به‌مناسبت چهارم شهریور سالگرد فوت شاعر برجستهٔ معاصر، مهدی اخوان ثالث (م. امید)

Print Friendly, PDF & Email

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستینِ سردِ نمناکش
باغِ بی برگی
روز و شب تنهاست 
با سکوتِ پاکِ غمناکش

چهارم شهریور سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث است. او در سال ۱۳۰۷ در شهر مشهد به دنیا آمد و در سن ۶۲ سالگی در تهران درگذشت و بنا بر وصیت خودش، او را در شهر طوس و در جوار آرامگاه ابولقاسم فردوسی به خاک سپردند. اخوان شاعری است برجسته که شعرهای ماندگارش یاد و نامش را همیشه زنده نگه خواهند داشت.

مهدی اخوان ثالث که به «م. امید» نیز معروف است یکی از شاعران نوپرداز معاصر است که هم در سبک کهن و هم در سبک نیمایی اشعاری بسیار دلنشین و پراحساس دارد. او از طبع و قریحه‌ای توانا برخوردار بود که با بهره‌گیری از فرهنگ ایران زمین و ادبیات فارسی و آمیزش واژه‌ها، ترکیبات تازه‌ای در شعر می‌آفرید. او در شعر کلاسیک فارسی توانمند بود، امّا بعد از آشنایی با نیمایوشیج بیشتر به شعر نو گروید و روی سبک نیمایی کار کرد.

هوشنگ ابتهاج (سایه)، در کتاب پیر پرنیان‌اندیش می‌گوید: «گاهی با قدرت خیلی فوق‌العاده روایت می‌کنه. اصلاً حیرت‌انگیزه؛ مثلاً در «میراث» یا بهتر از همه در «کتیبه». قدرت روایتش باور کردنی نیست. خیلی استادانه روایت می‌کنه و خیلی کار سختیه.»

اخوان یکی از شاعران سیاسی معاصر است که در آن زمان همانند بسیاری دیگر از شاعران و اندیشمندان به‌نام کشور به حزب تودۀ ایران پیوست. او در سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ و در اوج مبارزات قهرمانانهٔ ملت ایران در پیکار ملی کردن نفت در سنگر حزب تودۀ ایران شدیداً فعال بود و سروده‌هایش نیز در آن دوران در روزنامۀ «جوانان دمکرات»، که یکی از ده‌ها نشریهٔ حزب تودۀ ایران بود، درج می‌شد. اندکی بعد از کودتای خائنانه ۲۸ مرداد، اخوان نیز به‌همراه بسیاری از شعرا و همفکران دیگرش، مانند سایه، کسرایی، شرف‌الدین خراسانی، و … به زندان افتادند. اخوان در طول فعالیت سیاسی چند بار به زندان افتاد، و یک بار هم به حومهٔ شهر کاشان تبعید شد.

اخوان پس از آزادی از زندان تمام تلاش خود را وقف معرفی نیما، آثار این شاعر بلندآوازۀ نوپرداز، شناخت شیوۀ نیمایی و شناساندن آن به ادب دوستان ایرانی کرد، و الحق در این زمینه سنگ تمام گذاشت. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم اخوان تحولی در شعر نو پدید آورد و شعر نیمایی را به تکامل رساند.

اخوان بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آزادی از زندان، به‌تدریج از افکار و عقاید پیشین خود فاصله گرفت و به‌مرور دچار نوعی دلسردی و نومیدی شده بود. تعدادی از اشعار او، به‌ویژه شعر فوق‌العاده محکم و زیبای «زمستان» او نشان از همین دوران دارد. هوشنگ ابتهاج در همان کتاب پیر پرنیان‌اندیش وقتی در مورد اخوان و شعر او صحبت می‌کند، ضمن ستایش از برخی اشعار او همچون «قاصدک» و «میراث»، و …، دربارۀ شعر «زمستان» او می‌گوید:

اون موقع جامعهٔ این شعر اخوان را نمی‌پذیرفت. یادمه همه ناراحت بودیم و با یه نوع تحقیر به اخوان نگاه می‌کردیم که وا داده، نومید شده، تسلیم شده. جنبۀ هنری شعر «زمستان» اون موقع اصلاً برای ما مطرح نشد. ضرب‌المثل وادادگی بود «زمستان». در صورتی که از لحاظ هنری «زمستان» شعر خیلی قوی‌ایه. جزو کارای خیلی خوب اخوانه و با کارهای خوب بعدی اخوان برابری می‌کنه و گاهی هم می‌چربه….

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است …

استاد شفیعی کدکنی، در کتاب با چراغ و آینه، وقتی به اخوان می‌رسد از تناقض می‌گوید. خاستگاه این تناقض را هم همان «ارادۀ معطوف به آزادی» می‌داند که در کمون ذات انسان به ودیعت نهاده شده است. او معتقد است که خلاقیت هنری، چیزی جز ظهور گاه گاهِ این تناقض نیست. او دربارهٔ اخوان می‌گوید:

اخوان ثالث از این لحاظ هم، نمودار برجسته‌ای بود از یک هنرمند بزرگ که چندین تناقض را، تا آخر عمر، در خود حمل می‌کرد و خوشبختانه هیچ گاه نتوانست خود را از شرّ آنها نجات بخشد. در ارتباط با اکنون و گذشته ایران، که برای او تجزیه ناپذیر بودند، او همواره گرفتار نوعی تناقض بود. عشق و نفرت، یاحبّ و بغض توأمان او نسبت به “باغ بی برگی”، که رمزی است از ایران معاصر، انگیزه زیباترین خلّاقیت شعری اوست:

به عزای عاجلت، ‌ای بی‌نجابت باغ!
بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
هرچه هرجا ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن
همچو ابر حسرتِ خاموشبارِ من
ـــ “پیوندها و باغ”

این تناقض، در حوزۀ الهیات هم به زیباترین وجهی در شعر او خود را نشان می‌دهد. در شعر بی‌مانند «نماز»:

مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو آیا تو هم هستی؟
ـــ “نماز”

که در یک آن، به نفی و اثبات یک چیز می‌پردازد.

استاد کدکنی در همان‌جا می‌گوید:

دو خصوصیتِ برجسته، شعر اخوان ثالث را از دیگر شاعران معاصر جدا می‌کند: نخست زبان غنی و پرطنین او، و دیگر جنبۀ اجتماعی شعرش که تصویرهایی از زندگی و تاریخ معاصر دارد. شاعران دیگری هستند که شعرشان از نظرگاه‌های دیگر ارزش فراوان دارد، امّا از این دو نقطهٔ دید، بی هیچ گمان، شعر اخوان ثالث برجسته‌‌‌ترین نمونه است.

در یاد این هنرمند گران‌مایه و برای بزرگداشت چنین نگینی در ادبیات معاصر میهن ما، مطلب را با پیام احمد شاملو به‌مناسبت نخستین سالگرد درگذشت اخوان پایان می‌دهیم. اخوان شاعر همیشه زنده و ماندگار است.

باور نمی کنم که امروز سالگرد اخوانِ شاعر باشد، چون مرگ شاعر را باور نمی‌کنم، اگر شاعر بمیرد، شعر می‌میرد.

همچنان که مردن چراغ، به‌سادگی، مرگ نور است، پس اخوانِ شاعر درنگذشته است. چون او ـــ یک کلام ـــ درنگذشتنی است.

جانش را نفس به نفس مایه دست جاودانگی خود کرده، صدا به صدای ملّت خود افکنده، مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرنها بعد چراغان کرده، به‌عبارتی: ماده‌ای ناپایدار به نیرویی پرتپش مبدل شده است.

ما همه در می‌گذریم. نه شکوه‌ای هست نه اعتراضی. امّا او داربست بلند نام و مفهوم ملّتی است که ماییم. پس به سوگش نمی‌نشینیم.

 گرد هم آمده‌ایم تا نام بلندش را که هم‌اکنون تداعی‌کننده بخش عمیقی از فرهنگ ما شده است، حرمت بگذاریم.

به او سلام می‌کنم. حضورش محسوس است. پیش پایش برمی‌خیزم.

ـــ احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *