سازمان سیا و کاسترو: عقده روحی بی‌پایان *

Print Friendly, PDF & Email

«محل دفن استالین را نشانم بده، تا من توطئه‌ای کمونیستی نشانت دهم» ـ ادگار برگن 

به‌مدت ۵۳ سال ، تبعیدی‌ها و مقامات میامی و آمریکایی ۶۳۸ بار برای ترور فیدل کاسترو و سرنگونی دولت انقلابی وی تلاش کرده  و وی را به‌خاطر عصیان‌های متعددش مورد عتاب و خطاب قرار داده‌اند. 

تبعیدی‌ها و مقامات دولتی که وی را سرزنش می‌کنند هنوز هم باید شکرگزار فیدل باشند چرا که شغل دایمی‌ برای‌شان ایجاد کرد. با توجه به بی‌کفایتی‌شان در انجام اقدامات خونین اما ناموفق تروریستی، نوشتن گزارش‌های پوچ و نادرست و ارائه پیش‌بینی‌های خودخواهانه و نادرست در مورد واقعیت کوبا و آینده آن، به‌نظر نمی‌رسد به درد کار دیگری بخورند ـ خوب، شاید بتوانند بازرس‌های خوبی برای اداره امنیت حمل و نقل خارجی آمریکا باشند (TSA screeners). 

برایان لاتل (Brian Latell)، بازنشسته سازمان سیا، یک بهره‌بردار از فیدل («اسرار کاسترو: سازمان سیا و ماشین اطلاعاتی کوبا»، پالگریو مک میلان) کاسترو را به‌خاطر آگاه نکردن دولت آمریکا از نیت لی‌ هاروی اسوالد (Lee Harvey Oswald) در کشتن کندی محکوم می‌کند. 

لاتل در تقویت این اتهام، گفته‌های مکرر ماموران اطلاعات فراری کوبایی به سازمان سیا در مورد اطلاع  کاسترو از نیات مرگبار اسوالد را تکرار می‌کند، که وی آن را در کنسول‌گری کوبا در مکزیکو‌سیتی در حالی که بیهوده برای گرفتن ویزا تلاش می‌کرد با فریاد گفت. لاتل این موارد را که مأموران سازمان سیا در مکزیک، از جمله رئیس جمهوری مکزیک آدولفو لوپز ماتئوس، این اطلاعات را به آژانس [سیا] گزارش داده بودند و این که  فیدل این حادثه را در سخنرانی ۲۷ نوامبر ۱۹۶۳ خود فاش کرده بود، حذف می‌کند. لاتل حتی نمی‌پرسد که چرا اسوالد، ویزای کوبایی می‌خواست و یا چرا دیوید اتلی فیلیپس (David Attlee Phillips) همکار عضو سیا او، عامل خود را فرستاده بود تا چنین درخواستی کند. 

بیش از چند دهه، سنگین و رنگین‌های آمریکایی (از‌جمله رئیس‌جمهور جانسون و جک اندرسون روزنامه‌نگار) معتقد بودند کاسترو مغز متفکر ضربه زدن به کندی بود. آن‌ها اعتنایی به شواهد و دلایل نداشتند. 

در ماه مارس ۱۹۷۷، کاسترو در پاسخ به سئوال بیل مویر (Bill Moyers) در مورد اتهام سناتور رابرت مورگان (Robert Morgan) (عضوکمیته ملی حزب دمکرات) به وی که در اقدامی ‌تلافی‌جویانه به‌خاطر تلاش برای کشتن‌اش، کندی را کشت، توضیح داد: «این امر می‌توانست دیوانگی محض در کوبا باشد … به خطر انداختن کشورمان که توسط ایالات متحده نابود شود. کسی دیوانه نیست که چنین فکری داشته باشد». 

کاسترو ادامه داد به‌طور منطقی، چرا باید یک دشمن شناخته شده به‌جای یک [دشمن] ناشناخته حذف شود؟ ما کندی را از زمان «مشاهده رفتارش در خلیج خوک‌ها و بحران موشکی» می‌شناختیم. در پایان، کاسترو گفت ترور سیاست‌ها را تغییر نمی‌دهد. «کشتن  باتیستا هزینه بسیار کمتری از دو سال جنگ چریکی داشت، اما سیستم را تغییر نمی‌داد.» (گزارش CBS ـ ۱۰ ژوئن ۱۹۷۷) 

لاتل چنین اظهاراتی را نادیده می‌گیرد. با تنظیم الگویی برای نوشتن‌های آتی، در نامه غیررسمی ‌اطلاعاتی ۱۸ اکتبر ۱۹۶۵ وی تجزیه و تحلیل عاری از حقیقتی را به سازمان سیا ارائه داد [مبنی بر اینکه] چه گوارا نقشی نزولی در سیاست کوبا ایفا می‌کند. لاتل نوشت، چه «هرگز درمورد موضع انقلابی استوار خود دچار تردید نشد، حتی همانند دیگر رهبران کوبا به مشکلات داخلی کوبا بیشترین توجه را نشان می‌داد». خروج وی از کوبا «هیچ شکی نسبت به موضع محتاط‌تر کاسترو در صدور انقلاب، و همچنین رویکردهای مختلف اقتصادی‌اش که منجر به سقوط چه گوارا شد» باقی نگذاشت. 

در‌واقع، چه از ماموریت ناموفق خود در کنگو بازگشته بود تا تلاش‌های خود و فیدل را در برانگیختن ـ بی‌فایده ـ انقلاب در بولیوی سروسامان دهد. فیدل بهترین رزمندگان چریکی خود را به همراهی چه گوارا اختصاص داد. علاوه بر این، کوبا چشم‌انداز اساسی اقتصادی چه را از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱ به تصویب رساند و نقش خود در آفریقا را از سال ۱۹۷۵ گسترش داد. 

لاتل به روشی مشابه، «شواهد» خود از اطلاع قبلی فیدل از ترور کندی را از یک مکالمه با فلورنتینو آسپیاگا (Florentino Aspillaga) یک افسر اطلاعاتی فراری کوبا استخراج می‌کند. در روز منجر به ترور، آسپیاگا ادعا کرد که دستوراتی را برای نظارت بر سیگنال‌های رادیویی سازمان سیا از دالاس دریافت می‌کرد. در کمال تعجب، آسپیاگا  به‌محض اینکه آن اطلاعات را کشف کرد آن‌ها را افشا نکرد! لاتل گفت: «من نمی‌گویم فیدل کاسترو دستور ترور را صادر کرد، بلکه می‌گویم که وی مقامات ایالات متحده را آگاه نکرد.» 

لاتل اذعان می‌کند «پیش‌بینی کردن مرگ رژیم برادران کاسترو، قضیه شکست در طول تمامی ‌۵۱ سالی بوده است که آن‌ها اعمال قدرت کرده‌اند. شماری از موارد وجود داشته‌اند که ناظرانی در کوبا و یا خارج از جزیره خود را متقاعد می‌کرده‌اند که فصل آخر در شرف نوشته شدن است. من خودم زمانی چنین اعتقادی داشتم.» (گزارش لاتل، مارس ۲۰۱۰) 

به‌جای تصدیق اینکه وی سابقه کار خود را مدیون فیدل است، لاتل گمان می‌کند که سخنرانی‌های کاسترو، پیام‌های رمزی شده به وی را پنهان می‌کردند. «سال‌ها بود که من هدفی با اولویت بالا برای اطلاعات کوبا بودم و می‌دانستم که فیدل به آنچه من درباره او می‌گفتم و می‌نوشتم علاقمند بود.» (برایان لاتل، «پس از فیدل»، ص ۱۵۵) 

وی در کتاب قبلی خود، «پس از فیدل»، روش مستتر در ورای جنون خود را برملا می‌کند. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۹ فیدل در مورد بیمارستان سالوادور آلنده، که زمانی خانه موصوف به «بیشه‌زار انبه» بود سخنرانی کرد. در فوریه سال ۱۹۹۰، لاتل در یک سخنرانی در دانشگاه میامی، کاسترو را برای صدور دستور بریدن  یک درخت انبه مورد عتاب و خطاب قرار داد. لاتل با تلاش برای نشان دادن روش استبدادی عذاب‌آور کنترل دیگران توسط فیدل، ترجمه صحبت‌های فرمانده را خوانده بود، نه متن اصلی به زبان اسپانیایی را و به همین خاطر، ماجرا چنین پیچ و خمی‌ پیدا کرده بود. رئیس‌جمهور کوبا نه هرگز دستور برش داده بود؛ و نه به یک درخت اشاره کرده بود. 

لاتل ادعا می‌کند فیدل به موضوع درخت انبه در ۵ فوریه، فقط به قصد پاسخ‌گویی به این تحلیلگر سابق سازمان سیا، اما بدون ذکر نام لاتل اشاره کرده است. فیدل واقعاً در ۳ فوریه صحبت کرد، دو روز زودتر، اما نه به بیشه‌زار انبه اشاره کرد نه درخت. 

لاتل معتقد است فیدل آن چنان باحدت و شدت به او فکر می‌کرد که جاسوس‌هایی را در دانشگاه میامی ‌قرار داد تا سخنرانی‌های وی را ضبط کنند. «من تشخیص می‌دادم که آنچه می‌گفتم ظرف یک یا دو روز در بولتن اطلاعاتی صبحگاهی [فیدل] قرار خواهد گرفت، احتمالاً توسط یکی از مخاطبین [در دانشگاه میامی] ضبط و سپس در ‌هاوانا رونویسی و ترجمه می‌شود.» 

در نهایت، برای مصادره به مطلوب احتمالی در ماجرای ترور کندی، لاتل باید به دوستان تبعیدی کوبایی خود و همکاران سابق‌اش در سازمان سیا نیز نظر کند. آن‌ها بر این باورند که کندی در حادثه خلیج خوک‌ها، در طول بحران موشکی و با پرداخت باج به تیپ ۲۵۰۶ به آن‌ها خیانت کرد. هنگامی ‌که کندی درگذشت، عده‌ای از تبعیدی‌های راست‌گرای کوبایی جشن گرفتند. 

مانند سایر کسانی که به‌مدت نیم قرن در سیاست ایالات متحده ـ کوبا سهیم بوده‌اند، لاتل پادشاهان بوربون بدنام فرانسه را تداعی می‌کند: آن‌ها نه چیزی یاد می‌گیرند نه چیزی را فراموش می‌کنند، بنابراین شواهد و دلایل نمی‌توانند آن‌ها را گیر بیندازند. 

 

* این مقاله نخستین بار در ماه مارس ۲۰۱۲ در کانترپانچ  منتشر شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *