شماره ۲۸۷ ــ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱

جبهه ضدديکتاتوری ــ مخالفت‌ها و پرسش‌ها

نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
نویسنده: 
منوچهر بهزادی
برگرفته از : 
مجله «دنيا»، نشريۀ سياسی و تئوريک کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران، سال سوم (دوره سوم) شمارۀ ١٠، آذر ۱٣۵۵

حزب طبقه کارگر ايران، حزب تودۀ ايران، نمی‌تواند و نبايد در انتظار آن بنشيند که طبقات و قشرهای غيرپرولتری سازمان‌های سياسی خود را به وجود آورند و يا سازمان‌ها و گروه‌های سياسی موجود قوی و بانفوذ شوند و آن وقت شعار اتحاد در جبهه ضدديکتاتوری را مطرح سازد. وظيفه حزب طبقه کارگر آنست که در هر لحظه نيارهای واقعی جنبش را به موقع و به درستی تشخيص دهد و در شعارهای خود منعکس سازد و برای تحقق آن‌ها با تمام نيروی خود مبارزه کند.

 

 

واکنش‌هايی که تاکنون در برابر شعار «جبهه ضدديکتاتوری» صورت گرفته، قبل از هر چيز مؤيد اين واقعيت است که حزب تودۀ ايران، مبتکر شعار «جبهه ضدديکتاتوری»، به موقع و به درستی شرط بنيادی برای سرنگون ساختن رژيم استبدای شاه را شناخته و مطرح کرده است، زيرا صرف‌نظر از تأييد پرشور مبارزان انقلابی از اين شعار، حتا مخالفان هم نتوانسته اند با شعار «جبهه ضدديکتاتوری» آشکارا و فی‌نفسه مخالفت کنند.

از اين واقعيت که بگذريم، در مورد شعار «جبهه ضدديکتاتوری» مخالفت‌ها و پرسش‌هايی وجود دارد که بايد به آن‌ها پاسخ گفت، تا همه آن‌هايی که صادقانه عليه رژيم استبدای شاه مبارزه می‌کنند، ولی هنوز در مورد اين شعار دچار سوءتفاهم، ناآگاهی و اشتباه هستند، به صحت اين شعار عميقاً معتقد گردند و در راه تحقق آن صادقانه بکوشند، و آن‌هايی هم که به بهانه‌ها و عناوين و استدلالات گوناگون و گاه ظاهرفريب، ولی در واقع مغرضانه، با اين شعار مخالفت می‌کنند، افشا گردند و منفرد شوند. اين مقاله کوششی است برای پاسخ به مخالفت‌ها و پرسش‌هايی که تاکنون خوانده ايم و شنيده ايم. ولی قبل از ورود به مطلب چند نکته را متذکر می‌شويم: 

١- متأسفانه مخالفت با شعار «جبهه ضدديکتاتوری» به طور عمده تحت تأثير سياست ضدتوده‌ای انجام می‌گيرد، و لذا اصل مطلب در برخورد خصمانه به حزب تودۀ ايران غرق می‌شود. ولی ما اين برخورد خصمانه به حزب تودۀ ايران را کنار گذارده ايم و هستۀ «معقول» مخالفت با شعار «جبهه ضدديکتاتوری» را بيرون کشيده ايم و به آن پاسخ داده ايم. می‌گوييم هستۀ «معقول» برای اين‌که به نظر ما می‌توان درباره مسأله‌ای اختلاف‌نظر جدی و اصولی داشت، ولی بحث درباره آن را بدون برخورد خصمانه، بدون عامیگری، غرض، اتهام، ناسزا، تحريف و جعل انجام داد. از اينجاست که مثلاً ما از پاسخ به اين اتهام مغرضانه و در عين حال مضحک، که گويا طرح شعار «جبهه ضدديکتاتوری» از جانب حزب ما «نشانه ديگری» از «سازش» حزب تودۀ ايران با رژيم شاه است و يا اين‌که «جبهه ضدديکتاتوری» پيشنهادی حزب تودۀ ايران «جمع اشرار» است، معذوريم.

۲- همان‌طور که گفتيم، حتا مخالفان هم نتوانسته اند با شعار «جبهه ضدديکتاتوری» آشکارا و فی‌نفسه مخالفت کنند. در واقع هم نمی‌توان مدعی مبارزه با رژيم استبدادی شاه بود و با اتحاد نيروهای ضدرژيم آشکار و فی‌نفسه مخالفت کرد. به همين جهت مخالفت‌ها غيرمستقيم، تلويحی مبهم و مغلق است، و به سخن ديگر رو در رو نيست. بلکه زير پوششی از «تئوریها»ی- البته «چپ» و «انقلابی»- قرار دارد. لذا ما کوشيده ايم لب مطلب را- از خوانده‌ها و شنيده‌ها- بيرون بکشيم و با صراحت بيان کنيم.

٣- عناصر سالم و صادقی، مستقيم و غيرمستقيم، ترديدها و پرسش‌های خود را درباره شعار «جبهه ضدديکتاتوری» با ما در ميان گذاشته اند. ما به ويژه به اين عناصر سالم و صادق است که می‌کوشيم پاسخ دهيم، و اگر باز هم ترديد و پرسشی باقی بماند، باز هم پاسخ خواهيم داد، تا مسأله به کلی روشن شود.
۴- به برخی از مسايل، در گذشته، در موارد مختلف و به اشکال گوناگون، در «مردم» و «دنيا» پاسخ داده شده است. اگر در اينجا، در پاسخ‌ها گاه تکراری مشاهده می‌شود، به علت تکرار مخالفت‌ها، ترديد‌ها و پرسش‌هاست.

جبهه ضدديکتاتوری و جبهه متحد ملی يکی نيستند 

حزب تودۀ ايران در تحليل خود از جبهه ضدديکتاتوری متذکر شده است که علاوه بر کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی، تمام عناصر و قشرهای ديگر و حتا گروه‌هايی از طبقه حاکمه هم که مخالف رژيم استبدادی شاه اند، می‌توانند در اين جبهه شرکت کنند.

برخی با تشکيل جبهه ضدديکتاتوری مرکب از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی موافقند. ولی با شرکت عناصر و قشرهای ديگر و به ويژه گروه‌هايی از طبقه حاکمه در اين جبهه مخالف. آن‌ها می‌پرسند: چگونه ممکنست نيروهای خلقی با گروه‌هايی از طبقه حاکمه متحد شوند، در حالی که هدفشان درست مبارزه با همين طبقۀ حاکمه است؟

طرح اين سؤال و نتيجه‌گيری مخالفت‌آميز از آن، قبل از هر چيز نشانه آن است که تفاوت بين هدف تاکتيکی و هدف استراتژيک و در نتيجه تفاوت بين جبهه ضدديکتاتوری و جبهه متحد ملی درک نشده است.

نخست بايد دانست که متناسب با هدف‌های تاکتيکی و استراتژيک جنبش، متناسب با مراحل مختلف انقلاب، نيروهای شرکت کننده در «اتحاد» برای نيل به اين هدف‌ها تغيير می‌کند. بعضی نيروهايی هستند که بر سر يک هدف تاکتيکی حاضر به همکاری هستند و بر سر هدف تاکتيکی ديگر حاضر به همکاری نيستند. نيروهايی هستند که در يک مرحله انقلاب حاضر به همکاری هستند، ولی در مرحله تکامل‌يافته‌تر انقلاب حاضر به همکاری نيستند. به سخن ديگر، هر چه هدف مشخص «اتحاد»، منافع طبقات و قشرهای وسيع‌تری از جامعه را منعکس کند، دامنه چنين اتحادی وسيع‌تر است، و هر چه هدف مشخص «اتحاد»، منافع طبقات و قشرهای محدودتری را منعکس کند، دامنه چنين اتحادی تنگ‌تر.

به نظر ما، در شرايط مشخص کنونی، هدف عمده تاکتيکی عبارتست از سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه، در حالی که هدف استراتژيک عبارتست از انجام انقلاب ملی و دمکراتيک. به سخن ديگر سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه شرط ضرور و اساسی برای انجام انقلاب ملی و دمکراتيک است، ولی عين آن نيست. لذا، نيروهايی هم که در سرنگون ساختن رژيم شاه و انجام انقلاب ملی و دمکراتيک ذينفع اند، يکی نيستند. نتيجه اين‌که جبهه ضدديکتاتوری، که در برگيرندۀ تمام نيروهای ضدرژيم استبدادی شاه است، با جبهه متحد ملی، که در برگيرنده تمام نيروهای ذينفع در انجام انقلاب ملی و دمکراتيک است، يکی نيست. سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه- به عنوان هدف تاکتيکی- نسبت به انجام انقلاب ملی و دمکراتيک- به عنوان هدف استراتژيک- هدف محدودتری است و لذا جبهه ضدديکتاتوری- به عنوان وسيله برای نيل به هدف تاکتيکی- نسبت به جبهه متحد ملی- به عنوان وسيله برای نيل به هدف استراتژيک- وسيع‌تر است. آنچه که بر وسعت جبهه ضدديکتاتوری نسبت به جبهه متحد ملی می‌افزايد، شرکت نيروهای ديگری غير از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی در جبهه ضدديکتاتوری است. و اين همان نيرويی است که عناصر و قشرهای ديگر و حتا گروه‌هايی از طبقه حاکمه را هم، که مخالف رژيم استبدادی شاه اند، در برمی‌گيرد.

سپس بايد دانست که جلب متحد و حذف متحد برای نيل به هدف معين، بسته به ميل کسی نيست. در هر لحظه معين تاريخی و برای نيل به هدف معين، بالقوه نيروهای متحدی وجود دارند. نقش و وظيفه حزب طبقه کارگر فقط اين است- و اين البته نقش و وظيفه بسيار مهمی است- که به موقع و به درستی نيروهايی را که بالقوه برای نيل به هدف معين با هم متحدند، تشخيص دهد و آگاهانه برای تبديل اين اتحاد بالقوه به اتحاد بالفعل مبارزه کند. اين نقش و وظيفه در همان حال بدان معنی است که حزب طبقه کارگر می‌بايد در هر مرحله‌ای از انقلاب، برای نيل به هر هدف تاکتيکی و استراتژيک، دشمن عمده را به موقع و به درستی تشخيص دهد، هر قدر می‌تواند آن را منفرد کند، هر قدر می‌تواند جبهه مبارزه عليه آن را وسيع‌تر سازد.

حزب تودۀ ايران، حزب طبقه کارگر ايران، در شرايط مشخص کنونی، سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه را هدف عمده تاکتيکی می‌داند و لذا می‌کوشد که نه فقط کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی را، که از مواضع ملی و دمکراتيک با رژيم استبدادی شاه مخالفند، بلکه عناصر و قشرهای ديگر و حتا گروه‌هايی از طبقه حاکمه را هم که برای منافع آنی و آتی خود، مخالف رژيم استبدادی شاه هستند و يا می‌شوند، در جبهه ضدديکتاتوری متحد سازد. زيرا بنا به رهنمود لنين: 

«پيروزی بر دشمن زورمندتر از خويش تنها در صورتی ميسر خواهد بود که حد اعلای نيرو به کار رود و از هر "شکافی" ميان دشمنان، هر اندازه هم که کوچک باشد، و از هر تضاد منافع ميان بورژوازی کشورهای مختلف و ميان گروه‌ها و يا انواع مختلف بورژوازی درون هر يک از کشورها و نيز از هر امکانی، هر اندازه هم که کوچک باشد، برای به دست آوردن متحد توده‌ای، حتا متحد موقت، مردد، ناپايدار، مشکوک و مشروط حتماً و با نهايت دقت، مواظبت، احتياط و مهارت استفاده شود. کسی که اين نکته را نفهيمده باشد، هيچ چيز از مارکسيسم و به طور کلی از سوسياليسم علمی معاصر نفهميده است»۱ (تکيه روی کلمات از لنين است)

آگاهی بر ترکيب متفاوت «اتحادها» برای نيل به هدف‌های گوناگون تاکتيکی و استراتژيک و در مراحل مختلف انقلاب، و تلاش برای ايجاد جبهه متحد از وسيع‌ترين نيروها برای نيل به هدف‌های گوناگون تاکتيکی و استراتژيک و در مراحل مختلف انقلاب، از آن جهت حايز اهميت است که اشتباه در اين زمينه به امر اتحاد و به امر انفلاب هر دو لطمه می‌زند. از همين جاست که هر گونه چپ‌روی و سکتاريسم در زمينه اتحاد نيروها بر ضد رژيم استبدادی شاه، اگر چه در پوششی از انقلابی‌ترين شعارها باشد، عملاً به معنی کمک به رژيم است، زيرا از انفراد کامل آن جلوگيری می‌کند و جبهه مبارزه عليه آن را محدود می‌سازد.

مبارزه ضدديکتاتوری از مبارزه ضدامپرياليستی جدا نيست 

برخی با اشاره به اين که در شعار «جبهه ضدديکتاتوری» با هدف سرنگون ساختن «رژيم استبدادی شاه» بر روی جنبه «استبدادی و پليسی» رژيم تکيه می‌شود، نتيجه می‌گيرند که اين به معنی صرف‌نظر کردن يا لااقل کاستن از مبارزه ضدامپرياليستی است. اين نتيجه‌گيری البته درست نيست و با واقعيت هم تطبيق نمی‌کند.

حزب تودۀ ايران تنها نيرو در صحنه سياست ايران است که نه فقط با اصوليت، با پيگيری، با استواری و با سرسختی عليه تسلط امپرياليسم، به سرکردگی امپرياليسم آمريکا، بر ميهن ما مبارزه می‌کند، بلکه هر جا که، به علل گوناگون، بين رژيم و امپرياليسم، بين گروه‌های گوناگون طبقه حاکمه و امپرياليسم، اختلاف و تضادی بروز می‌کند، لبه تيز مبارزه خود را متوجه امپرياليسم می‌سازد، زيرا در آخرين تحليل، دشمن عمده امپرياليسم است.

حزب تودۀ ايران همواره دو خصلت برای رژيم کنونی قايل بوده است: خصلت ضدملی، يعنی وابستگی رژيم به امپرياليسم، و خصلت ضددمکراتيک، يعنی شيوه ديکتاتوری و پليسی حکومت. حزب تودۀ ايران به ويژه از آن جهت با رژيم کنونی مبارزه می‌کند که اين رژيم زمينه حفظ، ادامه و گسترش تسلط امپرياليسم را بر ميهن ما فراهم آورده است.

حزب تودۀ ايران معتقد است که اولاً، اگر پشتيبانی امپرياليسم از رژيم کنونی نباشد، اين رژيم زير نخستين ضربات نيروهای خلقی از هم می‌پاشد؛ ثانياً، استقرار حکومت ديکتاتوری و پليسی به طور عمده برای آنست که امپرياليسم بدون درد سر بتواند تسلط خود را بر ميهن ما حفظ کند، ادامه دهد و گسترش بخشد. لذا، سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه قبل از هر چيز ضربه‌ای است به امپرياليسم پشتيبان آن و باز کردن راهست برای وارد کردن ضربات بعدی تا از بين بردن تسلط امپرياليسم بر ميهن ما، يعنی انجام انقلاب ملی و دمکراتيک. بنابراين، فقط بر چنين زمينه‌ای است که از سرنگونی رژيم استبدای شاه به عنوان هدف عمده تاکتيکی سخن می‌رود و بر روی خصلت استبدادی و پليسی رژيم تکيه می‌شود.

اتحاد نيروها با وحدت نيروها يکی نيست 

برخی می‌پرسند: چگونه ممکن است نيروهايی که با هم دارای اختلاف و گاه تضاد ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی هستند، در يک جبهه ضدديکتاتوری متحد شوند؟

طرح اين سؤال قبل از هر چيز نشانه آن است که تفاوت بين اتحاد نيروها و وحدت نيروها روشن نيست. اتحاد نيروها، يعنی اتحاد نيروهای گوناگونی که منعکس کننده منافع طبقات و قشرهای گوناگون اند- و لذا دارای ايدئولوژی و مشی سياسی و سازمانی گوناگون اند- بر سر برنامه مشترک برای نيل به هدف مشترک، که بازتابی است از منافع مشترک. وحدت نيروها، يعنی يکی شدن نيروهايی که مدعی منعکس ساختن منافع طبقات و قشرهای معين و همانند، مدعی داشتن ايدئولوژی و مشی سياسی و سازمانی همانندی هستند، ولی به علل گوناگون اکنون دور از هم و گاه حتا در مقابل هم قرار گرفته اند.

بدينسان اگر وحدت نيروها مستلزم وحدت ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی است، اتحاد نيروها- از جمله در جبهه ضدديکتاتوری- در عين توفق بر سر برنامه مشترک و همکاری و مبارزه متحد برای نيل به هدف مشترک، حفظ استقلال ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی اين نيروها را نيز در بر دارد. به سخن ديگر، اتحاد نيروها با قبول اين واقعيت صورت می‌گيرد که نيروهايی که با هم متحد می‌شوند، دارای اختلاف و گاه تضاد ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی هستند و از استقلال ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی برخوردارند. آن‌ها با هم متحد نمی‌شوند که بر روی اين اختلافات و تضاد‌ها سرپوش بگذارند و آن استقلال را از بين ببرند. آن‌ها به اين نتيجه رسيده اند که در لحظه معين تاريخی، اولاً، دارای هدف معين مشترکی هستند، ثانياً، هيچ‌کدام به تنهايی نمی‌توانند به اين هدف معين مشترک برسند. لذا، اگر می‌خواهند به هدف معين مشترک برسند، با حفظ استقلال ايدئولوژيک، سياسی و سازمانی، بايد با هم متحد شوند.
سرعت و عمق اين واقعيت البته برای همه نيروها يکسان نيست و نمی‌تواند باشد. فشار واقعيت، تجربه شخصی و مبارزه آگاهانه لازم است تا اتحاد تحقق پذيرد و جبهه ضدديکتاتوری تشکيل شود. به همين جهت هم تحقق اتحاد و تشکيل جبهه ضدديکتاتوری روندی است طولانی، دشوار و بغرنج.

شعار «جبهه ضدديکتاتوری» متحد کنندۀ وسيع‌ترين نيروهاست 

برخی متذکر می‌شوند که شعار «جبهه ضدديکتاتوری» خيلی کلی است و ممکنست برای توده‌های مردم مفهوم نباشد و پيشنهاد می‌کنند که بهتر است مردم را برای تحقق شعارهای مشخص‌تری به اتحاد دعوت کرد، مانند: مبارزه برای خروج مستشاران آمريکايی از ايران، مبارزه برای احضار نيروهای نظامی ايران از عمان، مبارزه برای انحلال ساواک، مبارزه برای آزادی احزاب، مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی و نظاير آن‌ها.

در اين نظريه روشن ساختن چند نکته ضرور است: 
۱- چنانکه می‌دانيم، برای نيل به هدف استراتژيک می‌بايد به هدف‌های گوناگون تاکتيکی دست يافت. ولی گاه پيش می‌آيد که از ميان هدف‌های تاکتيکی، يک هدف تاکتيکی به صورت هدف عمده تاکتيکی در می‌آيد، که شرط ضرور و اساسی برای نيل به هدف استراتژيک است. وظيفه حزب طبقه کارگر آنست که از ميان هدف‌های گوناگون تاکتيکی، اين هدف عمده تاکتيکی را بيابد، و عمده نيرو را برای نيل بدان تجهيز و متحد کند. به نظر ما، اين هدف عمده تاکتيکی، در شرايط مشخص کنونی، سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه است، زيرا فقط در اين صورت است که می‌توان راه را برای نيل به هدف استراتژيک همواره ساخت.

٢- اگر درست است که هدف تاکتيکی سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه است، اگر درست است که طبقات، قشرها، عناصر و نيروهای گوناگونی، با انگيزه‌ها و هدف‌های گوناگون، در تغيير اين رژيم ذينفع اند و يا ذينفع می‌شوند، اگر درست است که می‌بايد رژيم را هر چه منفردتر و جبهه ضدرژيم را هر چه وسيع‌تر کرد، آن وقت می‌بايد شعاری انتخاب کرد که بتواند وسيع‌ترين نيروهای ممکن را برای نيل به اين هدف متحد کند. به نظر ما، شعارهايی از قبيل: «مبارزه برای خروج مستشاران آمريکايی» و غيره، اگر چه درست اند، اگرچه يکی از شعارهای تاکتيکی می‌توانند باشند و هستند، ولی اين شعارها جنبه‌های گوناگون سياست ضدملی و ضددمکراتيک رژيم را منعکس می‌سازند و نه اصل آن را، اجزاء اين سياست اند و نه کل آن. لذا، هيچ‌کدام از اين شعارها به تنهايی نمی‌توانند وسيع‌ترين نيروها را گرد خود متحد سازد.

٣- تحقق بزرگ‌ترين اتحاد برای نيل به هدف عمده تاکتيکی فقط از راه اتحادهای کوچک و بزرگ بر سر هدف‌های گوناگون تاکتيکی امکان‌پذير است. فقط در چنين مسيری است که آگاهی افزايش می‌يابد، تجربه شخصی به دست می‌آيد، ثمره اتحاد ديده می‌شود و زمينه برای اتحادهای بزرگ‌تر برای نيل به هدف‌های تاکتيکی مهم‌تر تا تحقق بزرگ‌ترين اتحاد برای نيل به هدف عمده تاکتيکی فراهم می‌گردد. درست به همين دليل است که اتفاقاً، تنها حزب تودۀ ايران است که همواره برای اتحاد به منظور تحقق شعارهای مشخص پيشنهادی و نظاير آن مبارزه کرده است. مبارزه متحد برای تحقق شعارهای مشخص و هدف‌های تاکتيکی گوناگون، نه فقط منافی با مبارزه متحد در جبهه ضدديکتاتوری، به منظور سرنگون ساختن رژيم استبدادی شاه نيست، بلکه مکمل آن و وسيله نيل به آنست.

۴- هيچ شعاری، ناگهان برای همه مفهوم نيست و نمی‌تواند باشد. منافع گوناگون، اختلافات گوناگون و سطح آگاهی گوناگون در بين طبقات و قشرهای مردم، چنين انتظاری را غيرواقعی می‌کند. برای آن‌که شعاری برای وسيع‌ترين نيروهای ممکن مفهوم گردد و آن‌ها را تجهيز و متحد کند و به مبارزه بکشاند، بايد اولاً صحيح باشد و ثانياً برای تفهيم و تحقق آن مبارزه شود. و اين همان کاری است که حزب ما می‌کند.

راهی جز مبارزه برای تشکيل جبهه ضدديکتاتوری نيست
برخی می‌پرسند: با توجه به اين‌که سازمان‌های سياسی موجود (غير از حزب تودۀ ايران) در بين مردم ريشه‌ای ندارند و يا هنوز ريشه نگرفته اند و در نتيجه نيرويی نيستند، آن وقت اتحاد با آن‌ها چه ثمری دارد؟

طرح اين سؤال متضمن اين واقعيت است که طبقات و قشرهای غيرپرولتری يا هنوز نتوانسته اند سازمان‌های سياسی خود را به وجود آورند و يا در صورت موجوديت، اين سازمان‌ها هميشه ضعيف بوده اند و اين يکی از نقاط ضعف جنبش ماست. ولی در مقابل اين واقعيت چه بايد کرد؟ به نظر ما در اين زمينه نکات زيرين را بايد مورد توجه قرار داد: 

١- سازمان‌ها و گروه‌های سياسی موجود، اگر چه ضعيف اند، ولی به هر حال وجود دارند.

۲- اين سازمان‌ها و گروه‌های سياسی، اگر چه محدود، ولی به هرحال منعکس کننده مستقيم و غيرمستقيم خواست‌ها و منافع طبقات و قشرهای معين غيرپرولتری هستند.

٣- اين سازمان‌ها و گروه‌های سياسی غيرپرولتری، اگر چه ضعيف اند، ولی به هرحال وظيفه حزب پرولتارياست که آن‌ها را جدی بگيرد و در راه اتحاد با آن‌ها بکوشد، زيرا اولاً حزب پرولتاريا، که برای نيل به هدف معين حتا از «متحد موقت، مردد، ناپايدار، مشکوک و مشروط» هم صرف‌نظر نمی‌کند و نمی‌تواند صرف‌نظر کند، به طريق اولی نمی‌تواند از اتحاد با سازمان‌ها و گروه‌هايی که، اگر چه ضعيف اند، ولی به هرحال منعکس کننده خواست‌ها و منافع طبقات و قشرهای معينی هستند و هواداران معينی هم دارند، صرف‌نظر کند. ثالثاً، ممکن است در شرايط مناسب‌تر و تکامل جنبش، سازمان‌ها و گروه‌های سياسی موجود، که اکنون کوچک و ضعيف اند، دقيقاً شکل بگيرند و قوی و صاحب نفوذ شوند و به نمايندگان واقعی طبقات و قشرهای غيرپرولتری تبديل گردند. وظيفه حزب پرولتارياست که با دورانديشی، از هم‌اکنون پيوندهای دوستانه را با چنين سازمان‌ها و گروه‌هايی برقرار سازد و بدينسان امر اتحاد بزرگ آينده را تسهيل کند.

۴- کاملاً ممکن است که در سير تکامل جامعه و جنبش، سازمان‌ها و گروه‌های سياسی جديدی پديد آيند که هم نمايندگان واقعی خواست‌ها و منافع طبقات و قشرهای غيرپرولتری باشند و هم به نيروهای صاحب نفوذی تبديل گردند. حزب پرولتاريا از هم‌اکنون می‌بايد برای چنين آينده‌ای آماده باشد.

۵- حزب طبقه کارگر ايران، حزب تودۀ ايران، نمی‌تواند و نبايد در انتظار آن بنشيند که طبقات و قشرهای غيرپرولتری سازمان‌های سياسی خود را به وجود آورند و يا سازمان‌ها و گروه‌های سياسی موجود قوی و بانفوذ شوند و آن وقت شعار اتحاد در جبهه ضدديکتاتوری را مطرح سازد. وظيفه حزب طبقه کارگر آنست که در هر لحظه نيارهای واقعی جنبش را به موقع و به درستی تشخيص دهد و در شعارهای خود منعکس سازد و برای تحقق آن‌ها با تمام نيروی خود مبارزه کند. اگر تحقق اين نيازهای واقعی- و در مورد مشخص ما، «جبهه ضدديکتاتوری»- فقط طی پروسه‌ای طولانی، دشوار، بغرنج و چه بسا دردناک و پر رنج امکان‌پذير است، اين ديگر گناه حزب تودۀ ايران نيست. آنچه مهم است درک اين وظيفه، انجام اين وظيفه و داشتن اين اعتقاد واقع‌بينانه و قانونمندانه است که در سير تکامل جامعه و جنبش ما، جبهه ضدديکتاتوری، علیرغم تمام دشواری‌ها و بغرنجی‌ها، سرانجام تحقق خواهد پذيرفت.
 
--------------------------------------------
١- لنين، بيماری کودکی «چپ‌گرايی» در کمونيسم، صفحه ٣٩، از انتشارات حزب تودۀ ايران، سال ۱٣۵٣.

افزودن دیدگاه جدید

جهت جلوگیری از ورود اسپام
لطفا پاسخ این معادله ساده ریاضی را به لاتین وارد کنید. پاسخ به این پرسش ریاضی از آن جهت اهمیت دارد که سیستم، شما را به عنوان شخص حقیقی تشخیص دهد و از ورود اسپام به سیستم جلوگیری شود.
۳ + ۱ =
لطفا به این پرسش ریاضی پاسخ دهید.

تازه‌ها در کتابخانه مهر

هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
حسن قزلچی
Education - This is a contributing Drupal Theme
Design by WeebPal.