان مطمئناً به تناقضات، تضادها، سکوتها و ایدههای ناتمام آن توجه خواهند داشت.»
این [اظهارنظر] تمام و کمال، شکستهنفسی متظاهرانهای است ، تا تحسین دیگران را برای یکسره عوضی جلوه دادن معناها و مفاهیم واضح و کامل این تزها تضمین کند.
کمونیستها بدون لنین
در پایان، سام وب یک ایده بسیار نامتناقض را ارائه میکند، هرچند ایده اصیلی نیست. نامهای در هفتهنامه آلمانی Unsere ZEIT حزب کمونیست پیشاپیش خاطرنشان کرد:
«چه چیزی در این تزهای رفیق وب، اینقدر برای ما هیجانانگیز، جدید و مهم است …؟ من که نمیتوانم چیزی ببینم. خوانندگان Marxistische Blaetter پیش از این جوهر «تأملاتی در سوسیالیسم» وی را در اواسط سال ۲۰۰۸ (در Focus: International Marxism، مارس ۲۰۰۸) خوانده و ارزیابی کردهاند. و در حزب ما، از اواسط تا اواخر سال ۱۹۸۰، ما تئوریهای دیگری را مورد بحث قرار دادیم (بهعنوان مثال، تقلیل مارکسیسم به یک روش صرف، و یا سمتگیری به «مارکسیسم بدون لنین». نه تنها ما این کاررا بهطور کامل انجام دادیم، بلکه پاسخهای جمعی همراه با برنامه یک حزب جدید را تهیه کردیم.» (لوتار گایسلر، «تزهای نه چندان جدید»، Unsere ZEIT، اول ژوئیه ۲۰۱۱، ص ۱۲)
در واقع، بسیاری از موارد این ۲۹ تز، چیز جدیدی دربر ندارند. هرچند وی در سال ۲۰۰۸ صرفاً مقاله مذکور را در نشریه Marxistische Blaetter نوشت، اما این سفر روشنفکرانه دن کیشوتی، آشکارا از سال ۲۰۰۸ ادامه مییابد تا به امروز که با دست شستن وی از جنبههای اصلی تئوری کمونیستی، سوسیالیسم و دکترین حزب به پایان میرسد. کشتی وی درعمق کم مارکسیسم چپ کثرتگرا یا «اوروکمونیزم» اولیه و یا سوسیالیسم دموکراتیک فعلی حزب چپ آلمان، چپ اروپایی و نظایر آن به گل مینشیند.
من بهطور ویژه به رد تئوری مارکس، انگلس و لنین به عنوان یک تئوری منسجم انقلابی طبقه کارگر اشاره میکنم.
آنچه در اینجا بدیع است، ته رنگی شووینیستی است که تاکنون کمتر شناخته شده بود. چنان که در تز شماره ۲ خود به آن اشاره کرد:
«همچنین در مورد «مارکسیسم ـ لنینیسم»، این اصطلاح باید خیلی ساده به نفع «مارکسیسم» کنار گذاشته شود. بهخاطر یک چیز، [این اصطلاح] بار معنایی منفی در میان مردم عادی آمریکا دارد، حتی در محافل چپ و مترقی. بسته به این که از چه کسی بپرسید، طنینی خارجی یا جزمی یا غیردموکراتیک یا همه اینها را یکجا دارد.
«گیریم، لنین آن روس تبعیدی نبود که در ایالات متحده بهدنبال امنیت باشد، تابعیت ایالات متحده را بگیرد، و اسم اول و آخر خود را آمریکایی ـ شاید به سام کوک و یا سام اسمیت- ـ تبدیل کند.
«اما آیا مردم عادی آمریکا تصور میکنند که کارل مارکس شخصی آمریکایی است؟
«و آیا مارکسیسم واقعاً آنچنان طنین پرابهت آمریکایی دارد، که اتفاقاً سارا پیلین که خود نماد مردم عادی آمریکا است، مارکسیسم را چنان با شیرینی و معصومیت درک کند، که باعث برانگیختن احساسات میهنپرستانهاش شود تا مانند یک ناقوس کلیسا بغرد؟»
وبیزم؟
چنین است که آزمایش واقعی در کمین جیم و جین، آمریکاییهای عادی است.
مکبث شکسپیر را به یادم میآورد، با آن آه حسرت کشیدناش، تقریباً یک نفرین:
داستانی است که توسط آدم سفیهی گفته میشود، پر از فریاد و روح انتقامجویی و بیدلالت بر هیچ چیز. اما معنای تزهای وب، چیزی بیش از فریاد وروح انتقام جویی است.
ما گرفتارشدگان به کمونیستهای اروپایی، دیری است که کاملاً به ارائه تقابل مارکس و لنین، و حذف دومی از آنچه شرمگینانه «مارکسیسم» یا ـ حتی زیرکانهتر ـ «سوسیالیسم علمی» نامیده میشود عادت کردهایم.
تصویری فروکاهیده از تاریخ
حزب کمونیست آلمان در اوایل دهه ۱۹۸۰ با مظهر «وبیزم » امروز، با ایده یک مارکسیسم «کثرتگرا»ی غربی و مارکسیسمی بدون لنینیسم بهشدت دست و پنجه نرم کرد. آن ایده از اتاقهای مطالعه و سمینار ولفگانگ فریتس هویگ (۳) استاد برلین غربی بیرون آمد.
در همان زمان، مجله مارکسیستی آرگومان Argument منتشر میشد (مقایسه کنید مارکسیزم. ایدئولوژی. سیاست. بحران مارکسیزم، یا بحران آرگومان؟) (۴)
این مباحثه دوم که توسط وب برای قطع عضو کردن مارکسیسم ـ لنینیسم جلو برده شد، حتی اصالت کمتری دارد و اشتباه کوچکتری نیست؛ در آن زمان توسط مکتب هویگ، فرموله شد. میگفتند، مارکسیسم ـ لنینیسم، «مارکسیسم کلاسیک» نیست.
ادعای سام وب مبنی بر «سادهسازی» ایدههای مارکس، انگلس، لنین و دیگر مارکسیستهای اولیه در شکل «مارکسیسم ـ لنینیسم» دوران استالین، واقعاً نادرست است.
در حزب کمونیست شوروی و کمونیسم بینالمللی، پس از مرگ لنین و خیلی قبلتر از نامیدن بیمعنای استالین بهعنوان «یکی از مریدان واقعی لنین»، تصدیق لنین بهعنوان نویسنده کلاسیک سوم مارکسیسم آغاز شد.
پردازش دقیق، محافظت و توسعه میراث تئوریک لنین، توسط بسیاری از تئوریسینهای حزب کمونیست اتحاد شوروی و کمینترن، بهگونهای توسط تزهای وب پنهان نگهداشته میشود که تاریخ را نادیده میگیرد.
این ادعای کلی که «دانشمندان شوروی تحت رهبری استالین، به آثار اولیه مارکسیستی سیستم دادند و آنها را ساده کردند» بدون ذکر انطباق آن با نیازهای ایدئولوژی دولت شوروی، چیزی بیش از تکرار شعارهای قدیمی ضدشوروی نیست.
در دوره هفتاد ساله تاریخ حزب شوروی و تاریخ علمی، آشناسازیهای بیشماری از مقالات علمی و تئوریک مارکس، انگلس و لنین پدید آمدند. آنها سادهسازیهایی بودند درست همانند هر سادهسازی در هر رشته علمی؛ سادهسازی، مختصر و مفیدسازی و غیره در تمام آشناسازیها وجود دارند. آنها صرفاً آشناسازیاند.
بههیچوجه موضوع تحریف سیستماتیک میراث در بین نبود. حتی در دوران پس از سوسیالیستی، مجموعه آثار نویسندگان کلاسیک هنوز هم بهطور نهایی منتشر نشدهاند. این موضوع، این واقعیت را تغییر نمیدهد که، در معدودی از متون لنین، یکی دو مورد از انگیزههای سیاسی و نقل قول؛ جرح و تعدیل مقالهای و یا حذفی نیز وجود داشت، اگر چه اینها موارد موجه و شفاف شدهای بودند.
این [ادعای] درستی نیست که مارکسیسم ـ لنینیسم، نسخه بیخاصیت شده و ساده شده مارکسیسم حقیقی است.
مطمئناً در هر تئوری و در تمام علوم، مراحل خلاقیت و توسعه کمابیش وجود داشته و دارد. و بدون شک مراحل آتی نیز وجود داشته و خواهد داشت. مثل هر آموزه علمی دیگری، مارکسیستها / کمونیستهای انقلابی نیز پدیدههای جدید اجتماعی و / یا علمی طبیعی را بیدرنگ ارزیابی نمیکنند. آنها این کار را خیلی دیر انجام میدهند. یا بهطریقی انجام میدهند که تا حدی درست باشد. بهطور کلی، این ماهیت علم است که به شیوهای متناقض بین مراحل سریعتر و کندتر توسعه حرکت میکند.
نتیجهگیری وسیعتر وب این است که فقط آنچه وی «مارکسیسم» جدید خود مینامد، یگانه «روش علمی» است.
وی فکر میکند دیدگاه علمی ـ تئوریک محدود و شماتیک وی از میراث جامع سه بنیانگذار کلاسیک مارکسیسم ـ لنینیسم پیشی گرفته است.
«روش» بیمحتوای آشکاری که به ارمغان میآورد، بیارزش است. و در تز سام وب، این روش، یک راست به سراغ این تمایز «کهنه ـ نو» و رد محتوی میرود.
نسخه آلمانی وب؟
پس از شکست سوسیالیسم واقعی، چپ نمیتوانست در اقدام به بررسی ارزیابی از رابطه قبلی خود با لنین و لنینیسم قصور ورزد. حزب سوسیالیسم دموکراتیک [PDS] با داشتن ریشه در یک حزب مارکسیست ـ لنینیست نیز چنین کرد. از میراث لنینیستی دست کشید. در ماه مه سال ۱۹۹۰ در یک جلسه در بسته هیأت اجرایی سابق PDS، گریگور گیزی Gregor Gysi در مورد مبانی تئوریک جدید حزب سخن گفت. در این زمینه، وی توضیح داد که هم خروج از مارکسیسم ـ لنینیسم و هم حرکت بهسمت یک حزب «کثرتگرا از لحاظ ایدئولوژی» که در آن جزء کمونیستی صرفاً وجودی حاشیهای داشته باشد، پذیرفته و مجاز شناخته شده بود.
تا اینجا اظهارات سام وب، چیز جدیدی در بر ندارد. همین امر در مورد مفاهیم «جدید» تئوری سازمانی وی نیز صادق است. ۲۷ ایده ارائه شدهاند تا ساختار حزب را با یک شبکه ارتباطات غیررسمی، بهطور عمده مبتنی بر اینترنت عوض کنند، شبکهای که اعضای آن در درجه اول از طریق ایمیل با یکدیگر تعامل دارند.
لغو اصل وحدت و تعهد نسبت به برنامه و تصمیمگیریهای حزب با یک رأیگیری برای انحلال علنی حزب کمونیست، هم عرض است.
شواهد اطمینانبخش مبتنی بر این که فاصله عظیم بین کمونیستهای منفرد پراکنده در سطح وسیعی از ایالات متحده، استفاده از روشهای نوین ارتباطی را کاملاً ضروری میسازد، در این متن، بهطور کامل قانعکننده نیست.
واضح است که منظور وب، نوسازی خطوط ارتباطی نیست. یک چنین نوسازی، البته، مفید و لازم است.
منظور وی کاملاً متفاوت است: انحلال یک ساختار سازمانی مستحکم، با معیارهای شفاف برای عضویت در حزب، یک برنامه مشترک بهطور جمعی ایجاد شده، استراتژی و تاکتیک انقلابی الزامآور، و در تصمیمگیریهای کلی، تقویت پایگاه حزب در طبقه کارگر، در زحمتکشان، در جوانان انقلابی و در زنان تحت ستم، در مؤسسات تولیدی و نهادهای علمی، و در روشنفکران از پا درآمده توسط سرمایه.
همچنین وی فکر میکند پیوستن به این ساختار موجود فقط در فضای مجازی باید بیپروایانه باشد ـ «نه سختتر از پیوستن به دیگر سازمانهای اجتماعی». این یکی از نتایج منطقی نابودی حزبی است که روزگاری درگیر مبارزه سیاسی علیه نظام سرمایهداری بود، یک حزب متشکل از مردم واقعی همفکر و هماهنگ با یکدیگر. یک چنین حزبی به یک نیروی انتخاباتی کوچک فارغ از مسئولیتی تقلیل داده میشود تا در درجه اول بر پشتیبانی از مبارزات انتخاباتی حزب دموکرات متمرکز شود.
سام وب از حالا بقایای حزب را تدارک دیده است. «تیمها» بهعنوان گروههای «دیدارکنندگان و احوالپرسیکنندگان» و پشتیبانها در هر سو در حال سفر خواهند بود. این چیزی جز ویترینآرایی نیست.
آیا جنبش کارگری آمریکا نیاز به یک چنین حزبی دارد؟ من که خیلی شک دارم. اما خود حزب باید تصمیم بگیرد.
در هر صورت، کمونیستهای آلمانی به آن نیاز ندارند. به بحث «بیپایان و جالب» استدعا کردن برای پایان دادن به مارکسیسم ـ لنینیسم و حزب کمونیست هم نیازی نداریم.
ما کارهای بهتر و مهمتری داریم که انجام دهیم.
زیرنویسها:
۱ـ Seis de Caracteristicas Fundamentais do Partido Comunista
۲ـ Political Affairs
۳ـ Wolfgang Fritz Haug
۴ـ Heinz Holz, Thomas Metscher, Joseph Schleifstein, and Robert Steigerwald.) Frankfurt am Main, 1984. Editors: Hans
(*) دکتر هانس پیتر برنر Dr. Hans-Peter Brenner، روانشناس و روان درمانگر، عضو رهبری ملی حزب کمونیست آلمان و همکار سردبیر نشریۀ Marxistische Blaetter است. این مقاله در روزنامه مارکسیستی Junge Welt در تاریخ ۹ ژوئیه ۲۰۱۱ در برلین منتشر شد.
ترجمه به زبان انگلسیی توسط بیل میلر