حقیقت تاریخ از ما جانبداری میکند / دانشآفرینی شوروی
بخش دوم: حقیقت تاریخ از ما جانبداری میکند
اکنون از هر زمان دیگری روشنتر است که سرمایهداری، ارتجاعی است و چشمانداز تاریخی ندارد. سرمایهداری در دفاع از خود، خشونت، دروغ، دورویی و تمامی عیبهای دیگر خود را به سوسیالیسم نسبت میدهد. علیه حافظه تاریخی که دستاوردهای بزرگ دوران سوسیالیسم بر روی آن حک شده است، جنگ صلیبی بهراه میاندازد. اسطورههای تبهکار را خلق میکند و تحریف میکند. سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه میدهد. مدافعان سرمایهداری از اندیشههای ضد شوروی بهعنوان ابزاری برای توجیه و نجات سرمایهداری استفاده میکنند. تهاجم آنها علیه حافظه تاریخی، منطقی است. این کار برای تبدیل آگاهی ملی سوسیالیستی به آگاهی بورژوایی ضروری است.
در اوایل ۱۹۱۸ لنین در نامهای به کارگران آمریکا استانداردهای دوگانه سرمایهداری را افشا کرد: ما به تخریب انتقامجویانه با انقلابمان متهم میشویم. اما متهمکنندگان چه کسانی هستند؟ فرومایگان بورژوازی. همان بورژوازی که در طول چهار سال جنگ امپریالیستی با تخریب کل فرهنگ اروپا بربریت، توحش و قحطی را برای اروپا به ارمغان آورد. این بورژوازی اکنون از ما میخواهد که انقلاب را پیگیری کنیم اما نه بر اساس تمام این تخریبها، نه در میان تکههای ازهم گسیخته فرهنگ، خرابهها و ویرانیهایی که جنگ بهوجود آورده، نه با خلقی که این جنگ آنها را تبدیل به وحشی کرده است. آه، چقدر انسانی و عادل است این بورژوازی.
«نوکراناش ما را به ترور متهم میکنند… بورژوازی انگلیسی ۱۶۴۹ خود را فراموش کرده است و فرانسوی ۱۷۹۳ خود را. زمانی که بورژوازی برای منافع خود علیه اربابان فئودال از ترور استفاده میکرد ترور عادلانه و مشروع بود. ترور، زمانی عملی هیولایی و جنایتکارانه شد که کارگران و بیچیزترین دهقانان جرأت استفاده از آن را پیدا کردند … سرنگون کردن تمامی اقلیتهای استثمارگر.»
اگر منطق ضد شورویها را دنبال کنیم، هیچ خشونت، هیچ خونریزی، هیچ ویرانی و هیچ اشتباهی نباید در انقلاب وجود داشته باشد. اما چه کسانی دیوانهوار در مقابل قدرت شوروی مقاومت میکردند؟ چه کسانی از همان ابتدا ترور را علیه آن آغاز کردند؟ چه کسانی برای دستیابی مجدد به قدرت، منافع ملی را قربانی کردند؟ چه کسانی منافع طبقاتیشان را بر استقلال روسیه ترجیح دادند؟
استالین در نخستین شب سالگرد ایجاد ارتش سرخ کارگران و دهقانان نوشت: «جهان بهطور قطع و برگشتناپذیری به دو اردوگاه تقسیم شده است: اردوگاه امپریالیسم و اردوگاه سوسیالیسم.» آری به محض این که در روسیه شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان قدرت را بهدست گرفتند، دوپاره شد. به این دلیل است که مخالفان ما فریاد برمیآورند که جنگ داخلی را بلشویکها بهراه انداختهاند. اما حقایق غیرقابل انکاری وجود دارند. در ۱۲ مارس ۱۹۱۸ ایزوستیا مقاله «وظیفه اصلی کنونی» لنین را چاپ کرد. این وظیفه به قرار زیر آمده است: «مطمئن باشید روسها بههیچ قیمتی زبون و ناتوان نمیشوند، چرا که به معنای دقیق کلمه آنها نیرومند و بسیارند.» آیا کلمهای در مورد جنگ داخلی در اینجا وجود دارد؟
رهبر بلشویکها وظیفه خلاقانه منحصر به فردی را تعیین میکند. وی بههیچ شکل دیگری نمیتوانست آن را تعیین کند چرا که «وقتی ظرف چند هفته بورژوازی را سرنگون کردیم، بر مقاومت آشکار آن در دوران جنگ داخلی غلبه کردیم. بلشویسم پیروزمندانه از این سوی این کشور پهناور تا آن سوی آن پیشروی کرد». اشتباه نکنید: جنگ داخلی که ادعا میشود توسط بلشویکها آغاز شد ظرف چندین هفته به پایان رسید. جنگ خیلی متفاوتی بود که شاهد خونریزی زیادی بود. این جنگی بود که بهخاطر آن ژنرال آلکسیف در پنجمین روز پیروزی قدرت شوراها عازم نووچرکاسک شد. جنگی بود که در آن ۱۴ کشور بورژوایی که در رویای خفه کردن جمهوری جوان شوروی بودند در آن دست داشتند. در اوایل نوامبر ۱۹۱۷ کشورهای متفقین خواهان برگزاری جلسهای در لاسی شدند تا روی برنامه جنگ در جنوب روسیه کار کنند. در دسامبر همان سال کنفرانس متفقین در پاریس تصمیم گرفت از دولتهای ضدانقلابی اوکراین، مناطق قزاقنشین، سیبری و قفقاز حمایت کند و آنها را معتبر بداند.
در دوران مداخله و جنگ داخلی، بورژوازی و صاحبان زمین از چپ و راست به منافع ملی خیانت کردند. امروزه ضد شورویها ترجیح میدهند در این مورد سکوت کنند. هم لیبرالها و هم میهنپرستان گارد سفید ترجیح میدهند در مورد این حقیقت تاریخی صحبت نکنند. واقعبینی پایانناپذیر لنین حتی امروز هم چشمان آنها را آزار میدهد. اقلیت بهرهکش هرگز از این حقیقت تاریخی برخوردار نبودند و نخواهند بود. رهبران آنها قادر نیستند آنگونه که لنین درباره مردم سخن میگفت حرف بزنند. این بود آنچه او در دوران تیره ۱۹۱۸ گفت:
«بگذارید بورژوازی فاسد هر اشتباهی را که انقلاب ما انجام میدهد در سراسر دنیا در بوق و کرنا کند. ما از اشتباهاتمان نمیترسیم. چون انقلاب شروع شده است که مردم قدیس نشدهاند. طبقات زحمتکشی که قرنها مورد ستم قرار گرفتهاند … در منگنه فقر، جهالت و توحش فشرده شدهاند نمیتوانند بیآنکه اشتباه کنند انقلابی را به ثمر برسانند … سرمایهداری که کشته شده است و دارد در میان ما پوسیده و تجزیه میشود هوا را با بوی تعفن آلوده میکند، ما را مسموم میکند، و تمام آنچه را که جدید، تازه، و جوان است از ما میگیرد و با هزاران رشته و پیوند با هر آنچه کهنه، فاسد و مرده است به حیات خود ادامه میدهد.»
حقیقت مدنظر لنین، افسانههای ضد شوروی در مورد بلشویکها را که پنهانکننده حوادث و تراژدیهای انقلاباند باطل میکند.
مطالعه تاریخ انقلاب کبیر اکتبر بر مبنای منابع لنینیستی، مطالعه تاریخ شوروی بر مبنای آثار استالین، آموزش به جوانانی که در جستجوی حقیقتاند وظیفهای است که ما باید فعالانه و بهشکل مستمر به آن بپردازیم. ایدئولوگهای بورژوازی در نسبت دادن مشخصههای سیاستمداران بورژوازی به لنین دچار دردسر میشوند. بنابر ادعای آنها، وی دغدغه قربانیانی را که بهخاطر رسیدن به هدف وی از بین میرفتند نداشت. آثار لنین که اندکی قبل از قیام مسلحانه اکتبر در پطروگراد نوشته شده نادرستی این اتهامات را اثبات میکند. آری، تاریخ انقلابهای بزرگ به خطر جنگ داخلی اشاره کردهاند. او در «تزهای آوریل» معروف خود استدلال کرد که انتقال مسالمتآمیز قدرت از دولت موقت بورژوایی به شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان امر ممکنی است. او معتقد بود که تا اواسط ۱۹۱۷ این امر امکانپذیر بود. همه چیز در ۴ ژوئیه تغییر کرد. پس از تیراندازی به تظاهرات مسالمتآمیز کارگران، سربازان و دریانوردان لنین نوشت: «شعار «تمام قدرت به دست شوراها» شعار مبرم آن مرحله بود: این شعار توسعه مسالمتآمیز انقلاب بود که بین ۲۷ فوریه و ۴ ژوئیه امکانپذیر بود و قطعاً بهشدت مطلوب، اما اکنون قطعاً غیرممکن است.»
با وجود این، حتی در شرایط جدید نیز لنین در جستجوی انتقال مسالمتآمیز قدرت به شوراها بود. در اوایل سپتامبر ۱۹۱۷ وی در مقاله «در مورد سازشها» نوشت که چنانچه «یک درصد شانس» پرهیز از جنگ داخلی وجود داشته باشد باید از این شانس استفاده کرد. در اواسط سپتامبر در مقالهای بهنام «انقلاب روسیه و جنگ داخلی» لنین چنین استدلال کرد: «فقط یک اتحاد میان بلشویکها و سوسیال رولوسیونرها و منشویکها، فقط یک انتقال فوری تمام قدرت به شوراها میتوانست جنگ داخلی در روسیه را غیرممکن سازد.» اما منشویکها و سوسیال رولوسیونرها اتحاد خود با بورژوازی را نفی نکردند. از اینرو احتمال پرهیز از جنگ داخلی از بین رفت.
با پیروزی انقلاب اکتبر، دیکتاتوری پرولتاریا در کشور ما بهشکل شوراها بهوجود آمد. این شوراها وظیفه سترگ تاریخی حمایت از مردم را بهعهده داشتند. این هم حقیقت دیگری است که ضد شورویهای گوناگون در مورد آن سکوت میکنند.
در ۱۹۱۹ ـ دشوارترین سال جنگ داخلی ـ لنین کلماتی را به زبان آورد که اکنون نیز صادقاند: «اگر ما کارگران را نجات دهیم، نیروی مولده اصلی بشریت ـ کارگران ـ را نجات دهیم مجدداً همه چیز را بهدست خواهیم آورد، اما در صورتی که در نجات او شکست بخوریم هلاک خواهیم شد.» قدرت شوروی کارگران را نجات داد، آنچه را از دست داده بود مجدداً صاحب شد و یک قدرت صنعتی توانمند ایجاد کرد. این حقیقت حاوی پیام خلاقانه مهمی است که باید وجدان تودهها را از آن آگاه کرد.
دگرگونی شگرف روسیه توسط معاصران با علاقمندی دریافت شد. فیلسوف انگلیسی برتراند راسل در ۱۹۱۹ نوشت که حتی در شرایطی که در روسیه غالب است انسان میتواند شور و شوق ایجاد شده توسط ایدههای اصلی کمونیسم را احساس کند، ایدههای امید خلاقانه که بهدنبال پایان دادن به بیعدالتی، استبداد و خشونت و ایدههایی است که مانع رشد معنوی انسان میشوند. این امید بیشترین کمک را به کمونیستها کرد تادر سالهای دشواری که روسیه از آنها عبور کرد جان بدر برند و به تمام جهان الهام بخشند … چه کمونیسم روسیه شکست بخورد، چه شکوفا شود، کمونیسم بهطور کلی نخواهد مرد.
میراث انقلاب کبیر اکتبر صرفاً پس از غلبه ما بر احیای سرمایهداری مطرح نخواهد بود. این میراث همین حالا ضروری است، در مرحله کنونی مبارزه طبقاتی. «وظیفه عاجلی» که در مقابل حزب کمونیست فدراسیون روسیه قرار دارد عبارت است از نجات انسان زحمتکش، خواه کارگر باشد یا مهندس، دهقان یا آموزگار. ما در اندیشه انجام این وظیفهایم که با خصوصیسازی و ورشکستگی شرکتها مخالفت میکنیم، که خواهان تجدیدنظر در قوانین کار، زمین و مسکن هستیم، که با تخریب سیستم آموزشی و نابودی آکادمی علوم مخالفت میکنیم، که برای پذیرش قانون در سیاستهای صنعتی فعالیت میکنیم. اینها همه اشکال صلحآمیز مبارزه سیاسی هستند و باید افزایش یابند.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه بدون شک مایل است شاهد دگرگونی انقلابی و تجدید حیات کشورمان با استفاده از ابزار صلحآمیز باشد. برخی از این ابزار عبارتند از ملی کردن اموال الیگارشی و احیای سیستم شوروی در قدرت دولتی بر اساس همهپرسی در سراسر کشور. هدف این اقدامات، ایجاد تغییرات بنیادی در نظام اجتماعی و سیاسی روسیه است.
مبارزه علیه سرمایه در پاسخ به تهاجم آن است که ویژگی غیر صلحآمیز به خود میگیرد، چرا که سرمایه سیاست سرکوب تودهها و سرکوب بیرحمانه اعتراضهای اجتماعی را در پیش میگیرد. آنگاه، یک انقلاب غیر صلحآمیز خود را نشان میدهد، و بنابر نظر لنین، آمادگی طبقه کارگر «برای تبدیل حالت منفعل ظلم و ستم به حالت فعال خشم و قیام» مسأله اصلی میشود. پیشاهنگ پرولتری ـ حزب کمونیست ـ باید آماده چنین رویدادهایی باشد. همانطور که اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب مجمع عمومی سازمان ملل اشاره میکند، قدرت باید خود را با نیازهای مردم مرتبط بداند بهطوری که آنها نخواهند که متوسل به «قیام علیه استبداد و ظلم و ستم» شوند.
توانایی درک همبستگی میان موقعیت و اشکال مبارزه علیه سرمایهداری درس مهمی است که حزب بلشویک در جریان انقلاب ۱۹۱۷ به ما آموخت.
بخش سوم: دانشآفرینی شوروی
ژوزف استالین در پایان عمر خود نوشت: «نقش ویژه قدرت شوروی از دو واقعیت نشأت میگیرد: نخست، از این واقعیت که هدف حکومت شوروی این نبود که شکلی از بهرهکشی را جایگزین شکل دیگر آن کند، همانگونه که در جریان انقلابهای قبلی روی داده بود، بلکه قصد داشت استثمار را بهکلی از بین ببرد؛ دوم، از این که بهدلیل فقدان هرگونه عنصر اقتصاد سوسیالیستی در کشور، مجبور بود «از صفر» شروع کند، به تعبیری اشکال جدید مدیریت اقتصاد سوسیالیستی را از نو بنا کند.»
حکومت شوروی بلافاصله پس از پیروزی در جنگ داخلی و بیرون راندن مهاجمان خارجی از کشور با این مسأله مواجه شد. اما، کشور هنوز در محاصره دشمنان بود. این امر، نیاز به حفظ اصول فرماندهی ـ و ـ اداره تعامل بین شالوده سوسیالیستی و روبنای دولتی را برانگیخت، هم از لحاظ اجتماعی ـ اقتصادی و هم سیاسی.
در عصر سوسیالیسم، خط مشی اقتصادی، نقش تعیینکنندهای را ایفا میکند. همانطور که ولادیمیر لنین نوشت: «جوهر گذار از جامعه سرمایهداری به جامعه سوسیالیستی این است که وظایف سیاسی، تابع وظایف اقتصادی باشند.» استالین در کتاب خود تحت عنوان «مشکلات اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» به قوانین عینی جامعه سوسیالیستی پرداخت. در این کتاب وی برای مطالعه تجربه استثنایی اولین دهه ساختمان سوسیالیستی از دکترین مارکسیستی ـ لنینیستی آغاز میکند.
یکی از مهمترین گامها برای جمهوری جوان شوروی عبارت بود از تصمیم کنگره دهم در مارس ۱۹۲۱ در مورد گذار به سیاست نوین اقتصادی (نپ). در میان اعضای حزب افراد بسیاری بودند که نپ را عقبنشینیای میدانستند که پیامدهای فاجعهباری برای انقلاب خواهد داشت. نه تنها تروتسکی (TROTSKY) چنین موضعی داشت، بلکه حتی حامیان پروپا قرص لنین مانند تسیروپا (TSYURYUPA) کمیسر خلق برای مواد غذایی) نیز چنین اعتقادی داشتند. اما این حقیقت که در نتیجه بحثهای داغ در کنگره دهم لنین غلبه کرد، نشان داد که اکثریت کمونیستها این عقیده مهم لنین که وظایف سیاسی در مقایسه با وظایف اقتصادی در درجه دوم اهمیت قرار دارند را پذیرفتند. ما کمونیستها در مرحله آمادگی برای اداره کشور باید مطالعه دقیقی در مورد این تجربه تاریخی داشته باشیم. امروزه افرادی هستند که مایلاند برنامه نپ لنین را با پروستریکای گورباچف مقایسه کنند. آنها برای بیاعتبار دانستن نقش کلیدی دولت در اداره اقتصاد به سیاست نوین اقتصادی استناد میکنند تا ایده «بازارهای خود تنظیم» را که غیر قابل دفاع بودناش ثابت شده است به جامعه ما تحمیل کنند.
اما «ایدئولوژی بازار آزاد فقط بهانهای برای استفاده از اشکال جدید استثمار از آب درآمد» این گفته از زبان یک فرد معتقد به کمونیسم نیست، بلکه گفته ژوزف استیگلیتس (Joseph Stiglits) آمریکایی، برنده جایزه نوبل در اقتصاد است.
مقایسه پروستریکای گورباچف با اقدام سالهای اولیه حکومت شوروی از هیچگونه اعتباری برخوردار نیست. تا آغاز ۱۹۲۱ جمهوری جوان شوروی در وضعیتی ناامیدکننده قرارداشت. دو جنگ کشور را به ویرانی کشانده بودند، جنگ جهانی اول و جنگ داخلی. بین سالهای ۱۹۱۳ و ۱۹۲۱ تولید صنعتی تقریباً پنج برابر کاهش یافت. محصولات کشاورزی به نصف تقلیل یافت. جنگ، گرسنگی و بیماریهای همهگیر دستکم جان ۲۵ میلیون نفر را گرفتند.
زمانی که برای انجام سیاست اقتصادی نوین تصمیم گرفته شد، متجاوزان ژاپنی و مزدوران سفید آنها هنوز در خاوردور وحشیگری میکردند. کمبود غله و قحطی کشور را مورد تاخت و تاز قرار داده بود. شورشیان کولاک در نواحی کوبان و دن، در اوکراین، منطقه ولگا و سیبری میخروشیدند. شورش ضد بلشویکی در کرونشتات درست زمانی درگرفت که کنگره دهم حزب کمونیست روسیه (بلشویک) برگزار میشد. این یک وضعیت مرگ و زندگی برای قدرت شوروی بود. یا بلشویکها پیروز میشدند و به ساخت سوسیالیسم ادامه میدادند یا بورژوازی جهانی جمهوری جوان شوروی را از بین میبرد.
وضعیت کشور ما شش دهه بعد، ازاساس متفاوت بود. تا اواسط دهه ۱۹۸۰ امکانات خوب اقتصادی، علمی ـ فنی و فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی را تبدیل به کشوری پیشرو در دنیا کرده بود. بنابراین حکومت شوروی از نپ استفاده کرد تا کشور را نجات دهد و حکومت باثبات ایجاد کند. پروستریکا کشور را نابود کرد و نظام شوروی را از بین برد.
لنین، اصول اساسی اقتصاد بلشویکی را مدتها قبل از کنگره دهم حزب کمونیست روسیه (بلشویک) اعلام کرد. او در مقالهاش تحت عنوان «وظایف عاجل حکومت شوروی» ثابت کرد که باید میان اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد سوسیالیستی، دوران گذاری وجود داشته باشد و شرایط اصلی این گذار تاریخی را شرح داد. افزون بر این، این موضوع مقالههای دیگری است که او در آن زمان نوشت: «در مورد مالیات مواد غذایی»، «در مورد تعاونیها»، «در مورد اهمیت طلا در حال حاضر و پس از پیروزی سوسیالیسم ».
لنین در تمام مقالهها و سخنرانیهایاش نگاهی ژرف به اوضاع و حس مسئولیتپذیری نسبت به آینده کشور دارد. او با خطاب قرار دادن کنگره دهم گفت: «رفقا، مسأله جایگزینی مصادره مواد غذایی با مالیات در درجه اول یک مسأله سیاسی است زیرا جوهر این مسأله نگرش طبقه کارگر به دهقانان است.» و سپس تأکید میکند: «نمیتوان طبقات اجتماعی را فریب داد.» این گفتههای لنین با دقت و صداقت آگاهانه بیان شدهاند. آنها را نمیتوان با گفتههای عوامفریبانه گورباچف در مورد «سوسیالیسم با چهرهای انسانی» مقایسه کرد.
اصلاحات پروستریکا فرایندهایی را در کشور آغاز کرد که فاجعهبار بودنشان برای کشور ثابت شده است. معماران این سیاست، هرگز اهدافشان را برای شهروندان بیان نکردند. برعکس، حزب بلشویک این اهداف را با شفافیت بلورین مطرح کرد. لنین گفت: «ما با دهقانان با صراحت، صداقت و بدون هیچگونه فریبکاری سخن میگوییم: رفقای دهقان، ما بهمنظور ماندن در مسیر سوسیالیسم برخی امتیازات را به شما میدهیم، اما در محدودههای معین و فقط تا حدی، البته خودمان تصمیم میگیریم که تا چه حدی و با چه محدودیتهایی.»
آیا در سخنرانیهای یلتسین در اواخر دهه ۱۹۸۰ که از تریبونها پخش میشد با پوسترهایی که بر آنها نوشته شده بود «تمام قدرت از آن شوراهاست» اشارهای به این صداقت و حس مسئولیت وجود داشت؟ چهار سال بعد، در اکتبر ۱۹۹۳ او فرمان ددمنشانهای را صادر میکند مبنی بر سرنگونی حکومت شوروی و کسانی که برای دفاع از آن قیام کنند. با توسل به اختیارات ریاستجمهوریاش این «نوسازیکننده سوسیالیسم» شروع به صدور فرمانهای خصوصیسازی ثروت ملی میکند و با شتاب بورژوازی روسی جدیدی را ایجاد میکند.
لنین در آثارش در مورد اقتصادهای دوران گذار به اقتصاد ملی بهمثابه یک کل نگاه میکند. از اینرو، وی هنگام اعلام نپ مجدداً به برنامه (GOELRO) کمیسیون دولتی برای برقرسانی روسیه روی میآورد که کشور را قادر میساخت بهسرعت بهسوی جلو حرکت کند.
بهعنوان صدر کمیساریای خلق شوروی او دریافت که کافی نیست به دهقانان اجازه داده شود تولید کنند و مازاد تولید مزرعه را برای خودشان نگهدارند.ایجاد شرایط برای بازاریابی آنها و، برای کسب درآمد از محصولاتشان و توسعه مزارع دهقانی امر مهمی بود. و بههمین جهت، توجه فراوان به دادوستد و تعاونیهای مصرف. تعاونیهای مصرف امکان تأمین کالاهای صنعتی و خرید محصولاتشان را فراهم کرد. نقش دولت در دوران نپ، هیچ نباشد، قویتر شدن آن بود. این سیاست دولتی بود که دهقانان فقیر را به دهقانان مرفه تبدیل کرد.
استالین طبق ایدههای گسترده لنین درمورد نقش خط مشی اقتصادی عمل کرد. او در کنگره ۱۴حزب کمونیست در سال ۱۹۲۵ چنین گفت: «ما باید اقتصاد خود را خودکفا، مستقل، و بر شالوده بازار داخلی بسازیم … ما باید اقتصاد خود را بهگونهای بسازیم که کشورمان زائده نظام سرمایهد اری جهانی نشود، برای این که کشورما در طرح کلی توسعه سرمایهدارانه به یک بنگاه سرمایهگذاری کمکی تبدیل نشود، برای این که اقتصادمان توسعه پیدا کند … بهعنوان یک موجودیت مستقل اقتصادی بر اساس پیوند میان صنعت ما و اقتصادهای دهقانی کشورمان.» مردم این ایدهها را درک کردند. آنها در مبارزه برای استقلال جمهوری شوروی با یکدیگر متحد شدند.
هدف ایجاد شالوده صنعتی که استالین تعیین کرده بود متحقق شد. در سالهای ۲۷ـ۱۹۲۲ تا آغاز نخستین برنامه پنج ساله، بیش از ۲۰۰۰ تشکیلات صنعتی بزرگ ایجاد شد. حتی مخالفان به موفقیتهای کشور اذعان کردند. در ژانویه ۱۹۳۲ روزنامه فرانسوی TEMPS نوشت که اتحاد جماهیر شوروی با صنعتی کردن کشور بدون کمک سرمایه خارجی برنده اولین دور شد. پس از روزنامه فرانسوی، فایننشال تایمز انگلستان گزارش کرد که موفقیتهای کسب شده در حوزه مهندسی غیرقابل انکارند … اتحاد شوروی تمامی تجهیزات مورد نیاز صنایع ذوب فلزات و برقی خود را ساخته است. این کشور توانسته است صنعت اتومبیل خود را بیافریند. این کشور تمام ابزار و آلاتی را که در این حوزه بهکار میروند تولید کرد، از کوچکترین ابزار دقیق تا سنگینترین پرسها.
ضد کمونیستهای مدرن روسی برای ابراز تنفر از حکومت شوروی همه جور دلیلی میتراشند. پیشرفتهای قهرمانانه تحت رهبری لنین و استالین این ضد کمونیستها را کوتوله مینمایاند، کسانی که روسیه را به یک چاه بدهی انداختند، از بانکهای خارجی دلار قرض گرفتند، پول خود را به بانکهای خارجی سپردند، اقتصاد روسیه را به یغما بردند، ملت ما را تحقیر و شهروندان ما را غارت کردند. بلشویکها کشور ما را به مرزهای پیشرفت هدایت کردند. سیاست مقامات لیبرال، غارتشان را تضمین میکند. نیکلاس شکسون (Nicholas Shaxson) آمریکایی در کتاباش تحت عنوان مردانی که دنیا را غارت کردند مینویسد شهروندان روسیه و بسیاری از کشورهای دیگر بیآنکه قدرتی داشته باشند نظارهگر آن بودند که نخبگان کشور، ثروت کشورهایشان را غارت میکنند و با سرمایهگذاران و بازرگانان غربی تبانی میکنند تا غنایم را در کشورهای خارجی مخفی کنند و از پرداخت مالیات فرار کنند.
در طول نخستین و دومین برنامه پنج ساله تحت رهبری استالین امکانات بالقوه نیرومندی ایجاد شد. ۸۰ در صد محصولات صنعتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۳۷ در موسسههایی تولید میشد که بین سالهای ۱۹۲۹ و ۱۹۳۷ ایجاد شده بودند. بهرهوری کار در همین دوره دو برابر شد. به علوم و پژوهش توجه ویژهای شد. تأسیسات فرهنگی بهطور فعالانهای ایجاد میشدند: تئاتر، سینما، کتابخانه، باشگاههای کودکان. این تأسیسات در مناطق روستایی و صنعتی بهسرعت ساخته میشدند.
نویسنده آمریکایی تئودور درایزر (Theodore Dreiser) در سال ۱۹۳۷ نوشت که او بهویژه از انقلاب شوروی سپاسگزار است که برای اولین بار در مقیاس جهانی موضوع داراها و ندارها را هشیارانه مطرح کرد. در ۱۹۱۷ اتحاد شوروی قدم در راه عظیم دفاع از بیچیزها گذاشت. این امر اهمیت و پیروزی مارکسیسم را به جهان نشان داد. استفاده از کار یدی، کشاورزی، صنعت، ثروت ملی، فنآوری، دانش بشری، غلبه قدرت انسان بر طبیعت، استفاده از تمام اینها بهسود تمام کسانی که کار میکنند بهمنظور تضمین یک زندگی راحت و فرهنگی برای تمام آنها: این درسی بود که انقلاب شوروی به تمام مردم جهان میآموخت.
اتحاد شوروی پس از غلبه بر فاشیسم در مبارزه مرگ و زندگی توانست بهسرعت اقتصاد ویران شده خود، شهرها و روستاهایاش را احیاء کند. تا ۱۹۵۲ میزان ساخت خانههای جدید ۸ برابر سال ۱۹۲۵ شد.علوم و آموزش به رشد بالایی رسیدند. تمام اینها بهطرز انکارناپذیری مزایای سوسیالیسم بهمثابه یک نظام اجتماعی و اقتصادی را ثابت کرد. این مزیت باعث میشود که هنوز هم زبردستهای سرمایهداری، تاریخ اتحاد جماهیر شوروی را به چالش بکشند. آنها مصرانه حقیقت را در مورد جنگ و پیروزی خلقی که از دستاوردهای سوسیالیستی حمایت کرد و جهان را از فاشیسم نجات داد تحریف میکنند.
مرگ استالین خسارت جبرانناپذیری به کشور وارد کرد. با مرگ او اتحاد جماهیر شوروی یک پیرو وفادار لنین را که استاد مارکسیسم بود و ویژگی سوسیالیستی اقتصاد کشور را دائما تقویت میکرد از دست داد. عقبنشینی از اصل کلیدی لنینیستی آغاز شد: برای حل وظایف اقتصادی از قوانین عینی توسعه اجتماعی باید استفاده کرد. تصمیمات فرماندهی سیاسی در عرصه اقتصادی به هنجار تبدیل میشدند.
در سال ۱۹۵۷ وزارتخانههای منطقهای جایگزین شوراهای اقتصادی شدند. این قانون توسعه برنامهریزی شده متناسب را که از نظر استالین دارای اهمیت تعیینکننده بود نقض کرده است. سه سال بعد، وزارتخانههای منطقهای باید بازسازی میشدند، اما کیفیت برنامهریزی و پیوندهای کارآمد بین بخشها بهشکل قابل ملاحظهای تضعیف شدند.
در سال ۱۹۵۸ تحت رهبری خروشچف تصمیم بر این شد که ایستگاههای ماشین آلات و تراکتور را به مزارع تعاونی منتقل کنند. این کار بهرهوری استفاده از ماشین آلات کشاورزی را بهطور چشمگیری کاهش داد. در حالی که بین سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۵۸ خروجی کشاورزی در کشور تا ۴۶ درصد افزایش یافت، هیچ رشدی در فاصله زمانی ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۳ رخ نداد و محصول غله کاهش یافت.
بهخاطر تمام این کمبودها بود که کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی و شورای وزیران اتحاد شوروی توجه زیادی به بهبود روشهای مدیریت اقتصاد کردند. یکی از این نمونهها بحث دقیق درون محافل حزبی در مورد اصلاح مدیریت اقتصادی در سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ بود که در تاریخ بهعنوان اصلاحات کاسیگین (Kosygin) ثبت شد. در طول این دوره اصلاحات، سود ـ مقوله اصلی اقتصاد بازار ـ بهعنوان شاخص اصلی عملکرد بنگاههای اقتصادی درنظر گرفته شد. این مغایر با قوانین عینی نظام سوسیالیستی بود، چیزی که استالین در مورد آن هشدار داده بود. مطلق کردن عامل سود با اصل توسعه اقتصادی برنامهریزی شده، تضاد داشت.
آری، مشخصه سالهای ۷۰ـ۱۹۶۵ میزان بالای رشد تولید ناخالص داخلی به میزان ۴/۷ درصد در سال بود. متوسط رشد درآمد ملی ۷/۷ درصد بود. این تا حدی بهخاطر رواج دادن نظامهای انگیزههای اقتصادی و مشوقهای مادی بود. به بنگاههای اقتصادی و صنایع اجازه داده شد تا کسورات را برای تأمین مالی صندوقهای مشوقهای مادی و صندوقهای توسعه محصولات برقرار کنند. این کاملاً منطبق با اصول لنینی حسابداری بود. اما، وجوه این صندوقها در اهدافی که به آن منظور ایجاد شده بودند مورد استفاده قرار نمیگرفتند. خواست کسب سود بنگاههای اقتصادی را برنمیانگیخت تا پول خود را صرف توسعه و عرضه فنآوریهای جدید کنند. پیشرفت علمی و فناورانه رو به کاهش گذاشت. شکاف کیفی میان علم و تولید عمیقتر شد. این مسأله هرگز حل نشد.
عایدات حاصل از صادرات نفت وگاز به بهترین نحو ممکن مورد استفاده قرار نمیگرفتند. آنها تا اواسط دهه ۱۹۸۰ موجب واردات کالا میشدند. این امر تأثیری منفی بر سرعت پیشرفت علمی و فنآوری داشت. بسیاری از کالاهای بازار مصرفی شوروی در کشورهای غربی تولید میشدند. این به «کارگزاران پروستریکا» برای متقاعد کردن مردم نسبت به مزایای استفاده از اقتصاد سرمایهداری کمک کرد و این پیام را به همه جا رساند که «بازار آزاد» هدف اصیلی است که بهخاطر آن، سوءاستفاده از شوک درمانی و ریزشهای خصوصیسازی باید تحمل شود.
ایجاد اقتصاد نیرومند سوسیالیستی بسیار دشوار بود. این کار با قوه درک عظیم مردم و اصول معنوی متعالی ـ لنین، استالین و یاران کارگر آنها تحقق مییافت. کل مردم در این فرایند خلاقانه مهم شرکت کردند. کسانی که اقتصاد شوروی را تخریب میکردند افراد غافلی بودند که هیچ درکی از تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی نداشتند و تجربه سترگ دوران شوروی را رد میکردند. آنها قادر به یادگیری مدیریت سیستم پیچیده حکومت، استفاده از روش علمی در فرایند کار و رساندن کشور به یک سطح جدید توسعه سوسیالیستی نبودند. در نهایت روابط تولیدی با نیروهای مولده قدرتمند تضاد پیدا کرد.
رئیس سابق سیستم فدرال رزرو آمریکا، آلن گرینسپن (Alan Greenspan) آشکارا خوشحال بود که نوشت اهمیت اقتصادی فروپاشی اتحاد شوروی بسیار عظیم بود … که بیش از یک میلیارد کارگر با دستمزد پایین و اغلب کاملاً تحصیل کرده وارد بازار رقابتی جهانی شدند … این مهاجرت نیروی کار موجب پایین آمدن سطح دستمزدها، تورم، انتظارات تورمی و نرخ بهره در سراسر جهان شد و در نتیجه به رشد اقتصاد جهانی کمک کرده است.
کسانی از «مزایای» فروپاشی حکومت بزرگ سوسیالیستی بهرهمند شدند که اهرمهای اقتصاد سرمایهداری جهانی را در دست داشتند. در عینحال شهروندان شوروی دچار خسارتهای عظیمی شدند. حفظ سرمایهداری الیگارشی، کمپرادور نشان میدهد که روسیه هنوز باید وخیمترین پیامدهای ویرانی اقتصاد سوسیالیستی را تجربه کند.
تمام نسلهای کمونیستها باید این را بهخوبی بیاموزند: بنای سوسیالیسم فرآیندی است که به لحاظ علمی معتبر و بهطور علمی مدیریت میشود. سوسیالیسم دارای یک ویژگی منحصر به فرد است: سازندگان آن با آگاهی از قوانین توسعه اجتماعی قادرند پیشرفت اجتماعی و اقتصادی را به میزان عظیمی سرعت بخشند.