روز ۲۸ مرداد
… کودتای ۲۸ مرداد برخلاف مشهور فقط به دست یک مشت اوباش که صبح آن روز به میدان آمده باشند، انجام نگرفت. دستگاه دولتی و به ویژه پلیس و ارتش از قبل در دست کودتاچیان بود. حکومت نظامی به کودتاچیان امکان داد که از شب پیش تمام شهر (چه تهران و چه شهرستان ها) را اشغال کنند.
جو ضد تودهای که سازشکاران و مدافعین دروغین مصدق به همراه عمال کودتا ایجاد کرده بودند، دست کودتاچیان را باز میگذاشت که از ساعت ۸ شب ۲۷ مرداد ماه هر صدای مخالف شاه را در کوچهها خفه کنند. دستور فرمانداری نظامی به «مأمورین انتظامی» که پس از ملاقات مصدق با هندرسن برای جلوگیری از تظاهرات تودهای صادر کرده بود سرود یاد مستان می داد و به فعالیت کودتاگران جنبهٔ «قانونی» میبخشید. ساعت ۱۱ شب در واقع شهر اشغال شده و محیط وحشت بر همه جا حکمفرما شده بود….
هیچ نیرویی مدافع واقعی مصدق و دشمن شاه در خیابانها وجود نداشت جز تودهای ها که آنها هم با چنین شدتی کوبیده شدند. و اعلامیه فرمانداری نظامی مصدق علیه آنها صادر شد که حق تظاهرات ندارند.
موضوع مهمی که در ۲۸ مرداد نقش بسیار جدی ایفا کرد سلطهٔ نیروهای «انتظامی» در کارخانهها بود…. نیروهای نظامی ـ کودتاچی از ماهها پیش به بهانهٔ جلوگیری از اعتصاب و غیره بهطور ثابت واحدهایی را در کارخانهها و مناطق کارگری مستقر کرده و کارخانهها را عملاً اشغال کرده بودند….
فرمانداری نظامی واحدهای خود را در مناطق کارگری تقویت کرد و دولت مصدق برای این که آمریکا را قانع کند که جلو «کمونیستها» را گرفته است این روش را تأیید نمود. بهویژه در مرداد ماه که تدارک کودتا وارد مرحلهٔ عملی شده بود کارخانهها در واقع به سربازخانه بدل شده و در روزهای ۲۵ ـ ۲۸ مرداد کار به جایی رسیده بود که خروج کارگران از کارخانهها بسیار دشوار بود. از عصر ۲۷ مرداد این وضع بازهم شدیدتر شد تا جایی که روز ۲۸ مرداد از صبح زود کارخانههای اشغال شده عملاً در دست کودتاچیان بود که کارگران مبارز را میکوبیدند.
چماق به دستان شاه با حمایت علنی ارتش حرکت میکردند.
نویسندگان کتاب «پنج روز رستاخیز ملت ایران» به یاد میآورند که وقتی تظاهرکنندگان کودتاچی به میدان توپخانهٔ رسیدند، ابتدا افسران واحدهای مستقر در شهر به خیال این که تظاهرات تودهای است دستور تیراندازی دادند. ولی بعد متوجه شده به کمک کودتاچیان شتافتند:
«جمعیت از ناصریه وارد توپخانه شد اما در همین لحظه از طرف سربازان چند تیر هوایی خالی شد و در اثر این تیراندازی عده ای پا به فرار گذاشتند… در این موقع یک نفر از سربازان مسلح با حالت دو آمد فریاد زد: آقایان! جناب سروان می گویند ببخشید. معذرت می خواهم. ما خیال کردیم که شما تودهای هستید والا تیراندازی نمیکردیم… حالا آزادید هر کاری میخواهید بکنید.»[۱]
در صف جلو اوباش و فواحش حرکت می کردند تا به کودتا ظاهر مردمی بدهند و مصدق و اطرافیانش را نسبت به عمق حادثه اغفال کنند. اما در پشت سر فواحش واحدهای نظامی که توسط افسران آمریکایی از مرکز سفارت آمریکا و ادارهٔ مستشاری هدایت میشدند، عمل میکردند:
«قوای انتظامی طرفدار مصدق در چند نقطه با چنین مردمانی [اوباش کودتاچی] روبهرو بودند. اما نمیدانستند مرکز اصلی فعالیت کجا است. و چون از مرکز اصلی فعالیت خبر نداشتند تنها کاری که میتوانستند بکنند این بود که اطراف خانهٔ مصدق را قرق کنند.»[۲]
«مردم [بخوان اوباش] به سمت شمال حرکت کردند. در این حال صدای چند تانک و ارابه به گوش رسید …هشت تانک و چند کامیون …مردم متوحش شدند. ولی سربازان از داخل تانک ها سر بلند کرده و گفتند ای مردم! زنده باد شاه. نترسید!
«فرماندهی تانک ها … مردم را مخاطب قرار داد و گفت: ای مردم! در پناه این تانک ها برای نابودی دشمنان شاهنشاه بههر کجا که میخواهید بروید. نترسید.»….[۳]
بنابراین کودتای ۲۸ مرداد بههیچروی سازمان نیافته و اللهبختکی نبود. پشت سرش نیرو داشت که در صورت مقاومت مردم کار به جنگ خانگی میکشید. برای مقابله با چنین کودتایی می بایست:
جبههٔ متحد خلق وارد میدان شده و مصدق با تکیه به اختیارات قانونی خود و با استفاده از تمام وسایل مردم را مسلح کند و نیروهای نظامی وفادار به مردم را به حرکت آورد. مصدق از انجام این وظیفه میهنی سر باز زد و به مراجعات مکرر حزب ما پاسخ رد داد. به احتمال قوی کودتاچیان میدانستند که مصدق چنین خواهد کرد.
رفیق کیانوری تماس های رهبری حزب و شخص مصدق را در این روز تاریخی اینطور به خاطر میآورد:
«…. در مجموعهٔ همهٔ این شرایط بود که صبح روز ۲۸ مرداد، ما از حرکت اوباش و فواحش در شهرها باخبر شدیم. خبر رسید که پاسبانها و مأمورین فرمانداری نظامی از آنها پشتیبانی میکنند. اولین فکر ما این بود که باید با این جریان مقابله کنیم. ولی با توجه به دستور روز گذشتهٔ دکتر مصدق دایر به سرکوبی تظاهرات ضد درباری و با عمل وحشیانهٔ فرمانداری نظامی و پلیس قرار شد فوراً با دکتر مصدق تماس گرفته شود.
«من با دکتر مصدق از همان راه همیشگی تماس گرفتم و به او گفتم:
«به نظر ما این جریان مانند ۹ اسفند مقدمهٔ یک شکل تازهٔ اقدامات کودتایی است. ما حاضر هستیم برای مقابله با این جریان که از طرف نظامیها و پلیس هم پشتیبانی میشود به خیابانها بریزیم و مردم را به مقابله دعوت کنیم. دستور دیروز شما مانع بزرگی برای ماست. خواهش میکنیم فوراً طی اعلامیهٔ کوتاهی از رادیو مردم را به کمک و پشتیبانی دعوت کنید.»
«دکتر مصدق با تمام صراحت پاسخ داد: «آقا شما را به خدا کاری نکنید که پشیمانی بیاورد. این جریان بیاهمیتی است. همهٔ نیروهای امنیتی وفادارند و این جریان به زودی برطرف میشود. اگر شما به میدان بیایید زد و خورد و برادرکشی میشود و من مجبورم دستور سرکوبی بدهم. خون ها ریخته خواهد شد و من مسئولیت هیچ چیز را به عهده نمیگیرم.»
«… ما باز هم با مصدق تماس گرفتیم و از طرف دیگر هیأتی از جمعیت ملی ضداستعمار را که رفیق فقید محمد رضا قدوه هم در آن شرکت داشت به نزد مصدق فرستادیم و از او خواستیم که دستور دهد به نیروهای تودهای اسلحه داده شود تا مهاجمان را سرکوب کنیم و قبل از هر چیز طی اعلامیهٔ کوتاهی مردم را به کمک فراخواند.
«دکتر مصدق به هیأت اعزامی ما پاسخ رد داد. سروان داورپناه که از افسران وابسته به جبهه ملی و از محافظین خانهٔ مصدق بود، در اینباره شهادت داده است.
«در تلفن دوم، دکتر مصدق به من گفت: «فرماندهان نیروهای انتظامی همه به من اطمینان دادهاند که از ناحیهٔ ارتش هیچ خطری نیست، و جریانی که در شهر میگذرد به زودی خاموش میشود. نباید نفت روی آتش ریخت.»
«وقتی من با اصرار گفتم: آقای دکتر از واحدهای ارتش خبرهای نگرانکنندهای میرسد او به من پاسخ داد: آقا اینها «پانیک» است….
«در حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به ما خبر رسید که واحدهای منظم ارتش به هواداری از کودتاچیان در گوشه های شهر وارد عمل شدهاند.
«ما که هر لحظه منتظر بودیم که نیروهای وفادار مصدق در ارتش وارد عمل شوند باز هم با مصدق تماس گرفتیم این بار او به ما گفت: «آقا همه به من خیانت کردهاند. شما اگر کاری از دستتان برمی آید، بکنید. شما به وظیفهٔ میهنپرستانهٔ خود هر طور صلاح میدانید عمل کنید.»
«در پاسخ خواست مبرم من که لااقل پیامی به مردم بفرستید و کمک بخواهید، تلفن قطع شد و ما دیگر نتوانستیم با او تماس بگیریم.»
ما نمیدانیم که پیشنهادهای حزب تودهٔ ایران چهگونه در هیأت وزیران مصدق مطرح میشده ولی مسلماً همه از وجود این پیشنهادها خبر داشتهاند، منتهی اکثریت مخالف «شدت عمل» بودهاند.
دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور و نایب نخست وزیر در کابینهٔ مصدق که بعد از ظهر ۲۸ مرداد پیش مصدق بوده در یک مصاحبهٔ مطبوعاتی دربارهٔ مخالفت مصدق و یارانش با شدت عمل چنین توضیح میدهد:
«وقتی از خیابان کاخ جلو منزل حشمت الدولهٔ والاتبار میگذشتیم، ایشان مرا مخاطب قرار داد و گفت:
«به جناب آقای دکتر مصدق بگویید یک اعلامیه از رادیو پخش کنند که دولت با شاه مخالفتی ندارد و به این جنجال خاتمه دهند.
«هنگامی که برای راه حل در اطاق آقای دکتر مصدق صحبت میشد نظر آقای والاتبار را هم مطرح کردیم. آقای نخست وزیر گفتند ما که با شاه اصلاً حرفی نداریم که در این مورد اعلامیه بدهیم…
«راه حل دیگر هم این بود که شدت عمل به خرج داده شود که نه آقا و نه ما موافق نبودیم.»[۴]
… از تصمیمات هیأت دولت مصدق و مواضع تک تک اعضای هیأت خبری در دست نیست. … اما یک نکته مسلم است و آن این که مصدق و یارانش علیرغم توصیه های مکرر حزب تودهٔ ایران مایل به مقاومت جدی و نشان دادن شدت عمل در برابر کودتاچیان نبودهاند. مصدق در آن روز فعال نبوده به فرماندهان نظامی دستورات سریع صادر نکرد و از تجهیز مردم و دفاع از رادیو میترسید.
کیم روزولت با گستاخی نفرت آوری خرسندی خود را از موضع مصدق در این روز ظاهر میکند و دربارهٔ حوادث روز ۲۸ مرداد مینویسد:
«حوادث موافق میل ما سیر میکرد…. دیک پرسید آیا وقتش رسیده که زاهدی را آزاد کنیم که به طرف جمعیت برود….گفتم صبر کن. برای این که قهرمان ما [!!] ظاهر شود باید لحظهٔ مناسبی پیدا کنیم….
«ساعت یازده و ربع بود و رادیوی تهران همچنان از مظنهٔ غله سخن میگفت….
«رفتم به سفارت آمریکا. رادیوی تهران هنوز هم از قیمت غله صحبت میکرد… نهار خوبی خوردم و ودکا … صدای رادیو تهران بلند شد که هم به فارسی و هم به انگلیسی می گفت زنده باد شاه _ قاعدتاً به انگلیسی میگفتند که منهم بفهمم [!!].
«… زود رفتم زاهدی را بیاورم. «نخست وزیر قانونی ایران» هنوز لباس نپوشیده بود. اونیفورمش روی صندلی افتاده بود. منتظر شدیم پوشید….
«سرهنگی که از کرمانشاه به تهران میآمد، ورودش تا شب طول کشید. اما همین که شایعهٔ حرکت او در تهران پخش شده بود کفایت میکرد.
«ورودش به شادی عمومی [!!] افزود.»[۵]
از لحن عمومی روزولت در ۲۸ مرداد، اعتماد به اینکه دستوری از طرف مصدق علیه کودتا داده نخواهد شد، هیچ واحد نظامی از مصدق دفاع نخواهد کرد، رادیو از حدود مظنهٔ غله جلوتر نخواهد رفت، به روشنی احساس میشود و معلوم میگردد که چرا تلاش پر تب و تاب حزب ما که جلو کودتا گرفته شود و مصدق اگر هیچکاری نمیکند لااقل دستور دیروزش را دایر به سرکوب تودهایها لغو کند تا اقدام ما برای دفاع از او و مقابله با کودتا خلاف دستور صریح خود او نباشد، بینتیجه و بدون پاسخ میماند.
در این روز پر تب و تاب ۲۸ مرداد که حزب تودهٔ ایران این چنین در تلاش یافتن راه حل، کمک به مصدق، و کوشش برای دفاع مشترک بود، از آن همه سازمان و گروهک مدعی هواداری از مصدق، از «جبهه ملی» و دم و دستگاهش حتی یک صدا به سود مصدق و انقلاب برنخاست. … رهبری هیچ یک از این سازمانها واحزاب جلسهای تشکیل نداد و تصمیمی برای مقاومت نگرفت، کمترین اقدامی بهعمل نیاورد، و حتی پیشنهادی برای مقاومت به مصدق نداد. طی ۲۵ سالی که از این روز شوم میگذرد و بسیاری از رهبران این سازمانها انواع جزوه ها و نشریات «تحلیلی» دربارهٔ روش رهبری حزب تودهٔ ایران در این روز نوشته و هر ثانیه از فعالیت حزب ما را موافق میل خویش و به استناد اطلاعات ساواکی زیر ذرهبین عیبجویی خصمانه گذاشتهاند ولی حتی یکی از آنان نتوانسته و البته نخواسته است بگوید که آن روز خودش کجا بود و چه میکرد؟ چه طور شد که جلو بازار نرفت و بازار را به مقاومت دعوت نکرد؟ چه طور شد که به مثابه یک مقام رسمی (اکثر آنان مقام رسمی دولتی داشتند) به رادیو نرفت و حرفی با مردم نزد و اصولاً چطور شد که مردم نسبت به حکومت مصدق آنقدر بیتفاوت شدند که مشتی اراذل «زنده باد شاه» و «مرگ بر حزب توده» گویان توانستند شهر را بگیرند؟ جز این است که هواداران آن ها در طول حکومت دو ساله به این نوع کارها عادت کرده بودند و ناسزا به حزب تودهٔ ایران را امری خودی میدانستند؟
برخی از محافل امروزین مدعی هواداری از مصدق و ادامهٔ راه مصدق به جای پاسخ به پرسشهای فوق و صدها پرسش نظیر، مرتباً این ادعای دروغین خرابکاران و شرکای کودتاچیان را تکرار میکنند که گویا حزب تودهٔ ایران در ۲۸ مرداد مصدق را تنها گذاشت!! اما واقعیت بسیار تلخ این است که نه ما مصدق را بلکه مصدق ما را، و بهویژه سازمان های هوادار مصدق ما را تنها گذاشتند. نه فقط آن روز بلکه روزها و سال های شوم بعد زمانی که هزاران تودهای اعدام، شکنجه، زندان، تبعید و بیخانمان شدند تنها گذاشتند و هر بار که امپریالیسم و ارتجاع مبارزین تودهای را کوبیدند اگر تشویق نکرده باشند سکوت را ترجیح دادند.
در نیم روز ۲۸ مرداد وقتی که صدای مصدق با این جمله کوتاهش در تلفن قطع شد که: «شما به وظیفهٔ میهنپرستانهٔ خود هر طور که صلاح میدانید عمل کنید،» ما تنهای تنها بودیم و مصدق هم تنها بود ولی نه به تقصیر ما، بلکه به تقصیر مدعیان دروغین هواداریش که به قول خودش همه به او خیانت کردند و او را تنها گذاشتند و به تقصیر خودش که نمیخواست به طبقهٔ کارگر و دهقانان زحمتکش متکی باشد. تکیهگاه او بازار بود که به قول گزارشگر کیهان جلو دکانهایشان منتظر و مضطرب، مراقب اموالشان بودند!
در این لحظهٔ دشوار که شهر اشغال شده، هواداران مصدق روی برگردانده، مصدق بدون کلمهای پیام به مردم از صحنه خارج گردید، کودتاچیان رادیو را گرفته و فرمان نخست وزیری زاهدی را به امضای شاه به اطلاع ایران و دنیا رسانیدند و با اعلام همهٔ واحدهای مسلح کشور در همهٔ شهرستان ها به کودتاچیان پیوستهاند، حزب تودهٔ ایران بدون اسلحه، حزب «غیرقانونی»، حزبی که تا چند ساعت پیش از طرف سازمانهای «ملی» سرکوب میشده و علیه فعالیت آن از طرف فرمانداری دولت مصدق اعلامیه صادر شده و به مصدقیها توصیه شده که با آن همکاری نکنند….
گاه میپرسند: با وجود این که حزب تودهٔ ایران تنها ماند و مسلح نبود، از هر نوع پشتیبانی اسمی مصدق هم شده محروم بود و اقدامش برای مقابله با کودتا به معنای قتلعام مبارزان تودهای میبود، آیا ـــ با وجود همهٔ اینها ـــ بهتر نبود حزب دست به اقدام بزند و شکست روحی بعد از کودتا را لااقل تخفیف دهد؟
لنین در اثر داهیانهٔ خود کارل مارکس در بخش «تاکتیک مبارزهٔ طبقاتی پرولتاریا» از قیام کارگران پاریس در ۱۸۷۰ … یاد میکند و میآموزد:
«در چنین شرایطی، و نیز در بسیاری از موارد دیگر، از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک مارکس، در مسیر عمومی و فرجام نهایی نبرد پرولتاری شکست اقدام انقلابی پرولتاریا شر کمتری است تا دست کشیدن از موضع اتخاذشده، تسلیم بدون نبرد: چنین تسلیمی روحیهٔ پرولتاریا را میشکند و توان پیکار را از او سلب میکند.»[۶]
شاید به این معنا و به این مقصود دست زدن به اقدام تنها سودمند میبود. ولی فراموش نکنیم که ۲۸ مرداد هنوز پایان کار نبود. امید میرفت که با عقبنشینی منظم بتوان تهاجم قاطعتری را تدارک دید. در برابر چنین دورنمای احتمالی، تصمیمگیری برای قتلعام مبارزان تودهای واقعاً دشوار بود. بهعلاوه در این روز قیام کارگری وجود نداشت و چه بسا میبایست پیشاهنگ را به تنهایی به میدان فرستاد.
نکتهای که باقی میماند جای سازمان افسری ماست که گویا در آن روز وارد میدان نشد. بسیاری از محافل خرابکار و عناصر سازشکاری که یک عمر حزب تودهٔ ایران را کوبیده و تازه طلبکار هم درآمده اند که «حزب تودهٔ ایران سازمان افسری داشت چرا از ما دفاع نکرد» قدرت این سازمان را دانسته بالا میبرند تا از ارزش واقعی آن و رهبران و رزمندگان قهرمان آن بکاهند و آن را لجن مال سازند. این حضرات هرگز نخواستهاند خدمت عظیم حزب تودهٔ ایران را که برای نخستین بار انضباط کورکورانهٔ ارتش شاهنشاهی را شکست و افسران جوان را آگاه ساخته علیه آن برانگیخت و متشکل کرد ببینند و این افتخار بزرگ را بشناسند. آنان نخواستند به این پرسش پاسخ دهند که چرا این همه ارتشی به حزب تودهٔ ایران که حزب مخفی «غیرقانونی» بود پیوستند و خطر مرگ را به جان خریدند ولی به احزاب سازشکار نپیوستند و چرا این گونه احزاب و سازمان ها با آن همه ادعا نتوانستند یک صدم حزب تودهٔ ایران در صفوف ارتش شاه نفوذ کنند. آیا جز این بود که مشی حزب تودهٔ ایران انقلابی و صحیح و لذا جاذب و نیروبخش بود؟ آیا جز این بود که این سازمانها اصولاً نمیخواستند در ارتش فعالیت کنند و آن را قرق «اعلیحضرت» میدانستند.
کسانی که این افتخارات را نمیبینند، فقط در اینباره سخن میگویند که در ۲۸ مرداد حزب تودهٔ ایران از سازمان افسری به درستی استفاده نکرد. در پاسخ باید بگوییم که:
طبق دستور و رهنمود حزب، افسران تودهای در دوران مصدق بزرگترین خدمتها را به نهضت ملی ایران کردند و هرچه از دستشان بر میآمد برای حفظ حکومت مصدق بهعمل آوردند. تاریخ این خدمت بزرگ را ارج خواهد گذاشت.
و اما در اینباره که چرا سازمان افسران حزب علیرغم مصدق جلو کودتا را نگرفت باید تأکید کنیم که:
حزب تودهٔ ایران که قصد پشتیبانی از حکومت مصدق را داشت صادقانه در این راه میکوشید. افسران تودهای را با این روح پرورش میداد که لذا سازمان افسری را برای یک اقدام نظامی علیرغم مصدق آرایش نمیداد.
افسران تودهای در سراسر کشور و در پادگانهای مختلف پراکنده بودند.
بهعلاوه فراموش نکنیم که سازمان افسری حزب تودهٔ ایران پس از ضربات سنگین سال ۱۳۲۵ در سال های ۳۰ ـ ۳۱ تازه داشت از نو جان میگرفت. سازمان افسری حزب تودهٔ ایران در سال ۱۳۳۳ که لو رفت ۴۶۶ نفر عضو داشت که از این گروه ۱۲۰ نفر پس از کودتای ۲۸ مرداد به حزب پیوسته بودند. این سازمان به علت خصلت انقلابی آن نمیتوانست در افسران رده های بالای ارتش شاهنشاهی نفوذ کند. افسران جوان و خلقی به سوی آن میآمدند. بهطوری که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قریب ٪۹۰ اعضای سازمان را درجات زیر سرگرد تشکیل میدادند و بخش اعظم آنان از افسران غیرصفی: فنی و پزشکی و شهربانی و ژاندارمری بودند و حزب بهدلیل این که سالها پنهان و تحت پیگرد بود می بایست عدهای از افسران ردهٔ بالنسبه بالا را در پستهای اداری و اطلاعاتی و دادرسی ارتش و غیره نگاه دارد تا سپری برای حزب بهوجود آورند.
پی گفتار
ما را قصد آن نیست که در این پی گفتار جنبش ملی شدن نفت و تجربهٔ ۲۸ مرداد را جمعبندی کنیم. این جنبش آنچنان پربار و این تجربه آنچنان غنی است که باید نتیجهگیری از آن را باز گذاشت و در زندگی زنده و روزمره موافق شرایط از آن پند آموخت.
ر این جا فقط به آن رشتهٔ اصلی که نبرد دیروز را با انقلاب امروز مستقیماً به هم میپیوندد اشاره میکنیم. مبادا نهضت انقلابی ما یک بار دیگر دچار همان سرنوشتی شود که در گذشته شد. متأسفانه کسانی در این جهت میکوشند و پیگیرانه و آزادانه هم میکوشند.
جنبش ملی شدن نفت ایران، بیش از همه از تفرقه نیروهای ملی، از ناروشنی شعارها، و عدم شناخت درست دوست و دشمن زیان دید. محافل امپریالیستی و عوامل خرابکار آن ها توانستند از این وضع استفاده کرده، خود را در صف نیروهای ملی جا بزنند، دو بههمزنی کنند و در لحظهٔ حساس نیروهای انقلابی را فلج سازند و دروازهها را بهروی دشمن بگشایند.
باید از تجربهٔ گذشته پند گرفت، دوست و دشمن انقلاب را شناخت. هدف و مقصود را دقیقاً روشن کرد و در صداقت کسانی که دانسته و طبق نقشه شعارهای انحرافی میدهند، نفاقافکنی میکنند و هر بار که زمینهٔ ایجاد وحدت نیروهای انقلابی فراهم میشود با حادثهسازی خصومت میآفرینند، تردید کرد. متأسفانه امپریالیستها از کوتاهی حافظهٔ نیروهای صدیق انقلابی بهره گرفته و بسیاری از شگردهای زمان مصدق را تکرار میکنند. آیا واقعاً یک بار دیگر به دام خواهیم افتاد؟ ….
ـــــــــــــــــــــ
۱ـ پنج روز رستاخیز ملت ایران، نوشتهٔ منصور علی اتابکی، احمد بنی احمد، چاپ تهران ۱۳۳۷، صفحهٔ ۲۰۱، تکیه از ماست.<
۲ـ همانجا، صفحهٔ ۲۰۴.
۳ـ همانجا، صفحهٔ ۲۰۶.
۴ـ دکتر غلامحسین صدیقی، مصاحبه با روزنامهٔ دنیا، ۲۰ شهریور ۱۳۵۸
۵ـ کرمیت روزولت، ضربهٔ متقابل، نبرد برای کنترل ایران، چاپ شرکت کتاب مک گراو هیل، نیویورک، ۱۹۷۹، متن انگلیسی، صفحات ۱۹۰ تا ۱۹۳.
۶ـ لنین، کارل مارکس، زندگینامهٔ کوتاه با فشرده ای از مارکسیسم، ترجمه ف. م. جوانشیر، انتشارات حزب تودهٔ ایران، تهران ۱۳۵۸، صفحهٔ ۵۳.