قاسم سلیمانی نماد مقاومت علیه سلطهگری آمریکا در منطقه بود
این رویداد تأثیری بزرگ در خاورمیانه ناآرام خواهد داشت. آمریکا و شرکای مرتجع آن در منطقه خواهند کوشید نقشههای ناکامشان در سوریه، لبنان و عراق را مجدداً احیا کنند. منطقه خاورمیانه تا زمانی که لگدکوب چکمه سربازان نظامی و اقتصادی امپریالیسم باشد روی آرامش نخواهد دید. تجربه دو قرن نفوذ امپریالیستی در این منطقه نشان میدهد که تسلیم و سازش نه تنها از شدت خصومتها و فجایع نمیکاهد، بلکه آمریکا و متحدانش را در اجرای برنامه اختلافافکنی، مزدورسازی و ایجاد جنگ فرقهای جسورتر خواهد کرد. در چنین شرایطی لازم است همه نیروها در کنار هم و با کنار گذاشتن اختلافات مسلکی و گروهی، بازآرایی مقاومت در برابر امپریالیسم را در محور فعالیتهای خود قرار دهند و تسلیم ناامیدی نشوند.
روز جمعه (۱۳ دی ماه ۱۳۹۸) با دستور مستقیم ترامپ، نیروهای ارتش آمریکا به خودروی حامل قاسم سلیمانی حمله کردند که به کشته شدن این شخصیت مهم جنبش مقاومت منجر شد. این اقدام جنایتکارانه مصداق بارز تروریسم دولتی، نقض صریح قوانین بینالمللی و حق حاکمیت دولت عراق است که با هدف به اجرا درآوردن برنامه جنگ با ایران صورت گرفت.
قاسم سلیمانی چهرهای ملی بود که نقشی فعال در جهت دادن و سازماندهی مقاومت برابر سیاستهای آمریکا و نیروهای مرتجع در سطح منطقه داشت. از لبنان و سوریه و یمن تا افغانستان و فلسطین عرصه حضور فعال او در برابر توسعهطلبی و تجاوزگری ایالات متحده و متحدین منطقهای آن بود. او نقشی بیهمتا در نظم و سازمان دادن نیروهای متفرق و پارهپاره مقاومت در سطح منطقه ایفا کرد.
آنچه روشن است این است که تصمیم دولت آمریکا برای تعیین تکلیف نهایی با ایران قطعی است. این نیز دلیل مشخص دارد: از سال ۲۰۱۱ تاکنون دولت آمریکا در تلاش بوده است تا با تحمیل تغییر رژیم در سوریه، یک حکومت سرسپرده آمریکا را در آن کشور مستقر سازد. برای مدتی نیز چنین بهنظر میرسید که این پروژه میتواند با استفاده از سازمانهای تروریستی مزدور، مانند داعش و القاعده، و دیگر نیروهای سرسپرده آمریکا، مانند «ارتش آزاد سوریه»، به نتیجه برسد. اما ورود ایران، روسیه و حزبالله لبنان به صحنه ورق را علیه برنامه آمریکا برگرداند و ارتش سوریه توانست با کمک همپیمانان خود این نیروها را به عقب براند و بخش اعظم خاک آن کشور را از وجود این مزدوران خارجی پاکسازی کند.
شکست این پروژه آمریکا در سوریه آمریکا را نسبت به تغییر تعادل نیروها در سطح منطقه بهنفع جبهه مقاومت ایجاد شده توسط ایران، سوریه و حزبالله، که مورد حمایت روسیه نیز هست، بهشدت نگران کرده است. از همین رو است که آمریکا و متحدان آن در منطقه، بهویژه اسرائیل و عربستان سعودی، تمام تلاش خود را روی درهم شکستن این جبهه مقاومت، و در وهله اول وادار ساختن ایران به خروج از سوریه، متمرکز کردهاند. تعلیق یکجانبه برجام از سوی آمریکا و فشار فزاینده آن کشور برای گرفتن امتیازات بیشتر از ایران، و ترور قاسم سلیمانی تماماً در راستای این برنامه است.
برنامه دولت ترامپ علیه ایران از همان بدو ریاست جمهوری او آغاز گشت. برنامه «رژیم چنچ» با خروج یکجانبه آمریکا از قرارداد برجام در ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ و اعمال بیسابقهترین تحریمهای غیرقانونی اقتصادی، که هدف ایجاد «فشار حداکثری» علیه مردم و کشور ما را دارد، وارد مرحله اجرایی جدیدی گردید. کاملاً روشن است که دلیل آمریکا برای احیاء و تشدید تحریمها نه تخلف ایران از توافقنامه هستهای برجام ـــ که ایران کاملاً بدان پایبند بوده است ـــ بلکه دیگر اقدامات ایران، یعنی کمک به سوریه و لبنان، و بهطور کلی مقاومت در برابر سیاستهای سلطهجویانه آمریکا در منطقه است.
برنامه کنونی امپریالیسم آمریکا برای کشورهای منطقه و خطرات جدی آن برای استقلال و تمامیت ارضی ایران، برای رهبری جمهوری اسلامی چارهای جز مقاومت علیه یورشهای آمریکا باقی نمیگذاشت و نمیگذارد. حضور نیروهای ایران در دیگر کشورهای خاورمیانه، بهویژه در سوریه، نه آنطور که ادعا میشود ناشی از «ماجراجویی» یا «گسترشطلبی» جمهوری اسلامی، بلکه یک اقدام دفاعی پیشگیرانه و ضروری برای حفظ موجودیت کشور است. نقش بیبدیل قاسم سلیمانی در سازماندهی مقاومت علیه سیاستهای منطقهای آمریکا، دلیل اصلی ترور این شخصیت ملی است.
این رویداد تأثیری بزرگ در خاورمیانه ناآرام خواهد داشت. آمریکا و شرکای مرتجع آن در منطقه خواهند کوشید نقشههای ناکامشان در سوریه، لبنان و عراق را مجدداً احیا کنند. منطقه خاورمیانه تا زمانی که لگدکوب چکمه سربازان نظامی و اقتصادی امپریالیسم باشد روی آرامش نخواهد دید. تجربه دو قرن نفوذ امپریالیستی در این منطقه نشان میدهد که تسلیم و سازش نه تنها از شدت خصومتها و فجایع نمیکاهد، بلکه آمریکا و متحدانش را در اجرای برنامه اختلافافکنی، مزدورسازی و ایجاد جنگ فرقهای جسورتر خواهد کرد. در چنین شرایطی لازم است همه نیروها در کنار هم و با کنار گذاشتن اختلافات مسلکی و گروهی، بازآرایی مقاومت در برابر امپریالیسم را در محور فعالیتهای خود قرار دهند و تسلیم ناامیدی نشوند.
اما تصمیم به مقاومت لزوماً بهمعنای داشتن توان مقاومت نیست. چنین مقاومتی تنها میتواند، و باید، در سطح ملی سازمان داده شود، و نه فقط در حد حکومتی. و این نیز مستلزم جلب حمایت و شرکت وسیع، آگاهانه، و داوطلبانه تودههای میلیونی مردم زحمتکش در آن است. تجربه نشان میدهد که هیچ حکومتی، هرقدر از نظر نظامی و دفاعی نیرومند، تاکنون نتوانسته است بدون برخورداری از حمایت قاطع مردم خود در برابر یورشهای نظامی و اقتصادی امپریالیسم مقاومت کند و به پیروزی برسد.
حاکمان جمهوری اسلامی باید بدانند که بدون اتخاذ یک سیاست مقاومتی متکی بر تودههای مردم که در عین حال فشار نابودکننده تحریمهای اقتصادی آمریکا و اروپا را از روی تودههای میلیونی مردم زحمتکش بردارد، دیگر ایرانی باقی نخواهد ماند که آنها بتوانند مانند گذشته بر آن حکمرانی کنند.
سوگواران فقدان سلیمانی نه فقط گروههای با اعتقادات مذهبی حاضر در جبهه مقاومت، که همه عناصر آگاهی هستند که توطئههای آمریکا در خاورمیانه را در هیاهوی تبلیغات برای صدور «دموکراسی» و «جنگ بشردوستانه» نادیده نمیگیرند.
حمایت از بیانیه هیأت تحریریه ده مهر
رفقای گرامی، درود بیپایان بر شما!
موضوع را با نگاه دقیق علمی و مارکسیستی بیان کردهاید.
سپاس!
شگفت انگیز است این موضع گیری!
شگفت انگیزاست این موضع گیری!
سیاست مداران و سیاست گذاران کنونی درهردو کشورآمریکا و ایران ،مسئول جنایات جنگی وتشنج آفرینی درمنطقه خاورمیانه هستند.
تاسف باراست که هنوز پس از چهل سال حاکمیت فلاکت آفرین ج.ا، مبارزه با امپریالیسم به شیوه ای پیشنهاد می شود که نادرستی آن روشن شده است.
یووال نوح حراری تاریخ شناس و فیلسوف اسرائیلی جائی در یکی ازکتاب هایش می گوید؛ آنچه درذهن ما می گذر دواقعی نیست، آنچه رخ می دهد (واقع می شود) واقعی است. ه عبارت دیگرآنچه ما می اندیشیم مربوط به ذهن ماست.آنچه آن را زندگی می کنیم وبر ما حادث شده است ، واقعی است. (نقل به معنی)
همه ی ما ننه دلاور برتولت برشت یادمان است. جنگ میان قدرت ها به منافع ملی ملت ها آسیب می زند. ملت ها باید از خود در برابر جنگ میان دولت ها دفاع کنند. شعارکنونی مردم ایران بایدچنین باشد: نه به جنگ. نه به جنگ افروزان.
از امثال قاسم سلیمانی ها قهرمان ملی نسازیم. خطرناک است. به نیروی متشکل مردم ایران دردفاع ازمنافع ملی و مدنی خود باور داشته باشیم. به جامعه روی بیاوریم.
رفيق فران گرامى:
رفيق فران گرامى:
١- با چه متر و معيارى آقاى حرارى فيلسوف به حساب مى آيد. ايشان فقط تاريخ “خوانده”. از ديد من ” تاريخ شناس ” هم نيست تا چه برسد به فيلسوف . ايشان جمع آورى كننده كارهاى ديگران (مولف ) و راوى آنها به زبان ” مثلا مدرن و امروزى ” مى باشد.
٢_ همين ” نقل به قول ” شما از او ( در مورد واقعيت و ذهن” نشان مى دهد كه ايشان درك دقيقى از مفاهيم و مقولات ” عين و ذهن ” ندارد.
٣- دوستانه توصيه مى كنم مقاله زنده ياد احسان طبرى ” برخى انديشه ها در باره ديالكتيك” از كتاب منتخب مقالات احسان طبرى و كتاب ” جهان در مغز ” اثر دكتر عبدالرحمن نجل رحيم ( مغز پژوه و عصب پژوه) را بخوانيد، ” شايد” به درك دقيقترى از ” عين و ذهن” و رابطه متقابل اين دو ” مفهوم و مقوله” برسيد.
٤- مقاله ” سليمانى و نبرد بزرگ بر سر اورآسيا” كه دوستان ده مهر زحمت كشيده و ترجمه كرده اند ، سمت و سوى ” كنار مردم ايستادن” ، هر چند پر درد ، سر شاراز خون و تنش، تناقض و تضاريس ، صبورانه و مسئولانه، با فكر و درايت، برداشتن گامهاى كوچك و مشخص،…. را ازجهت ” مفهوم تاريخ و فرآيند آن” مشخص مى سازد.
با احترام فراوان
سپاسگزاری
با درودهای گرم به رفقای ۱۰ مهر! این بیانیه هیچ چیز کم ندارد. موجز و دقیق است. مبتنی است بر اصول انقلابی ی بی بدیل مارکسیسم لنینیسم. بر عکس، بیانیه رهبری کنونی حزب توده ایران اپورتونیستی و غیر مردمی است. با لحن “آبکی” ترور این برجسته ترین فرمانده نظامی ایران را محکوم کرده، اما برای بی رنگ کردن محکومیت، بی درنگ به سرزنش قربانی پرداخته است. پاینده باشید!!