ترکیه، پادشاهی وهابیها و اسرائیل، دست در دست یکدیگر
«یک مسأله را با بهکارگیری سیستمی که آن را بهوجود آورده است، حل نمیکنند. نباید با کسانی که مسائل را بهوجود آوردهاند در پی حل آنها بود.» آلبرت اینشتاین
یک آتشبس برای مذاکراتی بدون آینده
در فردای مداخله نظامی روسیه در سوریه، خالد بن محمد العطیه، وزیر امور خارجه قطر، در مصاحبهای با تلویزیون سی.ان.ان. اظهار داشت: «در صورتیکه مداخله نظامی خلق سوریه را محافظت کند، از هیچگونه تلاشی از سوی عربستان سعودی و ترکیه چشمپوشی نخواهد شد.» اظهاراتی که با ایجاد یک ائتلاف نظامی زمینی عربی تحت کنترل عربستان سعودی با هدف مداخله در سوریه تحقق یافت. در شرایطی که عربستان در جنگ یمن در گل فرورفته است، شک و تردید در مورد تواناییهای پادشاهی وهابیها برای باز کردن جبههای دیگر، بجاست. بنابراین، سود چنین ابتکاری، در تواناییهای پادشاهی وهابیها در مداخله نظامی در سوریه نیست، بلکه در ضمانت سیاسی عربهاست که به قدرتهای غربی و ترکیه برای توجیه مداخله نظامی زمینی در سوریه داده میشود. در این راستا، آشتون کارتر، رئیس پنتاگون فراخوانهای بسیاری به کشورهای خلیج (فارس) فرستاده و از آنها دعوت کرده است که سهم خود را در مبارزه با داعش افزایش دهند. این فراخوانها از سوی مانوئل والس نخست وزیر فرانسه پشتیبانی میشود که تأکید میکند یک حمله زمینی از سوی «گردانهای محلیای که احیاناً از سوی دیگر کشورهای عربی آمده باشند، برای پایان دادن به سازمان دولت اسلامی “تعیینکننده” خواهد بود.» از این چراع سبز بیشتر لازم نبود تا کشورهایی مانند ترکیه و عربستان سعودی خود را برای تدارکات نظامی از طریق پایگاه اینجرلیک آماده کنند. برای سازمان ناتو مهم نیست که مرزهای موجود ایدئولوژیکی و نظامی بین «میانهروها»، جبهه النصرت و سازمان دولت اسلامی مغشوش بوده یا این که اتحاد دمکراتیک کردستان هدف ارجح ترکیه قرار گرفته باشد. هدفی که سازمان ناتو برای این آمادهسازیها اعلام نموده است، کمک به سازمانهای بهاصطلاح میانهرو است.
در چنین زمینه نظامیای است که ارتش سوریه با پشتیبانی نیروهای مقاومت عرب از جمله حزبالله و همچنین نیروی هوایی روسیه، تهاجمی را پیرامون حلب و رقه آغاز کردند. مداخلهای که با تهاجمی از طرف شورای دمکراتیک سوریه، یعنی یک ائتلاف ترک و عرب از جمله حزب دمکراتیک کردستان در نزدیکیهای مرزهای ترکیه همزمان صورت گرفت. در این زمینه، واکنش ترکیه برای ایجاد مانع در پیشرفت نیروهای کرد در آن سوی رود فرات به درازا نکشید.
از نخستین روزهای تهاجم به سوریه، جس استولتونبرگ، دبیر کل ناتو اعلام کرد که «عملیات نیروهای هوایی روسیه مانع حل صلحآمیز درگیری میشود و به یک تنش مضاعف در منطقه خواهد انجامید.» اظهاریهای که در تناقض کامل و آشکار با ترغیب رهبران غربی از ترکیه و عربستان سعودی به مداخله زمینی در سوریه است. موضعگیریای که با پاسخ گزنده وزیر امور خارجه روسیه مواجه گشت که اظهار داشت: «باید به آقای استولتونبرگ یادآوری کنم که منشاء بحران در سوریه، عملیات هوایی روسیه نیست بلکه فعالیتهای نامعقول کشورهای عضو ناتو است که منطقه خاورنزدیک را به آشوب کشاندند.» و برای این که عمق تفکر خود را آشکار سازد، سرگئی لاوروف افزود: «همانند آنچه در لیبی رخ داد که کشورهای عضو ناتو الگوی “دموکراسی” غربی را در آنجا برقرار کردند، تنها نگرانی سازمان ناتو در سوریه عبارت بود از تدقیق مدت زمان لازم برای تخریب کامل این کشور.»
شرط ببندیم که آتشبس ۲۷ فوریه اراده ناتو و متحدین عربش را برای پایان دادن به «تخریب سوریه» بیان نمیکند. در واقع، زیر پوشش مبارزه با سازمان دولت اسلامی و پشتیبانی از مردم سوریه، سازمان ناتو به یاری پادشاهی وهابیها و ترکیه و همچنین به شکل پنهانیتری به کمک اسرائیل، در حال آماده کردن مرحله نوینی از مناقشه منطقهای است. ابتکاری که رهبران سوریهای و ایرانی با برخوردهای غیردیپلوماتیک به آن پاسخ گفتند. سوریهایها گفتند: «مهاجمان چه ترک باشند چه عرب سعودی، در تابوتهای چوبی به کشورشان باز پس فرستاده خواهند شد.»
و ایرانیها: «عربهای سعودی اگر در سوریه مداخله کنند، بک تیر در سر خود خالی کردهاند.»
ولی موضعگیریهای سوریهایها و ایرانیها، مانع از این نشد که عربستان سعودی هواپیماهای اف ۱۵ خود را به ترکیه بفرستد و فردای آتشبس، رزمایشهای مهمی را تحت نام «تندر شمال» با شرکت ۲۰ کشور، از جمله پاکستان، مالزی، ترکیه، مصر، مراکش، سودان و سنگال سازمان دهد.
همزمان با این سازماندهی نظامی، عربستان سعودی کمک ۳ میلیارد دلاری خود را به لبنان برای مدرنیزه کردن تسلیحات و دستگاه امنیتی کشور اعطاء میکند و همچنین مداخله و فشارهای سیاسی خود را بر صحنه لبنان افزایش میدهد. فشارهایی که هدفشان از جمله تمدید خلایی است که در نهاد ریاست جمهوری ایجاد شده است. در این زمینه، به نظر پرزیدنت فرانسوا اولاند رسید که از همتای ایرانی خود روحانی، هنگام بازدیدش از فرانسه، بخواهد که در پرونده ریاست جمهوری لبنان مداخله نماید. این یک دام سیاسیای بود که رئیسجمهور ایران در آن نیفتاد و یادآوری کرد که «کشورش در امور داخلی لبنان مداخله نمیکند.» شک نباید کرد که هدف از مانورهای سیاسی اولاند و «مجازات»های مالی در راستای تشدید تنش در لبنان، بهویژه بین شیعه و سنی است. از این پس، با اعلام حزبالله بهعنوان سازمانی تروریست، پادشاهی وهابی درست در خط استراتژی اسرائیل در خاورمیانه قرار میگیرد. بدینسان، حزبالله بهعنوان یک عنصر ثباتزدا در لبنان و در خاورمیانه درنظر گرفته خواهد شد و بدین ترتیب موجب بیدار شدن سلولهای جهادگرای خفته، در دشت بکاع و در اردوگاههای فلسطینیها در جنوب لبنان میشود. کارزاری که کارزارهای ایالات متحده و دولت اسرائیل را، از جمله با تلاش برای «خفه کردن حزبالله از لحاظ مالی»، کامل میکند. در چنین چارچوب سیاسی و نظامیای در منطقه، فقط میتوان مذاکرات صلحی که از همین اکنون شکننده بهنظر میآید، بدون آینده پیشبینی کرد. همانگونه که «الیستیر کرووک»، مامور بریتانیایی سابق ام ۱۶ تأکید میکند: هدف از آتشبس، تعیین یک توقف، یک زمان استراحت است به این خاطر که گروههایی که بهعنوان واسطه برای ایالات متحده، ترکیه و عربستان سعودی عمل میکنند بتوانند دوباره استقرار یابند، دوباره مسلح شوند و خود را آماده کنند.»
آیا این بهمعنای آماده کردن خود برای گستردهتر کردن درگیریهاست؟
پرسشی که سرگئی ریابکوف، معاون وزیر امور خارجه روسیه پاسخ و در عینحال هشدار میدهد که: «هر نوع مداخله ترکیه در سوریه موجب انفجار وضعیت بهشکل ترمیمناپذیری خواهد شد.»
هشدار یا نبود هشدار، عربستان سعودی در حال مانور دادن برای تشدید تنش بین فرقهای در لبنان است.
لبنان: کانون نوینی برای در گیریهای منطقهای
ژنرال مایکلهایدن، رئیس سابق سازمان سیا و ان. اس. ای. در مصاحبهای با تلویزیون سی.ان.ان. تصریح کرد که: «لبنان میلرزد و سوریه و عراق و لیبی دیگر وجود ندارند.» و برای بهتر تدقیق کردن افکارش، وضعیت ژئوپلیتیک خاورمیانه را بهعنوان فروپاشی نظام بینالمللی پسا جنگ دوم جهانی و فروپاشی مرزهایی که در پیمان ورسای (۱۹۱۹) و توافقنامههای سایکز- پایکوت (*) در نظر گرفته شده بود، خواند.
سخنانی که دو پرسش را برمیانگیزند.
۱ـ نمیتوان ملاحظات رئیس سابق ان.اس.ای. را از هدف استراتژیکی که در سال ۱۹۸۲ توسط «اودد اینبون» کارمند عالیرتبه وزارت امور خارجه اسرائیل اعلام شد، مجزا نمود.
۲ـ در وضعیت منطقهای توصیف شده، ژنرال مایکل هایدن نیروهای استراتژیکی، سیاسی و نظامی «فروپاشی» را ذکر نمینماید.
اگر نخواهیم گذشتههای بسیار دور را بررسی کنیم، میتوان نخستین جنگ خلیج (فارس) را بهعنوان نخستین قطعه پازل فروپاشی مرزها قلمداد کرد. در واقع، مسأله تمامیت ارضی کویت را میشد به طریق دیپلوماتیک حل کرد. اما هدف استراتژیکی، تخریب عراق بود که در «استراتژی سالهای ۱۹۸۰ اسرائیل» بهعنوان مشکلترین حلقه برای «فروپاشاندن» بود. با دومین جنگ خلیج (فارس) که از سال ۱۹۹۸ تحت ریاست کلینتون برنامهریزی شده ولی در سال ۲٠٠۳ تحت ریاست جورج دبلیو بوش جوان، آغاز شده بود، امکان تکمیل «کار» داده شد و عراق را به عصر پیشاصنعتی و شرایط سیاسیای که در حال حاضر خلق عراق در آن میزید، آورد. یادآوری این مطلب که ایالات متحده، انگلستان، پادشاهی وهابیها و مصر عوامل اصلی این تخریب بودند، بیهوده خواهد بود.
دومین قطعه پازل فروپاشی مرزها، سودان بود که آن کشور نیز جزو نمایشنامه اودد اینبون قرار داشت. سپس نوبت به لیبی با شرکت فرانسه تحت فرماندهی ایالات متحده رسید. نمایشنامه نوشته شده در سال ۱۹۸۲ در اسرائیل بهخوبی خوب اجرا میشود با شرکت پُرشور پادشاهی وهابیها و در جلوی صحنه «بهارهای عربی»، یعنی شورشهای بحق مردمی که با سرعت از سوی جنبشهای اسلامی، این ماموران سیاسی و نظامیان امپریالیسم نولیبرال، که داوطلب بودند یا نه، در دست گرفته شد. پازل مصری، که آنهم جزو نمایشنامه اسرائیل بود نیز از فروپاشاندن مصون نخواهد ماند.
نماد این استراتژی «فروپاشی»، مسأله فلسطین است. در حالی که موضوع اصلی در سیاست «عرب» بود، اکنون به مسأله درجه دوم و حتی به مسألهای دستوپاگیر برای پادشاهی وهابیها در اتحاد استراتژیکیاش با اسرائیل تبدیل شده است.
بنابراین فقط سوریه و لبنان بهعنوان کانون مقاومت در برابر این «فروپاشی» خاورمیانه که تا این اندازه از سوی امپریالیسم و صهیونیسم خواسته شده است، باقی ماندهاند. هدف اعلام شده پادشاهی وهابیها و اسرائیل، ایران است. در بطن این کانون مقاومت ایران نقشی اساسی را در نیروهای مردمی عراق ایفاء میکند. باید پذیرفت که مداخله روسیه و بهصورتی پنهانیتر چینیها، محاسبات استراتژیکی قدرتهای غربی، دولت اسرائیل و پادشاهی وهابیها، این دستنشانده آنها را، بههم ریخت. نباید در این «فروپاشیها» نقشی را که ترکیه تحت نفوذ «اخوانالمسلمین» ایفاء میکند، بهدست فراموشی سپرد؛ ترکیهای که جاهطلبی عثمانیاش این خطر را دربر دارد که خلق ترک سرنوشتی مانند سرنوشت قورباغه در داستان معروف ژان دو لا فونتن پیدا کند (**)
در این بر شمردن کوتاه، تلاشهای بههم ریختن دولتهای عربی، موفق یا در حال موفق شدن، اشغال لبنان توسط اسرائیل (۱۹٨۲ تا ۲٠٠٠) و جنگ اسرائیل در ژوئیه ۲٠٠۶ را نباید فراموش کرد. هدف این جنگ اخیر که به موافقت پادشاهی وهابیها و مصر صورت گرفت، از بین بردن یا حداقل تضعیف مقاومت لبنان بود. حزبالله از این جنگ قویتر بیرون آمد و برای اسرائیل مسأله به موقعیتی دیگر موکول شد. شهادت سایمون هرش در ژوئیه ۲٠٠۷، سرمقاله نویس نشریه نیویورکر از این بابت به اندازه کافی گویاست. او مینویسد: مسئولان آمریکایی، اروپایی و عرب که با آنها گفتوگو کردم به من گفتند که فواد السینیوره (نخست وزیر اسبق لبنان تا سال ۲٠٠۸) و متحدان او اجازه دادند که بخشی از کمکهای دریافتی بهدست گروههای افراطی سنی در شمال لبنان در دره بکاع و در حولوحوش اردوگاههای پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان برسد. این گروهها، با وجودی که کوچک هستند، بهعنوان نوعی محافظ در برابر حزبالله محسوب میشوند. ولی در عینحال، از نظر ایدئولوژیکی، به طالبان نزدیکاند.
کوتاه سخن، میتوان ملاحظه کرد که از سالهای ۱۹۹۰ تاکنون، مداخلههای کشورهای غربی در یک کشور عربی، هیچگاه به راهحلی سیاسی درازمدت نیانجامیده بلکه به آغاز درگیری دیگری پایان یافته که دارای مشخصههای همان «فروپاشی» بوده است. این همان چیزی است که نومحافظهکارهای آمریکايی آنرا «اغتشاش خلقکننده» مینامند. این چنین، میتوان در مورد آتشبسی که ممکن است در سوریه به مذاکرات صلحی بیانجامد که تمامیت ارضی و حاکمیت سوریه را محترم بشمارد، شک نمود. در عوض، عاقلانهتر خواهد بود که گستردهتر شدن درگیری را در همسایگی نزدیک سوریه، یعنی در لبنان پیشبینی نمود.
در چنین راستایی است که باید وجود «بمب اتمی لبنان» را که توسط حسن نصرالله اعلام شده بود، ارزیابی نمود. افشاگریای که هدفی جز بیان عزم راسخ مقاومت لبنان برای روبهرو شدن با هر نوع تهاجم چه داخلی و چه بیرونی، ندارد. با درنظر گرفتن تفاسیر و بحثهایی که در پی سخنان حسن نصرالله در رسانههای اسرائیل ایجاد شد، رهبران اسرائیل بههیچوجه در جدی بودن درجه این عزم راسخ، شک و تردیدی بهخود راه نمیدهند. در عوض، ممکن است که رهبران عربستان سعودی در فرار خود به جلو، فراری که از سوی اسرائیل و ناتو ترغیب میشود، آن خردمندی لازم را مانند متحدین اسرائیلی خود که سرانجام از سایه بیرون میآیند، نداشته باشند.
(*) توافقنامهای پنهانی که در ماه مه ۱۹۱۶ بین فرانسه و بریتانیا با حمایت امپراتوری روسیه و پادشاهی ایتالیا به امضاء رسید که در آن تقسیم خاورنزدیک در پایان جنگ بین قدرتهای آن زمان درنظر گرفته شده بود. این توافقنامه فقط در سال ۱۹۱۷ طی مقالهای در ایزوستیا به اطلاع عموم رسید.
(**) ژان دو لا فونتن در داستانهایی که قهرمانانش مانند قهرمانان کلیله و دمنه، حیوانات هستند، در داستان قورباغه و گاو، قورباغهای را افشا میکند که خود را آنقدر باد میکند تا شاید شبیه آن گاو تنومند شود و در پایان، این جاهطلبی او به مرگش منتهی میشود.