تنها عملاً با متهم کردنِ قربانی به جای مجرم مواجه هستیم، حتی فراتر از آن اجرای موفق سیاستهای نئولیبرالی در دهههای بعد در ایران نیز به قصور و تقصیر مارکسیست ــ لنینیستها نسبت داده میشود و بدین نحو عملاً آن نیروهای اجتماعی که این پروژه را طراحی و اجرا کردند، تطهیر میشوند. به هر حال، اگر قسمت ذکر شده از نوشتۀ صداقت را تنها ناشی از غرضورزی ارزیابی نکنیم، آنگاه قاعدتاً صداقت باید بتواند به این پرسشها پاسخ دهد: در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، توازن قوا میان حاکمیت جدید و نیروهای چپ و اپوزیسیون چگونه بود؟ آیا تغییر این توازن قوا وابسته به عملکرد این یا آن سازمان یا تشکّل سیاسی بود؟ نسبت منافع طبقاتی بخش غالب در بلوک طبقاتی حاکمیت با گسترش حقوق دموکراتیک نظیر گسترش سندیکاها و تشکیلات مستقل گروههای اجتماعی گوناگون (زنان، جوانان، قومیتها و …) چه بود؟ عملکرد کدام سازمان یا تشکّل و یا نیروی سیاسی در قبال حاکمیت صحیح بوده و دستاورد آن عملکرد چه بوده است؟ باید پرسید آن خوانشِ دیگرِ از چپ چه کرد؟ جز دنبالهروی از بازرگان و بنیصدر، نمایندگان ناب بورژوازی لیبرال؟ دستاورد آنان چه بوده است، جز تیز کردن آتش قشریترین لایههای قدرت؟ جز فراهم کردن خوراک تبلیغاتی و ابزار سرکوب خونین؟ همچنین ایکاش صداقت مشخص میکرد که اجرای موفقیتآمیز سیاستهای نئولیبرالی در شیلی، انگلستان، آمریکا، فرانسه، آرژانتین، روسیه و … ناشی از عملکرد کدام نیروی اجتماعی و سازمانهای سیاسیاش بوده است؟
ادامهٔ مطلب