وظایف حزب برای اتحاد نیروهای ضد فاشیست در مبارزه با امپریالیسم، ارتجاع و تهدید نظامی

Print Friendly, PDF & Email

ترجمه: فرشید واحدیان ــ

منبع: دانش و امید، شمارهٔ  ۲۴، تیر ۱۴۰۳

گزارش گنادی زیوگانف، دبیرکل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه به پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب

ــ برگرفته از وبگاه حزب کمونیست فدراسیون روسیه، ۲۵ مه ۲۰۲۴ ــ

کمونیست‌ها دیدگاه خاص خود را نسبت به روند رویدادها دارند. آنها با تجهیز خود به ماتریالیسم و ​​دیالکتیک تاریخی، علل واقعی و «مکانیسم‌های پنهان» روند تاریخی را می‌بینند. هیچ زیگزاگ غیرقابل توضیحی برای آنها وجود ندارد. پیروان مارکسیسم-لنینیسم «به دنبال امواج» کشیده نمی‌شوند و کورکورانه در تاریکی ناشناخته سرگردان نمی‌مانند. آنها به دقت به دنبال درک پیشینه پدیده‌ها هستند.

شرکت‌کنندگان پلنوم و میهمانان عزیز:

مدت‌هاست که ثابت شده: در هنگامۀ رویدادهای مهم تاریخی-جهانی، زمان سرعت بیشتری می‌گیرد. تغییراتی که در دوره‌هایی دیگر سال‌ها به طول می‌انجامید، در شرایط انقلابی و بحرانی در عرض هفته‌ها و روزها محقق می‌شود. بنیاد‌های آشنای قبلی می‌لرزند و نابود می‌شوند. جهان به سرعت تغییر می‌یابد و تندیس‌های «مقدس» همگی فرو می‌ریزند.

از دید یک فرد عادی، این دوران زمان نابسامانی و هرج ومرج است. او همیشه می‌خواهد اوضاع سریعاً به روال معمول خود بازگردد و اغلب نمی‌فهمد که: گذشته مرده و به‌خودی‌خود تکرار نخواهد شد.

کمونیست‌ها دیدگاه خاص خود را نسبت به روند رویدادها دارند. آنها با تسلیح خود به ماتریالیسم و ​​دیالکتیک تاریخی، علل واقعی و «مکانیسم‌های پنهان» روند تاریخی را می‌بینند. هیچ زیگزاگ غیرقابل توضیحی برای آنها وجود ندارد. پیروان مارکسیسم-لنینیسم «به دنبال امواج» کشیده نمی‌شوند. و کورکورانه در تاریکی ناشناخته سرگردان نمی‌مانند. آنها به دقت به دنبال درک پیشینه پدیده‌ها هستند.
در آشفتگی‎های ناشی از بحران‎های انقلابی سال ۱۹۱۷، زمانی که سلطنت سیصد ساله رومانوف‌ها فروپاشید، فقط بلشویک‌ها به رهبری لنین توانستند که «پویایی» لحظه را درک کنند. سیر وقایع موجب به وجود آمدن انواع احزاب و جنبش‌ها شد. و به نظر می‌آمد که همه یک فرصت تاریخی دارند. اما این بلشویک‌ها بودند که با درک عمیق از نیازها و آرمان‌های اکثریت مردم، به پیروزی دست یافتند.

حزب لنین با آگاهی از قوانین تاریخ، در میان انبوه حوادث سردرگم نشد. تصادفی نیست که خود او بر آن بود تا با انقلاب باید به‌مثابه یک هنر برخورد شود، و به رفقای خود یادآور می‌شد: «در حالی که فردا خطر از دست دادن بسیار چیزها، در واقع از دست دادن همه‌چیز وجود دارد، تاریخ تعلل انقلابیونی را که می‌توانستند پیروز شوند (و قطعاً امروز توانایی پیروز شدن را دارند) نخواهد بخشید.»۲

تصادفی نیست که که بااستعدادترین نویسندگانی که از زندگی تجربه کسب کرده‌اند، درکی مشابه با نبوغ لنین از گذر زمان داشته‌اند. جای تعجب نیست که گوگول روسیه را با دو ‎یا سه پرندۀ شتابان مقایسه کرد و تیوتچف نوشت:

خوشا به حال کسی که این جهان را دیده باشد
در لحظات سرنوشت‌سازش،
همه خوبان، او را برای همراهی در جشن، فراخواندند
او نظاره‌گر نمایش‌های پرشکوه آنهاست…
پیشگویی تغییرات بزرگ در پایان قرن نوزده و ابتدای قرن بیستم در کار نویسندگان و شاعران روسی دیده می‌شود. آیه‌های شعر پیامبرگونۀ مایاکوفسکی چنین می‌گوید:
وقتی که مردم نگاه‌شان را،
از بالای سر انبوه گرسنگان می‌دزدند،
شانزدهمین سال فرا می‌رسد
با تاج‌خار انقلاب بر سر.۳

و این کلام الکساندر بلوک در مقالۀ روشنفکران و انقلاب است: «ما، روس‌ها، در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که از نظر عظمت، همتایی ندارد. کار هنرمند، وظیفه هنرمند، دیدن آنچه که باید دید، گوش دادن به موسیقی رعد در «هوای توفانی» است. تدبیر چیست؟ انجام دوبارۀ همه چیز. کاری کنید که همه چیز نو شود و به نحوی که زندگی فریبنده، کثیف، کسل‌کننده و زشت ما به یک زندگی منصفانه، پاک، شاد و زیبا تبدیل شود… و این نامش انقلاب است.»

بشریت امروز در آستانه تغییراتی شگرف است. بدون درک علل، پویایی و پیامدهای آنها، به‌راحتی می‌توان قربانی شرایط یا حتی اسیر تاریک‌ترین و شیطانی‌ترین نیروها شد. وظیفه حزب ما ارائه رهنمودهای روشن به زحمتکشان، پاسخ به سخت‌ترین پرسش‌ها و پیشنهاد راه حل‌ها، و بر اساس این – متحد کردن نیروها در مبارزه با ارتجاع، فاشیسم و ​​تهدید نظامی است. مبارزه برای سوسیالیسم!

بحران‌های امپریالیستی و تهدیدها علیه بشریت

کارل مارکس و فردریش انگلس، با افشای حرص ذاتی سرمایه‌داری دریافتند که تضادهای زیربنایی این فورماسیون ناگزیر به بحران می‌انجامد. به تأکید مانیفست کمونیست:

«دایرۀ مناسبات بورژوازى بیش از آن تنگ شده است که بتواند ثروتى را که آفریدۀ خود اوست در خویش بگنجاند. از چه طریقى بورژوازى بحران را دفع می‌کند؟ از طرفى به وسیلۀ محو اجبارى توده‌هاى تمام و کمالى از نیروهاى مولده و از طرف دیگر به وسیلۀ تسخیر بازارهاى تازه و بهره‌کشى بیشترى از بازارهاى کهنه. و از این راه بحران‌هاى وسیع‌تر و مخرب‌ترى ایجاد کرده و شیوه‌های جلوگیری از آنها را بیشتر مسدود می‌کند»۴.

ولادیمیر لنین ثابت کرد که امپریالیسم بالاترین و آخرین مرحله دوران بورژوازی است. وی خاطرنشان کرد که تضادهای درونی سرمایه‌داری تشدید می‌شوند، روند «تجزیه درونی» آن به نهایت شدت خود رسیده، و پایان آن اجتناب‌ناپذیر است. اما بنیانگذار بلشویسم نسبت به توهمات هشدار داد و اشاره کرد که بحران عمومی سرمایه‌داری برای یک دورۀ کامل تاریخی ادامه خواهد یافت.
لنین هشدار داد که سرمایه، حتی به قیمت میلیون‌ها قربانی و جنگ‌های خونین، قدرت را رها نخواهد کرد. او در مارس ۱۹۱۸، در کنگره اضطراری هفتم حزب کمونیست روسیه سخنانی سخت و آینده‌نگرانه به زبان آورد. آنها را یادآوری کنم: «مارکسیست‌ها هرگز فراموش نکرده‌اند که اِعمال قهر ناگزیر همراه با شکست کامل سرمایه‌داری در تمام ابعاد آن و پیدایش جامعۀ سوسیالیستی خواهد بود. و این اِعمال قهر، دوران جهانشمول تاریخی و دوران کامل جنگ‌های بسیار گوناگون ، جنگ‌های امپریالیستی ، جنگ‌های داخلی کشورها، به‌هم پیچیدگی این و آن جنگ‌ها، جنگ‌های ملی، رهایی خلق‌هایی خواهد بود که توسط امپریالیست‌ها، بند و بست‌های مختلف دول امپریالیستی….این دوران ─ دوران شکست‌های عظیم، تصمیم‌های قهرآلود گستردۀ نظامی، دوران بحران‌هاست که آغاز گشته و ما به‌روشنی آن را می بینیم ─ این هنوز اول کار است.» ۵

در این مرحله، تثبیت موقت سرمایه‌داری امری متعلق به گذشته است. نابودی اتحاد جماهیر شوروی و نظام کشورهای سوسیالیستی به الیگارشی جهانی مهلتی داد. در پایان قرن بیستم، بورژوازی از دست یک رقیب قدرت‎مند خلاص شد، که موفقیت‌هایش حتی توسط دشمنان کمونیسم به رسمیت شناخته شده بود.

جوزف شومپتر جامعه‌شناس و اقتصاددان در جواب این سؤال که آیا سرمایه‌داری می‌تواند زنده بماند؟ گفت: «نه، من این‌طور فکر نمی‌کنم». به گفته وی، توسعه نظام سرمایه‌داری به ناگزیر «شرایطی را به وجود می‌آورد که دوام خود آن ناممکن شده و جای خود را به سوسیالیسم خواهد داد ». در نتیجه: «شما می‌توانید از سوسیالیسم متنفر باشید… اما همچنان آمدنش را پیش‌بینی ‌کنید.»

و این چیزی است که جان کندی رئیس‌جمهور ایالات متحده در سال ۱۹۶۱ در مصاحبه‌ای با روزنامه ایزوستیا گفت: «من در سال ۱۹۳۹، به عنوان یک دانشجو در اتحاد جماهیر شوروی بودم، و می‌دانم که تغییرات زیادی در آنجا رخ داده و استانداردهای زندگی مردم رو به فزونی است… اتحاد جماهیر شوروی یک قدرت نظامی و هسته‌ای بزرگ است. این کشور همراه با کشورهای متحد با آن صاحب موشک، هواپیما و ارتشی عظیم هستند. هیچ کشور دیگری به اتحاد جماهیر شوروی حمله نخواهد کرد. هیچ نیروی نظامی وجود ندارد که بتواند این کار را انجام دهد.»

کندی در سال ۱۹۵۸، در زمان سناتوری خود معترف بود: «بسیاری از ما هنوز برایمان مشکل است باور کنیم روس‌ها دانشگاه‌هایی بهتر از دانشگاه‌های ما دارند. ما فکر می‌کردیم که ثروت بیشتر ما موجب ارائه آموزش بهتر به فرزندان‌مان می‌شود. اما ما نتوانستیم بیش از سهم ناچیزی از درآمد کشور را به این امر اختصاص دهیم – حداکثر ۳درصد از درآمد ملی ما، در مقابل ۱۰درصد شوروی… ما در مورد روشنفکران روسیه به شدت دچار توهم بودیم، ما آنها را ناآگاه تصور می‌کردیم… عقب‌افتادگی در ارتقای آموزش، برای ما هزینه داشته است.»

تصور اینکه در آن شرایط، سیاستمداران غربی در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی، جداً روی تحریم‌ها حساب می‌کردند، دشوار است. همچنین روشن است که چرا امروز اعضای ناتو به موفقیت این تحریم‌ها امیدوارند. آنها بر این باورند که اقتصاد کشور ما که آنها به همراه عوامل و دست‌نشاندگان‌شان در روسیه آن را «منهدم کردند»، چندی بیش دوام نخواهد آورد.
سخنان کندی به تنهایی ابعاد فاجعه ۱۹۹۱ را تأیید می‌کند. به دلیل خیانتی بی‌سابقه، توسعه اتحاد جماهیر شوروی متوقف شد. سرمایه غرب به بازاری جدید و منابع عظیمی از مواد خام دست یافت. این نعمت به سرمایه‌داری جان تازه‌ای بخشید و به کاهش تناقضات فزاینده درونی آن کمک کرد.

انهدام اتحاد جماهیر شوروی در غرب به عنوان یک پیروزی تلقی شد. در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، رئیس‌جمهور ایالات متحده، جورج اچ. دبلیو بوش، در سخنرانی کریسمس، پیروزی ملت در جنگ سرد را تبریک گفت. همو یک ماه بعد در کنگره اعلام کرد: «کمونیسم مرده است… به یاری خدا، آمریکا جنگ سرد را برد… بزرگ‌ترین پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی با دستان مخالفان داخلی آن به دست آمد.» این کلمات قلب ما را به درد می‌آورد. اما اگر سیاستمداران ایالات متحده لنین را به دقت مطالعه می‌کردند، می‌فهمیدند که برای پایکوبی، هنوز زود است.

اولا، «مرگ کمونیسم» اتفاق نیفتاد. عقاید و جنبش ما زنده است. حزب کمونیست فدراسیون روسیه سی‌امین سالگرد احیای خود را جشن گرفت. امروز رفقای ما در میان احزاب اپوزیسیون کشورهای مختلف و هم احزاب کمونیست حاکم حضور دارند. و ما همگی با اطمینان به آینده نگاه می‌کنیم.

گشودن راز سرزندگی ایده‌های ما دشوار‌ نیست. نکته این است که سرمایه‌داری از بین نرفته است. و با آن، استثمار، نابرابری، فقر و فقدان حقوق میلیاردها زحمتکش باقی مانده، و تمایل توده‌ها برای تصحیح این بی‌عدالتی نیز زنده است.

ثانیاً، نابودی اتحاد جماهیر شوروی باعث تشدید طفیلی‌گری در سیستم سرمایه‌داری شد. لنین نوشت: «امپریالیسم انباشت عظیم سرمایه پولی در چند کشور است. او پیامد آن را رشد «لایه‎ای رانت‌خوار» نامید، یعنی افرادی که با چیدن کوپن زندگی می‌کنند. این‌ها افرادی هستند که در بطالت زندگی می‌کنند. صادرات سرمایه، موجب فاصله گرفتن بیشتر رانت‌خواران از تولید شده و «طفیلی‌گری را در کل جامعه تقویت می‌کند، جامعه‌ای که با بهره‌کشی از نیروی کار چندین مستعمره و چندین کشور مأورای بحار زندگی می‌کند.»
امروز، کلاهبرداری مالی پدیده‌ای جهانی شده است. تمام مناطق جهان از آن رنج می‌برند؛ مثلاً، بحران مالی آسیا در سال‌های ۱۹۹۷-۱۹۹۸ را در نظر بگیرید. در سال ۲۰۰۸، «حباب»‌ در مقیاس جهانی ترکید. سرمایه‌داری با سرعت بیشتری در ورطه بحران فرو رفت. سقوط در اقتصاد، ناگزیر به سقوط در سیاست منجر می‌شود.

در قرن گذشته، تضادهای داخلی امپریالیستی منجر به دو جنگ جهانی شد و به زایش هیولای فاشیسم انجامید. آیا بشریت از تکرار این سناریو در امان است؟ البته که نه! کافی است به اطراف نگاه کنید.

سرمایه‌داری دهه ۲۰ قرن بیست‌و‌یکم درست مانند دهه ۲۰ قرن بیستم، فاشیسم را دردرون خود می‌پروراند. جوانه‌های این ایدئولوژی غیرانسانی در همه جا نمایان است. این امر هم در سیاست بین‌المللی قدرت‌های پیشتاز و هم در صحنۀ داخلی آنها به وضوح قابل مشاهده است. جنبش‌های راست افراطی در حال قدرت گرفتن هستند. ایدئولوژی نئونازیستی بار دیگر در بالاترین سطوح حکومت‌ها مورد حمایت قرار می‌گیرد.

حامیان افکار راست افراطی در کشور ما نیز فعالیت می‌کنند. این امر به‌ویژه برای روسیه چندملیتی خطرناک است. همه باید به‌خوبی درک کنند: اگر افراد ضد شوروی، روس‌هراسان و عناصری چون وِلاسوف (اشاره به ژنرال ارتش سرخ که در دوران جنگ میهنی به نازی‌ها پیوست) در نقش مبارزان اصلی علیه باندراها ظاهر شوند، نتیجۀ خوبی نخواهیم گرفت.

درست مانند صد سال پیش، فقط توده‌های زحمتکش به رهبری کمونیست‌ها می‌توانند سد راه فاشیسم شوند. برای ما، امروز اتخاذ یک استراتژی کارآمد برای شکست شر مطلق نئونازیسم، بسیار اهمیت دارد. قبل از هر چیز، لازم است به وضوح مشخص شود که فاشیسم چیست، منشأ آن کجاست، بستر آن چیست و چگونه باید به آن پایان داد.

زیبا‎سازی هیولا

رفقای عزیز!
در ۲۲ آوریل ۲۰۲۳، در گردهم‌آیی انترناسیونال ضد فاشیستی در مینسک، در مانیفست اتحاد خلق‌های جهان، تأکید کردیم: «نازیسم محصول مستقیم بحران سرمایه‌داری بود. رشد آن ناشی از عطش سرمایه‌های کلان برای حفظ قدرت بر زحمتکشان به هر قیمت بود. امپریالیست‌ها برای اهداف خودخواهانه خود راه حمایت از سیاه‌ترین نیروها را در پیش گرفتند. آنها هیتلر، موسولینی، فرانکو و همدستان ایدئولوژیک‌شان را به قدرت رساندند. آنها نازی‌ها را که در حاشیۀ صحنۀ سیاست بودند، به تعیین‌کنندگان سرنوشت میلیون‌ها انسان ارتقا دادند.»

مردم جهان مجاز به فراموش کردن تجربۀ مبارزه با فاشیسم نیستند… فاشیسم قدرت گرفت و راه را برای بدترین جنگ در تاریخ بشر هموار کرد. و در ادامه گام‌های نهایی و تعیین‌کننده به سمت کوره‌ها و اتاق‌های گاز بوخنوالد، ماوتهاوزن، داخائو، سوبیبور، مایدانِک و آشویتس برداشته شد.

حدود یک قرن است که ایدئولوگ‌های بورژوازی در طیف‌های مختلف سعی دارند تا با مغشوش کردن موضوع فاشیسم، توجه به اصل مسئله را منحرف سازند. در فضای اطلاعاتی و آموزشی بسیاری از کشورها، به‌ویژه کشورهای غربی، فاشیسم تنها به‌عنوان یک ناهنجاری و «یک انحراف تراژیک» ارزیابی می‌شود. گویا تنها مشکل شکست آلمان در جنگ جهانی اول و شرایط تحقیرآمیز صلح ورسای بوده است. شعبده‌بازان ایدئولوژیک تداوم فاشیسم را به دسیسه‌های «رژیم‌های توتالیتر» نسبت می‌دهند. بر اساس ذهنیت آنها، همه نظام‌های غیرلیبرال با دموکراسی بیگانه هستند. گمانه‌زنی در مورد همانندی فاشیسم و ​​کمونیسم بخش مهمی از بسته تبلیغاتی غرب است.

ما به‌خوبی به یاد داریم که چگونه در عرض چند سال، افکار نازی‌ها در ذهن میلیون‌ها نفر جا افتاد. فاشیست‌ها در کشورهای مختلفی چون آلمان، ایتالیا، مجارستان، فنلاند و اسپانیا به قدرت رسیدند. ایدئولوگ‌های بورژوا این واقعیت را چگونه توضیح می‌دهند؟ در سال ۱۹۳۹، انجمن فلسفی آمریکا سمپوزیومی برگزار کرد که در آن فاشیسم به عنوان یک ایدئولوژی توتالیتر و «طغیانی علیه کل تمدن تاریخی غرب» ارزیابی شد.

ر. مورستین، دانشمند علوم سیاسی، بر خویشاوندی سوسیالیسم و ​​فاشیسم اصرار داشت. مطابق «استدلال» او، نظام تک حزبی در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک سوسیالیستی نشانی از «جنبش پیراهن قهوه‌ای‌ها دارد» (منظور گرایش‌های فاشیستی است) . این رویکرد ریاکارانه در طول جنگ سرد فعالانه مورد بهره‌برداری قرار گرفت. در سال ۱۹۵۲، کنفرانسی در ایالات متحده سیستم‌های توتالیتر را به عنوان «جوامع بسته‌ای که در آنها همه چیز – از تربیت کودکان تا تولید محصولات – از مرکزی واحد کنترل می‌شود» توصیف کرد.

در هماهنگی با این حکم – برای بدنام کردن اتحاد جماهیر شوروی – غیراصولی‌ترین نویسندگان در این مورد سهیم بودند. در سال ۱۹۵۶، زبیگنیو برژینسکی و کارل فردریش در اثر خود تمامیت‌خواهی و خودکامگی، ویژگی‌های توتالیتاریسم را با ترکیب فاشیسم و ​​سوسیالیسم شوروی مشخص کردند.

کتاب کارل پوپر: جامعه باز و دشمنان آن، به مرجعی برای ضد کمونیست‌ها تبدیل شد. او با پنهان کردن زمینه‌های فاشیسم، آن را با دیدگاهی مکتب‌گرا به وجود یک «جامعه بسته» نسبت داد. تعریف او یک‌جا رژیم‌های نازی و سوسیالیستی و هر جامعه مبتنی بر جمع‌گرایی را در بر‎می‎گرفت. پوپر نبودن آزادی انتخاب، اطاعت کورکورانه از قوانین، آداب و رسوم و ممنوعیت‌ها را از ویژگی‌های این رژیم‌ها عنوان کرد.

پوپر افلاطون، هگل و مارکس را بنیانگذاران توتالیتاریسم … خواند. او از افلاطون ناخشنود بود، زیرا ظاهراً او «اولین نظریه‌پردازی بود که فلسفۀ سیاسی خود را بر پایه طبقات بنیاد نهاده بود». به نظر او هگل و مارکس توتالیتاریسم قرن بیستم را تحقق بخشیدند. پوپر دموکراسی‌های لیبرال‌ـ‌بورژوایی را به عنوان «جوامع باز»ی معرفی کرد که در آن عقل و آزادی حکمفرماست و مردم به فردیت خود آگاهی دارند.

«نابغه» دیگر لیبرالیسم، فردریش فون‌هایک، معتقد بود که جمع‌گرایی و برنامه‌ریزی متمرکز «راهی به سوی بردگی» است. او تفاوت بین جمع‌گرایی، فاشیسم و ​​کمونیسم را ناچیز می‌شمرد.
این خط فکری امروز نیز ادامه دارد. افرادی مانند تام نیکولز، دانشمند آمریکایی علوم سیاسی، فاشیسم را ایدئولوژی‌ای می‌داند که دولت را بر فرد برتری می‌دهد، «قدرت نظامی را می‌پرستد، از لیبرال دموکراسی متنفر است، و در نوستالژی و کینه‌های تاریخی غرق می‌شود.»

همه این تعاریف کلیشه‌های تبلیغاتی هستند، و تاب هیچ انتقاد علمی جدی را ندارند.
لذا باید دید مشخصه‌های فاشیسم چیست؟ آیا مشخصۀ آن کنترل شدید پلیسی است؟ آیا نظام ایالات متحده با بیشترین تعداد زندانی در جهان را می‌توان فاشیست نامید؟

آیا نظام‌ تک‌حزبی را باید فاشیست نامید؟ کشور‌های متعددی دارای چنین نظامی هستند. اما حتی در کشورهایی با نظام چند حزبی تصریح‌شده در قانون، یک یا دو حزب برای چندین دهه حاکم هستند. به عنوان مثال، در ژاپن حزب لیبرال دموکرات، در ایالات متحده آمریکا حزب جمهوری‌خواه و دموکرات برای سالیان دراز در حاکمیت هستند.

سرکوب مخالفان و موجه جلوه دادن جنگ؟ که این مشخصۀ جدایی‌ناپذیر همه جوامع طبقاتی از دوران باستان تا کنون است.
دارو دستۀ یلتسین پس از کودتای ضد شوروی، دیدگاه‌های غربی را به روسیه تحمیل کردند. آنها سعی کردند به کمونیست‌ها و میهن‌پرستان برچسب سرخ-‌قهوه‌ای۶ بزنند. برای تحکیم این ادعا، در سال ۱۹۹۵ فرمان شماره ۳۱۰ ریاست جمهوری ظاهراً با هدف مبارزه با «مظاهر فاشیسم و ​​سایر اشکال افراطی سیاسی» امضا شد. بلافاصله بعد از آن تعریف «خاصی» از مفهوم «فاشیسم» رایج شد که بر برتری یک ملت یا نژاد خاص، انکار دموکراسی، و سرکوب مخالفان سیاسی و دگراندیشان تأکید داشت.

این آموزۀ لیبرال غربی به بخشی از برنامه‌های آموزشی و بسیاری از نوشته‌ها تبدیل شده است. این دقیقاً همان تفسیری است که دایرةالمعارف جامعه‌شناسی سال ۲۰۰۹ از فاشیسم ارائه می‌کند. کتاب درسی تاریخ روسیه برای کلاس دهم آموزش عمومی، در سال ۲۰۲۳، تعریف فاشیسم را مسکوت می‌گذارد. در کتاب درسی تاریخ عمومی، فاشیسم به عنوان «یک جنبش ایدئولوژیک و سیاسی مبتنی بر تمایل به ادغام حداکثری یک ملت از طریق انقیاد کامل آن به یک دولت دیکتاتوری» تعریف شده است.

ارائه‌دهندگان چنین ارزیابی‌هایی تظاهرات سیاسی، فرهنگی و سایر مشخصات ظاهری فاشیسم را برجسته می‌کنند. آنها به عوامل اجتماعی و اقتصادی ظهور آن بی‎توجهند. همۀ این مخدوش‌سازی‌ها برای «مشاطه‌گری» هیولای نازی است.

ریشه‌های اجتماعی فاشیسم فقط یک موضوع «آکادمیک» نیست. هنری ای ترنر در کتاب فاشیسم و ​​سرمایه‌داری در آلمان تاکید می‌کند: «اگر این باور عمومی که فاشیسم محصول سرمایه‌داری است درست باشد، پس چنین نظامی قابل دفاع نیست.»

ما کمونیست‌ها هرگز با کسانی که این واقعیت کلیدی که: فاشیسم مخلوق سرمایه‌های بزرگ و سخنگوی منافع آنان است را انکار می‌کنند، موافقت نخواهیم کرد. ما موظفیم قاطعانه هرگونه تلاشی برای پنهان کردن دلایل ظهور شر نازیسم را افشا کنیم. از نظر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، توافق بر سر این موضوع، یکی از شروط اساسی برای هرگونه اتحاد و ائتلاف با حضور کمونیست‌ها است.

فاشیسم نوعی از حاکمیت سرمایه‌داری است

ناسیونالیسم، کنترل تمامیت‌خواهانه بر جامعه، پیشواسالاری و دیگر اشکال دیکتاتوری‌های فاشیستی تنها محصولات جانبی نظام‌های فاشیستی، و نوعی روبنای مشتق از زیر بنا هستند. در واقع، فاشیسم نتیجه طبیعی توسعه جامعه غربی و سرمایه‌داری است.

این تعریف به طور موجز در گزارش گئورگی دیمیترویف به کنگره هفتم کمینترن ارائه شد. دیمیترویف تأکید می‌کند، فاشیسم در شرایط تشدید چشمگیر بحران عمومی سرمایه‌داری و فعالیت انقلابی توده‌های کارگر، تهاجم گسترده‌ای را آغاز کرده است. محافل بورژوایی به‌طور فزاینده‌ای به دنبال نجات خود با استفاده از فاشیسم بودند تا مردم زحمتکش را غارت کنند، کشورها را وارد جنگ کرده؛ به اتحاد جماهیر شوروی حمله کنند، چین را به بردگی بکشند و از انقلاب جلوگیری کنند.

دیمیترویف خاطرنشان می‌کند: «محافل امپریالیستی سعی دارند تمام بار بحران را بر دوش زحمت‌کشان بگذارند. بدین منظور به فاشیسم احتیاج دارند. آنها سعی می‌کنند با برده کردن مردم ضعیف، افزایش ستم استعماری و تقسیم مجدد جهان به وسیله جنگ، مشکل بازار را حل کنند. بدین منظور آنها به فاشیسم نیاز دارند. آنها می‌کوشند با درهم شکستن جنبش انقلابی کارگران و دهقانان و حمله نظامی به اتحاد جماهیر شوروی – سنگر پرولتاریای جهانی – از رشد نیروهای انقلاب جلوگیری نمایند. بدین منظور آنها به فاشیسم نیاز دارند.»

و در پایان نتیجه می‌گیرد: «فاشیسم، دیکتاتوری تروریستی آشکار به رهبری مرتجع‌ترین، شوونیست‌ترین و امپریالیستی‌ترین عناصر سرمایه مالی است.»

بنابراین، فاشیسم واکنش بورژوازی بزرگ به بحرانِ در حالِ تعمیقِ سرمایه‌داری است. سرمایه برای نجات خود از نابودی، با کنار زدن دموکراسی به ترور روی می‌آورد و با عوام‌فریبی به آن دامن می‌زند. فاشیسم برای فریب زحمتکشان از شعارهای شبه‌سوسیالیستی بهره می‌گیرد، و با کمک ناسیونالیسم و ​​عوام‌فریبی اجتماعی، بخشی از مردم را در جهت منافع نظام استثماری بسیج می‌کند. پایگاه اصلی توده‌ای فاشیسم اقشار متوسط ​​جامعه سرمایه‌داری است.

هنری باربوس، نویسنده کمونیست فرانسوی، پوشش پوپولیستی فاشیسم را برملا ساخت: «در اصل همۀ فاشیست‌ها یکسان هستند و تنها در ظاهر با یکدیگر متفاوتند. دکترین آنها، که هوادارانی از میان جوانان، خرده بورژوازی و جماعت کلیسارو جذب می‌کند، همان سرمایه‌داری قدیمی، تنها با رنگ و لعابی تازه است. فاشیسم فرزند خلف سرمایه داری است تا در مواقع لازم مسئولیت فجایع آن را به عهده گیرد.»

فاشیسم به شکل طبیعی توسعه سرمایه‌داری در مرحله امپریالیسم مبدل شد. لنین تأکید داشت: «امپریالیسم از نظر سیاسی عموماً گرایش به خشونت و ارتجاع دارد… دموکراسی با رقابت آزاد قرابت دارد. انحصار هم‌خوان ارتجاع سیاسی است.»

هر چه تمرکز سرمایه بیشتر باشد، طبقه حاکم کوچک‌تر می‌شود. تمرکز قدرت در دست نمایندگان انگشت‌شمار سرمایه مالی، شرایط برای کنترل دولت و جامعه توسط گروه‌های هار الیگارشی را مهیا می‌کند.

گذار به امپریالیسم با افزایش رشد ناموزون توسعه اقتصادی همراه بوده است. بورژوازی کشورهای «عقب‌مانده» برای مقابله با کشورهای «سرمایه‌داری قدیمی» که امپراتوری‌های استعماری خود را ایجاد کرده بودند، به دنبال تکیه بر حمایت دولت بودند. مبارزه برای «سهم بیشتری از بازار» و ترس از جنبش کارگری، به رشد نظامی‌گری و آرمان‌های اقتدارگرایانه طبقات حاکم منجر شد. و با شکل‌گیری فضایی از جنون شوونیستی، سازمان‌های فاشیستی شروع به سربازگیری کردند.

ریشه‌های فرهنگی و ایدئولوژیک فاشیسم همچنین در همان مراحل اولیه سرمایه‌داری رشد کرد. ایده برتری سفیدپوستان؛ کشورگشایی استعماری، نسل‌کشی مردم بومی و تجارت برده را توجیه می‌کرد. ساکنان مستعمرات به عنوان موجوداتی پست تلقی می‌شدند که حقوق بشر در مورد آنها صدق نمی‌کرد.

بر مبنای «دکترین کشف»، که در سال ۱۸۲۵ توسط دادگاه عالی ایالات متحده تصویب شد، مالکیت زمین به مهاجرانی تعلق می‌گرفت که آن را «کشف» می‌کردند و [بدین ترتیب] سرخپوستانی که برای قرن‌ها در آمریکا ساکن بودند، از این حق محروم شدند. اجرای این قانون در ادامه، منجر به گردآوری انبوه قبایل سرخپوست در اردوگاه‌های خاص شد.

روشنفکرانی چون توماس کارلایل در توجیه نژادپرستی کوشیدند. او در مقاله گفتمانی ویژه در مورد مسئلۀ سیاه پوستان۷ شکایت داشت که «سیاهان» تنها «موجودات کودنی» از میان نژادهای رنگین‌پوست هستند که در مواجهه با یک مرد سفیدپوست مرعوب نمی‌شوند. به نظر او، خداوند سرنوشت سیاهان را برای بردگی کسانی که «در مقام ارباب آنها به دنیا آمده‌اند» تعیین کرده است. کارلایل حشمگینانه، مبارزان برای الغای برده‌داری را «اتحادیه‌های دفاع از اراذل» نامید.

سیسیل رودز نظریه‌پرداز بریتانیایی برای توجیه امپریالیسم، افسانه‌های شیطانی را به کار می‌گیرد. به گفته او، «خداوند خواهان تسلط نژاد آنگلوساکسون است» و باید به او کمک کرد. به زعم او: «انگلیسی‌ها بهترین نژاد برای سلطه بر جهان هستند.»

هیتلر در کتاب نبرد من امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم را به عنوان الگویی برای آلمانی‌ها معرفی کرد. نظریه نژادی آلمان نازی عمدتاً بر اساس آثار هیوستون چمبرلین انگلیسی است. گوبلز او را «پدر روحانی ما» لقب داد.

سرمایه نه تنها از سازمان‌های فاشیستی بهره می‌برد، بلکه به معنای دقیق کلمه، آنها را پرورش می‌داد و از همان بدو پیدایش تحت مراقبت خود قرار می‌داد. حزب نازی آلمان از زمان تأسیس، چندین برابر سایر نیروهای سیاسی، کمک‌های سخاوتمندانه دریافت می‌کرد.

حمایت سرمایه از ارتجاع تصادفی نبود. با وجود دامن زدن به ترور و وحشت، و با وجود قتل رهبران پرولتاریای آلمان، کارل لیبکنشت و روزا لوکزامبورگ، جنبش کارگری در آلمان رشد کرد. دولت سرمایه‌داری با رشته‌ای از اعتصابات سراسری، اعلام جمهوری شوروی باواریا، و قیام هامبورگ روبرو شد. سرمایه با حمایت از نازیسم به دورنمای انقلاب پرولتری پاسخ داد.
در سال ۱۹۲۲، گروهی از سرمایه‌داران صنعتی برای حمایت از هیتلر در باواریا تشکیل شد. از میان آنها می‌توان به آوست، پیچ، فن‌مافی، و بروکمن۸ اشاره کرد. پس از آن، تأمین مالی نازی‌ها از خارج هم شروع شد. حزب ناسیونال سوسیالیست نازی وجوه هنگفتی از هنری فورد آمریکایی دریافت کرد. رهبر نازی‌ها فورد را الهام‌بخش خود نامید. پرتره او در اقامت‌گاه هیتلر در مونیخ نصب شده بود. در سال ۱۹۳۸، فورد نشان صلیب بزرگ عقاب آلمانی، بالاترین نشان خارجی رایش سوم را دریافت کرد.

تعداد حامیان مالی فاشیست‌ها به سرعت رو به افزایش گذاشت. از این میان می‌توان به سرمایه‌داران بزرگی چون فون بورسیگ و اف. تایسن۹ اشاره کرد. سندیکای صنایع زغال سنگ راین‌ـ‌وستفالن شروع به پرداخت سهمی از فروش هر تن زغال سنگ به نازی‌ها کرد. دبلیو کپلر یکی از رهبران کنسرن صنایع فاربن (I.G. Farbenindustry) در سال ۱۹۲۸ جلسه‌ای را با حضور هیتلر و ۶۵۰ سرمایه‌دار در‌هایدلبرگ برگزار کرد.

هیتلر بدون حمایت ثروتمندان آلمانی چون فریتز تیسن، گوستاو کروپ و جوزف شاخت۱۰ امکان رشد نداشت. صدها نفر دیگر از نمایندگان طبقه حاکم، انحصارات، ژنرال‌ها و مقامات ارتش رایش، برای حمایت و تأمین مالی حزب فاشیست دست به کار شدند. فون استاس، یکی از اعضای هیئت مدیره دویچه بانک از همان ابتدا حامی حزب ناسیونال سوسیالیست بود. نازی‌ها توسط بانکداران بزرگی چون شاخت، فون اشتاین، فیشر، فون شرودر، راینهارت۱۱ و دیگران حمایت می‌شدند.

در این میان جی دتردینگ۱۲، سلطان انگلیسی-‌هلندی نفت نیز نقشی شیطانی ایفا می‌کرد. این ضدکمونیست هار از گرایش‌های راست افراطی در کشورهای مختلف، از جمله سازمان مهاجران گارد سفید روسیه حمایت می‌کرد. دتردینگ از سال ۱۹۲۱، سخاوتمندانه از نازی‌ها حمایت ‌کرد. در سال ۱۹۳۰، پیشوا مبلغ قابل توجهی را از لُرد روتمیر۱۳ انگلیسی دریافت کرد. در پایان سال ۱۹۳۴، یک بانک بریتانیایی وامی به مبلغ ۷۵۰هزار پوند استرلینگ به بانک رایشز آلمان اعطا کرد.

هیتلر پیش از غصب کامل قدرت، با غول‌های بزرگ سرمایه‌داری آلمان در ۲۰ فوریه ۱۹۳۳ ملاقات کرد. در این ملاقات بانکداران برجسته، و رؤسای کروپ، زیمنس، آ.اِ.گ، و ‌ای.گ فاربن۱۳ درخواست‌های خود را اعلام کردند. و طرح‌های هیتلر برای از بین بردن بقایای دموکراسی، مورد حمایت کامل آنها قرار گرفت. نازی‌ها ۳میلیون مارک کمک اضافی دریافت کردند و درست یک هفته بعد، رایشتاگ به آتش کشیده شد و انتقام‌جویی‌های سیاسی آغاز شد.

دیکتاتوری فاشیستی از دولتِ حمایت قدرت‌های غربی استقرار یافت. هیتلر پس از توقف پرداخت غرامت، در سال ۱۹۳۵، محدودیت‎های پیمان ورسای برای جلوگیری از گسترش و افزایش ارتش آلمان را نقض کرده، صنایع نظامی را گسترش داد، و خدمت سربازی را در آلمان اجباری اعلام کرد. نیروی زمینی ارتش به ۵۰۰هزار نفر رسید. هیتلر گسترش «فضای حیاتی» کشور را شروع کرد. در این دوران آمریکا و بریتانیا، حامیان اصلی اقتصادی آلمان بودند. آنها برلین را از پرداخت بدهی‌هایش معاف کردند؛ وام دادند؛ و سنگ مس و سایر مواد خام استراتژیک آن را تأمین کردند.

شرکت‌های غربی برای گسترش صنایع نظامی به هیتلر کمک کردند. شرکت انگلیسی ویکرز۱۴ در ساخت ناوگان زیردریایی آلمان شرکت داشت. ایجاد نیروی هوایی رایش سوم بدون مشارکت انگلیسی-آمریکایی ممکن نبود. گلوله‌های ضد زره انگلیسی برای توپخانه دریایی و سایر سلاح‌ها به برلین فروخته شد. شباهت این وضعیت با تحویل تسلیحات مدرن غربی به رژیم نازی-باندرا در اوکراین، تصادفی نیست.

با آغاز کشتار جهانی، طلاهای غارت شده توسط نازی‌ها وارد خزانه‌های بانک ملی سوئیس شد و به اعتبار آن ارز مورد نیاز رایش سوم تأمین شد. در پس ظاهر «جوامع دموکراتیک»، الیگارشی های مالی سیر تراژدی جهانی را به نفع خود تغییر دادند. در ویران کردن ورشو و کیف، مینسک و کاونتری، استالینگراد و روتردام، مرگ و ویرانی به دست فاشیست‌ها، خشونت‌های بربرمنشانه نازی‌ها، و برپایی اتاق‌های گاز آنها در داخائو، آشویتس، تربلینکا، انحصارات ایالات متحده و «دموکراسی»‌های اروپایی مستقیماً دخیل بودند. صاحبان تراست‌ها و غول‌های مالی با هدف کسب سود، مخفیانه از طریق شرکت‌های صوری و کشورهای بی‌طرف تا پایان جنگ جهانی دوم مخفیانه با رایش همکاری می‌کردند.

در ایتالیا، بازۀ زمانی ۱۹۱۹-۱۹۲۰، «دوسالۀ سرخ» نامیده می‌شود. در این دوران جنبش اعتصابی بی سابقه‌ای کشور را درنوردید. فلزکاران، معدن‌کاران، ماشین‌سازان، کارگران راه‌آهن، و کارگران نساجی، با خواست ۸ ساعت کار در روز و بهبود شرایط کار و دستمزد اعتصاب کردند. ایجاد شوراهای کارگری برای مدیریت کارخانه و اشغال کارخانه‌ها توسط کارگران آغاز شد. کارگران کشاورزی، مضارعه‌کاران، و مستاجرین به شکل فعالی در مبارزه برای تصاحب زمین شرکت جستند. تحت فشار آنها، در سپتامبر ۱۹۱۹، قانون ویسوکا۱۶ بخشی از زمین‌های ملاکان بزرگ (لاتیفوندیست‌ها) را به دهقانان و تعاونی‌های کشاورزی واگذار کرد.
کارفرمایان مستأصل، «بازوی آهنین» خود را یافتند. ارتباط موسولینی با انحصارات به جنگ اول جهانی برمی‌گردد. او از سال ۱۹۱۴، با سرمایه فرانسوی و انگلیسی تأمین مالی می‌شد، و دوچۀ (رهبر) آینده برای ورود ایتالیا به جنگ در جبهۀ آنتانت تلاش می‌کرد. گروه‌های ادیسون، آنسالدو، فیات۱۷، کارخانه‌های اسلحه‌سازی پارولی، بزرگ‌ترین بانک‌ها و اتحادیه تولیدکنندگان شکر از نظر مالی او را تأمین می‌کردند.

به قدرت رسیدن فاشیست‌ها در ایتالیا در میان محافل حکومتی و تجاری ایالات متحده با استقبال تأییدآمیزی روبرو شد. غربی‌ها با چشم بستن بر کشورگشایی‌های امپریالیستی ایتالیا، وام‌های بیشتری به آن اختصاص می‌دادند. در سال‌های ۱۹۲۵-۱۹۲۸، ایالات متحده ۲۲ وام به ارزش ۳۱۷میلیون دلار و حتی مبلغی بیشتر از آن را در سال ۱۹۲۹ به ایتالیا اعطا کرد. از نظر حجم سرمایه‌گذاری مستقیم آمریکا در اروپا، ایتالیا پس از بریتانیا، آلمان و فرانسه در ردۀ چهارم قرار گرفت.

همزیستی «لیبرال دموکراسی» و فاشیسم پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز ادامه یافت. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بسیاری از جنایتکاران نازی را نجات دادند. بسیاری از نازی‌ها به خدمت دولت ایالات متحده درآمده و در تأسیس ناتو مشارکت کردند. ژنرال آر. گِهلِن۱۸، رئیس اداره دوازدهم (اطلاعات) ستاد کل ارتش ورماخت، نه تنها از مجازات گریخت، بلکه مؤسس سازمان اطلاعاتی آلمان غربی شد.

ژنرال اسپایدل۱۹، رئیس سابق گروه ب (B) ارتش آلمان، که به عنوان رئیس بخش نیروهای مسلح وزارت دفاع آلمان خدمت می‌کرد، بعد از جنگ فرمانده نیروهای زمینی متفقین ناتو در اروپای مرکزی شد.

ژنرال هُیزینگر۲۰، مسئول بسیاری از جنایات ارتش نازی در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی، به مقام ریاست کمیته نظامی ناتو ارتقا یافت.

نازی‌ها و همکاران آنها برای جنگ اطلاعاتی علیه اتحاد جماهیر شوروی به کار گرفته شدند. گوینده رادیو آزادی، ایگور گلازناپ، رئیس پلیس نازی در روستای گرمیاچه بود که بعداً به درجه افسری اس.اس ارتقا پیدا کرد. یکی از کارمندان ایستگاه رادیویی سلطان تریف در اعدام موسی جلیل شاعر ضد فاشیست شرکت داشت. سردبیر سرویس اروپایی رادیو آزادی، ایمریش کروزلیاک۲۱، کارمند گشتاپو و رئیس بخش تبلیغات دولت فاشیست اسلواکی بود.

چرایی ظهور دوباره فاشیسم

بدون شناخت ارتباط تنگاتنگ فاشیسم با سرمایه‌داری، نمی‌توان تحلیلی عینی از آن ارائه داد. وضعیت فعلی به‌طور فزاینده‌ای برای احیای نازیسم مساعد شده است. مسیر برای تقویت سازمان‌های افراطی راست و تسخیر قدرت توسط آنها هموار می‌شود. دلیل این گرایش روشن است، سرمایه‌داری وارد حادترین بحران خود در ۱۰۰ سال گذشته شده، که ناشی از دو عامل اصلی است.

اول، تضعیف هژمونی یورو-آتلانتیک: غرب به سرعت در حال از دست دادن موقعیت خود به عنوان تنها «مرکز» سرمایه‌داری قادر به دیکته اراده خود به دیگران است. لنین نوشت: «توسعۀ ناموزون اقتصادی و سیاسی، قانون مطلق سرمایه‌داری است.» اقتصاد تعدادی از کشورهای غیرغربی در حال رشد مستمری است. سهم کشورهای بریکس در تولید ناخالص داخلی جهانی با احتساب برابری قدرت خرید و پشت سر گذاشتن سهم گروه هفت (G7) ، به ۳۵درصد افزایش یافته است. سهم کشورهای بریکس در تولید جهانی از این هم بیشتر (۳۷درصد) است.

اقتصاد چین از نظر برابری قدرت خرید از ایالات متحده پیشی گرفته است. این کشور می‌تواند از نظر (تعریف متداول) تولید ناخالص داخلی به اولین کشوردر جهان تبدیل شود. چین از نظر نرخ رشد از ایالات متحده جلوتر است. و تقویت ارزش یوان ادامه دارد.

وضعیت در حال تغییر است. کشورهای بیشتری از پذیرش فرامین سرمایه داری غرب سر باز می‌زنند. مردم آمریکای لاتین، و آسیا برای کسب استقلال واقعی خود هم‌پای کشورهای آفریقایی در تلاش‌اند. آمریکا و اتحادیه اروپا به‌ویژه فرانسه از مالی، بورکینافاسو و نیجر سیلی محکمی خورده‌اند. رژیم‌های طرفدار غرب در این کشورها برکنار و نیرو‌های نظامی خارجی وادار به ترک این کشور‌ها شده‌اند.

میلیون‌ها نفر با امپریالیسم و ​​جنایات خونین آن مخالفت می‌کنند. اعتراضات علیه نسل‌کشی مردم فلسطین توسط اسرائیل در حال افزایش است. کشورها خواستار رفع محاصره کوبا و بار دیگر بر اصل «چین واحد» تأکید می‌کنند. غرب نتوانسته است یک جبهه جهانی علیه روسیه به‌وجود آورد. مردم جهان نمی‌خواهند در بازی قدرت‌ها مهره بازی دیگران شوند و منافع خود را قربانی کنند.
ثانیاً، نارضایتی در خود کشورهای غربی در حال افزایش است. و تمایل به سوسیالیسم نیز رو به فزونی دارد. بنا بر نظرسنجی‌ها، در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده، تعداد بی‌سابقه‌ای از رأی‌دهندگان خواهان رأی دادن به نامزدهای «سومی» مستقل از جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها هستند. در ایالات متحده، قطب اصلی سرمایه‌داری، تنها ۴۹درصد افراد ۱۸ تا ۳۴ سال از نظام سرمایه‌داری حمایت می‌کنند. ۵۱درصد بر داشتن دیدگاهی مثبت نسبت به سوسیالیسم معترفند. تقریباً یک‌سوم آنها منتقد نهاد مالکیت خصوصی هستند.

جنبش‌های اعتصابی در سال گذشته رکورد شکستند. آمریکا در سال گذشته شاهد ۴۷۰ اعتصاب با ۵۳۹هزار شرکت‌کننده بود. این یعنی ۱۴۱درصد افزایش نسبت به سال پیش از آن. این تعداد از اعتصابات از ابتدای قرن تا به‌حال سابقه نداشته است. اعتراضات اخیر، اعتصاب معلمان در میشیگان و مینه‌سوتا، رانندگان اتوبوس در میسوری، کارخانه‌های آبجوسازی در تگزاس و کارخانه‌های چوب‌بُری در ویرجینیای غربی را شامل می‌شوند. مردم خواهان حقوق بیشتر، مشارکت پایدار سهم کارفرما در حق بیمه و کاهش فشار کار هستند.

میزان اعتصابات در بریتانیا نیز از دهه هشتاد تا کنون بی‌سابقه بوده است. در فاصلۀ فوریه تا آوریل سال گذشته، بیشترین تعداد اعتراضات از زمان ثبت آنها، یعنی از سال ۱۹۳۱، ثبت شده است.

هیچ یک از این موارد تعجب‌برانگیز نیست. کارگران به سلب حقوق و امتیازات تضمین‌شده خود توسط سرمایه، پاسخ می‌دهند. در ایالات متحده، پس از لغو مزایای دوران «پاندمی»، نرخ فقر از ۸/۷ به ۴/۱۲درصد افزایش یافت. از هر پنج ساکن اتحادیه اروپا، یکی با خطر فقر روبرو است. تعداد بریتانیایی‌های فقیر طی پنج سال از ۵/۱ به ۸/۳میلیون نفر افزایش یافته است. میزان نابرابری واقعی در اروپا به حد هشت دهه قبل بازگشته است.

سرمایه‌داری فقر و زوال را برای تمام جهان به ارمغان آورده است. بیش از ۸۰۰میلیون نفر دچار گرسنگی مزمن هستند. ۲۸۲میلیون نفر از مردم در آستانه گرسنگی دست و پا می زنند. در جمهوری دموکراتیک کنگو، نیجریه، سودان، افغانستان و یمن با دشوارترین وضعیت مواجهیم. همۀ این مشکلات در ارتباط مستقیم با سرمایه‌داری است.

بر اساس گزارش آکسفام، طی ده سال گذشته، نیمی از ثروت تولید شده جهان به تصاحب یک درصد بالای جمعیت درآمده است. در طول ۳ سال گذشته، این سهم ۶۳درصد افزایش داشته است. تقریباً یک سوم دیگر از این ثروت به ۹درصد بعدی «بخت‎یار»ها تعلق گرفته است. در نتیجه، سهم نُه‌دهم جمعیت جهان از این افزایش ثروت، تنها ​​۱۰درصد است . این تفاوت وحشتناک، ناشی از «پاندمی» و یا «بحران غله» در جهان نیست، بلکه ناشی از سرمایه‌داری به عنوان موجد اصلی نابرابری و در نتیجه فقر فزاینده و مداوم توده‌هاست.

به گفته تحلیلگران چینی، در سال گذشته ضمن افزایش ۱۶۷نفر به تعداد میلیاردرهای دلاری جهان، مجموع ثروت آنها ۹درصد افزایش را نشان می‌دهد. میلیاردرها در بخش مالی (۱۰٪+)، در صنایع کالاهای مصرفی (۸٪+)، در صنایع غذایی و نوشیدنی (۷٪+) و در شاخۀ املاک و مستغلات (۷٪+) بیشترین رشد را داشتند.

نیازی به ذکر «استعدادهای باورنکردنی» این افراد نیست، مگر اینکه معیار استعداد را «نداشتن اخلاق» بدانیم. ثروتمندترین سرمایه‌داران – جف بزوس و ایلان ماسک – به ترتیب تنها ۱درصد و ۳/۳درصد از درآمد خود را به عنوان مالیات می‌پردازند. این نتیجه ادغام سرمایه و قدرت است. ۱۱درصدِ میلیاردرها در سال‌های اخیر، مقام‌های سیاسی داشته و یا برای این مناصب نامزد شده‌اند. دونالد ترامپ اولین میلیاردری است که رئیس‌جمهور آمریکا شد. امانوئل مکرون در مقام یک بانکدار سرمایه‌گذار برای امپراتوری روچیلد کار می‌کرد. ریشی سوناک ثروتمندترین نخست‌وزیر در تاریخ بریتانیا است.

تبدیل حلقه سرمایه‌داران بزرگ به یک کاست بسته روز به روز آشکارتر می‌شود. سال گذشته بیش از نیمی از افزایش ثروت میلیاردرها ناشی از درآمد حاصل از ارث بوده است.

تخمین زده می‌شود که حتی افزایش اندک مالیات بر ثروت ابرثروتمندان، میلیاردها نفر را از فقر نجات خواهد داد. با این حال، دستورالعمل‌های نئولیبرالی دولت‌ها مانع این کار می‌شوند. به گزارش مجله لنست (ایالات متحده آمریکا)، به دلیل عدم کفایت توسعۀ پزشکی عمومی، سالانه حداقل ۱۰۰میلیون نفر به صفوف فقرا اضافه می‌شوند. تنها کمتر از نیمی از بودجه درخواستی برنامه جهانی غذای سازمان ملل در سال ۲۰۲۳، تامین شده است. زیرا سرمایه و دولت‌های حامی آن اولویت‌های کاملاً متفاوتی دارند.

موج پیراهن قهوه‌ای‎ها و نیاز به بسیج چپ

رفقا!

تقاضای جهانی برای تغییر روشن است. بشریت حاضر نیست تسلیم نظامی شود که او را محکوم به زندگی گیاهی، و تهدید به جنگ هسته‌ای می‌کند. سرمایه جهانی برای تقویت قدرت و جلوگیری از نابودی خود گام برمی‌دارد.

در کنگره پانزدهم حزب کمونیست فدراسیون روسیه، نحوه واکنش بورژوازی به بحران را ارزیابی کردیم. امپریالیست‌ها در حال افزایش تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در دست بزرگ‌ترین گروه‌های مالی و اقتصادی هستند. قدرت انحصارهای بزرگ و نفوذ آنها بر صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، ناتو و سایر ساختارهای فراملی در حال افزایش است. منافع جهان‌گرایان (گلوبالیست‌ها) توسط مجمع داووس، کمیسیون سه‌جانبه، باشگاه بیلدربرگ و سایر مراکز مشابه تقویت می‌شود. قدرت سرمایه به شکل فزاینده‌ای در حال ادغام با نهادهای قدرت است. بزرگ‌ترین شرکت‌ها دستگاه سرکوب رو به رشد قوی‌ترین دولت‌ها را در اختیار دارند. امپریالیسم، سیاست استعمار نو را تشدید می‌کند.

زمان، درستی تحلیل کنگره حزب ما را اثبات کرده است. سرمایه با تشدید استثمار، افزایش سفته‌بازی و ماجراجویی‌های نظامی، با کاهش نرخ سود مبارزه می‌کند. متجاوزان در جهان همچنان قادر به ایجاد درگیری نظامی هستند. غرب کودتا در اوکراین را سازماندهی کرد و درگیری‌های خونین را در دونباس دامن زد. وضعیت در منطقه آسیا و اقیانوسیه پیچیده‌تر شده است. اوضاع در خاورمیانه وخیم‌تر شده است. نقاط بحرانی در قاره آفریقا در حال افزایش است. سرمایه به طور فزاینده‌ای روش‌های نئوفاشیستی را در سیاست‌های خارجی و داخلی دولت‌های بورژوایی ترغیب می‌کند.

تضادها در جهان بر بستر انشعاب بورژوازی غرب به دو «جناح»: «گلوبالیست» (جهان‌گرا) و «ناسیونالیست»، رو به فزونی است. اما هر دوی آنها در احیای فاشیسم فعال هستند. «گلوبالیست‌ها» به سوءاستفاده از ایده‌های دموکراسی و حقوق بشر ادامه می‌دهند، اما این کار، مانع حمایت آنها از نئونازی‌ها در کشور‌های «پیرامونی» نیست. اوکراین گواه روشن این موضوع است.

اردوگاه دوم بورژوازی تمرکز خود را بر مبارزه علیه «پایمال کردن ارزش‌های سنتی» گذاشته و فعالانه از دشمن‌نمایی مهاجران و دیگر «غیرخودی‌ها» استفاده می‌کند. لفاظی‌های ضد مهاجران ترامپ، احزاب وکس۲۲ در اسپانیا، آلترناتیو برای آلمان، چگی۲۳ در پرتغال و بسیاری دیگر از نمایندگان این اردوگاه هستند.

هر دو جریان بیانگر منافع امپراتوری‌های مالی هستند. آنها سعی می‌کنند رشد جنبش کارگری را با تکیه بر ضد کمونیسم هار و متعلق به عصر حجر، مهار کنند. سردمداران غرب در مبارزه با چین تأکید می‌کنند که دشمن آنها حزب کمونیست است. در سال ۲۰۱۹، اندیشکده‌های آمریکایی نزدیک به کاخ سفید کمیتۀ «چین: خطر کنونی» را تشکیل دادند. شرکت‌کنندگان در آن تأکید داشتند: «تا زمانی که حزب کمونیست در قدرت است، امیدی به همزیستی با چین نیست.»

با وجود تغییر دولت‌ها، واشنگتن در حال تقویت سیاست ضد چینی خود است. این سیاست بخشی از استراتژی امنیت ملی ایالات متحده است. الیگارشی غرب، موفقیت جمهوری خلق چین در توسعۀ کشور را تهدید اصلی برای هژمونی خود می‌داند. پکن به نسل‌کشی جمعیت مسلمان، به نقض حقوق ساکنان هنگ‌کنگ و تبت متهم می‌شود. بلوک آکوس۲۴ برای محاصره چین ایجاد می‌شود. اوضاع در اطراف تایوان متشنج است. واشنگتن به هر طریق ممکن در ژاپن، فیلیپین و سایر کشورها خصومت با چین را دامن می‌زند. آمریکا در تلاش است با جنگ اقتصادی، چین را از دسترسی به فن‌آوری‌های مدرن محروم سازد.

ترامپ با اعمال تحریم‌ها، تعرفه‌ها و سایر اقدامات تنبیهی، مستقیماً به چین حمله کرد. تیم بایدن تکیۀ خود را بر ایجاد ائتلاف علیه چین گذاشته است. علاوه بر بلوک آکوس، اتحاد سه‌جانبۀ ایالات متحده – ژاپن – کره جنوبی در حال تشکیل است. گفت‌وگوی چهارجانبه امنیتی – کواد۲۵ دوباره به جریان افتاده است.

سرمایه جهانی به دنبال اعمال سلطه است. بنابراین سردمداران سیاسی ایالات متحده فارغ از اختلافات حزبی خود، در گسترش منافع آمریکا باهم متحدند. اشتراک نظر این دو جناح در همه جا قابل مشاهده است، خواه جنگ در سوریه یا در یمن باشد، یا تراژدی دونباس، «انقلاب چتر‌ها» در هنگ‌کنگ، ویا درگیری‏ها در خاورمیانه.

واشنگتن طی ۱۰ سال گذشته، بدهی‌های خود را به طرز چشمگیری افزایش داده است. تا پایان سال ۲۰۱۳، کاخ سفید تنها ۵میلیارد دلار برای پیاده‌سازی پروژه باندرا در اوکراین هزینه کرد. استراتژیست‌های آمریکایی امیدوارند با شروع جنگ‌ها مشکلات انباشته داخلی را حل کنند. فاشیسم همچنان به عنوان ابزاری در دست امپریالیست‌های آمریکایی مورد استفاده است.

نشانه‌های بی‌شماری وجود دارند که قدرت‌های پیشرو سرمایه‌داری در آستانه استقرار دیکتاتوری‌های دست راستی هستند. از جملۀ این نشانه‌ها، نفرت‌انگیزتر شدن گفتار بسیاری از رهبران این کشور‌هاست. مثلاً ترامپ با جدیت تمام می‌گوید که هجوم مهاجران به آمریکا نتیجه توطئه حزب کمونیست چین و دولت‌های آمریکای لاتین است: «آنها جنایت و بیماری با خود می‌آورند. آنها متجاوز هستند و حیات کشور ما را مسموم می‌کنند.» ترامپ به شکل تحریک‌امیزی بزرگ‌ترین اخراج [مهاجران] در تاریخ را وعده می‌دهد.

طرفداران دیدگاه‌های چپ نیز تهدید می‌شوند. بنیاد هریتیج، اندیشکده تیم ترامپ، طرحی را برای پاکسازی سازمان‌های دولتی و نظام آموزشی از افراد «غیرقابل اعتماد» آماده کرده است. شخص ترامپ انحلال وزارت آموزش و پرورش را، که «متعصبان رادیکال و مارکسیست‌ها در آن نفوذ کرده‌اند»، وعده می‌دهد. او دائماً کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها را تهدید به سرکوب می‌کند.

ترامپ خشم خود را از مذاکرات ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ در چین پنهان نکرد. به نظر او این دیدار موجودیت آمریکا را تهدید می‌کند.

در فلوریدا، یکی از پایگاه‌های جمهوری‌خواهان، فرماندار ران دسانتیس۲۶ سه لایحه آموزشی را در سال ۲۰۲۱ امضا کرد. واحدی درسی با موضوع «شیطان کمونیسم» در برنامه آموزشی وارد شده است. اکنون در مدارس دولتی، دریافت کارنامه بدون گذارندن واحد درسی با موضوع «قربانیان روز کمونیسم» غیرممکن است. قبلاً در سال جاری، دسانتیس دستور داد تا آموزش کودکان درباره «شرارت کمونیسم» از مهدکودک‌ها آغاز شود. ایشان اخیراً از سرکوب شرکت‌کنندگان در اعتراضات هواداری از فلسطین حمایت کرد. او دانشجوبان و معلمان را به اخراج تهدید کرد.

ضد‌کمونیسم معمولاً با لاپوشانی دیکتاتوری‌های فاشیستی همراه است. حزب وُکس اسپانیا از احیای فرانکو حمایت می‌کند و محافلی را در یادبود لشکر آبی (لشکری که از سوی دولت فرانکو دوش‌به‌دوش ارتش نازی علیه کشور ما جنگید) برگزار می‌کند.

حزب چگا در پرتغال نمایندگان خود در پارلمان این کشور را از ۱۲ به ۵۰ کرسی افزایش داده است. این حزب با متحد کردن طرفداران رژیم سالازار، خواستار حذف اشاره به سوسیالیسم در قانون اساسی کشور است.

مقامات مجارستانی در حال ساخت بناهای یادبود سردار نازی هورتی هستند. نخست‌وزیر اوربان او را «یک دولتمرد استثنایی» می‌خواند.

نفوذ حزب راست آلترناتیو برای آلمان در حال افزایش است. حزب ملی دموکراتیک نئوفاشیست نیز در این کشور فعالیت می‌کند. هر از گاهی فراخوان‌هایی مبنی بر پایان دادن به سیاست اعلام برائت از جنایات فاشیسم و نشان ندادن هیتلر به عنوان یک شیطان مطلق به گوش می‌رسد.

در ایتالیا در سال ۲۰۲۲، ائتلافی به رهبری حزب «برادران ایتالیا» به قدرت رسید. این حزب از دل سازمان نئوفاشیست «جنبش اجتماعی ایتالیا» که توسط چهره‌های سابق رژیم موسولینی ایجاد شده بود، بیرون آمد. نخست‌وزیر فعلی جورجیا ملونی نیز کار خود را در آنجا آغاز کرد. سه سال پیش، نوه دیکتاتور فاشیست راکل موسولینی در انتخابات شورای شهر رم پیروز شد. و امسال، دادگاه عالی کشور حکم داد که سلام فاشیستی جرم نیست و می‌توان از آن در راهپیمایی‌ها آزادانه استفاده کرد.

مقامات ارشد دست راستی هر روز در اظهار عقاید خود جسورتر می‌شوند. ایگناسیو لاروسا، رئیس مجلس سنا، با افتخار اعتراف می‌کند که مجسمه موسولینی را در خانه دارد و «نظریات نژادپرستانۀ چپ‌ها علیه ایتالیایی‌ها» را بدترین نوع نژادپرستی می‌داند. او در ادامه می‌گوید اگر قبلاً چپ‌ها مردم را وادار به طرفداری از استالین می‌کردند، امروز لبۀ انتقادشان را متوجه مخالفان مهاجرت و دلواپسان «تهدید اسلامی» کرده‌اند.

درست مانند صد سال پیش، نیروهای راست افراطی به عنوان «واحد جنگی» سرمایه بزرگ عمل می‌کنند. آنها اغلب، به عنوان حامیان سیاست‌های افراطی نئولیبرالی، از کاهش مالیات شرکت‌ها، حذف حقوق نیروی کار و محدود کردن اختیارات اتحادیه‌های کارگری حمایت می‌کنند.

در ایتالیا، دولت ملونی با به قدرت رسیدن، حملات خود به کارگران را آغاز کرد. به این ترتیب، بر اساس طرح اصلاح حقوق بازنشستگی، مزایای بازنشستگی تنها به شهروندانی که حداقل ۴۱ سال حق بیمه پرداخت کرده باشند، تعلق می‌گیرد.

با نگاهی به اقدامات دولت مجارستان، وکس، چگا و دیگر نیروها، موضع همبستگی راست افراطی در حمایت از جنایات اسرائیل نیز روشن می‌شود. شعارهای ضد مهاجرتی و ضد اسلامی برای منحرف کردن توجه‌ها از علل طبقاتی بحران به عوامل قومی، ایجاد تفرقه در کارگران و «خارج کردن سرمایه و فرامین آن از تیررس حملات» طراحی شده‌اند.

گردهم‌آیی نیروهای «بین‌الملل پیراهن قهوه‌ای‌ها» در مجارستان تحت عنوان «کنفرانس بین‌المللی اقدامات سیاسی محافظه‌کارانه» برگزار شد. تقریباً ۵۰۰ نماینده در آن شرکت کردند. از جمله شرکت‌کنندگان می‌توان از رهبران حزب آزادی هلند، وکس اسپانیا، حزب منافع فلاندرهای بلژیک، حزب محافظه‌کار خلق استونی، حزب قانون و عدالت لهستان نام برد.

اشتباه است اگر فرض کنیم احیای فاشیسم یک پدیده منحصراً غربی است. چنین روندهایی در سایر کشورها نیز دیده می‌شود. نفوذ راست افراطی در آمریکای لاتین در حال افزایش است. رئیس‌جمهور سابق برزیل، ژائیر بولسونارو، دیکتاتوری نظامی را ستایش می‌کرد، سیاه‌پوستان و سرخپوستان را مادون انسان می‌خواند و خواهان نابودی کمونیست‌ها بود. خاویر میلی، رئیس‌جمهور آرژانتین نیز همین مسیر را طی می‌کند. رودولفو بارا به عنوان دادستان کل آرژانتین منصوب شد. او در جوانی پُر ماجرای خود از فعالان یک گروه نئوفاشیست مسئول ترور‌ها و حمله به نیرو‌های مترقی بود. معاون میلی، ویکتوریا وییروئل۲۷، از دیکتاتوری نظامی ۱۹۷۶-۱۹۸۳، که کشور را از دست «تروریست‌های کمونیست» نجات داد، با احترام یاد می‌کند. محبوبیت حزب راست افراطی جمهوری‌خواه در شیلی در حال افزایش است. بنیانگذار آن، خوزه آنتونیو کست، برادر یکی از چهره‌های برجسته دیکتاتوری پینوشه است. او فرزند یک افسر ارتش ورماخت است که به شیلی گریخت. وی مدعی است که اکنون هم مانند نیم قرن پیش، مبارزه «میان آزادی و کمونیسم» است.

در هند، جنبش انحصارطلب هندو، ایدئولوژی هندوتوا را ایدئولوژی دولتی می‌نامد. طرفداران آن اسلام و مسیحیت را ادیان «بیگانه» می‌خوانند که «توسط مهاجمان خارجی به هندوستان تحمیل شده‌اند» و خواهان ریشه‌کن کردن آنهاست. سیاست‌های فعال ضد مسلمانان این جنبش، در تخریب مساجد و حتی خشونت فیزیکی قابل مشاهده است.

یکی از نظریه‌پردازان ناسیونالیسم هندو، وینایِک سوارکار۲۸، هیتلر را تحسین می‌کرد. چهره‌های مشابهی در هند امروز به جای مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو نشانده می‌شود. امروز این دو تن را به امتیاز دادن به چین و «کمونیست‌های بی‌خدا» متهم می‌کنند. افتتاح ساختمان جدید مجلس، هم‌زمان با صدوچهلمین سالگرد تولد سوارکار برگزار شد.

ملی‌گرایان هندی خواستار احیای «سرزمین بزرگ مادری» هستند. به‌زعم آنان این سرزمین مادری شامل افغانستان، پاکستان، تبت چینی، بنگلادش، سریلانکا، میانمار، نپال و تعدادی از کشورهای دیگر است. احساسات ضد چینی تقویت شده است. در«رام ناوامی» (جشن تولد راما خدای هندو‎ها، -م.) – راهپیمایی هندوها در مناطق محل سکونت پیروان ادیان دیگر، با حمله به معابد و درگیری با آنها همراه است.

در اسناد بیست‌و‌سومین کنگره حزب کمونیست هند (مارکسیست) گفته می‌شود، طبقه حاکم با دامن زدن به تضادهای مذهبی سعی در منحرف کردن مردم از بحران و تضعیف همبستگی کارگران دارد. کنگره تأکید کرد: «حزب حاکم از طریق عوام‏فریبی ملی‌گرایانه، غوغاسالاری و دوقطبی‌سازی جمعی در حال تحکیم قدرت است، و در زیر این پوشش‎ها غارت ثروت ملی، مشروعیت بخشیدن به سرمایه‌داری وابسته، فساد و اقتدارگرایی شکل می‌گیرد.»

ویژگی بارز بسیاری از «قطب‌های» رو به رشد فاشیستی، تقویت جنبش‌های ناسیونالیستی است. اغلب آنها پوشش مذهبی دارند. غالباً احساسات میهن‌پرستانه از طریق فراخوان برای «بازیابی عظمت گذشته» و «حفاظت از ارزش‌های سنتی» به بازی گرفته می‌شوند، و تصویری از دشمن در داخل کشور و بیرون از مرزها ساخته می‌شود.

در پشت پرده «مبارزه در راه ایده یک ملت»، اغلب انگیزه‌های عمل‌گرایانه بورژوازی «ملی» پنهان شده است. بخشی از مشکلات با کمک ملی‌گرایی حل می‌شود. اولاً، دستیابی به استقلال بیشتر از مراکز «قدیمی» سرمایه‌داری توجیه می‌شود. ثانیاً، ضربه‌ای به نخبگان کارگزار سرمایه‌داری غربی وارد می‌آید. ثالثاً با این بهانه جنبش اعتراضی مردم را بهتر می‌توان سرکوب کرد. مبارزۀ زحمتکشان در راه منافع طبقاتی خود، با جانشینی ایدئولوژی «آینده بزرگ ملت» منحرف می شود. کسانی که برای دفاع از حقوق کارگران به خود جرأت می‌دهند، به عنوان «خائن به منافع ملی» معرفی می‌شوند. «سرمایه ملی» برای نفوذ نامحدود خود در داخل کشور تلاش می‌کند.

چپ و چالش‌ها جهان چند قطبی

چپ در مقابل تعیین خط مشی مهمی قرار گرفته است. مفهوم جهان چند قطبی موجب پیدایی این باور شده است که تضعیف غرب خودبه‌خود به نظم عادلانه جهانی خواهد انجامید. بله، تضعیف تجاوز‎گری امپراتوری ایالات متحده، فرصت‌های تازه‌ای به نیروهای مترقی می‌دهد. اما جهان عادلانه به‌خودی‌خود پدید نخواهد آمد. و تحقق آن نیاز به یک مبارزه جدی دارد. علاوه بر این، در جهان چند قطبی، تقابل میان رژیم‌های ناسیونالیست متخاصم، تهدیدات بسیاری را به‌وجود خواهد آورد. برای ساختن جهانی امن و عادلانه، احزاب کمونیستی و کارگری باید قدرت، همبستگی و وفاداری خود به اصول را تقویت نمایند.

از نگاه سرمایۀ جهانی‌شده جذابیت ارتجاع و نئوفاشیسم، دلیل بنیادی دیگری نیز دارد و آن برآمد شکستش در عرصۀ روشنفکری است. امروز شما از رهبران ایالات متحده ارزیابی‌هایی نخواهید شنید که از نظر صداقت و عمق کم‌ترین تشابهی با نظرات کندی داشته باشد. هر چه آنها در رویارویی با عقاید بیشتر به عقب رانده می‌شوند، وسوسه‌شان برای حل مسئله با توسل به زور بیشتر می‌شود.

تمام مفاهیم بورژوایی دوران اخیر رنگ باخته است. امروزه کاملاً روشن شده است که انهدام اتحاد جماهیر شوروی به معنای «پایان تاریخ» ادعایی فوکویاما نیست. پیشگویی «برخورد تمدن‌ها»ی هانتینگتون به وقوع نپیوست. اکنون هردوی این فیلسوفان بورژوا رسوا شده‌اند. روسیه که قرن‎ها در بستر فرهنگی مشترک با اروپا توسعه یافته بود، اکنون از همگام شدن با غرب امروزی امتناع می‌ورزد و این کشور همراه با چین به مخالفت با مدعیان سلطه بر جهان برخاسته است.

الگوی سازمان همکاری بریکس به‌ویژه در اینجا بسیار سرشت‌نشان است. کشورهایی که بنیاد این سازمان را شکل دادند: برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی – نمایندۀ سنت‌های ملی، فرهنگی و تمدنی کاملاً متفاوتی هستند. اما آنها نه تنها برای حذف یکدیگر نمی جنگند، بلکه برای رسیدن به دنیایی عادلانه به شکل فزاینده‌ای به هم نزدیک‌تر می‌شوند.

بنابراین، آخرین نظرگاه‌های بورژوایی که ادعای «توضیح همه چیز» را داشتند، در آزمون زمان تاب نیاوردند.

خطوط گسل اصلی زمانۀ ما نه در راستای تمدن‌ها، بلکه در راستای مسائل برابری و عدالت قرار دارد. در نتیجه، در تحلیل فرآیندها و پدیده‌های جهان مدرن، صحت و ثمربخشی روش‌شناسی مارکسیستی-لنینیستی مجدداً تأیید می‌شود. سایر رویکردها، و الگو‌های تحلیل وضعیت یا بی‌اعتبار شده‌اند، و یا تنها به عنوان روش‌های کمکی می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند.

برخی از نظریه‌پردازان بورژوایی حتی انحطاط آشکار برای بشریت را رقم می‌زنند. این ایده، سیر تکاملی بشریت به سوی «قرون وسطای جدید» را مطرح می‌کند. این ایده‌ها با انتشار مقاله روبرتو واکی، «قرون وسطای پیش رو»۲۹ در سال ۱۹۷۳ مورد توجه قرار گرفت. این مبحث با مقالات امبرتو اکو: «گذار به قرون وسطا آغاز شده است»۳۰ و جان نیکلاس گری: «بیداری روشنگری»۳۱ پشتیبانی شد.

برای الیگارشی جهانی، بدیهی است که گذار به «قرون وسطای جدید» مستلزم کاهش شدید جمعیت در جهان است. گزینه‌ها و ابزارهای مخصوص چنین انتقالی مورد بررسی قرار می‌گیرد. از ویژگی‌های بارز این آموزه‌ها می‌توان به ناسیونالیسم متعلق به عصر حجر، و مضمون ضدکمونیستی و ​​ضدشوروی آنها اشاره کرد.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، کتاب ژاک آتالی: کوچ‌نشینان جدید۳۲ منتشر شد. در این کتاب از «شهروندان عادی جهان» خواسته می‌شود تا در جستجوی مکانی مناسب‌تر روی زمین آواره شوند و به زیست جمعی روی‌آورند. این در حالی است که هم‏زمان حرف‌هایی درباره «میلیاردر‌های طلایی» به گوش می‌رسد. در واقع به ایالات متحده این حق داده شد تا ساکنان کره زمین را «با شلاق و شیرینی» وادار به پذیرش ارزش‌ها و شیوه زندگی خود کند.

چنین ایده‌هایی تنها نیم‌گام با جداسازی جدید مردم از توده‌ای که «مادون انسان» معرفی می‌شوند، فاصله دارند. و این ایده‌ها همیشه به عنوان توجیهی برای ترور، شکنجه، قتل عام و انجام آزمایش‌های هولناک به کار رفته است. امروز شاهد نسل‌کشی فلسطینیان، آزمایشگاه‌های بیولوژیکی ایالات متحده در سراسر جهان، و عدم تمایل دولت‌های غربی در حمایت از فقیرترین کشورها در طول شیوع گسترده کرونا هستیم.

همچنین می‌بینیم که چگونه تفاله‌های باندرا ساکنان دونباس را مادون بشر می‌خوانند. حال، پاسخ سیاستمداران غربی به این مسایل چگونه است؟ اولاً، آنها فعالانه از این رژیم نازی حمایت می‌کنند. ثانیاً، آنها می‌گویند که نسل کشی روس‌ها در دونباس «غیرواقعی و مسخره است». و ثالثاً، آنها نیز خود در «تخریب» فرهنگ روسیه مشارکت دارند.

تقویت جبهه نیروهای ضد فاشیست در روسیه

پس از وقایع نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، گمانه‌زنی‌های زیادی پیرامون موضوعاتی چون رویارویی نژادی، قومی و مذهبی در جهان، و آغاز «جنگ تمدن‌ها» شایع شد. با این حال، این برای ما بر اساس اصول تحلیلی حزب خود از همان ابتدا قابل تشخیص بود و در کتاب «جهانی‌سازی و سرنوشت بشریت» نشان دادیم که همه این‌ها ترفند‌هایی برای پنهان کردن انگیزۀ طراحان «نظم نوین جهانی» برای تحقق اهداف زیر هستند:

– دستیابی به یک «هرم فرمان‌برداری» در صف‌بندی جهانی. در راس این هرم ایالات متحده، زیر آن متحدانش و در پایین هرم کشورهای «جهان سوم» قرار دارد. روسیه، اوکراین، جمهوری‌های ماوراء قفقاز، آسیای مرکزی و سایر کشورهای پساشوروی، در همان پایین هرم جای خواهند گرفت.

– ایجاد یک ساختار قدرت فراملی تابع ایالات متحده. دولتی در اساس دیکتاتوری و دشمن میلیاردها انسان روی کره زمین.

– استقرار کنترل بر منابع انرژی و مواد خام جهان. زیر سلطه گرفتن نظام مالی، و در نتیجه در اختیار گرفتن کنترل کل اقتصاد کره زمین.

– اقدام نظامی برای شکست کشورهایی که سعی در دفاع از منافع ملی- دولتی خود دارند. از میان برداشتن رهبرانی که با هژمونی آمریکا مخالفند.

– مهار کامل گردش اطلاعات؛ تحمیل نظام ارزشی خود بر همۀ جهان. سرکوب کلیۀ مخالفان با استفاده از برچسب تروریسم.

– محاصره کامل روسیه به‌عنوان نیرویی که قادر به مقاومت در برابر چنین طرح‌هایی است. برای انجام این کار، باید از جمله از

حضور نظامی ناتو در قلمرو جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی، استفاده کرد.

در همان زمان این نتیجه گرفته شد: «جهانی شدن امپریالیسم یعنی مبارزه برای به بردگی کشاندن مردم، تقسیم و توزیع مجدد جهان و منابع آن. جهانی شدن یعنی مبارزۀ متحد امپریالیست‌ها علیه کشورهای «پیرامونی» جهان، و مبارزه جناح‌های مختلف امپریالیستی با یکدیگر».

با گذشت بیش از ۲۰ سال، صحت این ارزیابی‌ها ثابت شده است. سرمایه‌داری همه چیز را تحقیر و به اضمحلال می‌کشد: در اقتصاد، در زندگی اجتماعی، در فرهنگ و ایدئولوژی. هیچ تغییر رنگی، قادر به تغییر ماهیت امپریالیسم نیست. تقسیم جهان به دو مقولۀ «شمال ثروتمند و جنوب فقیر»، برای مدتی باعث تضعیف درگیری میان پرولتاریا و استثمارگران در کشورهای غربی شد. اما سرمایه‌داری با تقلیل تضادها در سطح ملی، تنها به آنها خصلتی جهانی داده است.

تأخیر در گذار به سوسیالیسم در کشورهای جداگانه، تنها موجب سرعت گرفتن تغییرات سوسیالیستی در سطح جهان می‌شود. آنچه در حال رخ دادن است، تضعیف تضادهای سرمایه‌داری انحصاری نیست، بلکه جهانی شدن و تشدید آنها در سطح جهان است.
این روندهای جهانی خود را در روسیه نیز آشکار کرده است. ما موظفیم که تقویت گرایش‎های راست در کشورمان را جدی بگیریم. این گرایش‌ها تصادفی یا ناشی از دسیسه‌های فردی نیستند. طبقۀ بورژوا برای حفظ منافع خود احساس خطر کرده است. این روند‎ها همگی ناشی از عمق عملکرد الگوی توسعه سرمایه داری در کشور است.

اولاً، بخشی از سرمایه‌داری روسیه در تلاش برای استقلال از غرب و خواهان اشغال «جایگاهی» امن در جهان به عنوان منطقۀ نفوذ خود است.

ثانیاً، گرایش‎های چپ‌گرایانه و طرفدار شوروی در جامعه روسیه موجب وحشت شده است. این گرایش‎ها از ایجاد یک نظام استثمار «کلاسیک» در کشور ما و حذف کامل دستاوردهای اجتماعی دوران شوروی جلوگیری می‌کنند.

ثالثاً، ضعف الگوی صدور مواد خام سرمایه‌داری روسیه، طبقه حاکم را وادار ساخته تا با مانور فعال، سیاست‌های بناپارتیستی را دنبال کند. با این حال، این طبقه مایل است که موقعیت را «ساده» کرده و کنترل شدید اداری و پلیسی را جایگزین دغل کاری‌های سیاسی کند.

محافل بورژوایی توانایی محدودی در سیاه‌نمایی دوران شوروی دارند. آنها به‌خوبی آموخته‌اند که با جدا کردن شکل از محتوا، درباره پیروزی بزرگ، تسخیر فضا و سایر پیروزی‌ها قلم‌فرسایی کنند، بی‌آنکه از عامل اساسی این دستاوردها ذکری به میان آورند. آنها دائماً «فراموش می‌کنند» که این پیروزی‌ها به یمن سوسیالیسم و ​​قدرت اتحاد شوروی میسر شده است. با این حال، حتی اشارۀ مختصری به این حقایق، به مذاق محافل الیگارش خوش نمی‌آید. از یک سو، مردم دوران گذشته را با دوره کنونی مقایسه می‌کنند و نتیجه به نفع دومی نیست، و از سوی دیگر، تلاش عمدی برای «نادیده گرفتن» یا تحقیر نقش سوسیالیسم، کمونیست‌ها، لنین و استالین، میهن‌پرستان واقعی را ناخشنود می‌کند.

علت برخورد دوگانه نسبت به دوران شوروی در ماهیت طبقاتی قدرت حاکم نهفته است. تلاش‌های متعدد برای انتقال جسد لنین و پوشاندن مقبرۀ او، ادامۀ فعالیت مرکز یلتسین۳۳ و تخریب بناهای یادبود قهرمانان ارتش سرخ‌ و برپایی بنای یادبود افرادی چون کلچاک‌۳۴، همگی ریشه‌ در دیرپایی میراث «دهه نود» دارد. حزب ما در مبارزه‌ای قاطع و پیگیر با این میراث بوده و هست.

حزب کمونیست فدراسیون روسیه در آگوست ۲۰۰۶، یادداشتی را پیرامون وظایف مبارزه با امپریالیسم و ​​نیاز به محکومیت بین‌المللی جنایات آن منتشر کرد. این پاسخ ما به مرتجعین در پارلمان و شورای اتحادیۀ اروپا بود که به شدت از ایدۀ محکومیت «رژیم‌های توتالیتر» حمایت می‌کنند. آنها سعی در یکسان‌سازی اتحاد شوروی و آلمان نازی دارند. صادقانه بگویم، هیچیک از یک احزاب روسیه در آن زمان عکس‌العملی اصولی از خود نشان ندادند.

علاوه بر این، حتی پس از بمباران یوگسلاوی توسط ایالات متحده و اقمارش، ناتو کوشید تا مشارکت روسیه-‌ناتو را به کشور ما تحمیل کند. این امر منجر به اجرای تمرینات مشترک در منطقه نیژنی نووگورود و ایجاد یک پایگاه هوایی ناتو در نزدیکی اولیانوفسک شد. اعتراض فعالانۀ حزب کمونیست فدراسیون روسیه و متحدان ما، به این نقشه‌های خطرناک پایان داد.

تلاش برای بستن روسیه به ارابه ارتش آمریکا، با ابتکارات عجیب «حزب حاکم» همراه بود. ما مجبور شدیم علیه تلاش‌های سیگوتکین عضو حزب روسیه متحد برای تغییر نماد پرچم پیروزی، و «حذف» داس وچکش مبارزه کنیم. چندین سال طول کشید تا روز پیروزی بر میلیتاریسم ژاپن به مجموع تعطیلات و سال‌روز‏های مهم بازگردد. اکنون وضعیت مواد کمک آموزشی رو به بهبود است. ما در میزگرد دومای دولتی، نیاز به اصلاح کتاب واحد درسی تاریخ را به تصویب رساندیم.

افراد زیادی در هیئت حاکمه می‌خواهند خود را از نیاز به تحسین و تأیید نظام شوروی خلاص کنند. آنها دنبال منابع دیگری برای کسب مشروعیت خود هستند. برای این هدف، سعی می‌کنند تا از دوران تزار، گارد سفید و ایده‌های نویسندگانی مانند ایلین استفاده کنند.

ما کمونیست‌ها مصریم که: این مسیر تسلیم است، راهی بن‌بست، که به نابودی کشور از درون خواهد انجامید. روسیه تزاری در نهایت به دلیل تضادهای اجتماعی و زیر بار جنگ برای تأمین منافع سرمایه خارجی فروپاشید. الگو گرفتن از آن به معنای انقیاد کشور در برابر سرمایه خارجی، توجیه شکاف بین دولت و مردم؛ و موافقت با دورنمای زوال کامل و نابودی نهایی است.

در این راستا، ما بر اهمیت جهت‌گیری برنامۀ حزب کمونیست فدراسیون روسیه تأکید می‌کنیم: وظیفۀ میهن‌پرستانه تقویت روسیه و چشم‌انداز سوسیالیستی کشور در تطابق با یکدیگرند.

ما تأکید می‌کنیم: تجلیل از ارتش سفید به معنای تأیید تبانی ژنرال‌های آن با مداخله‌جویان خارجی است. اعلام ایلین، شملف۳۵ و سولژنیتسین به عنوان «آموزگاران ملت» به معنای توجیه نیروهای خائن به ملت است، و مجموع همۀ این‌ها به معنای خیانت به مسیر چند صد ساله‌ای است که مردم ما طی کردند. برای تشخیص مشاهیر روسیه باید عطش حقیقت و عدالت داشت. کافی است این افراد را به یاد بیاوریم: رادیشچف و نوویکوف، پوشکین و پوشچین، هرزن و اوگارف، بلینسکی و چرنیشفسکی، پتراشفسکی و تیوتچف، تورگنیف و نکراسوف، تولستوی و داستایوفسکی، گورکی و مایاکوفسکی، بلوک و یسنین. ما هر گونه تلاش برای جایگزینی سنت دموکراتیک مردم میهن خود با مفاهیم بیگانه را شرورانه می‌دانیم.

کسانی که به دلیل نفرت از زحمتکشانی که خود را از زیر یوغ تزار، زمین‌داران و سرمایه داران رها کردند، با فاشیسم متحد شدند، شایستۀ تجلیل نیستند. اتحاد آنها با فاشیسم به هیچ وجه تصادفی نبود.

مهاجران سفید در سال ۱۹۳۱، در‌ هاربین متحد فاشیست روسیه را تشکیل دادند. شعب آن در اروپا، آمریکای لاتین، ایالات متحده آمریکا و کانادا ایجاد شد. وجوه متمایزاین حزب ضدکمونیسم سرسخت، تحسین فاشیست‌ها و همکاری با دیکتاتوری‌های آنها برای سرنگونی قدرت شوروی بود. رودزاوسکی۳۶ رهبر حزب، موسولینی و هیتلر را می‌ستود و اعلام کرده بود که روسیه باید به دژ بعدی فاشیسم تبدیل شود.

این حزب بزرگ‌ترین سازمان «مهاجران آوارۀ روسیه» بود. این حزب از سال ۱۹۳۶، تلاش کرد تا اقدامات خرابکارانه در اتحاد جماهیر شوروی را سازمان دهد. اس. ایوانف رئیس شاخه آلمانی حزب، تماس نزدیکی با سازمان جاسوسی ارتش نازی۳۷ برقرار کرد. او در آغاز جنگ به قلمرو شوروی فرستاده شد، جایی که با کمک دیگر مهاجران و در ادامۀ تلاش‌های ولاسف۳۸ «ارتش ملی خلق روسیه» را از اسیران جنگی تشکیل داد.

مشهورترین نظریه‌پرداز فاشیسم در روسیه ایوان ایلین بود. او از روی کار آمدن فاشیست‌ها در ایتالیا و سپس در آلمان خوشنود بود. وی در ماه مه ۱۹۳۳، در مقاله «ناسیونال سوسیالیسم، روح تازه» نوشت: «آنچه در آلمان اتفاق می‌افتد یک انقلاب سیاسی و اجتماعی عظیم است… هیتلر چه کرد؟ او روند بلشویکی کردن آلمان را متوقف نمود و در نتیجه بیشترین خدمت را به تمام اروپا کرد… با رهبری موسولینی در ایتالیا و رهبری هیتلر در آلمان، در افول فرهنگ اروپایی وقفه‌ای افتاد…». ایلین حتی پس از شکست نازی‌ها، اعلام کرد که فاشیسم نظریۀ درستی است و تنها به دلیل برخی «اشتباهات» دچار شکست موقتی شد.

برای ترویج محبوبیت این فرد در روسیه، از همان الگوهای بازپروری باندرا و همدستانش در اوکراین استفاده می‌شود. آنها همچنین از عناوینی مشابه «مبارزان استقلال اوکراین» و «احیای روح اوکراینی» استفاده می‌کنند و همچنان مدعی‌اند که هم با هیتلر و هم با حکومت شورا‌ها جنگیده‌اند.

برای اعاده حیثیت از ایلین، به این نکته استناد می‌کنند که او در سال ۱۹۳۸ آلمان را به مقصد سوئیس ترک کرد. بله، او از آلمان نازی رفت، اما دیدگاه خود را تغییر نداد. او از راه روزنامه‌نگاری به فعالیت‌های ضدکمونیستی و طرفداری از نازی‌ها ادامه داد. با وجود این، از بنای یادبود او در یکاترینبورگ و لوح یادبودش در ساختمان دانشگاه دولتی مسکو پرده‌برداری شد. از سال ۲۰۱۳، سمینار‌های متعددی با عنوان «مطالعات ایلینی» در سطح بین‌المللی برگزار می‌شود. مدرسه عالی سیاسی ایلین در دانشگاه دولتی روسیه برای علوم انسانی ایجاد شد. به نظر می‌رسد پشتیبانان او کسانی هستند که در پی ترویج ایده سرمایه‌داری ملی در جامعه روسیه هستند.

سیاست‌های مقامات روسیه کپی‌برداری از رویکردهایی است که قبلاً توسط نیروهای راست‌گرای غرب آزموده شده است. برای حفظ منافع سرمایه، استفاده از تصویر دشمن خارجی امری رایج است. امروز «غرب جمعی» به عنوان یک تهدید خارجی تصویر می‌شود، که البته چندان هم بیراه نیست. در تعقیب این سیاست، موضوعات بحث‌انگیز دیگری مطرح می‌شود. گروه‌های حامی دولت دائما موضوع «مهاجران خلاف‏کار» را ترویج می‌کنند و به عدم تمایل آنها به جذب در جامعۀ روس تأکید دارند. اما در مورد این واقعیت که سرمایه روسی و باند‌های جنایتکار از مهاجرت بی‌رویه سود می‌برند، سکوت می‌کنند. نبود قوانین حامی نیروی کار، کاهش دستمزد کارگران خارجی و روسی را ممکن ساخته، و نبود اشتغال پایدار، زمینه را برای فعالیت باند‌های جنایتکار فراهم کرده است. برای ادغام مهاجران در فضای فرهنگی روسیه نظام کارآمدی به وجود نیامده است.

نامزد بعدی برای ارائۀ تصویر دشمن داخلی، نیروهای چپ هستند. با توجه به گرایش شدید شهروندان در حمایت از اتحاد جماهیر شوروی، مقامات جرأت نمی‌کنند تا در این مورد «گسترده» عمل کنند، اما گام به گام می‌کوشند تا از کمونیست‌ها یک تصویر منفی در اذهان عمومی ایجاد نمایند. همین امر پاسخ به این سؤال است که چرا مقامات به «مرکز یلتسین»، تجلیل از ایلین، و بناهای یادبود کراسنوف۳۹ و کولچاک و نظایر آن نیاز دارند.

بهترین پاسخ به تلاش‌ها برای تحریف عقاید و مشی سیاسی ما، کوشش فعالانه برای دستیابی به اهداف برنامه حزب کمونیست فدراسیون روسیه است. مهم‌ترین جهت فعالیت ما اتحاد نیروهای ضد فاشیست در مبارزه با امپریالیسم، ارتجاع و تهدید نظامی است.

آنچه تجربۀ حزب به ما می‎آموزد: آگاهی، و افتخار به دوران شوروی، و ترویج آن است

رفقای عزیز!

شرط مهم برای شکل‌گیری یک موضع قوی ضد فاشیستی، کار آموزشی، مدنی و میهن‌پرستانه با ساختاری مناسب میان مردم است. شاخه‌های متعدد حزب کمونیست فدراسیون روسیه فعالانه در این امر بزرگ مشارکت دارند.

حزب ما همیشه و در همه سطوح تلاش برای حذف مواد آموزش وظایف مدنی از برنامه‌های آموزشی را به شدت محکوم کرده است. ما قاطعانه با تلاش‌ها برای جایگزین کردن آموزش‌های مدنی و میهن‌پرستی، اخلاق و احساسات عالی زیبایی‌شناختی با آموزش برای تبلیغ روحیۀ مصرف‌کنندگی مخالفت کردیم.

نبرد علیه نئوفاشیسم متوقف نشده، تنها به میدان جدید نبرد در قلب و روح مردم انتقال یافته است. علیرغم سوگندهای وفاداری به میهن که به‌تازگی در تمام سطوح درمیان مسئولین کشور باب شده است، سیاست‌های دولت از میهن‌پرستی واقعی هنوز بسیار فاصله دارد. ترویج میهن‌پرستی مستلزم ادامه مبارزه و انتشار رشد آگاهی مدنی از همۀ طرق ممکن است. رفقای ما در این میدان به دنبال ترویج ارزش‌های ایدئولوژیک و اخلاقی هستند که برای پیروزی مردم در نبرد علیه نئونازیسم ضروری است.

شرط کلیدی برای تقویت دیدگاه‌های ضد فاشیستی، مبارزه با ضدیت علیه میراث شوروی است. بخش مهم این مبارزه میهنی حفظ خاطره جنگ بزرگ میهنی، افشای تحریفات تاریخ، و حفظ یادبود‎های آن دوران است.

جنبش‌های جوانان و زنان ما در مقابله با جعلیات تاریخی در ضدیت با حزب کمونیست فدراسیون روسیه، سمینارها، نمایشگاه‌ها، میزگردها، کنفرانس‌های علمی و عملی زیادی برگزار می کنند. همۀ این فعالیت‌ها معطوف به بزرگداشت انقلاب سوسیالیستی، پاس‌داشت لنین و استالین، مبارزان در راه استقرار کشور شوراها، یادآوری قهرمانی مردم در سال‌های نبرد با فاشیسم، دستیابی به فضا در شوروی، و معرفی بیشتر قهرمانان ملت است.

احیای نمادهای دوران شوروی که توسط رژیم باندرا در مناطق دونباس، زاپوروژیه و خرسون ویران شده بود، برای ما افتخاری است. با مشارکت فعال کمیته‌های حزب کمونیست فدراسیون روسیه، بیش از ۲۰ بنای یادبود لنین بازسازی شدند. چنین کاری در گنیچسک، ملیتوپول، لیزیچانسک، و ملوف۴۰ و سایر شهرک‌های آزاد شده از سوی ارتش حکومت کی‌یف انجام شد. این تلاش‌ها بخش مهمی از مبارزات طولانی حزب کمونیست فدراسیون روسیه برای پاس‎داشت نقش برجسته لنین و استالین در تاریخ میهن ما است.

کمونیست‌ها و اعضای کومسومول مسکو و منطقه مسکو با موزه- ررزو گورکی لنینسکی همکاری می‌کنند و ضمن پاکسازی محل، کنفرانس‌ها و جلساتی برگزار می‌کنند. با موزه‌های لنین در اولیانوفسک، کازان، سامارا همکاری می‌شود. دانشجویان مرکز مطالعات سیاسی با نمایشگاه موزه جنگ بزرگ میهنی در تپه پوکلونایا۴۱ آشنا می‌شوند.

همراه با ما، مردم بیشتری طرفدار بازگرداندن نام استالینگراد به این شهر تسخیرناپذیر​​افسانه‌ای در کنار ولگا هستند. نقش رهبری در کمیته عمومی منطقه ولگوگراد به عهدۀ اعضای حزب کمونیست فدراسیون روسیه و متحدان حزب ماست. فراکسیون لنین کومسومول در پارلمان جوانان در مجلس قانونگذاری منطقه کیروف ابتکار عمل برای نامگذاری یکی از خیابان‌های کیروف به استالینگرادسکایا را به عهده گرفت. این ایده مورد حمایت گسترده‌ای قرار گرفت. دومای شهر روی آن کار می‌کند. حمایت از این گونه اقدامات در همه جا بسیار مهم است.
در منطقه نیژنی نووگورود، در قلمرو ناحیه شهری بور، بنای یادبود جوزف استالین، و ایجاد یک مرکز فرهنگی و آموزشی با نام

«استالین» در حال انجام است. بنیادی در ولادیمیر ایجاد شده است که وظیفه آن حفاظت از یادگارهای رهبر استالین فرماندۀ کل قوا و جمع‌آوری کمک‌های مالی برای ایجاد یک بنای یادبود برای وی است. مجسمه نیم‌تنه ژنرال استالین در حیاط موزه در روونی، منطقه ساراتوف، رونمایی شد. نمایندگان کمونیست مرمت بنای یادبود زویا کوسمودمیانسکایا۴۲ در منطقۀ ساراتوف را آغاز کردند.

موضوع نگرانی دائمی رفقای ما حفظ و اشاعۀ مکان‌های یادبود مرتبط با تاریخ جنگ بزرگ میهنی است. در اوستیای شمالی-آلانیا، به یادبود هشتادمین سالگرد خاتمۀ نبرد قفقاز در نزدیکی روستای الخوتوو، کمیته جمهوری حزب کمونیست فدراسیون روسیه تالار مشاهیر حاوی دوازده مجسمه قهرمانان اتحاد جماهیر شوروی را افتتاح کرد.

به عنوان بخشی از پروژه میهن‌پرستانه «ادای احترام به سربازان پیروزی بزرگ!» اعضای حزب در کالمیکیا، در محل وقوع نبردهای سخت، تخته‌سنگ‏های گرانیتی را با نام بیش از ۲۵۰۰ سرباز شوروی نصب کردند.

تنها در دو سال گذشته، نیروهای کمونیست و حامیان حزب کمونیست فدراسیون روسیه بیش از ۲۰۰ بنای تاریخی، یادبود و گور دسته‌جمعی را ایجاد، یا مرمت و بازسازی کرده‌اند.

ما همچنان به افشای جعلیات گذشته شوروی توجه ویژه‌ای داریم و نادرستی تلاش برای تجلیل از خائنان و مرتدین را آشکار می‌کنیم. در مناطق پنزا و سامارا مبارزه برای از بین بردن بناهای تاریخی و علائم یادبود چک‌های سفید ادامه دارد. یکی از نتایج مبارزه ما این بود که مقامات چک بودجه برنامه نصب بناهای تاریخی در روسیه را متوقف کردند. یک لوح یادبود برای کسانی که در جریان شورش چک‌های سفید کشته شدند در پنزا مرمت شد.

به ابتکار حزب کمونیست فدراسیون روسیه، مردم ایرکوتسک خواستار محو بنای یادبود کولچاک «جلاد» از شهر هستند. کمونیست‌ها و اعضای کومسومول منطقه روستوف به دنبال تخریب مجسمه کراسنوف سردار نازی در روستای الانسکایا هستند. تلاش‌ها برای برچیدن نیم‌تنه ژنرال رانگل که در قلمرو دانشکده افسری دانشگاه فنی دوان رونمایی شد، با موفقیت به پایان رسید.

به عنوان بخشی از کمپین «نجات شوروی»، اعضای سازمان جوانان لنینگراد از نام خیابان‎ها‏یی که نشانۀ میراث دوران شوروی در مرکز شهر بود دفاع کردند. رفقای جوان ما اعتراض خود را در سفارتخانه‌های کشورهای حوزه بالتیک علیه تحریف نقش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم اعلام کردند. اعضای سازمان جوانان کارهای زیادی برای حفظ مکان‌های به یاد ماندنی انجام می‌دهند. امروز ما از همه کسانی که مراقب آرامگاه‌های مبارزان دولت شوروی و مدافعان میهن سوسیالیستی هستند تشکر می‌کنیم. در اینجا باید به کار اعضای کومسومول مسکو، خاکاسیا، منطقه لنینگراد، بلگورود، بریانسک، ایوانوو، تولا، نابرژنیه چلنی اشاره کرد.

حزب کمونیست فدراسیون روسیه حزب میهن‌پرستان است. در مبارزه آشتی‌ناپذیر حزب علیه نئونازیسم و ​​باندرایسم، و به منظور شکل‌گیری افکار عمومی میزگردها، همایش‌ها، نشست‌ها و رویدادهای مشترک با جانبازان، ورزش‌های رزمی، تاریخ محلی و سازمان‌های عمومی جستجو برگزار می‌شود. از جمله: پروژۀ جمع آوری «کتاب برای کتابخانه‌های روستایی» (جمهوری اودمورت)، «نوه‌های قهرمانان» (منطقه بلگورود)، «اقدامات برجستۀ مردم» و «تجلیل از ساخت پیشرفته‌ترین هواپیماها»۴۳ درمنطقه ورونژ، «تیمور و گروهش در قرن بیست و یکم۴۴ (منطقه کورسک)، «صدای زنده پیروزی» (سنت پترزبورگ)، «در شهر سخن از قهرمانان است» (سواستوپل) و غیره. این فعالیت‌ها برای آموزش نسل جوان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

پروژه‌های «پرچم پیروزی ما» و «قهرمانان جوان میهن» به اعضای کومسومول فرصت می‌دهد تا در مدارس کار کنند. شعبه‌های کومسومول در لنینگراد، سواستوپل، اومسک و موردویا توجه زیادی به ابتکار جستجو [برای استعداد های جوان] می‌کنند. در سواستوپل، اعضای کومسومول شاخۀ انجمن داوطلبان همکاری با ارتش (DOSAAF) را تأسیس کردند. این شاخه در حفظ یکی از فرودگاه های قدیمی نیروی هوایی فعال است. مسابقات نظامی-تاریخی «میراث قهرمانان» برگزار می‌شود . در سامارا در ۷ نوامبر، اعضای کومسومول در یک راه‌پیمایی برای بازسازی شرکت کردند. در کورسک، به مناسبت بزرگ‎داشت آرکادی گایدار۴۵، بازسازی تیم تیمور آغاز شده است.

تهدیدهای جدید پیش روی مردم روسیه نقش و مسئولیت آموزگاران مردمی را افزایش داده است. بیش از ۳۰ سال است که انجمن جستجوی استعدادهای جوان «سِپَر»۴۶ در منطقه کوستروما توسط یکی از اعضای حزب کمونیست فدراسیون روسیه والری نیکولاویچ چیگورف رهبری می‌شود. او با استعداد آموزش و تجربه گسترده‌اش توانست تا از میان دانش‌آموزان مدرسه پیتر و پل، تیمی از خدمۀ کشتی را تشکیل دهد. این تیم از نزدیک با خدمه زیردریایی ناوگان شمالی کوستروما در تعامل است.

در مدرسه متوسطه ورخنِوی لیویسکی۴۷، تحت رهبری یک کهنه سرباز حزب، معلم افتخاری جمهوری ساخا (یاکوت)، سرهنگ ذخیره ولادیمیر نیکولاویچ نیکولایف، یک باشگاه چتربازی برای دانش‌آموزان کلاس‌های ده و یازده ایجاد شد که برای بیش از ربع قرن به فعالیت مشغول است. بچه‌های این باشگاه در مسابقات ورزش‌های نظامی برندۀ جوایزی شده‌اند.

شهروند افتخاری منطقه شهرداری چوسوفسکی در ناحیۀ پرم، دبیر اول کمیته منطقه حزب کمونیست فدراسیون روسیه میخائیل وندیکتوویچ آنیسیموف برنامه‌ای با هدف اجرای «برنامۀ چهارسالۀ ۲۰۲۵-۲۰۲۱، آموزش میهن‌پرستانه شهروندان» را مدیریت می‌کند. بیش از ۴هزار نفر در مراسم مختلف نظامی-میهنی این برنامه شرکت کردند.

کمونیست‌ها سرآمد رزمندگان در جبهه سیاسی هستند. هر یک از ما باید به گونه‌ای زندگی و کار کنیم، که از نظر اخلاقی محق باشیم به دیگران بگوییم: «از سرمشق من پیروی کنید». در چارچوب تجاوز نظامی ناتو به روسیه، فعالیت‌های میهن‌پرستانه توده‌ای با شهروندان نیازمند رویکردی نظام‌مند و جامع است. مثالی برجسته در این زمینه، اقدام سه فرماندار کمونیست کلیچکوف، کونووالوف، و یو آست راشین۴۸. با طرح آنها، همۀ خانواده‌های سربازان بسیج‌شده، داوطلبان، سربازان مجروح و کشته‌شده در منطقه اوریول تحت حمایت دولت قرار گرفته‌اند. در منطقه اولیانوفسک یک بنیاد خیریه «برای پیروزی» وجود دارد که بیش از سه میلیون روبل تجهیزات به خط مقدم اهدا کرده است. رئیس‌جمهور خاکاسیا۴۹ در اهدای ده‌ها هزار هدیه سال نو به کودکان دونتسک و لوگانسک مشارکت داشت.

رسیدگی به نیازهای جبهه، وظیفه هر مسئول حزبی است. ما از همه کسانی که امروز در کار بزرگ کمیته مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه و ستاد جنبش مردمی برای جمع‌آوری کمک‌ها و ارسال کاروان‌های کمک‌های بشردوستانه به دونباس و نووروسیا مشارکت دارند، تشکر می‌کنیم. با حمایت حزب، مرکز «میهن‌پرستان جوان» در اسنگیری، نزدیک مسکو فعالیت می‌کند. پسران و دختران نوجوان از جمهوری‌های خلق دونتسک و لوگانسک، در جلسات این مرکز شرکت می‌کنند.

کمونیست‌های منطقه نووسیبیرسک مراسم «نخ سحرآمیز» را برگزار کردند که طی آن شرکت‌کنندگان محلی جوراب‌های گرم مناسب برای سربازان ارتش روسیه بافتند. کمیته منطقه‌ای کالینین‌گراد حزب کمونیست فدراسیون روسیه یک آموزشگاه خدمات پزشکی اولیه را سازماندهی کرد که در آن همه می‌توانند نحوه ارائه کمک‌های اولیه را بیاموزند. در ساختمان کمیته حزب منطقۀ بلگورود یک مرکز جمع‌آوری و توزیع کمک‌های بشردوستانه به آوارگان داخلی وجود دارد.

جنگ، مردم را بیش از هر دوران دیگری بسیج و متحد می‌کند. بیش از پنجاه نفر از هم‌رزمان ما جزو یگان‎های دفاع میهنی به منطقه بلگورود اعزام شدند. آنها خط دفاعی چهارم را در آنجا تشکیل دادند.

به لطف کار هدفمند، نظامیان ارتش عملیات ویژه به صفوف حزب کمونیست فدراسیون روسیه در جمهوری‌ها پیوستند: کاراچای-چرکس، کومی، کریمه، موردویا، تاتارستان، چوواشیا و ساخا – یاکوتیا، در قلمرو کامچاتکا، در ورونژ کوستروما۵۰، مناطق نووگورود و اولیانوفسک. کمونیست‌های امسک تجربه جالبی داشتند. در میان گروهان‌های گردان داوطلب، آنها هستۀ اولیه یک گروهان به نام استرام- ۲۱۷ ۵۱ را ایجاد کردند.

وظیفه اخلاقی حزب ما این است که یاد و خاطره کمونیست‌ها و اعضای کومسومولی را که در نبرد با گروه‌های جنایت کار باندرا از پای درآمدند، جاودانه کنیم. در سواستوپل، به یادبود رهبر کومسومول ما، الکساندر چرمنوف، که پس از مرگش صاحب نشان شجاعت شد، یک خیابان و یک لوحۀ یادبود نصب شد. در فوریه – مارس سال جاری، نمایشگاهی در دومای منطقه‌ای تیومن به یادبود یکی از اعضای حزب ما، خبرنگار جنگی روستیسلاو ژوراولف برگزار شد.

تقویت روحیات ضد فاشیستی، آموزش میهن‌پرستی و شهروندی دغدغه همیشگی حزب کمونیست فدراسیون روسیه و متحدان ما است. نقش توسعه جنبش دستمال گردن سرخ۵۲ به عنوان بخشی از یک تلاش چندوجهی بسیار مهم است. امسال، برگزاری مراسم روز پیشگامان در میدان سرخ بسیار جالب و دلگرم‌کننده بود. پدران ما سنت‌های غنی بسیاری از سازمان‌دهی جنبش نوجوانان برای ما به‌جا گذاشتند. آنها امروز می‌توانند تداوم سنت‌های خود را در برنامه‌های ما مشاهده نمایند.

در روزهای سخت، اهمیت آموزش مدنی-میهنی قطعاً افزایش می‌یابد. بیش از سی سال است که مشکلات عظیمی در این عرصه ایجاد شده است. آنها پیامد مستقیم اقدامات کسانی است که در همکاری با دشمن، در اوایل دهه ۱۹۹۰ قدرت را در روسیه به دست گرفتند. التیام چنین زخم‌هایی نیاز به زمانی طولانی دارد. ما باید مسئولانه و قاطع و بدون تأخیر عمل کنیم.

از سویی دیگر، نباید فراموش کرد که غرور ملی زخم‌دیده می‌تواند مورد استفاده سیاه‌ترین نیروهای مرتجع قرار گیرد. بخشی از سرمایه‌داری کلان با کمال میل از آن در جهت منافع خود استفاده می‌کند. بورژوازی می‌تواند به سرعت از لفاظی‌های شوونیستی به شعار‌های عوام‌فریبانۀ «مرگ بر سرخ‌های پیراهن قهوه‌ای» تغییر موضع دهد. ما باید با هوشیاری و قاطعیت مراقب این تمایلات باشیم.

لیبرال‌های غرب‌گرا که چهره عوض کرده‌اند، هرگز ما را به دلیل موضع میهن‌پرستانۀ حزب کمونیست فدراسیون نخواهند بخشید. وجود ما خاری در چشم آنها است، فراموش نکرده‌ایم که چگونه برخی از آنها با دریافت کمک‌های مالی از بنیاد سوروس، کتاب‌های درسی کریدر را تبلیغ کردند، [مرکز] تئاتر گوگول را ویران کردند، گروهی از انها با پشتیبانی از دیدگاه‌های گلمن۵۳ از فحاشی‌های صاحبان برخی از گالری‌ها حمایت کردند، و قفسۀ کتابفروشی‌ها را از آثار کسانی چون رزون سووروف، سولژنیتسین و بیکوف۵۴ ، پر کردند.

مبارزه برای حق حیات و توسعه کشور ما برای آینده سوسیالیستی، هر روز شدت بیشتری می‌گیرد. این مبارزه‌ای گذارا و موقت نیست. ما باید برای یک رویارویی طولانی با دشمن آماده شویم.

اتحاد سلاح کارگران است

تنها نیروی ثابت و مؤثری که می‌تواند در برابر ارتجاع مقاومت کرده و هیولای فاشیسم را متوقف کند، کمونیست‌ها و توده‌های زحمتکشی هستند که به دور آنها جمع شده‌اند. تجربۀ قرن بیستم این را ثابت کرد. قرن بیست‌و‌یکم نیز همچنان تأییدی است بر این حکم.

روز به روز نمونه‌های بیشتری از موفقیت در مبارزه با ارتجاع را در جهان شاهدیم. در برزیل، دولت دست راستی بولسونارو با اراده توده‌ها از قدرت خلع شد. مبارزه با اصلاحات ضد مردمی میلی در آرژانتین تحت رهبری نیروهای چپ در حال گسترش است.

کمونیست‌های هندی در خط مقدم مقاومت در برابر هندوتوا قرار دارند. حزب کمونیست ترکیه رویاهای نوعثمان‌گرایی اردوغان و ارتباطات او با گرگ‌های خاکستری طرفدار فاشیسم را افشا می‌کند. نیروهای چپ فعالانه با «موج پیراهن قهوه‌ای‌ها» در اروپا مخالفت می‌کنند. کمونیست‌های چین، ویتنام، کوبا، کره شمالی و لائوس نمونه‌ای از وفاداری به آرمان سوسیالیسم هستند.

در همین حال، در دنیای سرمایه، عمیق‌تر شدن بحران موجب رشد گرایش‌های ارتجاعی، تضعیف هنجارهای دموکراتیک و حمله به حقوق طبقه کارگر می‌شود. سرمایه جهانی به رهبری هیئت حاکمۀ ایالات متحده در مبارزه برای تقسیم مجدد جهان، به حمایت نئوفاشیست‌ها و ناسیونالیست‌های رادیکال متوسل می‌شود. در تعدادی از کشورها، تجلیل از نازیسم تا به سطح سیاست دولتی ارتقا می‌یابد. بورژوازی در مبارزه علیه کارگران، به‌طور فزاینده‌ای از راست افراطی بهره می‌برد. تاریخ جنگ جهانی دوم در حال بازنویسی است. جنایات فاشیست‌ها مسکوت مانده و باز‎پروری آنها در حال کار است. بناهای یادبود ضد فاشیست‌ها را نابود کرده، و احکام دادگاه نورنبرگ علیه جنایتکاران نازی نادیده گرفته می‌شود.

درک این نکته ضروری است که اهمیت مبارزه با امپریالیسم، نئوفاشیسم و ​​تهدید جنگ جهانی روز به روز بیشتر احساس می‌شود. نشست‌های بین‌المللی احزاب کمونیست و کارگری سهم مهمی در تحکیم اتحاد نیروهای چپ دارد.

در اکتبر ۲۰۲۳، در نشست احزاب در ازمیر ترکیه، قطعنامه‌ای با این محتوا به تصویب رسید: «توقف گسترش فاشیسم، و جلوگیری از وقوع تراژدی جدیدی برای بشریت… در قرن بیستم، اتحاد جماهیر شوروی به رهبری حزب کمونیست، فاشیسم را شکست داد… در قرن بیست‌و‌یکم، دشمن قسم‌خورده طبقه کارگر، فاشیسم، دوباره سر بلند کرده و به اهرم‌های قدرت دست پیدا می‌کند… فاشیسم به یکی از سلاح‌های اصلی بورژوازی جهانی در مبارزه علیه طبقه کارگر مبدل شده است.»

شرکت‌کنندگان در این نشست بین‌المللی خواستار تلاش مشترک در مبارزه با ارتجاع، نئونازیسم و ​​میلیتاریسم شدند. در پیام نهایی چنین اعلام شد: «ما در مقابل آزمون جدیدی قرا گرفته‌ایم، که یک بار دیگر نیاز به اقدام هماهنگ در چارچوب یک جبهه گسترده ضد فاشیستی نیروهای مترقی را نمایان ساخته است.»

قطعنامۀ گردهم‌آیی انترناسیونال ضد فاشیستی، که به ابتکار حزب کمونیست فدراسیون روسیه و اتحادیۀ احزاب کمونیست جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی۵۵ در ۲۲ آوریل ۲۰۲۳ در مینسک تشکیل شده بود، مورد حمایت نمایندگان ۵۰ کشور شرکت‎کننده قرار گرفت. در این گردهم‏آیی، مانیفست اتحاد مردم جهان تصویب شد، سندی که عمیقاً به ضرورت فوری اتحاد نیروهای ضد فاشیست تأکید دارد.

در این مانیفست چنین آمده است: «اهتزاز پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ در مه ‌۱۹۴۵ تنها یک واقعیت تاریخی مربوط به گذشته نیست، و معنا و اهمیت پیروزی عظیم بر فاشیسم هنوز زنده است و رو به سوی آینده دارد. خاطرات مبارزه با فاشیسم، زنگ خطری است که در گوش نسل جدید باید طنین‌انداز شود. همانند دهه سی قرن گذشته، دود سیاه آتش‌ درگیری‌های نظامی سراسر سیاره ما را فرا گرفته، و به‌طور فزاینده‌ای افق را تیره می‌کند. افراد خیرخواه در مبارزه اصولی خود به اتحاد و شجاعت نیاز دارند.

وضعیت به‌شدت نگران‌کننده است. استعمار نو حضور عریان خود را در آفریقا و آمریکای لاتین نشان می‌دهد. امپریالیست‌ها اوضاع در آسیا را متشنج می‌کنند. در اروپا و سایر نقاط کره زمین، در میان غرش توپ‌‌ها، باران خون می‌بارد. غم و اندوه و رنج مردم در حال فزونی است… جانور نازیسم زخم‌های کهنه خود را لیسیده و به‌سرعت در حال قدرت گرفتن است. او جسورتر در جستجوی قربانیان جدید از کنام خود بیرون خزیده است.

شر جهانی این بار به لباس نئولیبرالیسم درآمده، و نظام غارتی از کلیّۀ مردمان و کشور‌ها بنا کرده است. این نظام به یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی و سوریه تجاوز کرد. برای سرنگونی دولت‌های قانونی ونزوئلا، نیکاراگوئه و بلاروس کوشید، و فشار تحریم‌ها را علیه مردم روسیه و چین، کوبا و جمهوری دموکراتیک کره اعمال کرد. سیاست این نظام بر تهدید نظامی و باج خواهی سیاسی استوار است. سرمایۀ مالی در آستانه جنگ جهانی دوم، مهار گردان‌های ویژۀ هیتلری را در دست داشت. امروز در قرن بیست‌و‌یکم، نیز نئونازی‌ها زیر مهار همین سرمایه‌داری هستند.»

در قطعنامۀ گردهم‌آیی ضد فاشیستی در مینسک آمده است: «با حمایت مستقیم ایالات متحده و متحدان ناتویی آن، ایدئولوژی نازیسم به ایدئولوژی دولتی در اوکراین تبدیل شده است. سال‌هاست که دیوصفتان طرف‎دار باندرا در کیف حکومت می‌کنند و توده‌ها را به سخره می‌گیرند. آنها اوکراین را به اردوگاه کار اجباری ناراضیان تبدیل کرده‎اند، رسانه‌های معترض را بسته، فعالیت مخالفین را ممنوع کرده، و اقدامات تلافی‌جویانه را علیه کمونیست‌ها آغاز کردند. آنها همه کسانی را که به آرمان‌های برادری خلق‌ها و وفاداری به پیروزی بزرگ بر فاشیسم معتقدند سرکوب کردند. نازی‌ها مردم را در اودسا زنده زنده سوزاندند، بر روی آنها بمب ریختند و در گوشه‎کنار آنها را کشتند. سال به سال، شبه‌نظامیان آزوف با نشان۵۶ (قلاب گرگ) بر روی پیراهن خود مردم دونباس را به وحشت انداختند.»

امروز ما حمایت کامل خود را از قطعنامۀ گردهم آیی مینسک تأیید می‌کنیم: «در سال‌های پرآشوب جنگ جهانی دوم، اتحاد بزرگی از رزمندگان مخالف بربریت فاشیست‌ها شکل گرفت. اتحادی میان کمونیست‌ها و میهن‌دوستان، مبارزان ظلم‌ستیز و دمکرات‌ها، علیرغم اختلافات اجتماعی و عقیدتی و تفاوت در دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی‌شان ایجاد شد. این اتحاد ناشی از ضرورت دوران بود. چالش‌های دوران جدید نیز کماکان طالب اتحاد عمل همه افراد خیراندیش است. بیایید در مبارزه با نئونازیسم، ارتجاع و میلیتاریسم متحد شویم! زنده باد جبهه متحد نیروهای مترقی! زنده باد همبستگی کارگران و مردم در مبارزه با فاشیسم!

ما به همراه رفقایمان در اتحادیۀ احزاب کمونیست جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی آماده برگزاری دومین گردهم‌آیی انترناسیونال ضد فاشیستی هستیم. من مطمئن هستم که شرکت‌کنندگان پلنوم نیز به اتفاق آرا از این ابتکار حمایت خواهند کرد!

باید با استفاده از ارتباطات بین‌المللی خود، اطمینان حاصل کنیم که موضوع مبارزه با نئوفاشیسم قاطعانه به گوش همۀ جهانیان برسد. ما از روابط دوجانبه و چندجانبۀ برای این منظور استفاده خواهیم کرد. استفاده فعالانه از امکانات دیپلماسی عمومی در این موضوع اهمیت دارد. از فراکسیون حزب کمونیست در دومای دولتی می‌خواهیم تا با مشارکت فعال خود در کار گروه بین‌المجالس، تلاش خود را برای برنامه‌ریزی و برگزاری کنفرانس‌های بین‌المجالس آفریقا و روسیه – و روسیه با آمریکای لاتین، ادامه دهد.

باز هم تکرار می‌کنم: تاریخ ثابت کرده است که کمونیست‌ها پیگیرترین و در نتیجه مؤثرترین مبارزان با فاشیسم بودند.

میخائیل شولوخوف، در روزهای نبرد با تهاجم نازی‌ها، نوشت: «من از نازی‌ها برای جنایت‌هایی که در حق میهن و شخص من انجام دادند، به‌شدت متنفرم… اگر عشق به وطن در قلب‌های ما حفظ شود، و تا زمانی که این قلب‌ها می‌تپد، ما همیشه نفرت را بر سرنیزه‌های خود حمل می‌کنیم».

رفقای عزیز!

من و شما با عشق به میهن، و غرور برای میراث دوران شوروی؛ با نفرت از فاشیسم و ​​جنگ، که زاییدۀ ناگزیر سرمایه‌داری است، به دنبال وقف زندگی خود برای بازسازی سوسیالیستی جامعه هستیم. و این همان هدفی است که یک کمونیست واقعی را از دیگران متمایز می‌کند.

به نام حق مردم برای پیروی از راه سوسیالیسم، حزب ما به همکاری و اتحاد با همۀ افراد خیرخواه – حامیان یک زندگی عادلانه، کار صادقانه و پیشرفت اجتماعی ادامه خواهد داد!

با ایمان عمیق به حقانیت اعتقادمان، به آرمان مارکس-لنین- استالین، به پیش می‌رویم و اطمینان داریم: سوسیالیسم پیروز خواهد شد!

بگذارید همیشه در انتخاب خود ثابت قدم باشیم!

برای همه آرزوی موفقیت دارم!

به امید پیروزی‌های بزرگ در مبارزه برای منافع زحمتکشان!
_______

۱. https://kprf.ru/party-live/cknews/226567.html
۲. لنین نامه به کمیتۀ مرکزی، مورخ ۲۴ اکتبر (۶ نوامبر) ۱۹۱۷
۳. از منظومۀ «ابر در شلوار»
۴. مانیفست حزب کمونیست
۵. منتخب آثار، ج۷، ص۱۹۴.
۶. منظور نزدیکی کمونیست‌ها با فاشیست‌هاست: فاشیست‌های ایتالیایی پیراهن قهوه‌ای به تن می‌کردند.
7. Occasional Discourse on the Negro Question
8. H. Aust, A. Pietsch, H. Bruckman, von Maffey
9.von Borsig and F. Thyssen
10. F. Thyssen, G. Krupp, J. Schacht
11. Schacht, von Stein, Fischer, von Schroeder, Reinhart
12. G. Deterding
13. Rothemere
14. Krupp, Siemens, AEG, Farbenindustry. I.G
15. Vickers
16. Visokka law
17. Edison, Ansaldo, FIAT groups, the Paroli arms factories
18. R. Gehlen
19. H. Speidel
20. A. Heusinger
21. Imrich Kruzljak
22. VOX
23. Chegi
24. AUKUS
25. QUAD
26. Ron DeSantis
27. Victoria Villarruel
28. Vinayak Savarkar
29. Roberto Vacchi. The Near Medieval Future
30. Umberto Eco. The Middle Ages have already begun
31.John Nicholas Gray. Wake of the Enlightenment
32. Jacques Attali’s book: The New Nomads
۳۳. مرکز یلتسین: مرکز هنری- فرهنگی یلتسین به یادبود رئیس جمهور اسبق روسیه در یکاترینبرگ بنا شده است. در ماه ژوئن سال ۲۰۲۳، پرونده‌ای برای تحقیق پیرامون اداره‌کنندگان این مرکز به عنوان «عوامل دولت‌های خارجی» در وزارت داددگستری روسیه به جریان افتاده است.
۳۴. کلچاک: رهبر ارتش ضد انقلابی سفید‌ها
35. Shmelev
36. K. Rodzaevsky
37. Abwehr
۳۸. ژنرال خائن ارتش سرخ که به نازی‌ها پیوست.
۳۹. رهبر نظامی شوروی که همکار نازی‎ها شد.
40. ‏Genichesk, Melitopol, Lisichansk, Melov
41. Poklonnaya Hill
42. Zoya Kosmodemyanskaya
۴۳. تولید اولین هواپیما مافوق صوت تجاری در جهان در ورونژ آغاز شد.
۴۴. برگرفته از رمانی کوتاه به نام «تیمور و دارو دسته‌اش»، نوشتۀ آرکادی گایدار، که در سال ۱۹۴۰، منتشر شد. این رمان که الهام‌بخش بسیاری از کودکان و نوجوانان اتحاد شوروی شد، داستان دسته‌ای از کودکان در روستایی، به هنگام جنگ جهانی جهانی دوم است. این کودکان با رهبری نوجوانی به نام تیمور گروهی سری را تشکیل داده بودند که ضمن کمک مخفی به اهالی ده و به‌خصوص خانواده‌هایی که نان‌آور خانواده‌شان به جبهه رفته بود، با افراد شرور و بدکار مبارزه می‌کردند.
۴۵. به پانویس قبلی مراجعه کنید.
46. Shield
47. Verkhnevilyuysky
48. A.E. Klychkov, V.O. Konovalov, A.Yu. Russians
49. Xakasia
50. Karachay-Cherkessia, Komi, Crimea, Mordovia, Tatarstan, Chuvashia and Sakha – Yakutia, in the Kamchatka Territory, in the Voronezh, Kostroma, Novgorod and Ulyanovsk
51. Sturm 217
52. Red Tie Pioneer
۵۳. برای آشنایی با این شخصیت به ظاهر حامی هنرمندان، طرفدار پرو پا قرص یلتسین که به گفتۀ خودش تمام کوشش خود را برای جلوگیری از دوباره به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در سال‌های ۱۹۹۰ به کار گرفت، می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید.
https://theins.ru/en/opinion/marat-gelman/261835
54.Rezun-Suvorov, Solzhenitsyn and Bykov
55. UPC-CPSU
۵۶. wolf hook ولفسانگل: ‌نشان فاشیست‌های گردان آزوف.

منبع: دانش و امید، شمارهٔ  ۲۴، تیر ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *