«جنگ بشر دوستانه»، دروغ بزرگ امپریالیسم

مدتی است در فضای مجازی ویدیویی از الکسیس پولین، روزنامه نگار فرانسوی دست به دست می‌شود که با دردی عمیق از فاجعه جنگ اسرائیل علیه مردم بی‌گناه غزه می‌گوید که با کمک و همیاری آمریکا قریب ۱۱ ماه است که ادامه دارد. درد را و فاجعه را خوب به تصویر می‌کشد و اذعان می‌کند که دیگر تحمل دیدن بدن‌های پاره‌پارهٔ کودکان را ندارد و آنچه را که آمریکا و اسرائیل در آنجا انجام می‌دهند «تهوع‌آور و چندش‌آور است، و مو بر تنم سیخ می‌شود».او می‌گوید:

میدونید چیه؟ دیگ تحملش را ندارم. دیگه توانایی دیدن کودکان متلاشیشدهٔ غزه را ندارم. نمیتونم تصویر کودکانی را ببینم که پارهپاره و تکهتکه شدهاند. جمجهشان شکسته و مغزشان بیرون ریخته است، چهرهشان قابل شناسایی نیست، پیکرشان چنان مضمحل شده که دیگر نمیتوان آن را جنازه نامید.

این اتفاقیه که شبانهروز داره رخ میده. اینها فقط واژه نیستند که شما در روزنامههای صبحگاهی میخوانید. در چنین وضعی بلینکن، درست شبیه تونی بلر، راه افتاده از این کشور به اون کشور میره و میگه «آتشبس کنید، آتشبس کنید». باید گفت، بس کنید این آتش‌بس گفتن‌ها رو!

بلینکن از کدام آتشبسی صحبت میکنه وقتی که کشورش آمریکا همزمان دهها تُن جنگافزار به اسرائیل میفرسته؟ آمریکا همچنان میلیاردها دلار به اسرائیل پول میده تا هرچقدر دلش خواست سلاح بخره. حالا باز هم آتشبس را باور میکنید؟! نه!

آیا فکر میکنید جامعهٔ بینالملل علیه حکومت اسرائیل و بنیامین نتانیاهو، که جنایتکار جنگی هستند، دست به تحریم میزند؟ نه!

فکر میکنید ما آگاه شدیم، بیدار شدیم و حاضریم بگوییم «دست بردارید و اینهمه بیگناه را به خاک و خون نکشید»؟ نه!

چون در همهجا بیگناهان به خاک و خون کشیده میشوند، امّا در غزه چنان وضع باورنکردنی است که جهان جیکش هم درنمیآید. 

تهوع‌آور است، چندش‌آور است، مو را بر بدن سیخ می‌کند. این جنگ تازه آغازی بر جنگ دیگری است، چون هر وحشتی، وحشتهای دیگری بهدنبال داره.

 بیش از یازده ماه است که بی‌وقفه، در باریکهٔ محاصره‌شدهٔ غزه، یا به‌روایتی، بزرگترین زندان روباز جهان، شبانه‌روز از زمین و آسمان بر سر مردم بی‌پناه آتش می‌بارد. دیگر مدت‌هاست که نه سرپناهی وجود دارد، نه آبی، نه غذایی، و نه حتی مرحم و دارویی. تنها صدایی که در این ویرانه‌های در هم کوبیده‌ شده شنیده می‌شود، علاوه بر صدای مهیب انفجار بمب‌ها، گلوله‌های سنگین توپخانه، و رگبار مسلسل، صدای ناله و ضجهٔ مادران داغداری است که در درون تل خاک و خاکستر، با تنی رنجور و خون آلود، با چنگ و دندان به‌دنبال بدن‌های پاره‌پارهٔ جگرگوشگان‌شان می‌گردند.

با وجود این‌که مردم در کشورهای غربی و آمریکا، علی‌رغم خواست دولت‌هایشان که حامی دولت نتانیاهو و تأمین کنندهٔ پول، سلاح و آذوقهٔ این جنایتکار جنگی هستند، بارها و بارها با به‌جان خریدن همهٔ مشکلات جانبی، به خیابان‌ها ریخته و با محکوم کردن کشتار وحشیانهٔ زنان و کودکان و مردم غیرنظامی، نسبت به ادامهٔ این جنایات هولناک اعتراض کرده و می‌کنند، چنین به نظر می‌رسد که دنیای امروزین ما تحت «نظم جهانی مبتنی بر قوانین آمریکا»، نه گوشی شنوا دارد، نه چشمانی برای دیدن و نه قلبی برای احساس درد و درماندگی.

متأسفانه مدت‌هاست که در دنیای تحت «نظم جهانی مبتنی بر قوانین»، سازمان ملل متحد و تقریباً تمامی نهادهای زیرمجموعهٔ آن، و نیز کمیسیون عالی حقوق بشر، و حتی کمیتهٔ بین‌المللی المپیک، در خدمت اهداف تجاوزکارانه و سلطه‌جویانهٔ ایالات متحدهٔ آمریکا قرار دارند و نمی‌توانند از استقلال رأی و نظر خود دفاع کنند. از همین رو، سازمان ملل متحد در راه پایان دادن به جنگ غزه عقیم مانده و تنها کاری که هر از گاهی انجام می‌دهد، نشر چند بیانیهٔ چندپهلو در این یا آن مورد است.

چنانچه نهادی بین‌المللی خلاف نظر ایالات متحده تصمیمی اتخاذ کند، بلافاصله آن نهاد تهدید به تحریم می‌شود و اعضای آن در معرض خطر قرار می‌گیرند. از همین رو، می‌بینیم که با وجود حکم دستگیری نتانیاهو از سوی دیوان بین‌المللی دادگستری، او برای سخنرانی به کنگرهٔ آمریکا می‌رود و در آنجا بارها و بارها از سوی اعضای کنگره، ایستاده مورد تشویق و ترغیب قرار می‌گیرد.

آری جنگ و خونریری سیاست کلی آمریکا و هستهٔ مرکزی سیاست آن است. از آنجا که نظامی‌سازی در سراسر جهان بخشی از دستور کار اقتصادی جهانی است، مهره‌هایی چون نتانیاهو و زلنسکی، تا زمانی که منافع ایالات متحده و کنسرن‌های مالی ـ نظامی ایجاب کند، قهرمانانی هستند که شدیداً مورد حمایت و تشویق قرار می‌گیرند.

واقعیت این است که آمریکا در کلیت خود یک پروژهٔ امپریالیستی برای حفظ ساختار و پایه‌های نظم جهانی سرمایه‌داری نئولیبرال است. در پشت این پروژه و دستور کار نظامی آن، منافع عظیم شرکت‌های قدرتمند، از جمله صنایع نظامی ـ تسلیحاتی آمریکا و یک دستگاه پرقدرت تبلیغاتی گسترده رسانه‌ای نهفته است.

در سیستم سرمایه‌داری نئولیبرال، اقتصاد و جنگ در ارتباط تنگاتند. سیاست‌های اقتصاد نئولیبرال در سراسر جهان با تحریم و تهدید، جنگ، و یا از طریق انقلاب‌های رنگی که توسط وال‌استریت تأمین مالی می‌شوند، به کشورها تحمیل می‌شود. پایه و اساس دستور کار امپریالیستی کسب سود هرچه بیشتر برای شرکت‌های قدرتمند مالی و نظامی است. از همین رو، تحریف حقایق، توطئه، دروغ، تهدید، تحریم، و جنگ همواره زیربنای سیاست پیشبرد چنین اهدافی را تشکیل می‌دهد.

یادمان نرود که در ۲۴ مارس ۱۹۹۹، ناتو عملیات هوایی ۷۸ روزهٔ خود را علیه کشور مستقل یوگسلاوی آغاز کرد؛ عظیم‌‌‌ترین عملیات نظامی در خاک اروپا پس از جنگ دوم جهانی. بعد از بمباران‌های شدید، تخریب زیرساخت‌ها، و کشتار مردم بی‌گناه، امپریالیسم ایالات متحده یوگسلاوی را به چند کشور کوچک تقسیم و حکومت این کشورها را به دست نیروهای وابسته به خود سپرد تا در جوار مرزهای فدراسیون روسیه، اهداف سیاسی، اقتصادی، و نظامی خود را آسان‌تر به پیش برد. جنگ کنونی بین روسیه و اوکراین، که با تحریکات مداوم ناتو در مرزهای آن کشور در ۲۴ فوریه سال ۲۰۲۲ آغاز شد، دنبالهٔ همین جنگ امپریالیستی ناتو به سرکردگی آمریکا در یوگسلاوی سابق است.

پس از جنگ ویرانگر یوگسلاوی، می‌توان از جنگ در عراق، افغانستان، لیبی، و سوریه نام برد، که تمامی آن‌ها با فریب افکار عمومی، با بهانه‌هایی واهی و تحت نام «جنگ عادلانه» و یا «بشردوستانه» صرفاً برای منافع ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک ایالات متحده و کنسرن‌های بزرگ سرمایه داری غرب، اسرائیل، عربستان سعودی، قطر و ترکیه انجام گرفت، که باعث کشتار میلیون‌ها انسان، سیل مهاجرت، و ویرانی زیرساخت‌های این کشورها شد.

تقریباً در تمامی این موارد، جنبش «ضد جنگ» غایب بزرگ صحنه بوده است. با نفوذ بنیادهای شرکتی، مانند «بنیاد ملی دموکراسی»، در سازمان‌های جامعهٔ مدنی، اتحادیه‌های کارگری و سازمان‌های مترقی و ضدجنگ، و تأمین مالی آن‌ها، این نهادهای اجتماعی از اهداف اصلی و مهم خود منحرف شده و با برجسته ساختن مسایل انحرافی فرعی، مستقیم و غیرمستقیم به حمایت از اهداف جنگ‌طلبانهٔ ناتو و آمریکا سوق داده می‌شوند.

می‌دانیم که تئوری «جنگ عادلانه»، که ایالات متحده معمولاً برای نشان دادن چهره‌ای انسانی از خود آن را تحت نام «حقوق بشر» یا «جنگ علیه تروریسم» توجیه می‌کند، تلاشی است برای مخفی کردن ماهیت واقعی سیاست خارجی آن کشور. در جا انداختن این تئوری عوامفریبانه از طریق حمایت مالی بنیادهای شرکتی، متأسفانه چپ غرب نیز بی‌نصیب نمانده است.

چپ‌های غربی تحت عنوان «مترقی» و «پیشرو»، تئوری «جنگ عادلانه» را پذیرفته و در یوگسلاوی، افغانستان، لیبی، و سوریه، از مداخلهٔ ناتو و آمریکا پشتیبانی کرده‌اند. همان‌طور که امروز شاهد آن هستیم، بسیاری از احزاب چپ اروپایی، به‌ویژه حزب کمونیست یونان، با مخدوش کردن مرزهای واقع‌گرایی و نشستن بر روی دو صندلی، هنوز هم نتوانسته‌اند، یا نخواسته‌اند، ماهیت واقعی جنگ ناتو و آمریکا در اوکراین علیه روسیه، و سیاست‌های جنگ‌طلبانه و تجاوزکارانهٔ ناتو را به‌طور واقع‌بینانه‌ توضیح دهند.

در حال حاضر آمریکا مشغول افزایش تنش و بالا بردن تهدید در چند جبهه است. در غرب آسیا، از طریق کمک به ادامهٔ جنگ اسرئیل با مردم بی‌پناه غزه، کرانهٔ باختری و حزب‌الله در لبنان از یک سو، و بمباران‌های مداوم در سوریه و حمایت از نیروهای ضددولتی سوریه، از سوی دیگر، می‌کوشد با برجسته کردن خطر ایران، ضمن ایجاد پوششی حمایتی برای اسرائیل تحت عنوان «دفاع از خود»، سیگنال‌های پیاپی خطر جنگ با ایران را ارسال کند. در چنین حالتی، بمباران‌های پیشنهادی نتانیاهو به آمریکا علیه ایران، منجر به اوجگیری تنش و در نهایت جنگی فراگیر در کل منطقه خواهد شد.

در شرق اروپا، جنگ اوکراین و ناتو علیه روسیه در جریان است که به نظر نمی‌رسد ایالات متحده و ناتو به این زودی‌ها خواهان مذاکرات صلح و پایان بخشیدن آن باشند. تسلیح مداوم اوکراین و کمک مالی به آن برای ادامهٔ این جنگ، ضمن احتمال گسترش آن به سمت یک جنگ هسته‌ای، می‌تواند خطرات فاجعه‌باری برای اروپا و جهان ما به‌بار آورد.

جبههٔ دیگری که روزبه‌روز بیشتر متشنج می‌شود جبههٔ ایندو پاسفیک در شرق آسیا است. و برای ایالات متحده، برابر آخرین سند استراتژی امنیت ملی این کشور که پس از چندین سال در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، جمهوری خلق چین، در عرصهٔ «رقابت استراتژیک یا ژئوپلیتیک» علیه واشنگتن، «تهدید نخست» تلقی شده است. آمریکا می‌خواهد با همکاری فزاینده با شرکا، و بهره‌برداری از مسألهٔ تایوان و و دریای جنوبی چین، این بازیگر قدرتمند و متنفذ در سطح جهانی را مهار و در نظم لیبرال هضم کند.

از یک سو، این استراتژی ایالات متحده موجب شکل‌گیری یا احیای ائتلاف‌های جدید علیه چین مانند («کواد یک» و «اکوس»)، به‌عهده گرفتن نقش‌های جدی‌تر در منطقه از سوی استرالیا، ژاپن، کره جنوبی، و فلیپین در معادلات منطقه ایندو پاسفیک، و انعقاد توافقنامه‌های همکاری دو و چند جانبه، و رقابت تسلیحاتی شدید در منطقه شده، و از سوی دیگر، همگرایی هرچه بیشتر چین و روسیه را در رقابت با آمریکا دامن زده است. حزب حاکم تایوان نیز در این میان نقش آتش‌بیار معرکه را ایفا می‌کند و می‌رود تا با ایفای نقشی مانند حاکمان اوکراین، تنش را در این منطقه تا سرحد بسیار خطرناکی تشدید کند.

در تمامی این موارد، و در هرجای دنیای ما که تنشی وجود دارد و احتمال خطر تروریسم و یا شعله ور شدن آتش جنگی می‌رود، در اولین نگاه این انگشت آمریکاست که در آن دیده می‌شود. ایالات متحده، از آنجا که هژمونی خود را در حال افول می‌بیند، همچون حیوان هاری در گوشه و کنار جهان در حال ایجاد تشنج و تنش است. سیاست جنگی آمریکا موجب آن شده است تا آرامش، رفاه، انصاف، و عدالت از صحنهٔ جهانی حذف، و ثمرهٔ تلاش مردم جهان به‌جای سازندگی و ایجاد کار، صرف خرید تسلیحات و به جیب گشاد سهامداران کنسرن‌های بزرگ تسلیحاتی سرازیر شود.

باید با این «دروغ بزرگ» امپریالیسم ، که همواره می‌کوشد با انواع حیله‌ها، جنگ‌ها و مداخلات نظامی خود را اقدامی «بشر دوستانه» و یا «علیه تروریسم» معرفی کند، با تمام قوا مبارزه و آن را افشا کرد. در سیستم امپریالیستی، جان انسان‌ها ارزشی ندارد و همه‌چیز در خدمت اهداف شرکت‌های بزرگ و برای کسب سود هرچه بیشتر است.

آنچه لازم است، توسعهٔ یک شبکهٔ مردمی گسترده و سازمان‌یافتهٔ ضدامپریالیستی و ضدجنگ در سطح ملی و بین‌المللی است که ساختارهای قدرت و اقتدار، و همچنین پایه‌های نظم جهانی سرمایه‌داری نئولیبرال را به چالش بکشد. مردم نه‌تنها باید علیه دستور کار نظامی بسیج شوند، بلکه باید اقتدار دولت‌ها و مقامات وابسته و جنگ‌طلب دولت‌ها را نیز به چالش بکشند.

گسترش رو به افزایش گرایش ضدامپریالیستی در بین طیف وسیعی از نیروها، به‌ویژه نیروهای چپ، نتیجهٔ درکی واقع‌بینانه از ماهیت عمیقاً ضدمردمی امپریالیسم است، که چهره آن با دخالت آشکار و گستاخانه در امور داخلی دیگر کشورها، به‌ویژه با توجه به آنچه در اوکراین و غزه می‌گذرد، روزبه‌روز بیشتر آشکار، و از سیاست «یک بام و دو هوای» آن پرده برداشته می‌شود. از همین رو، امید آن است که تمامی نیروهای مردمی ضدامپریالیست، ضمن افشای سیاست‌های ضدانسانی و ویرانگر امپریالیسم، تمام توان خود را در راه مقابله با سیاست جنگ‌طلبانهٔ آن به‌کار گیرند و دروغ‌های بزرگ آمریکا چون جنگ «بشر دوستانه» و یا «جنگ علیه تروریسم» را در همه‌جا به چالش بکشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *