شماره ۲۴۴ ــ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
انگیزه نگارش این سطور، چگونگی برخورد بابک امیرخسروی پس از درگذشت رفیق تودهای است. او برخی ارتباطها را بهانه کرده است برای وارد کردن زخم دیگری بر پیکر حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران. شاید احساس نوستالژیک نیز نقشی در این میان ایفا کند، اما هدف عمده بابک امیرخسروی دامن زدن به تشتت در جنبش تودهای و ادامه تودهایستیزی اوست.
در اطلاعیه کمیته مرکزی حزب توده ایران کلیه سویههای زندگی مبارزهجویانه بانوی تودهای برشمرده شده است و نباید چیزی به آن اضافه نمود مگر تصحیح یک اشتباه.
رفیق ملکه محمدی در بهمن ماه ۱۳۶۱، در جریان یورش نخست به حزب توده ایران دستگیر شده بود. اما در اطلاعیه کمیته مرکزی، به اشتباه آمده است که رفیق ملکه در یورش دوم به حزب، یعنی در اردیبهشت ماه ۶۲ دستگیر شده است.
انگیزه نگارش این سطور، چگونگی برخورد بابک امیرخسروی پس از درگذشت رفیق تودهای است. او برخی ارتباطها را بهانه کرده است برای وارد کردن زخم دیگری بر پیکر حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران. شاید احساس نوستالژیک نیز نقشی در این میان ایفا کند، اما هدف عمده بابک امیرخسروی دامن زدن به تشتت در جنبش تودهای و ادامه تودهایستیزی اوست.
او رویدادی را با آبوتاب و پس از مرگ رفیق زندهیاد تعریف میکند تا به خیال خود به تودهایستیزی دامن بزند. این در حالی است که نکته تازهای را آشکار نمیکند. رویدادی که نشان از مقاومت و ادامه نبرد حزب توده ایران پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد است.
بیخبرانی که با ارتجاع ساختهاند، این سویه مغرورانه و سرافرازانه هستی حزب توده ایران را برجسته نمیکنند، ولی با حدس و گمان و اما و اگرها میخواهند به اختلاف دامن زنند. برای نمونه تذکر رفیق کامبخش را از محتوای آموزشی آن تهی میسازند.
تذکر رفیق زندهیاد کامبخش هیچ معنای دیگری ندارد جز تأکید بر این نکته که در مبارزه میباید همه جانبها را دید و بر پایه آن عمل کرد. این درسی است که میتوان از سخن یک رهبر حزبی دریافت که افسر نظامی نیز است. لذا باید سخن رفیق کامبخش را درسآموزی برای آینده و نه بهمثابه موضعی انتقادی درک نمود.
تا آنجا که من سرگذشت را در گفت و شنفنی از رفیق کیانوری شنیدهام، هنگامی که او با گردش بهسوی ماموران پشت سر به تیراندازی از درون جیب پالتو آغاز میکند، ماموران که یکیشان تیر خورده و افتاده است آنچنان سراسیمه و از حرکت غیرمترقبه یکه زده شدهاند که اقدام فوری به تیراندازی نیز نکردهاند. تیراندازی به طرف رفیق کیانوری با فاصله نسبتاً زیاد انجام شد.
بابک امیرخسروی بیتردید با احساسهای متفاوتی این سطور را در پایان راهی نوشته است که در زیکزاک طی نموده است. او، مانند بسیاری نتوانست توانایی خود را به درستی بشناسد. او در طول سالها فعالیت خود در حزب توده ایران، بیش از آن نمود که بود و در توان داشت.
من بهطور مشخص به ماموریتهای او به جنوب (اهواز ـ خرمشهر) و کوشش برای همکاری با زندهیاد عسگر دانش و دیگران فکر میکنم. به ماموریت او به تبریز که همراه زندهیاد حمید صفری برای رسیدگی رفتند و مانند سفر به اهواز که با دعوا و اوقات تلخی بازگشتند. صحنه گفتوگو در خانه حزب در شانزدهم آذر در جلسه معروف به «شهرستان» که من یکی از اعضای آن بودم، در خاطرم است. نارضایی زندهیاد جوانشیر و همچنین زندهیاد شلتوکی نسبت به چگونگی کارکرد بابک امیرخسروی چشمگیر بود.
مورد دیگری که به چگونگی توانایی بابک امیرخسروی میاندیشم اقدام او برای سپردن جایگاه سازمان جوانان توده ایران در سازمان جهانی جوانان دمکرات به سران کنفدراسیون است که زندهیاد منوچهر بهزادی بارها به این مورد برای نشان دادن ویژگی شخصیت بابک امیر خسروی در دیدارها در لایپزیک استناد نمود. امیرخسروی بلافاصله پس از انجام این امر به غرب رفت. گویا دریافت ویزا و اقامت در فرانسه شرط انجام آن میبوده است.
من همچنین به دو مورد دیگر نیز فکر میکنم. او در جریان پلنوم هیجدهم کوشید تا با ایجاد دستهبندی حزب را پاره کند و موردی که چندی بعد و در جریان سفر من به پاریس پیش آمد. من هنوز مسئولیت سازمانهای حزبی را به رفیق صفری تحویل نداده بودم. هنوز راه توده (دوره اول) تحت نظر من در آلمان انتشار مییافت. او و رفیقی از افسران حزبی که نامش را الان بهخاطر ندارم، در خانه بابک امیرخسروی در پاریس از من خواستند که سازمانهای حزبی و امکانات مالی حزب را تحویل ندهم. من را برای پاره پاره کردن حزب تشویق کردند.
پیامد این تلاشهای تفرقهافکنانه و ضدِ تودهای بابک امیرخسروی را میتوان در چگونگی مواضع کنونی او نسبت به تاریخ مبارزات حزب توده ایران و ایدئولوژی حزب دید. این پیامد عیانتر از آن است که نیازی به توضیح بیشتر باشد.
او اکنون نیز میخواهد با سوءاستفاده از نام و خاطره رفیق زندهیاد حزبی بانو ملکه محمدی، برای سر خود نمدی دستوپا کند. کوششی عبث و ناموفق .
زندهیاد ملکه محمدی تا به آخر یک تودهای «پایبند به تعهد و امضای خود در زیر آنکت عضویت در حزب توده ایران» (خسرو روزبه، دفاعیات) باقی ماند.
انتشار این نامه ولی بهخودی خود، حاوی نکته پُرارزشی است که نباید از مد نظر دور داشت، زیرا همانطور که اشاره شد، تیراندازی زندهیاد کیانوری به مامورانی که قصد دستگیری او را داشتند و مقاومت در برابر آنان، گوشهای از نبرد و مبارزه حزب توده ایران را در گذشته تشکیل میدهد.
دیدگاهها
زهی بیشرمی!
پاسخ
افزودن دیدگاه جدید