شماره ۲۹۱ ــ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
انقلاب کبیر اکتبر، نقطه عطف در تکامل بشریت
در روسیه اسم گارباچف بهصورت اسم عام در آمده است و بهمعنای وطنفروشی، سمبل خیانت به امر سوسیالیسم و فراموشی منافع زحمتکشان، بهکار برده میشود. در تاریخ نوین ما رویدادهایی چون نادیده گرفتن ازخودگذشتگی مردم شوروی، تسلیم و تعظیم حقارتبار در برابر آمریکا و آمادگی برای موافقت با سیاست نواستعماری غرب، با نام گارباچف پیوند محکمی دارند. در آگاهی مردم پرسترویکای گارباچفی به نشانی مجموعهای از شکستهای پیدرپی و جنایت تلقی میشود.
مصاحبهگر: امروز در روسیه، ارزیابی نقش و اهمیت انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، تعابیر گوناگونی یافته است. از کودتای لایه بالایی هیأت حاکمه تا بزرگترین رویداد سده بیستم. شما نقش تاریخی انقلاب اکتبر و اهمیت آن را برای مبارزات آزادیبخش کشورهای بسیار، از آن شمار چین، چگونه ارزیابی میکنید؟
زوگانف: انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بزرگترین رویداد همه تاریخ جهان است. در سال ۲۰۱۷، کمونیستها و همه نیروهای مترقی جهان، صد سالگی آن را جشن خواهند گرفت. این رویداد به نقطه عطف تکامل بشریت بدل گردید. انقلاب اکتبر آغازگر گذار از سرمایهداری به فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی پیشرفتهتری شد.
انقلاب سوسیالیستی بهطور نظری، در کارهای مارکس و انگلس، اساسمند شده بود. جامه عمل پوشاندن به آن، تقدیر بلشویکها به رهبری لنین، متفکر نابغه و رهبر جنبشهای انقلابی بینالمللی و بنیانگذار نخستین دولت کارگران و دهقانان بود.
جا دارد یادآوری کنم که اجتنابناپذیری تکانههای انقلابی در روسیه را فقط بلشویکها پیشبینی نمیکردند. ام. او. منشیکف،سلطنتطلب معتقد، انسان باوجدان و عاقل، ورشکستگی سلطنت رومانفها را پیشگویی کرده بود. او پس از انقلاب بورژوازی فوریه نوشت: نمیارزد بر گذشتهای تأسف بخوریم که پیشاپیش، حتی در آغاز جنگ جهانی اول، حکم انهدامش صادر شده بود.
کسی که رخداد اکتبر ۱۹۱۷ را کودتای اندرونی مینامد، یا مطلقاً بیسواد و ناآگاه است و یا خیلی دچار پیشداوری. هرچند به احتمال تا زمانی که سرمایهداری وجود داشته باشد، تلاش برای تحریف اهمیت نخستین انقلاب سوسیالیستی هم ادامه خواهد داشت.اما باید بهخوبی درک کرد که هیچ توطئه لایه بالایی هیأت حاکمه حتی در صورت موفقیت، نمیتوانست زندگی کشور را از بنیان زیرورو کند. نمیتوانست پیآمدهایی در ابعاد جهانی داشته باشد.
شما کاملاً به درستی اشاره کردید که در کشور ما ارزیابیها درباره نقش انقلاب اکتبر، متفاوت میباشند. هستند کسانی که به انصاف بر این باورند که بدون به قدرت رسیدن بلشویکها، روسیهای نمیتوانست موجودیت داشته باشد.کشور به سادگی به مجموعهای از اجزای تحتالحمایه بریتانیا، فرانسه، آمریکا و ژاپن تجزیه میشد. این تنها بیان یک دیدگاه نیست بلکه یک نتیجهگیری بر اساس فاکتهای تاریخی است. حزب کمونیست روسیه، استوار بر این موضع ایستاده است.
امروز در عینحال به کسانی برمیخوریم که با دهانی کفآلود، بلشویکها و حاکمیت شوروی را لعنت میکنند. اما دارندگان چنین موضعی در انفرادند.خلقهای روسیه در اکثریت عظیم خود، به رویداد اکتبر سال ۱۹۱۷ به دیده مثبت مینگرند و بر این باورند که این رویداد مبدا نیکویی و افزونی برای کشور بوده است. این حقیقت را نتایج نظرسنجیهای اجتماعی بسیاری که در بیست سال اخیر صورت گرفته است، تأیید میکند.
در کشور ما، جدایی میان دیدگاهها نسبت به گذشته شوروی، در دو راستا امتداد یافته است: راستای خلقی و راستای نخبگان غربگرا. این نخبگان، اتفاقاً همان کسانی هستند که در افترا و سیاهنمایی درخشانترین دوره تاریخ گذشته ما، چیزی فرونگذاشتهاند. در روسیه کنونی، آوازهگران پرشماری به جعل تاریخ شوروی پرداختهاند. و با دریغ بسیار محافل لیبرالیستی، مواضع کلیدی خود را در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ـ رسانهای حفظ کردهاند. آنان به تحریک کارزار افسارگسیخته ضد شوروی مشغول هستند. با این خیال خام که شخصیتهای برجستهای چون لنین و استالین را از منزلت تاریخی خود بیاندازند. آنان حتی پیروزی بزرگ ما بر فاشیسم و خاطره مقدس جنگ کبیر میهنی را هم مورد سوقصد خود قرار میدهند.
حزب کمونیست روسیه ضمن ایستادگی بر موضع حقیقت و عدالت، فعالانه هجوم شرورانه آنان را دفع میکند. حزب ما از هماکنون، برای بزرگداشت صد سالگی اکتبر کبیر آماده میشود. در سال گذشته در همین رابطه، دو پلنوم کمیته مرکزی را برگزار کردیم. برای برگزاری هرچه شکوهمندتر این سالگرد بزرگ، تمهیدات داخلی و خارجی بسیاری درنظر گرفته شدهاند.
همراه تأکید بر اهمیت اکتبر کبیر، حزب کمونیست روسیه بر این تزها نیز پامیفشارد که کاراکتر انقلاب سوسیالیستی اکتبر نه خودبهخودی بود و نه تصادفی. لنین سالها پیش از اکتبر ۱۹۱۷، اجتنابناپذیری آن را اساسمند کرده بود. او با بررسی خلاقانه نظریه مارکسیستی، گذار کاپیتالیسم به بالاترین مرحله آن یعنی امپریالیسم را نتیجهگیری کرد. لنین مهمترین نشانههای این مرحله جدید را به شرح زیر برشمرد: پیدایش انحصارات، شکلگیری سرمایه مالی و پایان تقسیم استعماری جهان. به این ترتیب رقابت کاپیتالیستی بهجای خود باقی ماند و موجب رشد ناموزون کشورهای مختلف گردید. لنین بر این اساس، نتیجهگیری دیگری هم دارد. درباره حلقه ضعیف زنجیره سرمایهداری و این که در همین حلقه ضعیف است که زنجیره سرمایهداری میتواند گسسته شود. انقلاب سوسیالیستی ممکن است ابتدا تنها در چند کشور و یا حتی در یک کشور پیروز شود. همچنین تحلیل ژرف اوضاع، لنین را به این نتیجه رساند که ضعیفترین حلقه زنجیره سرمایهداری، امپراطوری روسیه است. کشور نمایانگر تضادهای عمیق و حادی بود. از آن جمله: تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی، میان بورژوازی و روبنای فئودالی تزاری و میان ملاکین و دهقانان که لایهبندی میان آنان تعمیق یافته بود.
جنگ جهانی اول، شدت فقر و فلاکت طبقات ستمدیده را به بالاترین حد خود رسانده بود. در کشور وضع انقلابی بهوجود آمده بود. شرایط عینی برای انقلاب با فعالیت همگانی طبقات پیشرو پیوند خورده بود. بهترین نمایندگان این طبقات در حزب سیاسی خود، حزب بلشویکها سازمان داده شده بودند. هرچند بلشویسم کار خود را با ایسکرای لنینی شروع کرده بود اما از نظر سازمانی در کنگره دوم حزب سوسیال دمکرات روسیه در سال ۱۹۰۳، بهطور قطعی شکل گرفت و در نخستین انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ دیگر حقانیت خود را به اثبات رسانده بود.
تا اکتبر ۱۹۱۷، حزب لنین، پشتیبانی جدی زحمتکشان روسیه را دریافت کرده بود. بلشویکها توانستند، انتظارات عمیق خلق را بشنوند، درک کنند و با زبان سیاسی بیان کنند. سراسر کشور شعارهای آنان را شنیدند: صلح برای همه مردم، زمین برای دهقانان، کارخانهها برای کارگران، نان برای گرسنگان و قدرت به شوراها. برای نخستین بار در جهان امکان موفقیت انقلاب سوسیالیستی فراهم شده بود.
به این ترتیب یکی از دستاوردهای بزرگ ولادیمیر ایلیچ لنین این است که او لحظه تاریخی برای اجرای موفقیتآمیز انقلاب سوسیالیستی در روسیه را بهدقت تشخیص داد. تا آن زمان صحنه اصلی مبارزه برای سوسیالیسم، اروپای غربی بود. اما براساس نتایجی که در کتاب امپریالیسم بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری بهدست داده شده بود، لنین بهشکل درخشانی، جابجایی مرکز انقلاب به روسیه را پیشبینی کرده بود. این پیشبینی درست از کار درآمد. انقلاب سوسیالیستی در کشور ما پیروز شد.
اما نه تنها بهدست گرفتن قدرت ضرورت داشت، نگهداشتن آن هم لازم بود. بی درنگ، ۱۴ کشور به جمهوری جوان شوروی هجوم آوردند. این کشورها با تکیه بر ضدانقلاب داخلی، دست بهکار پاره پاره کردن روسیه شدند. بورژواها و ملاکین، از چپ و راست، منافع ملی کشور را به حراج گذاشتند. پایداری و اراده حزب بلشویکها و تکیه آنان بر توده گسترده مردم، کشور ما را از نابودی رهانید.
زمانی که مداخلهگران و همدستان داخلی آنان رانده شدند، مسئله نه کمتر پیچیده دیگری به میان آمد: تدارک ساختن زندگی نو. تا ماههای آغازین سال ۱۹۲۱ روسیه شوروی در وضع ناامیدکنندهای قرار داشت. کشور بر اثر دو جنگ ویران شده بود: جنگ جهانی اول و جنگ داخلی. تولید صنعتی تا ۵ برابر سقوط کرده بود. تولیدات کشاورزی ۲ برابر کاهش یافته بودند. و شمار قربانیان جنگ، گرسنگی و سراسری شدن بیماریها، به ۲۵ میلیون نفر رسیده بود.
امروز تنها میتوان از خردمندی بلشویکها در شگفت ماند که چگونه توانستند طی سالهایی انگشت شمار، اشکال گوناگون سیاستهای اقتصادی ـ اجتماعی، از سیاست کمونیسم جنگی و نپ تا سیاست اقتصادی با برنامه را بیازمایند. در سالهای ۲۹ـ۱۹۲۲ تا آغاز برنامه پنجساله اول، بیش از ۲۰۰۰ موسسه صنعتی بزرگ ساخته شد. به لحاظ اقتصادی کشور به سطح سال ۱۹۱۳ رسید.
اما جنگ جهانی تازهای در راه بود. در این شرایط میبایست جهشی بزرگ به جلو را سازمان داد. باید مجموعه بهم پیوستهای از رشتههای اقتصاد ملی ایجاد میشد. بدون انجام این کار ادامه زندگی اتحاد شوروی غیرممکن بود. در مدت ۱۰ سال پیش از جنگ جهانی دوم، ما توانستیم راهی را برویم و بازدارندههایی را از سر راه برداریم که اروپا برای پیمودن آن به صد سال تمام، نیاز داشت. ۹۰۰۰ موسسه تازه ساخته شد. کشور نیمه بیسواد پیشین، خواندن و نوشتن را فراگرفت و به کشوری پیشرو در دانش جایگزین شد. بدون چنین آمادگی، پیروزی در جنگ کبیر میهنی بهدست نمیآمد. بههمین رو نباید دو رویداد برجسته را از هم جدا کرد: پیروزی انقلاب در سال ۱۹۱۷ و پیروزی بر فاشیسم در سال ۱۹۴۵. این دو رویداد همچون دو مرحله از یک راه سوسیالیستی بهشکل گسستناپذیری بهم پیوستهاند.
دستاورد برجسته بلشویکها تنها در گسست اقتصادی خلاصه نمیشود. ستم ملی نابود گردید و اشتراک یگانهای بهنام مردم شوروی، ایجاد شد. در ساختمان سوسیالیسم نمایندگان همه ملیتهای اتحاد شوروی شرکت داشتند.
اهمیت انقلاب اکتبر فقط با معیار تحولات در روسیه سنجیده نمیشود. این انقلاب رویدادی با ابعاد جهانی بود. استالین بهمناسبت دهمین سالگرد انقلاب نوشت: انقلاب اکتبر را نباید انقلابی تنها در چهارچوب ملی درنظر گرفت. این انقلاب، پیش از همه انقلاب انترناسیونالیستی و نظم جهانی است. زیرا این انقلاب بهمعنای چرخشی بنیادی در تاریخ جهانی بشریت از جهان کهنه سرمایهداری به جهان نو سوسیالیستی است.
نخستین پیروزی سوسیالیسم در سیاره ما تأثیر قطعی بر پروسههای جهانی ـ تاریخی گذاشت. نمونهای ارائه شد که کشورهای بسیاری آن را پی گرفتند. جنبشهای رهاییبخش ملی تکانه بسیار نیرومندی دریافت کردند. رهایی از بردگی استعماری امکانپذیر شد.
ایدههای اکتبر اهمیت بزرگی برای مردم چین داشتند. در سال ۱۹۱۸ رهبر جنبش ملی دمکراتیک چین ـ سون یاتسن ـ تلگرامی برای لنین و دولت شوروی فرستاد. سون یاتسن در تلگرام خود برای روسیه شوروی آرزوی موفقیت کرد و اظهار امیدواری نمود که احزاب انقلابی چین و روسیه، برای مبارزه مشترک متحد شوند.
چندی پیش به سند تاریخی بسیار جالبتوجهی برخوردم: مراجعتنامه شورای کمیسرهای خلقهای روسیه شوروی به مردم چین به تاریخ ۲۵ ژوئیه سال ۱۹۱۹. در این سند امتناع کامل دولت شوروی از حقوق و امتیازات ویژهای که دولت تزاری براساس قراردادهای غیرعادلانه از دولت چین دریافت کرده بود، تأیید شده بود. در تاریخ چین موردی نبوده است که در آن خارجیها دواطلبانه از تمام امتیازات خود صرفنظر کرده باشند. در آن سند ازجمله گفته شده است: اگر خلق چین میخواهد مثل خلق روسیه آزاد باشد، بگذار بداند که متحد و برادرش در مبارزه برای آزادی، کارگر و دهقان روسیه و ارتش سرخ آنان است.
اول .ژوئیه سال ۱۹۲۱ در شانگهای، حزب کمونیست چین، برخوردار از میراث انقلابی اکتبر، تأسیس شد. این حزب سیاسی طبقه کارگر چین بود که براساس اصول مارکسیسم لنینیسم بنیادگذاری شد. حزب کمونیست چین راهی بسیار دشوار در پیش داشت. اما توانست بر این دشواریها چیره شود. حزب کمونیست توانست در رأس نیروهای مترقی کشور قرار بگیرد و انقلاب ضدامپریالیستی و ضدفئودالی در چین را به پیروزی برساند. و همه موفقیتها و دستاوردهای کنونی جمهوری خلق چین را پیریزی کند.
میخواهم سخنان مائوتسه تنگ را یادآوری کنم: «شلیک توپهای انقلاب اکتبر، مارکسیسم لنینیسم به ما رساندند. انقلاب اکتبر به همه انسانهای مترقی سراسر جهان و از آن جمله چین کمک کرد تا در جریان کاربرد جهانبینی پرولتاریا برای تعیین سرنوشت کشورهای خویش، مسائل خود را نیز بازنگری کنند». کمونیستهای چین مانند بلشویکهای روسیه، توانستند کشور را متحد کنند و به راه جنبش پیشرونده رهنمون شوند.
به این ترتیب انقلاب کبیر اکتبر، ایدههای لنین و استالین، بههیچوجه دارایی و ثروت تنها روسیه نیست. آنها به همه بشریت تعلق دارند. آنها به چین تعلق دارند که تحت رهبری حزب کمونیست چین، معجزه واقعی توسعه اجتماعی ـ اقتصادی را به همه جهانیان نشان میدهد.
مصاحبهگر: شما از موضع امروز، نقش شخصیتهای تاریخی همچون لنین، استالین و گارباچف را چگونه ارزیابی میکنید؟
زوگانف: در زندگی اجتماعی ـ سیاسی روسیه معاصر، بهروشنی پیکار میان دو اصل ایدئولوژیکی سازنده و ویرانگر را میتوان پی گرفت. در آگاهی شهروندان کشور، هر کدام از این دو اصل، با فعالیت شخصیتهای مختلفی پیوند یافته است. با نامهای لنین و استالین، موفقیتهای بزرگ کشورمان در قرن بیستم، پیوند یافتهاند. زیر لوای اکتبر کبیر نخستین دولت سوسیالیستی در جهان ایجاد شد. این دولت بر فاشیسم آلمان در وحشتناکترین جنگ، پیروز شد. میلیتاریسم ژاپن را تارومار کرد. و هدفمندانه اقتصاد ملی را احیا کرد. سپس به برابری موشکی ـ هستهای با آمریکا دست یافتیم. نخستین کشوری بودیم که مرزهای زمین را درنوردیدیم و به کیهان پا گذاشتیم. همه اینها و بسیاری دیگر، نتایج انقلابی بود که در اکتبر ۱۹۱۷ به انجام رسیده بود.
ولادیمیر ایلیچ لنین و ژوزف استالین بنیانگذاران حزب ما و دولت شوروی بودند. اما شخصیت آنان را هرگز نباید بهمثابه اشیا یک موزه، مربوط به دوران گذشته تلقی کرد. این شخصیتها، کسانی هستند که در کار و زندگی امروزیمان باید از آنان پیروی کنیم. میراث آنان باید آموخته شوند. ایدههای آنان باید بهکار بسته شوند و به پیش رانده شوند.
در پاسخ به آنهایی که میکوشند این اشخاص بزرگ را بدنام کنند، دو نقل قول میآورم. نقل قول اول: در لنین به انسانی احترام میگذارم که با فداکاری تمام، همه نیروی خود را وقف تحقق عدالت اجتماعی کرد. اشخاصی مانند او، نگهدارنده و برپادارنده وجدان بشری هستند. نقل قول دوم درباره استالین است: من شخصاً به جز شیفتگی بیاندازه نسبت به این انسان حقیقتاً بزرگ و پدر کشور خویش، احساس دیگری نمیتوانم داشته باشم.
میپرسید این نقل قولها از چه کسی است؟ نویسنده نخستین آن آلبرت انیشتین است، یکی از خردمندان ژرفاندیش تاریخ جهانی. نقل قول دوم از چرچیل است، کسی که از سوسیالیسم متنفربود، اما در خود این مردانگی و جسارت را یافت تا بزرگی دستاوردهای استالین را بپذیرد. به همه گورزادگانی که میکوشند بزرگانی چون لنین و استالین را بدنام کنند، سفارش میکنم تا آنچه را که از قول انیشتین و چرچیل نقل کردم، خوب به خاطر بسپارند.
ولادیمیر لنین در نوع خود نمونه یگانهای از یک رجل دولتی است. او موفق شد حزبی را ایجاد کند که برای نخستین بار در جهان از عهده وظیفه ساختن دولت سوسیالیستی برآمد. او در خانوادهای آسوده، در پناه مهر و آسایش بالید. مدرسه را درخشان به پایان رساند. بهنظر میرسید، میتوان با آسودگی در این زندگی سامان گرفت اما او همه چیز را وقف مبارزه برای عدالت و منافع مردم زحمتکش کرد. او دولتی را ایجاد کرد که مهمترین ارزشهایش عبارت بود ازانساندوستی، کار و عدالت. دولتی که در آن نمایندگان همه خلقها، چه بزرگ چه کوچک، به فردایشان مطمئن بودند.
امروز مجموعه آثار لنین در هر کتابخانه بااهمیتی در جهان یافت میشود. آثار او در عمل به همه زبانها ترجمه شده است. من بیشتر، از مخالفان میخواهم که شما نمونههای دیگری از چنین نابغه، اندیشمند، سیاستمدار و رجل دولتی اسم ببرید. چنین نمونههایی وجود ندارند.
دو بحران حاد سرمایهداری به دو جنگ جهانی انجامید. در مرکز این رویدادها کشور ما قرار داشت. کشور ما را از نخستین بحران، اکتبر کبیر به رهبری لنین بیرون آورد. و از دومین بحران، پیروزی در جنگ کبیر میهنی به رهبری استالین. اتحاد جماهیر شوروی با رهبری ژوزف استالین، طی سالهایی محدود، به سهگانه قدرتمندترین دول جهان فراجهید. سیستمی بهوجود آمد که با کمک آن، پیروزی بر فاشیسم ممکن شد. بخشهایی از این سیستم عبارت بود از اقتصاد توسعهیافته، قابلیت رزمی ارتش سرخ و مدارس بینظیر شوروی که جسورترین، عاقلترین و شجاعترین مبارزان را تربیت کرد. هیتلر همه قاره اروپا با کارخانههایش، بندرهایش و فرودگاههایش را تسلیم خود کرده بود. اما قهرمانی خلقهای ما و قدرت علمی و تکنیکی اتحاد شوروی، پاسخ دندانشکنی به او داد.
استعداد فرماندهی استالین را همه کسانی که در جریان جنگ در کنار او بوده اند، ستودهاند. از آن شمار، مارشال ژوکف، راکاسوفسکی و بسیاری دیگر. همچون فرمانده کل، او بهخوبی شرایط عملیاتی میدانست و تدارک همه عملیات جبههای بزرگ را رهبری کرد.
استالین درک میکرد که فقط بلوک قدرتمندی از کشورهای سوسیالیستی میتواند در برابر تجاوز سرمایه جهانی ایستادگی کند. نقش اساسی را برای ایجاد این بلوک پس از جنگ جهانی دوم میبایست چین و شوروی بازی میکردند. اتحادشوروی اولین کشور جهان بود که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت. این اقدام در تاریخ دوم اکتبر ۱۹۴۹، روز پس از اعلام موجودیت جمهوری خلق صورت گرفت. پس از گذشت چند ماه، در فوریه سال ۱۹۵۰، قرارداد دوستی، اتحاد و کمک متقابل میان شوروی و چین امضا شد. رهبریت استالینی برای ساختن دولت، ارتش و آموزش کارشناسان، دست کمک بهسوی خلق برادر چین دراز کرد. اتحاد استراتژیک مسکو و پکن، تهدیدی واقعی در برابر هزمونی ایالات متحده امریکا شد.
آنچه به گارباچف برمیگردد این است که او حتی شایستگی آن را ندارد که نامش بهسادگی در کنار نامهایی چون لنین و استالین قرار بگیرد. گارباچف، یاکوفلف، شوارنادزه، یلتسین و اعوان وانصارشان، جنایتی سنگین در برابر مردم و همه بشریت مرتکب شدند. آنان اتحادشوروی را ازهم پاشاندند. آنان بیشرمانه نتایج رفراندمی را که در ماه مارس ۱۹۹۱ انجام گرفته بود زیر پا گذاشتند. زیرا اکثریت شرکتکنندگان در آن رفراندم، به حفظ اتحادشوروی رأی داده بودند.
باید به خاطر سپرد که اتحاد شوروی یک تمدن تمام و کمال بود با ۱۹۰ ملیت وقوم، ۴۰ مذهب وگرایشهای مذهبی، ده کمربند زمانی (ده منطقه با ساعتهای مختلف) و تقریباً با همه انواع اقلیمهای آب و هوایی و جغرافیایی. سازمانی دولتی ـ سیاسی متحدتر از آن وجود نداشت.
در نتیجه اتحادشوروی ازهم فروپاشید. کشور به رسوایی سالهای ۹۰ کشانده شد. بیش از ۸۰ هزار موسسه نابود شدند. آتش مناقشههای خونین یکی پس از دیگری شعلهور شد. صدها هزار نفر قربانی این مناقشهها شدند و ۹ میلیون نفر سرگردان و پناهجو. بههمین خاطر وقتی امروز گارباچف از کاراکتر بیرمق مرمت سرمایهداری در روسیه صحبت میکند فقط خشم و نفرت را برمیانگیزد. کافی است به آنچه در کشور برادر، اوکراین جریان دارد، نظری بیاندازیم: بینظمی، خونریزی و فقیر شدن تودهها حوادثی هستند که در سالهای اخیر در آنجا جریان دارد. و این هم یکی دیگر از نتایج مستقیم خیانت گارباچفی است.
در روسیه اسم گارباچف بهصورت اسم عام در آمده است و بهمعنای وطنفروشی، سمبل خیانت به امر سوسیالیسم و فراموشی منافع زحمتکشان، بهکار برده میشود. در تاریخ نوین ما رویدادهایی چون نادیده گرفتن ازخودگذشتگی مردم شوروی، تسلیم و تعظیم حقارتبار در برابر آمریکا و آمادگی برای موافقت با سیاست نواستعماری غرب، با نام گارباچف پیوند محکمی دارند. در آگاهی مردم پرسترویکای گارباچفی به نشانی مجموعهای از شکستهای پیدرپی و جنایت تلقی میشود. حزب کمونیست روسیه در اسناد برنامهای خود فعالیت ویرانگرانه این از راه برگشته را ارزیابی عینی کرده است.
(ادامه دارد...)
افزودن دیدگاه جدید